۱۳ سال از تأسیس حزب حیات آزاد کردستان "پژاک" میگذرد. این حزب از همان اوان تأسیس مهر خود را بر مبارزات آزادیخواهانه خلق کرد در روژهلات کردستان زد و هماکنون به پیشتاز مبارزات آزادیخواهی خلق تبدیل شده است. پارتیزان منگور از اعضای کمیته مطبوعات کودار، با انتشار مطلبی در سایت رسمی پژاک، به این موضوع پرداخته است. شرح این نوشتار بهشرح ذیل است:
هر برآیند سیاسی برای اینکه بتواند در مسیر تکوین خود قرار گیرد، رجعتی به منشأ و چگونگی پیدایش خود صورت میدهد. برآیندهای سیاسی که خود زاده برآیندهای اجتماعی هستند در طول حیاتِ دیالتیک خود دچار فراز و فرودهایی میشوند. این نوسانات میتواند ناشی از تغییر و دگردیسیهایی باشد که در درون این برآیند یا توازنات سیاسیـ اجتماعی روی میدهد. حزب از آن دسته برآیند سیاسیست که حاصل کُنشهای اجتماعی بوده که در یک برهه از زمان، نیاز به برساخت آن احساس میگردد. حزب، تجمیع مطالبات و خواستههای گروهی از مردم است که در یک ساختار سیاسی نمود پیدا میکند و بر مبنای سازماندهی خلق در راستای تأمین این خواستهها به فعالیت و مبارزه میپردازد.
در کردستان که خاستگاه تنوعات فرهنگی، نژادی، زبانی و مذهبی مختلف است، احزاب نقش مهمی در تحقق این مطالبات سیاسیـ اجتماعی مردم دارند. فرد کرد برای اینکه مطالبات و نیازهای خود را به گوش حکومت مرکزی برساند عضویت و یا هواداری در یک حزب را ترجیح دادهاست. به دلیل اینکه در طول یک قرن اخیر در تاریخ سیاسی ایران ـ چه در دوره قاجار و پس از آن پهلویهای اول و دوم مطالبات سیاسی مردم به حاشیه رانده شدهاست، ضرورت و نقش احزاب برجستهتر گردید. بهویژه پس از رویِ کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی بهدلیل ماهیت غیردمکراتیک این رژیم، مطالبات روای جامعه و تحقق آن بهعنوان یک تهدید نگریسته شد، با به انحرافکشاندن مطالبات و نیز با الصاقِ برچسبهای ساختگی رایج در ادبیات سیاسی جمهوریاسلامی نظیر تجزیهطلبی، الحادی و ضد انقلاب، شکاف میان جامعه و ساختار سیاسی حاکمیت بیشتر گشت. بهتدریج شکاف عمیق میان جامعه و رژیم سبب گردید که جامعه جهت تحقق مطالبات خویش به کنشگری سیاسی دستزده و راهکارهای دیگری غیر از حاکمیت سیاسی را برگزیند. رژیم هر چقدر هم که سعی داشت با القابی نظیر "کردهای دلاور یا مرزبانان غیور" مردم کرد را به سوی خود سوق دهد و اینگونه نشان دهد که مسئله و مشکلی تحت عنوان کرد وجود ندارد، لیکن مبارزات این مردم در قالب احزابشان خود گویای این تنش و تنازعات مداوم است.
کردها از مردمان کُهن زاگرس و خلقهای آریایی بهشمار میروند که بیشتر از هر زمان دیگری در طی این یک قرن اخیر همواره با خطر نابودی فیزیکی و هویتی روبرو گشتهاند. برخورداری از زبان، نژاد، فرهنگ و آیین متمایز از حکومت مرکزی خود از دلایلی بوده که کردها از داشتن یک منطقه خودگردان محروم گردانیده؛ در عین حال همواره مشتاق و رغبت این مطالبه را نیز داشتهاند. این خواست و مطالبه استقلال و گریز از قدرت و دولت، تنها در میان کردها نبوده بلکه در دیگر خلقهای جغرافیای ایران نظیر آذری، عرب، گیلکی و بلوچ نیز وجود داشتهاست. دولت مرکزی این تلاشها را در راستای تجزیه جغرافیای ایران تلقی نموده و به وحشیانهترین شکل سرکوب کرده است. کردها همواره در مطالبات خود از حق برخورداری از آزادیِ بیان، آزادی احزاب و برگزاری تجمعات، حقوق و آزادیهای فرهنگی و اجتماعی نظیر آموزش به زبان مادری و به ویژه مشارکت در امور سیاسی کشور سخن راندهاند. حقوقی که از ابتداییترین نیازهای بشری هر جامعهایست اما در خوانش ذهنیت حاکم بر ساختار سیاسی مرکزی حقوقی غیرمتعارف بوده که در تضاد با منافع و مصلحتهای نظام میآید. دولت مرکزی هیچگاه حاضر به برداشتن نقاب خودساخته امنیتی بر ماهیت دمکراتیک این مطالبات نبوده و همواره خواستار یکدستسازی جامعه و استحالهنمودن تمامی تفاوتمندیها و تنوعات اجتماعی و فرهنگی بوده است. هیولایی به نام دولت که میبایست تمامی مطالبات و حقوق و آزادیهای اجتماعی در آن هضم گردیده و از میان برود. یکی از دلایل عمدهای که در تبدیل مبارزات مسالمتآمیز جامعه به خشونت نقش موثری داشته، عدم پاسخگویی دمکراتیک و برخورد امنیتی و ضدانسانی با آن از سوی دولت است. به گونهای که تقابل دولت مرکزی با مطالبات مشروع جامعه بیشتر از آنکه چارهجویانه باشد، خشونتزایی دولتی از طریق پاککردن صورت مسئله را موجب گردیدهاست. حاکمیت به جای ایجاد بستر و فضای گفتمانی در تحقق مطالبات یا چارهیابی مسائل اجتماعی، رویه سرکوب اعتراضات مردمی و کاربرد زور و اسلحه را یگانه راهکار دانسته، مردم و احزاب نیز ناچار به دفاع از خود و موضع اصرار بر تحقق مطالبات سیاسیشان بودهاند. جمهوریاسلامی ایران اظهار میدارد که مردم میبایست مطالبات خود را از راههای قانونی پیگیری نمایند، اما با نگاهی به ماهیت قوانین سیاسی و اجتماعی با بندها و تبصرههای آن، شاهد به بندکشیدن آزادی، جامعه و مفاهیم اجتماعی در خود این قوانین هستیم. همین امر سبب گردیده که رویگردانی از رجوع به قوانین مدنی و اجتماعی صورت گرفته و توسل به آن جهت تحقق مطالبات تنها سرخوردگی و ناامیدی عمومی را به دنبال داشته باشد. چرا که این قوانین، نه قوانین اجتماعی یا سازوکاری در راستای تحقق مطالبات اجتماعی یا حفاظت از حقوق و آزادیهای فرد و جامعه باشد که قانونی جهت حفاظت رژیم و ابزاری کارآمد جهت سرکوبگری گستردهتر و عمیقتر جامعه است. این نمایی کلی و تابلویی واقعبینانه از رابطه ناسالم دولت مرکزی و جامعه و نحوه رفتار سیاسی ساختار نظام با مطالبات و خواستههای اجتماعیست.
از سوی دیگر خود احزاب کردی نیز با وجود مبارزات دیرین و جانفشانیهایشان، کاستیهایی در راه رسیدن به گفتمانی مشترک در راستای اتحاد و همبستگی مردم داشتهاند. فقدان فرهنگ گفتگو، انحصارگرایی حزبی و نگرش منطقهگرایانه به مفهوم میهن، عوامل مهمی در دورگشتن احزاب از آرمانهای انقلاب بوده و خلائی مناسب جهت رژیم تمامیتخواه جمهوریاسلامی و نفوذ هر چه بیشتر این رژیم در راستای دامنزدن به تفرقه و نقاق در جامعه است. نمونههای فراونی را میتوان از عملکرد احزاب روژهلات کردستان با نگرشهای تقلیلگرایانه و منطقهای، عدم وفاق ملی در مبارزه و فراگیرشدن هویت سیاسی در مبارزه و نیز فقدان پروژهی ساختاری در رویکرد احزاب دید. همین عوامل سبب گردید که تفاوتمندیهای زبانی، قومی، فرهنگی و جغرافیایی که به جای همگرایی و همبستگی سیاسی و اجتماعی که میتوانست هویتساز باشد به شکاف اجتماعی بیشتر جامعه منجر گشت. هنگامی هم که مراکز امنیتی و سربازی رژیم توانستند قدرت خود را در روژهلات کردستان سازماندهی کنند، جنگ تمامعیاری را در برابر احزاب روژهلات آغاز نمود و فرصتی حیاتی که در آن احزاب روژهلات قادر به تحولی عظیم در کردستان بوده و توان سیاسی نظامی آنان جمهوریاسلامی را دچار بحران نمودهبود، از دست رفت.
هدف و سیاست راهبردی جمهوریاسلامی در روژهلات کردستان برساخت استیلای ذهنی و عملی بر تمامی عرصههای زیستی و اجتماعیست. محدودنمودن آزادیهای اجتماعی و سیاسی، دستگیری فعالان سیاسی، شکنجه، زندان و اعدام راه بر هرگونه فعالیت سیاسی در قالب حزب و سازمان سیاسی در کردستان را بستهاست. وضعیت سیاسی جهان و نیز بحران مداوم در منطقهی خاورمیانه، به ویژه سیاستهای فاشیستی و هژمونیک جمهوری اسلامی در چهار دهه عمر این نظام خونبارترین وضعیت را برای فعالیت سیاسی در ایران به همراه داشته و شاهد جنایتهای بیشماری از سوی این رژیم بودهایم. اعدام فعالان سیاسی، اعضای احزاب سیاسی و نیز جلوگیری از هرگونه کنش سیاسی و اجتماعی در گسترهی ایران، فضای متشنج و اختناقی را به وجودآورده که نیروهای اجتماعی ناچار به بازسازی سازماندهی خویش و جامعه گشتهاند. خلأ سیاسی در اواخر دهه هفتاد شمسی و اوایل دهه هشتاد سبب گردید که کنشگران عرصه اجتماعی از رهگذر سازماندهی دانشجویان، جوانان و زنان جهت تحقق مطالبات سیاسی و اجتماعی یکبار دیگر احیا گردند.
حزب حیات آزاد کردستان "پژاک" برآمده از همان کنشگری سیاسی خلق کرد است که تداوم راه مبارزه جامعه و ثمرهی خونشهیدانیست که در تاریخ انقلابی و مملو از پایداری مقاومتگر روژهلات کردستان حماسهآفرین بودهاند. امید و افقِ سیاسیـ اجتماعی دوباره برای جامعه پویای کردستان و ایران است که میخواهد بهدور از تفرقهافکنیها، زمینهساز همزیستی مسالمتآمیزی خلقها و برسازنده جامعه دمکراتیک باشد. در واقع تجلیبخش امید به تحقق جامعهایست که در آن انسانها نه بر اساس زبان، مذهب و نژاد که بر مبانی آرمانهای انسانی و اجتماعی و هویت معیارمند دمکراتیک و آزاد به حیات عادلانه، برابر و آزاد دست یابند. اعتقاد به همزیستی مسالمتآمیز خلقهای ایران، اتحاد احزاب روژهلات کردستان، مشارکت همسان زنان و مردان در تمامی نهادهای سیاسی و اجتماعی و تکیه بر قدرت نیروی دفاع ذاتی، پژاک را بیش از پیش در مبارزه برای تحقق مطالبات مشروع خلق کرد توانمندتر نمودهاست.