نامه‌ی شهید چیچَک برای رفقایش

شهید چیچک گریلای یژاستار در نامه‌ای که قبل از شهادتش برای رفقایش نوشته است، می‌گوید: "عهد و پیمان و سوگند من است، من نه به خاطر احساس و نه به خاطر مرگ، فرار نخواهم کرد. زمان انتقام آمده است."

گریلاهای ه.پ.گ و یژاستار در چهارچوب عملیات انقلابی جنگ هفتانین علیه ارتش اشغالگر ترکیه در حال مقاومت هستند.

چیچک دختر گریلای یژاستار در سن جوانی شهید شد. او در نامه‌ای که قبل از شهادتش برای رفقایش نوشته است، می‌گوید: "چطور ممکن است من با سیمایی فارغ از جنگ به چشم شما نگاه کنم."

شهید چیچک کیچی (گل ساکچاک) در سن جوانی چهره‌ی حقیقی دولت فاشیست و اشغالگر ترکیه را شناخت. شهید چیچک که تحمل حملات و قتلعام دولت ترکیه علیه خلقش را نداشت، عهد بست تا انتقام بگیرد و به کوهستان‌های کوردستان روی آورد.

همه‌ی رنگهای جنگ هفتانین را در دل خود احساس می‌کرد. رفقای چیچک اینگونه در مورد او سخن می‌گویند: "بر روی چهره‌اش ظلم به خاکش نمایان بود. همچنین زیبایی گُل در او پنهان بود، هم زمان اینها را با همه تقسیم می‌کرد."

گریلای یژاستار شهید چیچک کیچی که در چهارچوب عملیات انقلابی جنگ هفتانین علیه اشغالگری شهید شد، قبل از شهادتس نامه‌ای برای رفقایش نوشته است.

نامه‌ی شهید چیچک به شرح زیر است:

"دیگر نمی‌خواهم از دور به دشمن نگاه کنم. بسیار جستجو کردم، دیگر صبرم تمام شده است، نمی‌توانم تحمل کنم دشمن بر روی خاکمان یا ناموسمان آزادانه بگردد.

من هم یک مبارز هستم، می‌خواهم بجنگم. باید انتقام بگیریم. من هر روز با تاریخم بزرگ می‌شوم.

سوگند و پیمان من است، من نه به خاطر احساس و نه به خاطر مرگ، فرار نخواهم کرد. زمان انتقام فرا رسیده است رفیق. دیگر نمی‌توانم نفس بکشم، اگر کینه و نفرت درون خود را نشان ندهم، خفه می‌شوم. اگر اینگونه نباشد آیا ترک شما اینقدر آسان است؟ باید به آرزوهای قلبی‌ام دست یابم. می‌خواهم مانند اسمم، چیچک (گُل) باشم.

چگونه می‌توانم با سیمایی بیگانه با جنگ به شما بنگرم؟ در مقابل رنج و تلاشی که انجام می‌شود، اکنون دیگر نوبت ماست و من می‌روم. می‌روم و گل(چیچک) می‌شوم. می‌روم و از نو می‌رویم، به سمت آفتاب، به سمت آفتابمان می‌روییم."