در مناطق تحت حفاظت گریلاها با یک زن مواجه شدیم که داستان ازدواج و فروش در بازارهای بردهداری را برایمان تعریف کرد. اما او همچنان پر امید است و با همین امید راه کوهستان را در پیش گرفته. صحبت از "پلدا کوچر" گریلای اهل روژاواست.
کوچر دوران کودکی خوبی نداشته و با فشار خانواده از روژاوا به اقلیم کردستان مهاجرت میکند. او فریب میخورد و ازدواج میکند. او اما در این سفر دردناک، صفحەی تازهای باز میکند و به کوهستان میزند و آرمانهایش را آنجا پیدا میکند.
کوچر متولد سال ١٩٩۶ در شهر سرکانی است. او در مورد داستان زندگی خود میگوید: سال ٢٠١٣ تبهکاران داعش خانه ما را منفجر کردند. پدر و مادرم جان خود را از دست دادند. در خانه ما همیشه دعوا بود. سه خواهر و برادر در خانه بودیم و حسرتم آن بود که برای گشتن کمی از خانه بیرون بروم. خانواده اما همه چیز را ممنوع کرده بود. من و خواهرم با خشونت روبرو بودیم و تنها حامی ما مادربزرگم بود. شرایطی که در آن بزرگ شدم خیلی سخت بود.
او میگوید عمویش سعی میکرد که اقتدار خود را بر خانواده تحمیل کند و حتی برادرش را راهی زندان کرد تا اختیار دختران را در دست بگیرد. کوچر میگوید عمویش روزی او را به بهانه خرید به بازار برد اما قصد داشت او را در ازای پول بفروشد.
دایی کوچر وقتی این قضیه را میشنود با تهیه مقداری پول، خواهرزادهاش را از عموی او پس میگیرد.
کوچر میگوید پس از دو ماه زندگی در خانه دایی خود، از او نیز بخاطر رفتارش مأیوس شد چون وادار شده بود که با پسر دایی خود ازدواج کند. او در این خانه هم مورد خشونت قرار گرفته بود و دو بار سعی میکند که خودکشی کند.
پلدا کوچر که از کودکی نام آپوییها را شنیده بود با کمی پرس و جو، راه کوهستان را پیدا میکند و به خواهرش میگوید من راه را پیدا کردم و بهتر است نزد رفقای کوه برویم.
او اکنون یک گریلای یژاستار است و میگوید: در پ.ک.ک بود که معنا و مفهوم زندگی را فهمیدم. میتوانم بگویم که دوباره متولد شدهام. زندگی گریلایی جالب است. وقتی کودک بودم به رقص و پایکوبی گریلاها نگاه میکردم، هرچند سختیهایی وجود دارد اما زندگی در کوهها متفاوت است.