بهاری که در ممکلت بلازده ایران خزان شد

قربانی اینبار دختربچه‌ای پنج ساله به نام بهار است. این فقط اسامی و سن قربانیان است که عوض می‌شود اما بی‌رحمی و فروپاشی اخلاقی در ایران اسلامی یک قاعدەی تغییر ناپذیر است.

بازهم خبر کودک آزاری و قتل کودکانی که قربانی به دنیا آمدن در مملکت بلازدەی ایران شده‌اند در رسانەهای داخلی خبرساز شد. قربانی اینبار دختربچه‌ای پنج ساله به نام بهار است. این فقط اسامی و سن قربانیان است که عوض می‌شود اما بی‌رحمی و فروپاشی اخلاقی در ایران اسلامی یک قاعدەی تغییر ناپذیر است.

کودکی که نامش «بهار» بود، بهاری که طوفان ناملایمات پس از پنج سال، زندگی او را به خزان بدل کرد. خزانی سرد که هر روز و هر روز قربانی می‌گیرد و نام کودکانی بیشتری را به دفتر خاطرات این فصل تاریک ایران اضافه می‌کند.

او یک قربانی دیگر کودک آزاری بود و مصائبی دیگری از قبیل فقر و نبود نهادهای دولتی حمایت از کودکان. آثار ضرب و جرح شدید و سوختگی‌های متعدد بر بدن او نمایان بود. پزشکان پس از معاینه جسد بهار، علت مرگش را ضربه مغزی عنوان کردند.

رسانەهای بیمار و جنسیت‌زدەی داخل کشور که در برابر فجایع روزمره بی‌احساس شده و انسانیت خود را باخته‌اند، خبر مرگ غریبانه این طفل معصوم را به قلم زن‌ستیزی با عناوینی همچون "مادر سنگدل" پوشش می‌دهند و با سانسور نقش نظام مستبدی که زندگی چند نسل را به تباهی کشانده و از این مملکت یک قربانگاه کودکان ساخته است سعی می‌کنند علت اصلی واقعه را "نامشروع بودن رابطەی مادر این دختربچه با یک مرد غریبه" جلوه دهند.

مادری که جرمش دروغ گفتن درباره فرد قاتل دخترش بوده؛ دروغی که می‌شود حدس زد بی ارتباط با از ترس لو رفتن رابطه پنهانی او نبوده؛ چون از قضاوت اجتماعی و مجازاتی که قوانین جمهوری اسلامی برای رابطه خارج از ازدواج درنظر گرفته می‌ترسید. این زن گفته از همسرش جدا شده بود اما هنوز بطور رسمی طلاق نگرفته بودند. آنها به شدت بی‌پول و فقیر بودند.

مردی که بهار پنج ساله را کشت نامش نادر بود. او اعتراف کرده وقتی به بهار سیلی زد، سرش به دیوار خورد و از هوش رفت. این ناجوانمرد همچنین به شکنجه بهار اعتراف کرده و گفته چون نظافت شخصی‌اش در سرویس بهداشتی را رعایت نمی‌کرد با سیخ داغ بدنش را سوزاندم.

این فاجعه در ادامه سریال زنجیرەای کودکانی است که هر روز در گوشه‌ای از این خاک پرپر می‌شوند. نگاهی به صفحه حوادث روزنامه‌های ایران ما را به عمق فاجعه می‌برد. فروپاشی اخلاقی مدتهاست در این اجتماع بحران زده کلید خورده، که آینەای از دیکتاتوری بی‌رحم حاکم بر کشور است. حکومتی که ناظمش در مدرسه کودک را شکنجه می‌کند، مأمورش در خیابان کودک کار را کتک می‌زند و پلیسش با افتخار در ملاء عام متهمین را شلاق می‌زند و مجرمین را بالای دار می‌کشد. و حکومتی که می‌گوید نظام مستضعفین است ولی کودکان را در خانواده‌های فقیر میان گرسنگی و اعتیاد و آزار و کار در خیابان رها می‌کند.