بازخوانی واقعیت کرد از زبان اوجالان

اگر در چارچوب واقعیت مورد ارزیابی واقع شود، حزب کارگران کردستان موجودیت کرد را در مقابل نابودی نه فقط به اثبات رسانید بلکه با قدرت آن را هستی نیز بخشید

"در رابطه با این موضوع مهم اینست که ما پیوندهای میان وجود، موجودیت-استقلال را آشکار نموده و به آن معنا ببخشیم. زمانی‌که کرد موضوع باشد، انسان می‌تواند از مفاهیم موجودیت، وجود و استقلال مطالب بسیاری را دریابد.

 

اگر کرد را با وضعیت موجودیت، وجودی و استقلال آنان تعریف کنیم، این امر می‌تواند به بنیادی برای درک این موضوع تبدیل گردد. در گذشته‌ای نه چندان دور، بلکه تا همین اواخر، از منظر بسیاری از جوامع و دولت‌ها، موجودیت کردها جای بحث و گفت‌وگو قرار داشت. طی دویست ساله‌ی اخیر نیز برای تاکید و اثبات موجودیت کردها، در چهارچوب مدرنیته‌ی سرمایه‌داری، به غیر از کردها، هیچ جامعه‌ای بدین میزان در معرض خشونت واقع نگشته و در محتوا و شیوه‌های این سلطه، انکار و نابودی چنین حدتی را به خود ندیده است. کردها در معرض سیاست‌های کشتار فیزیکی و فرهنگی قرار گرفتند. کردها در سرزمین اصلی خود (کردستان) چه در ابعاد فیزیکی و چه در ابعاد فرهنگی (ذهنی) تقسیم و به منظور نابودی آنان هر نوع ابزار و ایدئوژی‌ای بسیج شد. می‌توان گفت تا زمان فرارسیدن مرحله‌ی مدرنیته‌ی سرمایه‌داری هیچ سازوکاری از تاراج و سرکوب نمانده‌ بود که بر کردها تجربه نگردد. از این بُعد کردیت پدیده‌ای است که همتایی ندارد. یهودیان برای نابودی خود مفهوم بی‌همتا را به‌کار نبرده‌ و مفهوم تکین را به طور متواتر به کار می‌بندند. برای کردها نیز نه از این نظر که متحمل نابودی و کشتار شده‌اند، بلکه از آنجا که آن‌ها را از  موجودیت تهی کرده‌اند، می‌توان گفت اطلاق خلق تکین یا تنها [یک] موجودیت اجتماعی بر آنان مناسب است.

 

طی سی سال گذشته مبارزه‌‌ای که حزب کارگران کردستان برای کردها به گونه‌ای چشمگیر به پیش برده است مساله‌ی موجودیت بوده است. این مبارزه‌ به منظور شفاف کردن وجود یا عدم وجود مساله‌ی کرد انجام گرفته است. یکی از طرفین به گونه‌ای انتحاری بر وجود این مساله تاکید کرده است و طرف دیگر فقدان این مساله را تاکید کرده است. آنچه که مایه شرم می‌شود اینکه طی شصت سال قبل از این سی سال [ ظهور مبارزه‌ی حزب کارگران کردستان] روشنفکری کرد مشغول اثبات موجودیت کرد بوده است.

 

بدون شک برای فرد و جامعه گفتگویی مبنی بر وجود، نشان دهنده‌ی وضعیت بسیار خطیر و پستی است که حاکی از اشاره به خط شکننده‌ای میان بود و نبود یا میان مرگ و زندگی است. در تاریخ موجودیت هیچ جامعه‌ای دچار چنین وضعیتی نگشته است یا موجودیت جامعه‌ای، بسیار کم در مواجهه با چنین سبعیتی قرار گرفته باشد. موجودیت هیچ جامعه‌ای به اندازه‌ی کردها در معرض تهدید واقع نشده است که از وجود خود شرمگین باشد و انکار خود را پذیرفته یا کم جامعه‌ای دچار چنین وضعیت پستی شده است. انسان کرد همپای چیزی مانند دنباله‌ی گروهی است که سرزمینی از آنِ خود ندارد، یک سکه‌ی سیاه نمی‌ارزد، همواره بیکار است، با هر مزدی تن به کار می‌دهد، همیشه برای تداوم حیاتی حقیر پافشاری می‌کند، الزامات فرهنگی خود را از یاد می‌برد، ، جهت تأمین نیازهای مادّی خویش به‌گونه‌ای هراس‌انگیز تلاش و تكاپو كرده و در سرزمین مادریِ نان(سرزمین مادری انقلاب زراعی نوسنگی) بی‌نان باقی مانده است.

 

از تراژدی خودم سخن به میان آورده بودم که چگونه با مدرسه‌ی آسیمیلاسیون ابتدایی آغاز گشت. در دبستان ابتدایی به جای زمان مادری من با زبان دیگری تدریس می‌شد. گویا من خطر این دبستان را دریافته بودم. در این سن کودکی می‌خواستند دست از زبان خود بردارم، من موجودیت خود را جستجو می‌کردم. آیا در جستجوی موجودیت خود یا کردیت خود بر می‌آمدم، اجازه‌ی چنین جستجویی را می‌دادند؟ پدیده‌ی کرد یا مساله‌ی کرد برای من بدینگونه آغاز شده بود. وجود یا مساله‌ای که سالیان مدیدی در قلبم من بدون پاسخ مانده و من را آزار داده بود ... من زبان خود را از دست می‌دادم و در لوای فقدان زبان، فقدان عظیم وجود نیز آشکار بود. چه چیز را از دست می‌دادم؟ پرسشی به‌ غایت دشوار برای پاسخ دادن بود. کرد به وجودی مساله‌مند تبدیل شده بود که حفاظت و پاسداری از آن بسیار دشوار بود. آنچه که در حال وقوع بود، نه وجود من، بلکه ترس و لرز ناشی از پایان دادن به آن بود. پاسخ استقلال نبود، گلوله‌ی بغرنجی از مسائل بود که روز به روز بزرگتر می‌گشت و انسان را دیوانه‌تر می‌ساخت.

 

در اوایل سال ١٩٧۵ برای «محمد خیری دورموش» آنچنان سخنانی را بیان ‌كردم كه گویی جهت كلاف مسائلی كه مرا خُرد می‌كردند پاسخی یافته‌ام. پاسخ مسائل توسط محمد خیری دورموش به‌صورت پیش‌نویس به رشته‌ی تحریر درآمد. زبانم گشوده شد. آشكار است كه پاسخم ایده‌ای شفاهی بود در ارتباط با موجودیتی خیال‌گونه كه با هزار و یك دشواری قابل درك بود و خود را همچون سایه و ردپایی محسوس می‌گرداند. تصور می‌كردم كه اگر از پنجره‌ی رهایی طبقاتی و ملی به جهان نگریسته شود، جوابگو خواهد بود. پاسخ‌هایی می‌دادم كه بیش از حد ایده‌آلیستی بودند. به هر حال شابلون  جدیدِ حقیقت، سوسیالیسم رئال بود. دانستن الفبای آن، مابقی را به‌دنبال می‌آورد. بدون شك این برخورد، پادزهری بود در برابر لیبرالیسم بومی ترك  و تأثیرات بی‌بصیرت‌كننده و انكارگرای فاشیسم. اگرچه موجب رسیدن به حقیقت نمی‌گشت اما می‌توانست مانع از مسمومیت گردد. این امر می‌توانست برای نبرد موجودیت[‌‌طلبانه] در برابر نسل‌كشی فرهنگی، مفید باشد.

 

به‌طور عام، مبارزه‌ی اجتماعی با جستجوی حقیقت در ارتباط است. هر مبارزه‌ای كه در راستای حل یك مسئله‌ی خاص اجتماعی بكوشد، بدون بیان حقیقت اجتماعی نمی‌تواند موفقیت‌آمیز باشد. نسبی‌بودنِ حقیقت اجتماعی، دارای ویژگی‌های رده‌بندی‌شده[یا معین] به‌غایت فراوانی است. به‌شكل تنگاتنگی وابسته به مكان و زمان است. هنگامی كه از نقطه‌نظر حقیقت اقدام به ارزیابی گردد، می‌بینیم كه رویداد پ.ک.ک نه‌تنها موجودیت كُرد واقع در آستانه‌ی نابودی را اثبات نمود بلكه آن را به نسبت مهمی هستی بخشید . فی‌نفسه نمی‌توانست یك جنبش رهایی ملی كلاسیك باشد. نه وضع موجودیتی كه بر آن اتكا داشت و نه سطح آگاهی‌‌اش برای این امر مساعد نبودند. پ.ک.ک از نظر عملی كُردها را هستی بخشید. [كُردبودن یا] هویت كُردی موجود در سده‌ی بیستم، كُردبودنی بود كه قبل از رهایی باید بدان هستی بخشیده می‌شد. چیزی كه در آن موفقیت حاصل شد، مقوله‌ی هستی ‌ بود. اگر چیزی در زمینه‌ی موجودیت دچار مشكل باشد، كاری كه قبل از هر چیز باید انجام داد، نه رهایی‌بخشیدن بلكه هستی‌بخشیدن به آن است. وضعیت كُردها، اولویت‌دهی كامل به مقوله‌ی هستی‌ را ضروری می‌نمود. مفاهیمی نظیر رهایی، آزادی و برابری تنها برای موجودیت‌هایی بیانگر معنا می‌باشد كه مسئله‌ی هستی‌شناسانه ‌ را حل نموده‌اند. جنبه‌ی هستی‌بخشِ‌ كُنش‌مندی پ.ک.ک بیشتر از جنبه‌ی رهایی‌بخش آن حائز اهمیت است. پ.ک.ک علی‌رغم تمامی كاستی‌هایی كه از نظر ساختار و آگاهی داشت، قطعاً در هستی كُردها نقشی حیاتی ایفا نمود. این پرسش مهم است: آیا موجودیت كُردها بدون فعالیت مبارزاتی پ.ک.ک به حالت كنونی خویش درمی‌آمد؟ در پاسخ به این پرسش، بله گفتن دشوار است.

 

قبل از بحث درباره‌ی مسئله‌ی كُرد و راه‌حل‌های آن، روشن‌شدن و شناخت‌یابی در زمینه‌ی مسئله‌ی موجودیت شرطی لازم است. روشن‌شدن، به معنای روبه‌روشدن و آشنایی با حقیقت است در زمینه‌ی موجودیتِ ذی‌ربط. حقیقت نیز چنان هدفی نیست كه بدون اقدام به مبارزه‌ای بزرگ بدان برسیم. حقیقت، واقعیت نیست؛ بلكه حالتی از واقعیت است كه به آگاهی رسیده. واقعیتی بدون حقیقت، واقعیتی‌ست خفته. واقعیت خفته، مسئله‌ای ندارد. حقیقت، حالتِ از خواب بیدارگردانیده‌ی واقعیتِ خفته است. حالت خفتگی كُردها چنان عمیق و نزدیك به مرگ بود كه آشكار بود پیكار در راه حقیقت آن‌ها به‌صورت بسیار پیچیده و دشواری خواهد گذشت. پس از سی و پنج سال پیشین عمر خویش، مشغولیتم به حقیقت خلق كُرد(بدون اینكه در زندان امرالی با وجود تمامی شرایط دشوارش اندكی از شوق و هیجانم را از دست دهم)، بسان روشنایی‌بخشی به مسیر بهاری بامعناتر از «نقش روشنگرانه‌ی كُردها به هنگام طلوع تمدن» است. متوجه هستم كه این یك دیدگاه رُمانتیك است. پیداست كه دیدگاه رُمانتیك نوعی دعوت و فراخوانی‌ست به‌سوی جوانه‌های حقیقتی كه از خاكسترهای حقیقت نومیدانه‌ی دیدگاهی تجاهلانه و استهزاءآمیز، بسیار پرطراوت‌ترند. حقیقت‌های مربوط به واقعیت و مسئله‌ی كُرد، برای اولین بار شاهد تحقق امیدهای آزادی می‌گردند."

عبدالله اوجالان