در حاشیه‌ی گسترش اپیدمی خودکشی زنان؛ آزادی جامعه بدون آزادی زنان سراب و خیالی بیش نخواهد بود | یادداشت

... سنت دولتی، استبداد دینی و دیکتاتوری مذهبی در ایران و سیاستهای غلطی که برخلاف و در تعارض با واقعیتهای جامعه‌ی ایران می‌باشند بستری را فراهم می‌کنند تا روزانه شاهد تراژدیهای اجتماعی باشیم ...

دین یکی از فاکتورهایی است که در استحکام بنیانهای جامعه‌ی اخلاقی ایفای نقش نموده و از این منظر حائز اهمیت بوده و میباشد ، اما دولت‌ـ ملت با اختلاط سنتهای دینی با ایدئولوژی ملی گرایی موفق شد ادیان را در کالبد مدرنیته به جوامع تحمیل کند. به ویژه اسلام با تمام جوانبش از سوی دولت – ملت به کار گرفته می‌شود. ایران یکی از کشورهایی است که نمایندگان خدا بر روی زمین که نام ولایت فقیه را به خود نهاده‌اند، تماما این نقش پیشاهنگی را پذیرفتەاند که مدرنیته را در نقاب اسلام و کاملا به گونه‌ایی گسست‌یافته از نقش ویژەی اجتماعی و راستینش به خورد جامعه دهند. در طول تاریخ تمدن تا به امروز زنان و نقش اجتماعی آنان نیز دستخوش تغییراتی توسط جامعه‌ی مردسالار گردیده است. با نگاهی گذرا به سیر این تحولات تاریخی می‌توان به سه روایت در این زمینه اشاره نمود؛

 

روایت اول؛

  از زمان داستان آفرینش انسان همچون بندە، آفرینش زنان از استخوان دندەی مردان و تثبیت جایگاه زن در پایین‌ترین موقعیت طی دورەهای تمدن و انحراف افراطی از ساختار شخصیتی زنان تا به امروز، با ناقص جلوه دادن خرد عاطفی زنان، چندین عملیات روحی و ذهنیتی بزرگ را بر روی زن انجام دادە‌اند.  نظام هيیرارشيک و دولت خانداني بازتاب فرهنگی شدند که بنا بر آنها داشتن فرزندان متعدد نه تنها ضامن تداوم نسل میشوند بلكه ضامنی هستند  براي باقي‌ماندن در مقام قدرت و دولت؛ دولت خود نوعی انحصار مالكيت است و یکی از عوامل اصلی است که زنان را از لحاظ بیولوژیکی به ماشین تولید فرزند مبدل مي‌نمايد. با تحمیل نقش ماشین تولید نسل و ابژه‌ای جنسی به زن، او را به بردەای خانگی و ملک مطلق مبدل نموده‌اند. بدین ترتیب مراحل تصاحب، فشار، تجاوز، حقارت و قتل های وحشیانه را  کامل نموده‌اند. زن‌ـالهه در نظام دولت‌ـ ملت به کنیز، ملک مطلق، مستعمرەی تاریخی و ابزار تبلیغات مبدل شد و دیگر ایماژی از الهگی باقی نماند و سرنوشتی برایش تعریف شد که خود او نیز بعدها چنین مفهومی را از زنانگی حقیقت پنداشت.

 

روایت دوم؛

  زن در نظام جمهوری اسلامی ایران  با منشأ ایدئولوژی‌های ملي‌گرايي، دين‌گرايي، جنسيت‌گرايي مصداق روایت مزکور می‌باشد. ایماژی از ملک مطلق، زن استثمارشده و ارزشمندترین کالاست. خشونت و نقض حقوق زنان با قانونهای زن‌ستیزانه به شیوەهای مختلف از جمله قتلهای ناموسی، فحشا، اعتیاد، ازدواجهای اجباری، ازدواج کودکان و صیغه به امری واقع و رایج در جامعه مبدل گردیده است. دولت‌های معاصر خاورمیانه و در این بین جمهوری اسلامی مدرنیته را در کالبد اسلام بکار گرفته و با بازتولید ذهنیت مردسالارانه و واپس‌گرایانه سعی در تثبیت بردگی جامعه دارند.

 

روایت سوم؛

  سنت دولتی، استبداد دینی و دیکتاتوری مذهبی در ایران و سیاستهای غلطی که برخلاف و در تعارض با واقعیتهای جامعه‌ی ایران میباشند بستری را فراهم می‌کنند تا روزانه شاهد تراژدیهای اجتماعی باشیم. قوانین زن‌ستیز و تعاریف واپس‌گرایانه، توجیه‌گر قتل‌های ناموسی و فجایع خاموشی می‌شوند که روزانه زنان و دختران را به کام مرگ می‌کشاند اما فراوانی و گستردگی خشونت‌ها و قتلهای ناموسی در مناطق مرزی و کردستان بیش از مناطق دیگر میباشد؛ بدون شک سیاست‌های ویژه‌ی اعمال شده در کردستان خود یکی از عوامل تاثیرگذار در گستردگی این خشونت‌ها می‌باشند. افزایش سرسام آور خودکشی زنان، قتهای ناموسی در شرق کردستان و عکس‌العمل ضعیف اجتماعی از یک طرف و لاپوشانی و مشروع جلوەدادن این قتل عامها از طرف نیروهای امنیتی پارادوکسی عجیب است. قتل دو خواهر «شایسته و اسرا» به دست پدرو برادرانشان و مشروع نمودن و پشتیبانی از چنین قتل عامهایی توسط مریدان ولایت فقیه ارمغانی است از طرف نظام اسلامی ایران برای زنان کرد و این چیزی نیست جز تلاش برای خاموشی وجدان و عقل سلیم جامعه که همانا اخلاق است.

 

چه باید کرد؟

  مسئله‌ی رهایی زن مشروط به شفاف‌سازی موقعیت و هویت اوست؛ بدون شفاف‌سازی و تعریف صحیح واقعیت اجتماعی زنان نمی‌توان به تعریف و تبیین درست، تاریخی و اکنونی جامعه پرداخت. دست یافتن به این مهم نیز امکان‌پذیر نیست مگر اینکه تاریخ بردگی زنان به شکلی صحیح به رشته‌ی تحریر کشیده شود. مسئله‌ی حیاتی برای زنان این است که تعریفشان از آزادی و برابری نبایستی منحصر به برابری حقوقی گردد؛ تا زمانیکه چارچوب‌ و جهانبینی‌های موجود تغییر نیابند، تا زمانیکه جنسیت‌گرایی به منزله‌ی نوعی ذهنیت تاریخی بر تاروپود ساختارهای اجتماعی حاکم باشد،

  هر نوع برابری صرف حقوقی خودفریبی‌ای بیش نخواهد بود؛ زیرا میدانیم که در طول تاریخ چهل ساله‌ی ایران به نام اسلام و به نام برابری زن و مرد اما به کام نظام حاکم، زنان را به دردناک‌ترین شیوه‌های ممکن به کار گرفتند. اکنون در ایران فراتر از فعالیتهای لیبرال زنان که در چارچوب مطالبات و خواسته‌های قشری و سطحی فردگرایانه محدود گردیده، نیاز مبرمی به فعالیتهای تئوریک، مبارزات ایدئولوژیک و پاردایمیک، سازماندهی و خودساماندهی و سازوکارهای بسیار وسیع وجود دارد. انسجام، همگرایی و همیابی زنان و ایجاد جبهه‌های مشترک دفاعی ضرورت‌های اجتناب‌ناپذیر مقطع کنونی می‌باشند.

  بدون شک زنان در حال حاضر پیشاهنگی اعتراضات و مبارزات مدنی در جامعه ایران را ایفا می‌کنند و هرنوع پروژه‌ای که فاقد مکانیسم‌های آزادیخواهانه بر مبنای آزادی زنان باشد از همان ابتدای کار محکوم به شکست خواهد بود. بدانیم و بدانید که آزادی جامعه بدون آزادی زنان سراب و خیالی بیش نخواهد بود.