حقوق بشر برای توجیه ذهنیت فاشیستی در ایران | یادداشت

باقی و دیگر اصلاح‌طلبانی که به بهانه حفظ تمامیت دولت مرتجع ایران به هر گونه توجیهی برای در حاشیه ماندن فرودستان تلاش می‌کنند تا کنون از درک این نکته عاجز بوده‌اند که حقوق بشر به عنوان یک تناقض، نتوانسته است یگانه حق بنیادین انسان کرد را مبنی بر ....

»  در بحبوحه‌ی برگزاری رفراندوم استقلال جنوب کردستان نوشته‌ها و مقالات فراوانی از منظر حقوق بشری در تقبیح اقدام کردها برای دستیابی به حق حاکمیت از سوی مقامات حکومتی و شخصیتهای ایرانی نوشته شد؛ فارغ از مسائل عدیده‌ای که می‌توان در ارتباط با برگزاری رفراندوم در جنوب کردستان در آن دوره و نیز برهه کنونی گفت، اما آنچه که حایز اهمیت بوده است توجه صرف تمامی این نوشته‌ها به منافع ملی ایران، بررسی مساله رفراندوم جنوب کردستان و تاثیرگذاری آن بر رویکرد خلق در روژهلات (شرق کردستان) و نگاه فرادستانه حامیان حقوق بشر ایرانی نسبت به مساله کرد بوده است. این نوشته‌ها بیش از هر چیز نمایاننده شکست فرایند ملت سازی در ایران بر مبنای دو عنصر زبان فارسی و هویت شیعی و به حاشیه راندن دیگر خلقهای ایران بوده است. این یادداشت تلاش دارد تا با نگاهی کلی به استدلالهای یکی از این نوشته‌های به ظاهر حقوق بشری، تفسیر نژادپرستانه از حقوق بشر را در ذهنیت فاشیسم موجود در ایران به چالش بکشد.

نگاهی به مقاله ضد حقوق بشری عماد باقی
   در دوره برگزاری رفراندوم استقلال جنوب کردستان، عماد الدین باقی از چهره‌های بوروکرات-امنیتی پیشین و اصلاح طلب-اپوزیسیون کنونی با انتشار مقاله‌ای تحت عنوان حقوق قومی علیه حقوق بشر در مجله صدا استدلال نمود که «مدافعان اقدام اقلیم کردستان عراق برای پنهان داشتن انگیزه‌ها و مقاصد سیاسی یا نژادی می‌کوشند تجزیه کردستان عراق را موافق منشور حقوق بشر جلوه دهند در حالی که اقدام آنان در تضاد با مفاد منشور است». تمامی بخش‌های دیگر این مقاله با استفاده از این پیشفرض تلاش داشت تا کل مساله کرد را با ارائه راهبردی تاریخ زدایانه و مشروعیت زدایانه به «دعوت‌ (ترغیب‌) به‌ کینه‌ (تنفر) ملی‌ یا نژادی‌ یا مذهبی‌ که‌ محرک‌ تبعیض‌ یا مخاصمه‌ یا اعمال‌ زور» تقلیل دهد. باقی با تفسیر چند بند از ماده‌های حق تعیین سرنوشت براین باور بود که «توجیه استقلال بر مبنای اصالت قومی و نژادی و اینکه چون ما کرد هستیم باید کشور مستقل داشته باشیم، شکل‌گیری کشورهایی برپایه نژاد‌پرستی است».

   چنین رویکردی در عین حال که بنیان های شکل‌گیری دولت-ملت ایران و خواست قدرت در میان طبقه حاکمه را بازتاب می‌داد صرفا در راستای تمامیت ارضی، حفظ دولت-ملت ایرانی به شکل کنونی را هدف قرار داده بود. اما باقی و بسیاری از چهره‌های حافظ دولت-ملت کنونی با تکیه بر این توجیه که «مسئله من جان انسان‌هاست. تنها با این ملاک است که درستی و نادرستی تصمیمات را می‌سنجم. هر تصمیمی منجر به خشونت و رنج انسان‌ها و کشتن و جنگ شود باطل است ولو مبتنی بر دلایل منطقی باشد مشروعیت زدایی از مساله تاریخی-سیاسی کرد را هدف قرار داده بودند؛ زیرا مساله کرد را نه در لوای حقوق یک ملت، یک میهن اشغالی و تقسیم شده، بلکه آن را به مساله‌ای نژادی تقلیل داده و تحریف می‌کنند؛ زیرا از نظر آنها هر گونه تلاش برای حق حاکمیت از سوی خلق کرد، «حق حیاتی یا بنیادی ترین حقوق بشر... اصل حیات موجود انسانی» را به خطر می‌افکند.

   ایدئولوژی و تمامی مطامع حقوق بشری باقی و دیگر کسانی که از منظر حقوق بشری با حقوق کردها مخالف هستند؛ با رسیدن به بند ۵ مقاله وی تحت عنوان منافع ملی، وحدت ارضی و حقوق بشر هویدا می‌شود. زیرا باقی بلافاصله با جهشی از ورای مسائل حقوق بشری به نظر آیت الله سیستانی پرداخته و آن را «محنت دیگری برای عراق» قلمداد می‌کند و از نظر وی «اگر ایران نبود امروز اربیل در دست داعش بود! و اربیل با خون ایرانی‌ها و عراقی‌ها نجات یافت».

   مهمترین مغالطه‌ای که هم باقی و هم افراد دیگری که در آن زمان و حتی در برهه کنونی نیز تلاش دارند با استفاده از مفهوم حقوق بشر، از مساله کرد مشروعیت زدایی نمایند تقلیل حقوق بشر به حقوق فردی افراد درون یک دولت-ملت یا شهروندان آن است. باقی و این افراد براین باورند که «موضوع حقوق بشر و آزادی‌ها، «فرد» است». این تفسیر که در تضاد با تمامی بنیان های تفکر سیاسی قرار دارد، در اندیشه باقی و همفکران وی قرینه عملی خود را در پرچم اسراییل و اعلام رسمی سعودی در کشاندن جنگ به مرزهای ایران و ترکیه- یا همان دخالت خارجیها می‌یابد. زیرا «رسما سناریوی تجزیه ایران ازسوی قدرت‌های خارجی مطرح می‌شود». شاید بتوان گفت تنها دغدغه باقی و تفکر ایرانی هر دو طیف حاکم و اپوزیسیون داخلی- خارجی، بقای ایران به بهای استعمار فرودستانی است که از حق سخن گفتن برخوردار نیستند. باقی با سخن گفتن از ایران بزرگ و ایرانی نژاد بودن کردها، با نقبی به تاریخ ایران دغدغه ایران و بقای ایران را در سر داشته و براین باور است که:

   «در درازای ۲۰۰ سال گذشته چند بار بحران تجزیه و استقلال را از سر گذرانده‌ایم؟ یکبار ۲۰۰ سال پیش با توطئه و جنایت روس‌ها قفقاز، ارمنستان، ایالت‌های شرقی گرجستان، خانات ایروان و نخجوان را از ایران جدا کردند. یکبار در ۱۲۹۹-۱۳۰۰ اعلام جمهوری گیلان و در دهه سی (۱۳۲۰-۱۳۳۰) تجزیه کردستان، آذربایجان و اعلام حکومت جمهوری، روبرو شده‌ایم و خون‌ها ریخته شده است و یکبار در سال۱۳۵۷ تا۱۳۵۹که هزاران نفر تلفات بر جای گذاشت، چرا نباید بیمناک بود؟»*

فرودستان حقوق بشر را چگونه بازخوانی می‌کنند؟
   مبارزات کردها در هر چهار بخش کردستان حاکی تلاش برای استیفای حقوق انسانی و حاکمیتی و حق برخورداری از حق از سوی خود کردها بوده است؛ و تاریخ هر چهار کشوری که در قرون گذشته کردستان را در قلمرو حاکمیت خود داشته‌اند در راستای بقای حاکمیت خود بر کردستان از هیچ عمل سبعانه‌ای دریغ نکرده‌اند. کردها در طول قرن گذشته شاهد نسل کشیهای وسیع، موج آوارگیهای گسترده و دردهایی بوده‌اند که مصداق کامل 'بی حق بودگی' به معنای از دست دادن بستر اجتماعی و حس خویشاوندی با محیط خود بوده است. در طول قرن گذشته انسان کرد به انسان معلقی تبدیل شده است که یا باید از تمامی پیوندهای اجتماعی و سیاسی خود گسسته یا همراه و همگام با اشغالگران کردستان همنوعان خود را سلاخی نماید؛ و این نقطه تلاقی تناقض های حقوق بشری است که باقی و فاشیسم نهفته در ذهنیت ایرانی نمی‌تواند آن درک کند. این تجربه در ذهنیت فاشیسم ایرانی درست در همان نقطه‌ای که قاتلان و معتقدان به آن برای اولین بار با کسانی روبرو می‌شوند که تمامی پیوندهای خاص و کیفیات سیاسی و اجتماعی را غیر از انسان بودن از دست داده‌اند، باید متلاشی شود. باقی و کسانی که با ذهنیت فاشیستی خود کردها و دیگر فرودستان ایرانی را صرفا به عنوان فردی در درون مرزهای دولت- ملت ایرانی، خالی از تعلقات هویتی خود می‌بینند، تلاش دارند تا انسان کرد و دیگر فرودستان را در تجرد حیات برهنه‌ای مشاهده نمایند که واجد هیچ ارزشی نیست.

   ذهنیت فاشیستی در ایران تا کنون درک نکرده است که حقوق بشر مطالباتی هنجارین است که بدون درک نظام حقوقی و سیاسی که تامین و اجرای این مطالبات را تضمین می‌نماید فاقد معناست. این رویکرد واقعی به حقوق بشر راه را به سوی نقدی تاریخی از نظام دولت-ملت در ایران می‌گشاید که خود تعریف کننده و مقوم این حقوق (بی‌حقوقی) برای کردها و فرودستان در ایران بوده است. از سوی دیگر، باقی و دیگر اصلاح‌طلبانی که به بهانه حفظ تمامیت دولت مرتجع ایران به هر گونه توجیهی برای در حاشیه ماندن فرودستان تلاش می‌کنند تا کنون از درک این نکته عاجز بوده‌اند که حقوق بشر به عنوان یک تناقض، نتوانسته است یگانه حق بنیادین انسان کرد را مبنی بر برخورداری از حق یک نظم سیاسی در خود بگنجاند.

   تلاقی فاشیسم مذهبی با ایرانیگری باعث شده است تا  کردها نه تنها از حقوق انسانی خود بهره‌مند نبوده نباشند بلکه حق برخورداری آنان از حقوق نیز به محاق فراموشی رفته باشد. یعنی در سرتاسر سده گذشته کردها از حقِ حق داشتن بی بهره بوده‌اند. این امر بدین معناست که کردها در طول دوران معاصر خود از حقوقی برخوردار بوده‌اند که در وضعیت عدم برخورداری از حق حاکمیت سیاسی و نظم سیاسی متعلق به خود از آن بی بهره بوده‌اند. از همین رو خوانش مطلقا اشتباه باقی و دیگر کسانی که با سلاح حقوق بشر به مصاف با حق برخورداری کردها از حق می‌روند ناشی از تلاش آنان برای فهم حقوق بشر در چارچوب نظریات قرن هجدهم است، از همین رو مخالفت با مساله ملی کرد در ایران و دیگر بخشهای کردستان، چشم بستن بر تمامی جنایاتی که بر کردها و فرودستان دیگر رفته است را باید در خواست اراده معطوف به قدرتی بازخوانی کرد که کردها را به عنوان یک غیر و یک مازاد سیاسی تلقی کرده است.

   نگاه مکانیستی فاشیسم ایرانی به حقوق بشر، تقلیل آن به حق فردی و عاری کردن آن از حقوق یک خلق یا یک ملت، قادر به درک حقِ حق داشتن و امکان تحقق شرط کنش انسان آزاد نیست، کنشی که در گرو داشتن مکان و جایگاهی در جهان مشترک آدمیان برآمده است تا کنش انسان را موثر و گفتار او را حاکی از معنا نماید. حتی در خوانشی بسیار حداقلی از حقوق بشر و در چارچوب پارادایم دولت-ملّت دمکراتیک از آن‌جا که همه‌ی افراد با یکدیگر برابر انگاشته می‌شوند، انسان ها باید از قدرت حاکمیت‌ خود در حکمرانی دولت سهیم باشند.

   این امر مبین این نکته است که به‌رغم آنکه اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر، انسانِ منتزع از تمام روابط اجتماعی و سیاسی را سوژه‌ی حقوق بشر معرفی می‌کند، اما ایده‌ی حقیقیِ حقّ بشر یا حق داشتن حق، بر تصویرِ انسان به‌عنوان عضو یک جامعه‌ی سیاسی بنا نهاده شده است. باقی و ذهنیت فاشیستی در ایران با انکار این حق، حقوق بشر را با فرایندی از سیاست زدایی صرفا به حقوق فردی و ممانعت از خونریزی تقلیل می‌دهند، در حالیکه چشم خود را بر کشتار انسان‌هایی می‌بندند که حتی از حق برخورداری از نان نیز برخوردار نیستند. این مساله در بطن خود نشان دهنده‌ی این امر است که ذهنیت فاشیستی در ایران از پذیرش ملت بودگی خلق کرد ابا دارد؛ زیرا در ابتدایی‌ترین تعریف سیاسی از ملت، نخستین حقّ تفکیک‌ناپذیر اعضای یک ملّت یا خلق، حقّ حاکمیت آن‌ها بوده است. 

   از سوی دیگر، از آن‌جا که دولت-ملّت دمکراتیک تنها  نهاد حقوقی-سیاسی است که از توانایی تضمین حقوق بشر برخوردار است، باقی و فاشیسم مستتر در تفکر سیاسی در ایران قادر به درک این مساله نیست که کردها در تمام دوران معاصر خارج از مدار حقوق دولت و حقوق شهروندی قرار گرفته‌اند، به همین دلیل نیز نه فقط حقوق شهروندی‌اشان را از دست داده‌اند، بلکه، حقوق جهان‌شمول و تفکیک‌ناپذیر انسانی‌اشان  را نیز از دست داده‌اند؛ و این به معنای از دست دادن حق بستر سیاسی انسان کرد به شمار می‌رود. این مهم نشان دهنده این واقعیت بنیادین است که حتی در اعلامیه حقوق بشر، تمامی انسانها و البته انسان کرد، از حقّ مشخصی مبنی بر تعلق به جامعه‌ی سیاسی و به عنوان پیش‌شرطی برای تضمین دیگر حقوق ، برخوردار است. اما تتفکر سیاسی در ایران هیچگاه مشخص نکرده است که یک انسان کرد، جامعه کرد و خلق کرد از چه جایگاه و عضویتی در نظام‌ سیاسی ایران برخوردار بوده است.

حقوق بشر و اینده سیاست در ایران
   ایران یک دولت‌ملت شکست خورده به شمار می‌رود، از زمان تاسیس دولت-ملت مدرن در ایران، طبقه حاکمه ایرانی با مبنا قرار دادن عناصر غیر دمکراتیک ایرانیت و سپس ترکیب ایرانیت و تشیع تلاش داشته است تا کسانی را که خارج از این عنصر بر هویت فردی و جمعی خود تاکید دارند، از حق برخورداری از حق محروم نماید. در مقاطعی با تاکید بر تعریف نژادی- مانند نژاد آریایی- از کردها و ساکنان ایران، و در مقاطعی با تعریف گسترده‌تر، ایرانی خواندن کردها در هر جای جهان تلاش داشته‌اند تا ابعاد امپریالیستی تفکر فاشیستی خود را با زبانی نرمتر هژمون نمایند. اما آنچه که عیان است کردها به عنوان فرودستانی که حداقل از قرن گذشته با تمامی رویکردهای انکار و امحا روبرو بوده‌اند، نه تنها این هویتهای تحمیلی را نپذیرفتند، بلکه با مقاومت در برابر پذیرش آن، اکنون درصدد شکل دادن به ایران و خاورمیانه‌ای برآمده‌اند که در آن همگان واجد حق برخورداری از حق خواهند بود. روژآوا به عنوان تجربه‌ای جهانی، بارزترین نمونه این گونه قرائت از حقوق بشر است؛ در آینده روژهلات بیشتر به گوش خواهد خورد.

* مجله صدا شماره ۱۳۲ شنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۶ سرمقاله ص ۱۰-۶