خاورمیانه، بن‌بست سیاسی و یکه‌تازی جنگ‌! | یادداشت

... هم پروژه‌ی توسعه‌ی جغرافیک رژیم ترکیه در خاورمیانه و هم پروژه‌ی صلح هرمز ایران که یک بازی زبانی بیش نیست هیچکدام نمی‌توانند موفق باشند. زیرا نظم جهانی از بنیان در حال فروریزی و تغییر است ...

   نیروهای استیلاجوی جهانی در یک دهه‌ی گذشته تلاش‌شان این بوده که رقابت و نبرد سلطه‌خواهانه‌ی خود را در ورای مرزهای خود متمرکز نمایند. این نیروها صرفا به جنگ مستقیم اقتصادی علیه هم بسنده کرده و نمی‌خواهند شعله‌های جنگ جهانی سوم را به درون مرزهای ملی خود بکشانند. از همین رو خاورمیانه را به کانون کشاکش‌های خود مبدل ساخته‌اند.

جنگ جهانی سوم در خاورمیانه

   جنگ جهانی سوم هنوز مکان‌های فراوانی برای اشاعه‌ی هرچه بیشتر خود در جغرافیای خاورمیانه دارد. این جنگ برخلاف ظاهر گسسته و نامتمرکزی که دارد، بیشتر از جنگ جهانی اول و دوم قابلیت اشاعه‌ی مکانی و زمانی دارد. هرچند فرصتی تاریخی برای انقلاب‌های دموکراتیک خلق‌ها فراهم آمده، اما اشتهای نیروهای قدرت‌طلب منطقه‌ای و جهانی برای رشد فاشیسم، بقای دیکتاتوری و ضدانقلابی‌گری روز به روز بیشتر می‌شود. از همین رو ملت‌ها و نیروهای سیاسی خاورمیانه چاره‌ای جز آماده‌سازی خود برای دورانی به مراتب دشوارتر ندارند. صلح، بدون دموکراسی قابل برقراری نیست و دموکراسی نیز بدون پیروزی در این جنگ سلطه‌طلبانه‌ی جهانی امکان‌پذیر نیست.

   هم ابرقدرت‌های جهانی و هم دولت‌های ایران،‌ ترکیه، عربستان، اسرائیل و دیگر قدرت‌ها‌ی خاورمیانه‌ای درصدد بوده‌اند رقابت‌ها و جنگ‌های خود را در ابعاد نیابتی و در زمین کشورهای ضعیف‌تری نظیر عراق، سوریه، افغانستان و یمن انجام دهند. اما پیداست که این استراتژی نیروهای جهانی و منطقه‌ای رفته‌رفته وارد فاز شکننده و غیرقابل کنترلی می‌شود. به نظر می‌رسد نیروهای بومی و نیابتی خاورمیانه‌ای که در جبهه‌ی پیشین جنگ جهانی کنونی مشغول نبردند، می‌خواهند و ناچارند که رفته رفته «کشاکش بزرگ» را برعهده‌ی قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای و جهانی قرار دهند. زیرا سطح جنگ و درگیری‌های کنونی که در ابعاد کوچک و مقطعی انجام می‌شوند، قادر نشده توازن نوینی را در کل خاورمیانه رقم بزند. این امر نیروهای جهانی و منطقه‌ای را ناچار از مداخله‌ی هرچه بیشتری خواهد ساخت.

   حمله به تأسیسات نفتی آرامکو در عربستان سعودی و افزایش تنش ایران با آمریکاـ عربستان و دیگر کشورهای عربی حوزه‌ی خلیج، نشانگر این است که جنگ و درگیری در خاورمیانه دارای قابلیت صعودی بسیاری است. کشورهایی که تاکنون خود را امن و به‌دور از تلاطم می‌پنداشتند، مدت‌هاست عملا وارد جنگ شده‌اند. اکنون حتی یک کشور بدون بحران شدید داخلی در خاورمیانه وجود ندارد. دولت‌ها عملا از حالت عادی خارج شده و به ستادهای بحران مبدل شده‌اند. تاکنون هراس از عواقب ویرانگر جنگ مستقیم، دولت‌های خاورمیانه‌ای و نیروهای جهانی را ناگزیر از اتخاذ رفتار احتیاط‌آمیز در قبال همدیگر نموده بود. اما حساسیت‌ها چنان به اوج رسیده  که به‌راحتی می‌توان صدای آژیر قرمز را در کل منطقه شنید.

جهان عرب و استراتژی شکست‌خورده‌ی اسلام‌گرایی تندرو

   تحولات سیاسی جهان عرب در سال‌های اخیر طوری بود که توان بالقوه‌ی کشورهای عربی را در زمینه‌ی بازترسیم خاورمیانه‌ی نوین به هدر داد. خیزش‌های دموکراتیک مردمی در کشورهای عربی به دلیل تصادم دوباره با دیوار استبداد سنتی و رادیکالیسم ناشی از اسلام سیاسی، دچار فرصت‌سوزی گشت. جهان عرب به‌واسطه‌ی استراتژی شکست‌خورده‌ی اسلام‌گرایی تندرو، خود را به شدت آسیب‌پذیر نمود. عملکرد القاعده، طالبان، داعش و اخوان‌المسلمین تنها به شکست خود این جریانات نیانجامید بلکه شکست دوران دولت‌ـ ملت‌های اسلام‌گرای خاورمیانه‌ای را نیز رقم زد. ایران و ترکیه نیز به‌عنوان دو نیروی مدعی حاکمیت بر خاورمیانه به دلیل بلندپروازی‌های سیاسی و دشمنی روزافزون با دموکراسی، به شدت دچار اتلاف نیرو شده‌اند.

ایران، پرتلاطم‌تر و بی‌ثبات‌تر از همیشه

   شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران به اوج شکنندگی رسیده است. حاشیه‌های امنی که جمهوری اسلامی برای خود ایجاد کرده بود یکی پس از دیگری در حال تضعیف و نابودی هستند. ماهیت خاورمیانه‌ی کنونی، «بحران و جنگ» و نام دیگر ایران نیز «بن‌بست» می‌باشد.

   ائتلاف جهانی و منطقه‌ای گسترده‌ای علیه ایران شکل گرفته و رفته رفته گارد خشن‌تری در برابر ایران نشان داده می‌شود. هرچه ایران با کشورهای خاورمیانه‌ای تنش بیشتری پیدا می‌کند، کار نیروهای جهانی برای سیاست‌گذاری جهت فشردن حلقه‌ی محاصره بر گرداگرد ایران و رام کردنش آسان‌تر می‌شود.

   آمریکا و همپیمانانش قصد دارند ایران را با فشار، به سر میز مذاکره بکشانند. درصددند به نسبت برجام این‌بار محدوده‌های تنگ‌تری برای ایران ترسیم کنند. حتی اگر رژیم ایران بازگشت به میز مذاکره با آمریکا را نوعی گزینه‌ی ترجیحی و انتخاب آزادانه برای خود برشمارد اما واقعیت این است که چنین مذاکره‌ی احتمالی‌ای تنها نوعی تحمیل و تن‌دردادن خواهد بود. به نظر می‌رسد جریان محافظه‌کار قدرت در ایران به خوبی متوجه این بن‌بست شده است! اگر ایران قصد نشستن نداشته باشد قطعا به سمت انزوایی بسیار سخت سوق داده خواهد شد.

   اعلان آمادگی روحانی برای بازگشت به مذاکره با آمریکا در صورت برداشتن تحریم‌ها نشانگر این است که نظام ایران متوجه شکست استراتژی چهل‌ساله‌ی اخیر خویش است. روحانی در نشست سازمان ملل اظهار داشت که «راهکار مسائل عبارت است از دموکراسی در داخل و دیپلماسی در خارج»! اما این دموکراسی داخلی در کجای سیاست‌های دولت وی قرار دارد؟! این دموکراسی شعاری حتی با قوی‌ترین تلسکوپ‌ها هم در سپهر سیاسی دولت‌های خاورمیانه‌ای و ازجمله ایران قابل مشاهده نیست.

   روحانی به درستی مشخص کرده که مشکل ایران و دیگر کشورهای فرسوده‌شده‌ی خاورمیانه، «نبود دموکراسی» است. اما تناقض تاریخی ایران نیز همین «تشخیص درست مسئله در مقاطع بحران‌زدگی» و «اصرار عامدانه بر عدم حل مسئله» است. روحانی نیز مانند اسلافش بیش از همه به فعالیت پیشگیری از شکل‌گیری دموکراسی و ستیزه با مطالبات به‌حق مردم پرداخته است.

ترکیه، بیماری در حال احتضار

   فروپاشی درونی حزب نژادپرست عدالت و توسعه (آ.ک.پ) و انشعابات متعدد در درون آن نتیجه‌ی اصرار رژیم دیکتاتوری اردوغان بر جنگ و فاشیسم است. توان سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی رژیم ترکیه به لحظات پایانی خود رسیده است. اصرار وی بر جنگ، درماندگی و ترسش از عواقب ویرانگر سیاست‌های شکست‌خورده‌ی مقاطع قبلی را به‌خوبی نشان می‌دهد.

   یگانه فرصتی که برای حل مسائل ترکیه وجود دارد، توسل به راهکار چاره‌جویانه‌ی دموکراتیکی است که رهبر آپو (عبدالله اوجالان) سال‌هاست مطرح کرده است. گریز ترکیه از پذیرش راهکار چاره‌جویانه‌ی رهبر آپو و اصرار این رژیم بر کوردستیزی تنها روند بحران، فروپاشی و شکست ترکیه را تسریع خواهد کرد.

   با توجه به تشدید ریزش و فروپاشی درونی حزب نژادپرست عدالت و توسعه به نظر نمی‌رسد که نیروهای جهانی بازهم اشتباه اتکا به نیروهای سیاسی اسلام‌گرایی نظیر حزب عدالت و توسعه را تکرار نمایند. کمااینکه نیروهای جهانی دچار بن‌بست سیاسی چگونگی تعامل با ترکیه‌ی فرورفته در فاشیسم شده‌اند. آن‌ها نه با ترکیه‌ی کنونی می‌توانند به‌سر ببرند و نه بدون آن می‌توانند برنامه‌ی خود را در منطقه پیاده سازند. شاید با اتکا به تجاربی که جنگ جهانی اول و دوم برای اروپا و نیروهای جهانی داشت، بزنگاه تاریخی خاورمیانه نیز عبارت از «فروپاشیدن فاشیسم شبه‌هیتلری اردوغان و تشکیل یک اتحادیه‌ی دموکراتیک در سطح ترکیه و کشورهای همسایه‌ی آن» باشد.

   اظهار خرسندی و شادی روحانی از انجام جلسات آستانه و همکاری با ترکیه و روسیه و اینکه رژیم اسد به دوران پیش از جنگ کنونی بازگشت نماید و بر مناطق خودگردان شمالی و شرقی حاکمیت برقرار نماید، نشانگر این است که دولت وی و حکومت جمهوری اسلامی تا چه حد از راه‌حل سیاسی گریزان است و رفتاری به دور از خردمندی و بیگانه با واقعیت نوین خاورمیانه دارد. هم پروژه‌ی توسعه‌ی جغرافیک رژیم ترکیه در خاورمیانه و هم پروژه‌ی صلح هرمز ایران که یک بازی زبانی بیش نیست هیچکدام نمی‌توانند موفق باشند. زیرا نظم جهانی از بنیان در حال فروریزی و تغییر است. آن‌هایی که در خاورمیانه بر عدم تغییر اصرار می‌ورزند زیر آوار تغییرات ناخواسته و شدید، خفه خواهند شد.

   اردوغان همچنان منطقه‌ی شمال و شرق سوریه که تنها منطقه‌ی آزاد، دمکراتیک، خودگردان و امن خاورمیانه است را به عنوان تهدید نشان می‌دهد. او آدرسی اشتباه به جهانیان نشان می‌دهد. جامعه‌ی جهانی اگر می‌خواهد خطر را ریشه‌کن کند باید پیش از هرچیز دست از حمایت دیکتاتورهای کوردستیز خاورمیانه بردارد. زیرا کوردها تنها نیرویی‌اند که در امر زدودن خاورمیانه از استبداد و رادیکالیسم اسلام سیاسی و سلطه‌طلب دارای عزم، شفافیت و برنامه هستند. رفتارهای سیاسی ترکیه نشان داده که تا وقتی رژیم ترکیه با وضعیت کنونی خود باقی بماند، همیشه خطر زاده‌شدن جریانات فاشیستی نظیر داعش وجود خواهد داشت. همچنان‌که دولت عثمانی در دوران جنگ جهانی اول یک کانون خطرساز به‌شمار می‌رفت امروزه نیز ترکیه مرکز پرورش ترور در خاورمیانه و صدور آن به جهان است. ثبات منطقه‌ی خودگردان دمکراتیک شمال و شرق سوریه، مبارزات دمکراتیک خلق کورد در شمال کوردستان و اوج‌گیری مقاومت و جنگ گریلاهای پ.ک.ک علیه رژیم فاشیست و اشغالگر ترکیه عواملی فوق‌العاده حیاتی برای شکل‌گیری خاورمیانه‌ی دمکراتیکی می‌باشند که خلق‌های منطقه خواهان آن هستند.

نیروهای انقلابی دمکراتیک تنها امید خاورمیانه‌اند

   نیروهای سیاسی‌ای می‌توانند از بحران و بن‌بست کنونی خاورمیانه گذار کنند که در امر نظام آلترناتیوی که لازم است جایگزین وضع موجود شود، از شفافیت بالایی برخوردار باشند؛ همچنین تفکر و اراده‌ی لازم را در امر نهادینه‌سازی برنامه‌ی سیاسی و مدل اجتماعی خود در جامعه داشته باشند. پیداست که تنها دمکراتیک‌ترین پروژه‌ها می‌توانند جوامع تشنه‌ی آزادی، صلح و ثبات خاورمیانه را با خود همراه و همنوا سازند. هیچ یک از دولت‌های خاورمیانه با وضع کنونی خود قادر نیستند جوامع و مطالبات آن‌ها را با پروژه‌های کنونی خود همراه و سازگار نمایند. در این زمینه نیروهای غیردولتی انقلابی و مردمی که قادر باشند برنامه‌های دمکراتیک خود را در جامعه به خوبی شناسانده و پایگاه اجتماعی کسب کنند قادر خواهند بود در خاورمیانه‌ی آینده باقی بمانند. اکنون خاورمیانه بیش از همیشه به نیروهای دموکراسی‌خواه انقلابی نیاز دارد؛ زیرا آتش کنونی می‌تواند کل این منطقه را به یک ویرانه‌ی کامل مبدل گرداند.