فساد بنیادین از کورش و داریوش تا خمینی و خامنه‌ای | یادداشت

... می‌دانیم که در این سیستم هم خامنه‌ای از یک طلبه‌ بی‌بضاعت به‌ یک مرکز تمرکز ثروت و قدرت مبدل گشته‌ که‌ تنها کلکسیون و گالری‌های عصا، عبا و پیپ وی، روی نادر شاه‌ و رضاشاه‌ را سفید کرده‌، سایر املاک و پول‌های هنگفتش در بانک‌های خارجی جای خود دارد. ...

فساد را چگونه‌ ببینیم؟
ابتدا باید تعریفی جامع و صحیح از فساد را ارائه‌ دهیم. تعریف مرسوم از فساد، از منظر ما ناکافی و حتی تحریفی عامدانه‌ است، جهت لاپوشانی کردن جنبه‌های صحیح و کلی از تعریف پدیده‌ فساد. محدود کردن تعریف فساد به‌ اقدام‌های فردی و گروهی خارج از موازین حقوقی و قانونی یک ساختار دولتی، نه‌تنها ناکافیست، بلکه‌ باید شکل کلان و عمده‌ خود این ساختار و موازین را به‌عنوان وسیله‌ دامن زدن به‌ فساد در تمام ابعادش معرفی کرد.
درواقع ما نمی‌توانیم جامعه‌ طبیعی و بدوی را برخوردار از فساد متصور شویم، چرا که‌ در آن مقطع از حیات اجتماعی بشر، هنوز پدیدهای چون ستم جنسی، ستم طبقاتی و ستم ملی، به‌عنوان سه‌ ستم عمده‌ جامعه‌ دولت‌گرا که‌ مابقی ستم‌ها و مظالم در محور این تثلیث ظلم و ستم انجام می‌گیرند، محلی از اعراب نداشته‌اند. درواقع فساد ریشه‌ در این تحریف اجتماعی و تاریخی دارد. جامعه‌ دولت‌گرا اساساً به‌طور بنیادین و سامانمند در طول تاریخ مروج فساد بوده‌ و تصویب قوانین و موازین دولتی از قانون حمورابی تا منشور حقوق بشر زمان معاصر ما، تلاشی بوده‌ جهت تحریف انظار و افکار عمومی از این واقعیت.
این سیستم فاسد تاریخی بیش از پنج هزار سال است که‌ ریشه‌ دوانیده‌. پس نمی‌توان فساد را صرفاً به‌ تخرج از یک دایره‌ی حقوقی و کنونی محدود کرد. این سیستم فساد هرچند ابتدا به‌ زاگرس و کوردستان امروزی- که‌ دروازه‌ی بین‌النهرین به‌ فلات ایران است- تاخت؛ ولی بعد از سست گشتن جنبه‌های جامعه‌ طبیعی در اواخر کنفدراسیون ماد و تشکیل سیستم ماد ـ پارس به‌ روایت تاریخ (هرچند باید با دیده‌ تردید به‌ این مقوله‌ نگریست) و بعد از تکوین سیستم خسروانی بعد از کورش و در زمان داریوش، که‌ سیستمی تکامل یافته‌تر از زمان کورش بود، پایه‌گذاری شد. ازآن‌پس هجمه‌ این فساد برعکس گذشته که‌ بیشتر جنبه‌ بیرونی داشت و در برابر آن مقاومت صورت می‌گرفت، جنبه‌ درونی یافت و ٢۶ قرن است که فساد و چپاول در فلات ایران رخت برنبسته‌. بویژه‌ در قرن اخیر با تبعیت از فرماسیون دولت‌ـ ملت ایرانی و فساد مضاعف مدرنیته‌ کاپیتالیسم و عجین گشتن شیوهای فساد سنتی سیستم خسروانی ایرانی با شیوهای مدرن، شاهد تشدید این پدیده و سیستمی به‌ غایت فاسدتر هستیم که‌ در ادامه‌ این نوشتار هرچند کوتاه‌ به‌ آن خواهیم پرداخت.

سیستمی که‌ بنیاد و تداومش بر فساد استوار است

جهت اثبات اینکه‌ کلیت سیستم خسروانی بر پایه‌ فساد و با عوامل خارجی بنا شده‌ و هیچ سنخیتی با ماهیت تاریخی و اجتماعی جوامع و خلق‌های ساکن در این جغرافیا ندارد، باید سیری کوتاه‌ به‌ شیوه‌ی شکل‌گیری آن داشته‌ باشیم. به‌ روایت تاریخ در هزاره‌ی دوم تا قرون اول هزاره‌ی اول قبل از میلاد در خاورمیانه‌، چند ساختار سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی وجود داشته‌اند. در نواحی جنوبی بین‌النهرین با جنگ و ادغام‌های پی‌درپی امپراتوری بابل، و در نواحی شمالی بین‌النهرین، امپراتوری خون‌خوار آشور با مرکزیت نینوا در عرصه‌ حضور بوده‌اند، در فلسطین و اسرائیل امروزی یک ساختار مونارشیک یهودی و در آسیای صغیر ساختار سیاسی لیدیا وجود داشته‌. همچنین در نواحی شرق از سلسله‌ جبال زاگرس تا نواحی شمال شرقی که‌ مناطقی چون نواحی خزر و البرز، آسیای میانه‌، و در نواحی شمال غربی، مناطق قفقاز و مناطقی از جنوب آسیای صغیر، در نواحی جنوبی و جنوب شرقی فلات ایران مانند سواحل خلیج و دریای عمان، جوامع کوچک و بزرگ به‌طور کنفدراسیون‌های عشیره‌ای به‌ حیات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و دفاعی خود مشغول بوده‌اند، بیشتر این مناطق و جوامع، خود را در معرض و مورد هجمه‌های دهشتناک آشور می‌بینند که‌ هر یک از آنها به‌تنهایی امکان رفع و دفع این تهدید برایشان ممکن نیست مگر آنکه‌ متحد گردند.

این هم باعث می‌گردد که‌ موجبات به‌ منصه‌ ظهور رسیدن کنفدراسیونی وسیع و نیرومند، ایجاد گردد که‌ همان‌طور قرائن و شواهد تاریخی دلالت دارند در قرن هفتم پیش از میلاد، کنفدراسیون ماد به‌ مرکزیت زاگرس کهن و کوردستان امروزی تشکیل می‌گردد. این کنفدراسیون با امپراتوری بابل که‌ آن‌هم از ناحیه‌ امپراتور وسیع‌تر از خودش احساس تهدید می‌کند، متحد می‌شود و به‌ این ترتیب امپراتوری آشور توسط این نیروی عظیم مضروب ضربات مهلک و درنهایت سرنگون و فرومی‌پاشد. در نتیجه‌ بعد از فروپاشی آشور کنفدراسیون ماد با ابعاد وسیع‌تر، امپراتوری بابل و دولت لیدیا در آسیای صغیر، به‌عنوان ساختار زندگی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی بعد از فروپاشی آشور در منطقه‌ می‌مانند.

همان‌طور که‌ اشاره‌ شد، در دوره‌ قرون متأخر هزاره‌ دوم و قرون اولیه‌ هزاره‌ قبل از میلاد، در کنار ساختارهای ذکر شده‌ در سطور فوق، یک ساختار پادشاهی یهودی در فلسطین و اسرائیل امروزی موجود بود که‌ در هرم قدرت آن تلفیقی از شیخ و شاه‌ ایجاد کرده‌ بودند، یعنی ویژه‌گی سیاسی و دینی را درهم عجین کرده‌ و بر مسند قدرت و رأس هرم قرار داده‌ بودند که‌ داوود و سلیمان از شاخص‌ترین شاه‌ و پیامبرانشان بعد از موسی بودند.

یهودی‌های ساکن در این منطقه‌ شامل ١٢ قبیله‌ بودند، که‌ مورد حمله‌ آشور قرار گرفتند و ١٠ قبیله‌ آنها را به‌ بین‌النهرین شمالی و بیشتر در مناطق زاگرس در میان مردمان این مناطق پراکنده‌ نمودند، شاید وجود روستاها و محله‌های یهودی‌نشین در کوردستان به‌ این موضوع برمی‌گردد، از سوی دیگر دو قبیله‌ باقیمانده مورد هجوم بابل در زمان زمامداری بخت النصر، پادشاه‌ بابل قرار گرفتند که‌ اتفاقاً این دو قبیله‌ از قبایل ثروتمند و اشرافیان و رهبران یهود بودند؛ اما برعکس عملکرد آشوری‌ها که‌ یهودی‌های رانده‌ شده‌ از محل خودشان را بجای محبوس کردن و زندان، در منطقه‌ پخش کردند، بخت‌النصر دو قبیله‌ یهودی اسیر خود را در زندان محبوس و زندانی کرد، همچنین ثروت و اموال آنها را مصادر کرد.

این موجب شد که‌ یهودی‌های درون کنفدراسیون ماد احتمالاً برای سرنگونی آشور به مادها کمک کرده‌ باشند، و این هم باعث قرار گرفتن آنها در آرامش کنفدراسیون ماد شده‌ باشد (که‌ تا تشکیل اسرائیل در ١٩٤٨ همچنان در این جغرافیا حیات را تداوم بخشیدند و تا امروز هم بقایایی از آنها هنوز در این جغرافیا موجود است)؛ اما بلای رنج‌آوری که‌ برای یهودی‌های درون کنفدراسیون ماد ایجاد شده‌، حبس هم‌کیشانشان در بابل بوده‌ که‌ اتفاقاً دو تن از بزرگانشان مانند دانیال و مردخای در میان آنان بوده‌اند، یهودی‌ها برای حفظ خود همیشه‌ سعی نموده‌اند نیروی مادی و علمی خود را فزونی بخشند، از بدو دیاسپورا تاکنون تاکتیک تقیه‌ را به‌ آن افزودند و همچنین با دانشی که‌ در سیاست و دولت‌مداری از تاریخ شاهنشاهی داود سلیمان به دست آورده‌ بودند، توانستند که اندوخته‌ قابل ملاحضه‌ای از نیروی مادی، فکری و سیاسی را فراهم کنند.

در چنین وضعیتی یهودی‌های درون کنفدراسیون ماد در پی نیرویی نیرومندتر از بابل بودند تا به‌وسیله‌ی آن بابل را ساقط نمایند و هم‌کیشانشان را از بند رها سازند، همچنین دوباره‌ صاحب ثروت مصادره‌ شده‌ خود از طرف بابل گردند. به‌ چند دلیل مادها برای این امر مناسب نیستند و شاید هم تلاش‌هایی کرده‌ باشند، ولی نتیجه‌ای کسب نکرده‌ باشند. دلیل اول این است که‌ کنفدراسیون برعکس امپراتوری نیروی نظامی‌اش را بیشتر در زمینه‌ دفاع بکار می‌بندد تا فتح و اشغال مناطق همجوار، دوم ساختار کنفدراسیون ماد در زمینه‌ فروپاشی آشور با بابل انعقاد قرارداد هم‌پیمانی و توافق داشته‌، شاید میل به‌ به‌هم زدن این هم‌پیمانی نداشته‌ و دلیل دیگر شاید ضعف و روند روبه‌زوالی بود که در اواخر دچارش گشته‌ بود.

یهودی‌ها در این میان کسی به‌نام کورش را یافته‌اند که‌ خود وقبیله‌اش (پارس) بخشی از کنفدراسیون بوده‌اند و شاید طمع قدرت و قبضه‌ آن را نیز داشته‌ است، همچنین در درون خود مادها هم به‌دنبال عناصری ناراضی گشته‌اند که‌ با توجه‌ به‌ روایات تاریخی کسانی مانند هارپاک را که‌ فرمانده‌ ارشد کنفدراسیون بوده‌ یافته‌اند و به‌ این ترتیب زمینه‌ یک کودتا را فراهم ساخته‌اند. بعد از به‌ موفقیت رسیدن کودتا، کورش را به‌عنوان شاه‌ انتخاب می‌کنند.

طبق شواهد تاریخی کورش بعد از به‌ مسند قدرت نشستن، ابتدا به‌ لیدیا در آسیای صغیر هجوم می‌برد، آنجا را تصرف می‌کند و بعد به‌ بابل حمله‌ نموده‌، تخت و تاج بابل را برمی‌اندازد. یهودی‌های محبوس آزاد می‌گردند، به‌ ثروت مصادره‌ شده‌اشان دوباره‌ دست می‌یابند و زمینه‌ برگشت یهودی‌ها به‌ مملکتشان و تمهیدات ساختن دوباره‌ معبد سلیمان فراهم می‌گردد. می‌دانیم که‌ در عهد عتیق بسیار به‌ نیکی از کورش هم یاد شده‌ است. البته‌ این به‌ منظور برانگیختن کبر و کین ما به‌عنوان نوادگان ماد از ملت یهود و گرایش به‌ افکار آنتی سمتیک نیست. یهودی‌ها در چارچوب احساس مسئولیت به‌ آینده‌ خود در آن مقطع سیاست ورزی نموده‌اند و برای آن هم نیروی دانش، ثروت و سیاست را به‌ کار بسته‌ اند همچنان که‌ تا امروز هم شگردشان است. از این به‌ پس دیگر بسیاری از سیستم و ساختارهای دولتی که‌ ایجاد شده‌اند بیشتر تحت لوای دخالت و تاثیرگزاری آنها بوده‌ است.

بعد از مدت کوتاهی کورش به‌ وسیله‌ اسکیت‌ها کشته‌ می‌شود، از سویی دیگر احتمالاً مابین یهودی‌ها و کمبوجیه‌ پسر کورش اختلافاتی صورت می‌گیرد، کمبوجیه‌ به‌ طور مشکوکی کشته‌ می‌شود، از سوی دیگر توسط گئومات (قهرمان مادها) جنبشی صورت گرفت که‌ تا حدودی هم گسترش یافت و می‌رفت که‌ دوباره‌ زمینه‌ احیای کنفدراسیون ماد را مهیا کند. این‌بار کسی به‌نام داریوش را حمایت کردند و یا بهتر بگوییم برای سرکوب گئومات و استقرار سیستمی نوین که‌ همان سیستم خسروانی است، آن را انتخاب کردند. سیستمی ظالم و متمرکز که‌ شاید تنها دولت‌ـ ملت عصر ما به‌ پای آن برسد. بی‌جهت نیست که‌ هگل به‌عنوان فیلسوف دولت ـ ملت، اذعان کرده‌ که در تاریخ تنها می‌توان دولت هخامنشی را دولت دانست.

این سیستم فاسد هرچند بعد از حمله‌ اسکندر فروپاشید، ولی به‌عنوان یک فکر شاه‌ پرستی و دیوانسالاری یک سیستم ذهنی و پدرسالارانه‌ی ایرانی، همچنان خود را در خفا حفظ کرد و به‌ دنبال فرصتی می‌گشت که‌ دوباره‌ پایه‌ فساد خود را مستقر سازد، بعد از ٤ قرن بار دیگر تحت نام ساسانی به‌ منصه‌ ظهور آمد و غالب بر ٤ قرن ایجاد فساد کرد. درنهایت، این نسخه‌ فساد هم با حمله‌ اعراب و تحت لوای اسلام، فروپاشید. البته‌ سعی کرد دوباره‌ خود را بازسازی کند ولی این امکان به او داده‌ نشد، به‌ همین دلیل سعی شد از طریق خانواده‌های سرشناس و اشخاص، به‌ درون ساختار عرب و بعدها ترک رسوخ کند و تجربه‌ مفسدانه‌ خود را در اختیار آنها بگذارد، البته‌ سعی کردند در خراسان و ری خود را بنا نهند ولی هم از نظر زمان و مکان، نتوانستند گسترش پیدا کنند و طعمه‌ قبایل تازه‌ وارد شده‌ ترک هم‌پیمان با خلیفه‌ عباسی شدند. در نتیجه‌ توازنات دنیای معاصر در قرن ١٦ میلادی، زیر نام صفوی، دوباره‌ زمام امور به‌ دست این سیستم فساد افتاد. این سیستم فاسد (تا حدودی می‌توان دوره‌ کریم‌خانی را از این قاعده‌ مستثنا گرداند) تا پایان جنگ جهانی اول و انقراض قاجار ادامه داشت. بعد از آن‌هم دولت ـ ملت ایرانی با تلفیق جنبه‌های فاسد سیستم سنتی پاتریمونیالیستی خسروانی با معیارهای مدرنیته‌ کاپیتالیسم و پایه‌های سه‌گانه‌ آن (کاپیتالیسم، اندوستریالیسم و دولت‌ـ ملت) در هردو دوره‌ی پهلوی و جمهوری اسلامی در هردو شیوه‌ شاه‌ و شیخ، فساد را به اوج رساندند.

نمونه‌هایی از فساد تاریخی در اعصار قدیم و میانه‌ در ایران

اگر به‌ بدو سیستم خسروانی رجوع کنیم، می‌بینیم که چگونه‌ «ستر» زن یهودی با کرشمه‌ و ناز دل خشایار شاه‌ را می‌رباید و با این تأثیرگذاری، صاحب‌اختیار دربار می‌گردد و از این طریق عمویش مردخای را به‌ منصب وزارت و وزیر اعظم دربار می‌رساند، تا از این طریق خواسته‌های خودشان را به‌ شاه‌ تحمیل کنند. درواقع دربار و بویژه‌ حرم‌سرا و اندرون یک مرکز فساد و فسق و فجور جهت کسب امتیاز بوده‌ است. زنان شاه‌ با هدف آنکه‌ پسر خودشان به‌ ولیعهدی و جانشینی شاه‌ برسد، با کمک خواجه‌ها و وزرا مدام در حال رقابت و کشمکش بوده‌اند.

سیستم طبقاتی ساسانی خود نمونه‌ای بارز از فساد بوده‌ است. موضوع کشتن مانی که‌ می‌خواست با تأثیرگذاری بر روی شاپور از این فساد جلوگیری کند، مبین سطح فساد در این سیستم است. (مانی که‌ می‌خواست با فساد ساسانی مبارزه‌ کند، سعی کرد که‌ بر شاپور شاه‌ ساسانی تأثیر بگذارد، حتی کتابی تحت عنوان شاپورگان نوشت و تا حدودی هم شاپور را متأثر گرداند، موبدان و درباریان که‌ تغییر این سیستم را منافی با موقعیت و منافع خود دیدند، از تأثیرپذیری شاه‌ هراسیدند و به‌ توطئه علیه‌ مانی دست زده‌ند، پسر شاپور بهرام را به‌ کشتن مانی ترغیب کردند، مانی به‌ شیوه‌ای فجیع کشیه‌ شد و از اهداف خود ناکام ماند، مانی نمونه‌ای از کسانی است که‌ تلاش و مبارزه‌شان بی نتیجه ماند، اکنون هم در مناطقی از شرق کوردستان بویژه‌ هورامان و اردلان به‌ کسی که‌ در حال کار است می‌گویند مانی نوی یعنی: مانند مانی تلاش و رنجی که‌ می‌دهید بی‌ثمر نشود و به‌ انجام مطلوب برسد). اتفاقاً هردو سیستم هخامنشی و ساسانی به دلیل فساد بیش‌ازحد در درون خود پوسیده‌ شدند و این هم باعث گشت که‌ تمام نیروی دفاعی خود را یکی در برابر اسکندر و دیگری در برابر اعراب از دست بدهند. حتی در بسیاری از مناطق، به دلیل ذله‌ شدن مردم از فسق و فجور آنها در مقابل اسکندر و اعراب نه‌تنها مقاومتی صورت نگرفت؛ بلکه‌ به‌عنوان ناجی به‌ آنها نگریسته‌ شد.

با فروپاشی ساسانی، بقایای این سیستم ابتدا به‌ درون ساختار اموی، بعداً عباسی، غزنوی و سلجوقی نفوذ کردند. ابن مقنع کسی بود که‌ در ابتدای استقرار عباسی نقش تأثیرگذار داشت، ابن مقنع پسر یک خانواده‌ اشراف ایرانی بود که‌ خانواده‌اش در سیستم خسروانی ساسانی، صاحب‌منصب بودند. ابن مقفع به‌ معنی پسر دست شکسته‌ یا دست‌کج است. به‌ روایتی در زمان اموی و زمامداری حجاج بن یوسف، پدرش مسئول جمع‌آوری خراج برای حجاج بوده‌ که‌ به دلیل فساد و دزدی از طرف حجاج دستش شکسته‌ می‌شود.

از سوی دیگر خانواده‌ برمکی که از اشراف ایران بودند، به‌ دربار خلافت عباسی نفوذ کردند و اسباب یک فساد گسترده‌ را فراهم آوردند. حکومت سامانی که‌ در خراسان به‌عنوان نوعی از سیستم ایرانی و خسروانی تشکیل‌شده بود، هم‌راستا با خلافت عباسی، دشمنی سختی را با قرمطیان داشت که‌ خارج از سیستم عباسی برای خود سیستمی کومینال را فراهم کرده‌ بودند. سال‌های متمادی نه‌تنها از ضمیمه شدن به ساختار فاسد خلافت پرهیز کردند؛ بلکه‌ سال‌های زیادی با آن جنگیدند. همان‌گونه که هخامنشی در برابر اسکندر، ساسانی در برابر اعراب در نتیجه‌ فساد سیاسی، مالی، اخلاقی و… توان مقاومت را از دست داده‌ بودند، سامانیان نیز در برابر محمود غزنوی به‌ همان سرنوشت گرفتار شدند. محمود غزنوی در حالیکه‌ همه‌ چیز را قلع‌وقمع می‌کرد، فردوسی به‌عنوان احیاگر اقتدار ایرانی و مانیفستویی کردن آن، اثر خود شاه‌ نامه‌ را با ثناگویی به‌ وی تقدیم می‌کند و این هم بزدلی اقتدار ایرانی را در برابر نیروی مقتدر مهاجم خارجی نشان می‌دهد.

با به قدرت رسیدن سلجوقی‌ها، کسانی مانند نظام الملک دوباره به دربار وارد شدند، نظام الملک با نوشتن سیاست‌نامه‌ و دایر کردن نظامیه‌ بغداد، نقش بسزایی در تقویت فساد در کل دارالخلافه‌ داشت. درواقع کاری را که بعدها ماکیاولی در غرب کرد، پیشتر نظام الملک در شرق به انجام رساند؛ یعنی تئوریزه‌ کردن فساد برای قبضه‌ کردن قدرت. خود او هم از طریق فساد به‌ یک زمیندار بزرگ تبدیل شده‌ بود، فساد بی‌حدوحصر نظام‌الملک و سیستمی که‌ او وزیر اعظم و حتی فیلسوف و تئوریسین او بود، چنان خشم اسماعیلیان کومینالیست را برانگیخت که طی یک عملیات فدایی وی را مورد حمله قراردادند و کشتند.

شاگرد نظام‌الملک، امام محمد غزالی که‌ محصول طرح نظامیه‌ بغداد بود، با بستن باب اجتهاد از طریق اسکولاستیک اسلامی، امکان بیشتری به‌ شیوع فساد و سرکوب در امپراتوری عباسی بخشید و چنان در فسق و فساد فرو رفت که‌ مانند اسلاف خود در برابر هجمه‌ خارجی، تمام مکانیسم‌های دفاعی خود را ازنظر سیاسی، اجتماعی و نظامی، از دست داد و در کمترین زمان ممکن مغلوب هجمه‌ مغول‌ها شد.

خواجه‌ نصیرالدین طوسی نیز یکی از تئورسین‌های خط اقتدارگرایی ایرانی بود که‌ طلایه‌دار هلاکوخان در حمله‌ به‌ بغداد شد، بسیاری از تحلیل‌ها نابود کردن کتابخانه‌ بغداد توسط هلاکو با پیش‌قراولی و رهنمود خواجه‌ نصیر طوسی را یکی دیگر از عوامل شکست شرق میانه‌ در برابر غرب می‌دانند. آیا همین مسئله که در راستای حفظ بقای خود این بلا و مصائب را نصیب یک جامعه‌ و منطقه‌ نمودن، اصل فساد نیست. این وضعیت به‌طور نامتمرکز تا استقرار صفویه‌ در جریان بود و حتی در تشکیل سلطنت و بعدها خلافت عثمانی در آسیای صغیر و آناتولی و بین‌النهرین و شمال آفریقا تأثیر مستقیم داشت؛ حتی تیمور لنگ با تمام خونخواری خود از فساد موجود در دستگاه‌ شیراز و اصفهان در بهت و حیرت می‌ماند.

صفویه‌ و آغاز اختلاط دو خط مفسد سنتی و عصر جدید

آغاز و تأسیس صفویه‌ در ایران مصادف است با آغاز سرمایه‌داری در اروپا و مرحله‌ نخست آن یعنی، مرکانتالیسم. درواقع در آن زمان اروپا هرچند در پیشروی به‌سوی غرب و در فتح قاره‌های آمریکا، استرالیا و از سویی دیگر آفریقا در جنوب غربی خود و حتی از طریق پیدا کردن مسیر دریایی به‌ چین و هندوستان، پیروزی‌هایی کسب کرده‌ بود؛ ولی در شرق از سوی امپراتوری پهناور و قدرتمند عثمانی مورد تهدید قرار داشت. سیستم صفوی به‌عنوان محصول خواست سرمایه‌داری نوظهور در اروپا و اقتدارطلبی و عظمت طلبی سیستم پاتریمونالیستی ایرانی، بعد از هجوم اعراب نتوانسته‌ بود با هویت خود ظاهر شود و بیشتر در خدمت سلطنت و خلافت بود. در این میان اروپا هم برای مهار کردن دشمن شرقی خود، به دنبال مکانیسم و نیرویی مناسب بود. بدون تردید این امر نه با آیین زردشتی ممکن بود و نه با مذهب اسلام سنی؛ همچنین با شیعه‌ی علوی و شیخیه‌ هم که‌ جنبه‌های کومینالیستی در آن بر جنبه‌ اقتدارطلبی سنگینی می‌کند نیز ممکن نبود، ناگزیر باید به شیعه‌ متشرعه‌ اقتدارطلب متوسل می‌شد. بی‌جهت نیست که‌ آنتونی شرلی و رابرت شرلی دو برادر و طبعه‌ دولت بریتانیا به‌ دو سفیر تام‌الاختیار صفویه‌ تبدیل می‌شوند.

بدون تردید این ساختار نیز مانند نسخه‌های قبلی آن، بر پایه‌ فساد بنیاد می‌شود و در سایه‌ این فساد کلان، هزاران موارد از فساد بر روی جامعه‌ تحمیل گشته‌ است. ما وقتی که‌ تاریخ سلاطین و شاهان صفوی را می‌خوانیم، متوجه هزاران نوع از فساد مالی و سیاسی می‌شویم؛ برادری که‌ برادران خود، پدری که پسر خود و پسری که پدر خود را برای کسب قدرت به قتل می‌رساند. از این به‌ بعد، فساد سرمایه‌داری نیز به‌ فساد سنتی ایرانی اضافه‌ می‌شود که‌ تا امروز هم ادامه‌ دارد.

فساد در دوران صفویه و بعدها در دوران نادر شاه‌ افشار- که‌ قلعه‌ کلات خود را پر از طلا و جواهرات می‌نماید- بی‌ارتباط با سیاست‌های کمپانی هند شرقی، به‌عنوان اولین شرکت سرمایه‌داری در شرق نیست. حتی جنگ‌های نادر شاه‌ را می‌توان به‌عنوان پروژه‌ هند شرقی برای باز کردن راه‌های تجارتی و حمل محموله‌ و کالا از شرق به‌ غرب دانست. واقعه‌ی به‌ مسند نشستن نادر شاه‌ در دشت مغان، نمونه بارز فساد است. باج‌گیری، رشوه‌خواری و سرقتی که‌ در زمان نادرشاه‌ شیوع پیدا می‌کند را جز با اصطلاح فساد نمی‌توانیم نام‌گذاری کنیم. مگر ممکن است که یک فرد عادی و روستایی بدون فساد به‌ یک دیکتاتور مبدل شود؟ آیا این همان گفته‌ میخائیل باکونین را که‌ ـ قدرت چنان مفهوم فاسدی است که‌ اگر دموکراتیک‌ترین انسان بر تخت آن جلوس نماید به‌ دیکتاتور تبدیل می‌شود ـ را تداعی نمی‌‌کند؟

کریم‌خان زند، مؤسس سلسله‌ زندیه‌ بعد از مرگ نادر شاه‌ افشار و انقراض سلسله‌ افشاریه‌، سعی داشت خود را از فساد سنتی قدرت ایرانی و فساد مرکانتالیستی عصر سرمایه‌داری برحذر دارد، از طرفی دیگر به دلیل خصوصیات مکانی، فرهنگی، اتنیکی و اجتماعی خود که‌ با سیستم خسروانی ایرانی سازگار نبود، به‌جای شاه‌ که‌ سرمنشأ و رأس هرم فساد است، عنوان «وکیل‌الرعایا» را برگزید. از سوی دیگر کریم‌خان زند تن به‌ سلطه‌ کمپانی هند شرقی نمی‌داد، در تصدیق این ادعا داستان‌های زیادی وجود دارد. بازرگانی از کمپانی هند شرقی نزد کریم‌خان می‌رود تا او را نسبت به‌ خرید کالاهای غربی و انگلیسی ترغیب و متقاعد کند، روزی چند ظرف ملامین را برای تبلیغ کالاهای خود نزد وی می‌برد، کریم‌خان یکی از این کاس‌ها را به‌ زمین می‌کوبد و خورد می‌شود. سپس یک کاسه‌ مسی ساخت داخل را به‌ زمین می‌کوبد ولی نمی‌شکند، سپس می‌گوید ما که‌ خودمان این کالاها را داریم، نیازی به‌ کالاهای آسیب‌پذیر شما نداریم، بدون تردید این‌یک نوع سلطه‌ ناپذیری است. می‌گویند روزی شخصی نزد کریم‌خان می‌آید و به‌ تملق و چاپلوسی می‌پردازد، سپس کریم‌خان می‌گوید چند درهمی به‌ او بدهید و چند روزی او را زندانی کنید یا تازیانه‌ بزنید. از او سؤال می‌کنند این تشویق و تنبیه همگام به‌ چه‌ دلیل است؟ می‌گوید این تملق و چاپلوسی حتماً به دلیل نیاز است، پس باید نیازش را برآورده کرد، از سوی دیگر تملق و چاپلوسی و دروغ کاری نارواست، من پدر خودم را می‌شناسم، او زین دوز بود، ولی این مرد از تبار من به دلیل رفع نیاز خودش چیز دیگری می‌سازد؛ پس باید به‌ جرم دروغ تنبیه‌ شود. ولی بااین‌وجود هم نمی‌توان گفت که‌ او هم در سیستم خود کاملاً از فساد به‌دور بوده. همان‌طور که می‌دانیم بعد از کریم‌خان، اطرافیان و به‌ویژه‌ پسر کریم‌خان چنان غرق فساد گشته‌ بودند که‌ در کوتاه‌ترین زمان در نتیجه‌ رشوه‌، وعده‌، تطمیع و خیانت – خیانت حاج ابراهیم‌خان کلانتر مورد مشخص آن است- شیراز در برابر آقا محمدخان قاجار سقوط کرد.

آقا محمدخان قاجار بعد از کشته‌ شدن پدر و خواجه‌ گشتن خودش، در شیراز تحت سرپرستی کریم‌خان می‌ماند، هرچند به دلیل درون‌گرا بودنش، نفرت، کین و حس انتقام را نسبت به‌ کریم‌خان پنهان می‌کند و چنان وانمود می‌کند که‌ نسبت به‌ وکیل‌الرعایا وفادار است؛ ولی در بطن خود به‌دنبال کمترین فرصت انتقام است. آقا محمدخان قاجار با مطلع گشتن از مرگ کریم‌خان، فوراً از شیراز می‌گریزد و به‌ تهران و میان قبیله‌ خود می‌رود، سر به‌ تغیان می‌زند و با قتل‌عام، زمینه‌ تاج‌گذاری خود را فراهم می‌آورد. برخورد خواجه‌ تاجدار با لطفعلی‌خان زند، نمونه‌ قبیح‌ترین نوع فساد است. در زمان فتحعلی شاه‌ قاجار نیز فساد مخصوصاً رشوه‌ و رشوه‌خواری، در اوج است و اگر کسانی مانند «قائم‌مقام فراهانی» خواسته‌اند با آن مقابله و مبارزه کنند، حذف گشته‌اند و کسانی مانند میرزا آقاسی‌ها را بر مسند نشانده‌ اند تا همچنان فساد در جریان و به‌ قوت خود باقی بماند. در زمان ناصرالدین شاه‌ هم میرزا تقی‌خان امیرکبیر به‌ سرنوشت قائم‌مقام فراهانی دچار شد و عناصری مانند آقاخان نوری را که‌ در فساد شهره‌ عام و خاص بود را جایگزین کردند. سفرهای پرهزینه‌ شاهان قاجار را برای عیش و نوش به‌ غرب، فروش القاب سلطنتی و حتی مذهبی نمونه‌های بارز و حیرت‌آور فساد‌ در این دوران‌اند.

درواقع هر جا که‌ ظلمی باشد از امپراتور تا شاهنشاه‌، از شاهنشاه‌ تا شاه‌، از شاه‌ تا حاکم منطقه‌ای و تا کدخدای یک روستا؛ حتی تا اعمال قدرت مرد بر زن و فرزندانش، در آنجا بدون تردید فسادی نهفته‌ است. بااین‌وجود فسادی که‌ قدرت استعمارگر و استیلاگر ایرانی در یک قرن اخیر، تحت نام دولت‌ـ ملت اعمال نموده‌، به‌ مراتب گسترده‌تر، عمیق‌تر و مهلک‌تر از سیستم‌های کلاسیک بوده‌ است، به‌ویژه‌ در چهاردهه‌ اخیر و تحت لوای اسلام سیاسی و سرکوبگر دولت ـ ملت ایرانی.

دولت ـ ملت ایرانی و دوره‌ای گسترده‌، عمیق و مهلک‌تر از فساد

الف: دوره‌ی فساد سلطنتی پهلوی با ماسک تجدد

درواقع کلیت مفهوم دولت- ملت که‌ سعی شده‌ به‌عنوان فرماسیونی اجتماعی و سیاسی جهت مدیریت امورات جامعه‌ معرفی شود، ساختاری کاملاً غیره‌ اجتماعی و سیاسی است، واقعیت امر این است که‌ برای دزدیدن دسترنج، سرمایه‌ و سلب ابتکار عمل سیاسی و تخریب طبیعت اجتماعی در خدمت نیروهای بورژوا و اولیگارشی است. ولی با تمام اینها هم در زادگاه‌ خود یعنی، غرب و مشخصاً اروپا، به‌عنوان یک نیروی ضدانقلاب محصول کشمکش‌های تاریخی و اجتماعی است که‌ متاسفانه‌ اهداف رنسانس، رفرماسیون و روشنگری اروپا را منحرف کرد. ولی در رابطه با خاورمیانه‌ و ایران، یک مسئله‌ی کاملاً تحمیلی سرمایه‌داری و امپریالیستی بوده در راستای کنترل راه‌های ترانزیتی خاورمیانه‌، چاپیدن ماده‌ خام بویژه‌ نفت، ایجاد جامعه‌ای مصرف‌گرا و ایجاد بازار برای فروش کالاهای خود جهت کسب سود بیشتر.

در ابتدای قرن بیست و با کشف نفت در جنوب ایران، سیستم سرمایه‌داری در راستای تصاحب و دست‌یابی به آن، به‌ دنبال سیستمی وابسته‌ و مناسب با منافع امپریالیستی خود بود؛ بنابراین درراستای این هدف و برای فراهم آوردن زمینه‌های آن، پدیده‌ی تاریخ‌سازی ایرانی شروع می‌شود، که‌ مبین بزرگ‌ترین نوع فساد، یعنی فساد در تاریخ و واقعیت است.

سیستم خسروانی ایرانی چه‌ در مقطع باستانی آن که‌ هخامنشی نامیده‌ شده‌، چه‌ در مقاطع بعدی از ساسانی و صفوی تا سیستم دولت ملتی آن، نه‌ بر اساس ضروریات و نیازهای داخلی؛ بلکه‌ در نتیجه‌ اهرم‌های خارجی تحمیل گشته‌، اتفاقاً آنچه‌ فساد در بنیاد را تصدیق می‌کند همین امر است.

این سیستم و بنیاد فساد، با وجود حذف رضا شاه‌ در بحبوحه‌ رخدادهای جنگ جهانی دوم، با توجه‌ به‌ منافع امپریالیسم و بدنه‌ دستگاه‌ فاسد سلطنتی و دولت ـ ملتی ایرانی، به‌طور مورثی به‌ خانواده‌ وی و مشخصاً پسر جوانش محمدرضا انتقال می‌یابد. بدون تردید خود انتقال ثروت و تفویض قدرت به‌طور موروثی، فاسدترین شیوه‌ی کسب سرمایه‌ و قبضه‌کردن قدرت است. ما در دوره‌ محمدرضا شاه‌ بیشتر از پیش شاهد یک سیستم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی فاسد هستیم. واگذار کردن و دست به‌ دست کردن پست‌ها در زمان دیکتاتوری محمدرضا شاه‌ به‌ مراتب بیشتر از زمان رضا شاه‌ در چارچوب منافع کسب قدرت و سرمایه‌ خانواده‌ سلطنتی بوده‌ و اگر کسانی مانند مصدق و امثالهم سعی در کنترل این اعمال‌نفوذ و قدرت نموده‌اند، سرنوشتشان به‌ سرنوشت قائم‌مقام میرزا ابوالقاسم فراهانی و میرزا تقی‌خان امیرکبیر، منجر شده‌ و همچنان که‌ راه‌ بر میرزا آقاسی و آقاخان نوری‌ها گشوده‌ می‌شد، در زمان محمد رضاشاه‌ نیز راه‌ بر اسد الله‌ علم و افراد مشابه‌ گشوده‌ می‌شد. در این سیستم رشوه‌ گیری و رشوه‌ ده‌هی بویژه‌ با تکوین ساختار بروکراتیک، اداری و امنیتی دولت ـ ملت ایرانی، گسترش شهرها و در بطن آن ا‌حداث کاشانه‌ها، ساختمان‌ها، ویلا، کارخانه‌ها و … نه‌ در مسیری عادی و متعارف؛ بلکه‌ با اعمال شدیدترین فسادها، رشوه‌ و رشوه‌گیری برای کسب مجوز و… انجام می‌گرفت. تراکم و تمرکز جمعیت در شهرهای رو به‌ گسترش، این زمینه‌ فساد را هرروز بیشتر از پیش ممکن می‌گردانید. از سویی زندگی مرفه، و از سویی دیگر ایجاد حلبی‌آبادها در مناطق حاشیه‌ شهری. بدون تردید دیکتاتوری محمدرضا شاه جهت جذب نیرو برای دستگاه‌ امنیتی خود یعنی ساواک جز به‌ فساد نمی‌توانست به‌ چیز دیگری متوسل شود. از طرفی برای مدرن نشان‌دادن ایران در چارچوب امیال و افکار شوونیستی و عظمت طلبی ایرانی و از طرفی دیگر به‌ منظور کسب سود اقدام به احداث مراکز تن‌فروشی و ایجاد گسترده‌ فساد جنسی و اخلاقی نمود. در راستای حفظ چارچوب و تمامیت ارضی ایران و ایجاد ملت واحد و سیستم دولتی یونیتر و توتالیتر، در سیستم آموزشی خود به‌ تاریخ‌سازی جعلی دامن زد و از طریق ابزارهای نرم و ایدئولوژیک خود از قبیل رادیو، تلویزیون، ادبیات، سینما، تئاتر و… به‌ تعمیق فساد ذهنی در جامعه‌ پرداخت. درواقع اگر نگاهی به‌ رویکردهای نهاد پهلوی و کارهای فرح پهلوی بیندازیم، بیشتر متوجه گستره و عمق این سیستم و بنیاد فساد خواهیم شد.

ب: از دولت ـ ملت سلطنتی فاسد به‌ نسخه‌ فاسدتر آن، با ماسک جمهوری و اسلامی

رژیم کنونی ایران اگرچه دو عبارت جمهوری و اسلامی را عقبه خود ساخته، ولی در اصل ادامه همان سیستم فاسد خسروانی ادوار کهن، میانه‌ و دوران دولت ـ ملت فاسد ایرانی است. شاید تنها تفاوتش در آن است که‌ به‌ مراتب بیشتر از دورهای قبلی بر عمق فساد افزوده‌ است. این رژیم نیز، نه‌ در نتیجه‌ ضروریات اجتماعی؛ بلکه‌ در نتیجه‌ توافق بلوک شرق و غرب در زمان جنگ سردـ شرق از بیم به‌ مسند قدرت نشستن ناسیونالیست‌های لیبرال و غیره‌ سلطنتی و غرب از بیم به‌ قدرت رسیدن نیروهای چپ- این فرمول میانی مورد شکل گرفت. منتظری که‌ یکی از مهره‌های اصلی این رژیم بود، به دلیل اینکه‌ با تمام ایده‌های خمینی به‌عنوان رهبر این رژیم همراه‌ نشد، او را از گود خارج ساختند. درواقع این تکرار همان سرنوشت قائم‌مقام فراهانی، امیرکبیر و مصدق است و میدان دادن به‌ خامنه‌ای در همان آغاز، مشابه‌ با میدان دادن به‌ میرزا آقاسی، آقاخان نوری و اسدالله علم‌ها، برای اعمال فساد بیشتر بود. باید یادآور شوم که اشاره‌ به‌ قائم‌مقام فراهانی، امیرکبیر، مصدق و منتظری در اینجا به‌ معنی تائید آنها به‌مثابه‌ کارکتر مطلوب در نزد من نیست، اینها هم کاراکترهای همین سیستم بوده‌اند و آب به‌ آسیاب آن ریخته‌اند، منظور آن است که این سیستم، در درون خود نیز سعی می‌کند کسانی را که‌ با هر انگیزه‌ای با تمام فساد آن همراه‌ نمی‌شوند، حذف و فاسدین مطلق را بر مسند قدرت بنشاند.

در دهه‌ اول این رژیم به‌ رهبری خمینی، به دلیل عدم استحکام کافی پایه‌های آن، قد علم کردن مخالفان داخلی، جنگ عراق و ایران و عدم دسترسی کافی به‌ امکانات، چهره‌ خشن آن بیشتر هویدا بود. اعمال خشونت، اعدام، شکنجه‌، ترور و… معرف نامطلوبی هویت آن بود. دهه‌ دوم این رژیم به‌ رهبری خامنه‌ای که‌ تاکنون هم ادامه دارد، مصادف بود با پایان جنگ ایران و عراق، سرکوب مخالفین و یکه‌تازی رژیم و به‌تبع‌ آن اوج‌گیری پدیده فساد. تحت نام آبادانی و سازندگی، بسیاری از فرماندهان جنگ به‌ این عرصه‌ وارد شدند. توسط رفسنجانی زمینه‌های اقتصاد نئولیبرالی بیشتر فراهم شد. فرماندهان نظامی به دلیل حضور خود در جنگ در زمینه‌ سیاسی و اقتصادی طلب حق و اختیار می‌کردند. واگذار کردن پست‌ها به‌ افراد بر مبنای روابط سیر سعودی گرفت. در دهه‌ دوم اگر فرماندهان و آخوندها به‌طور منفرد می‌خواستند با توسل به‌ فساد به‌ قدرت و ثروت برسند، در دهه‌ سوم، نهادهای آنها مانند سپاه‌ پاسداران، آستان قدس رضوی، حوزه‌ علمیه‌ قم و… وارد عرصه‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی گشتند. این نیز در کنار قبضه‌ قدرت سیاسی و انحصار سرمایه‌ توسط این نهادها، زمینه‌ را برای حضور افراد فاسدتر بهتر فراهم می‌کرد. ما در دهه‌ سوم شاهد موارد بسیاری از اختلاس، فساد سیاسی و اداری به‌ بهانه‌ رقابت سیاسی جناح‌ها، تشدید فسادهای اخلاقی و اجتماعی هدفمند و سامانمند هستیم.

در دهه‌ی چهارم عمر این رژیم که‌ اکنون در پایان آن قرار داریم، از هر سو فساد فریاد می‌زند، اختلاس‌ها به‌طور شدیدتری بالا گرفت، ردوبدل کردن پست‌ها در بین افراد و خانوادهای مشخصی در نتیجه‌ روابط و یا مورد اعتماد واقع‌شدن از سوی خامنه‌ای به‌ بهانه‌ حفظ رژیم شدت یافته. رژیم چون می‌داند که‌ دست‌آخر این نیروی داخلی‌ است که‌ می‌تواند بقایش را به‌ مخاطره‌ بیندازد، برای تضعیف پتانسیل‌های مبارزاتی در درون جامعه‌، از طریق مواد مخدر صنعتی، گسترش فحشا و… به تخریب هر چه بیشتر وضعیت اخلاقی و اجتماعی جامعه دامن می‌زند. می‌دانیم که در این سیستم هم خامنه‌ای از یک طلبه‌ بی‌بضاعت به‌ یک مرکز تمرکز ثروت و قدرت مبدل گشته‌ که‌ تنها کلکسیون و گالری‌های عصا، عبا و پیپ وی، روی نادر شاه‌ و رضاشاه‌ را سفید کرده‌، سایر املاک و پول‌های هنگفتش در بانک‌های خارجی جای خود دارد.

درواقع برعکس ادعاهای رژیم که‌ می‌خواهد این فساد را به‌ فساد اداری تقلیل دهد و گاها تظاهر به‌ مبارزه‌ با آن می‌نماید، فساد کاملاً بنیادی و سیستماتیک است و به‌طور هدفمند اجرا می‌شود، رژیم برای اینکه‌ ماهیت خود را تطهیر نماید، فساد را تنها به حوزه‌ی اداری تقلیل می‌دهد. همواره تلاش می‌کند که این پدیده را به ضعف مدیریتی این دولت و یا آن نهاد معطوف کند و از این طریق مردم را اغفال نماید، که‌ با کل سیستم درنیفتند و تنها مدیریت مقطعی را هدف قرار دهند. ولی رخدادهای چند سال اخیر بویژه‌ خیزش آبانماه‌ امسال نشان داد که‌ دیگر این حربه‌ها کار به‌جایی نمی‌برد، و مردم بر فساد بنیادین و سیستماتیک کل رژیم واقف شده‌اند، به‌ همین دلیل جسورانه‌ نهادهای مالی، ایدئولوژیک، نظامی، امنیتی که‌ ارکان نگهدارنده‌ این رژیم فاسد هستند را نشانه‌ می‌گیرند.

درواقع رژیم با بحرانی عمیق پا به‌ دهه‌ پنجم عمر خود می‌گذارد، از سوی دیگر دهه‌ پنجم مصادف است با تکمیل صدساله‌ سیستم دولت ـ ملت ایرانی که‌ رژیم سعی می‌کند در راستای بقای خود آن را رستوره‌ نماید؛ ولی در مقابل، مبارزه‌ای راسخ و عمیق هم برای گذار از این فساد بنیادین و سیستماتیک وجود دارد، به‌همین دلیل دهه‌ پیش روی ما، دهه‌ای پر از تنش و مبارزه‌ خواهد بود، بدون تردید با بحران‌های داخلی و خارجی که‌ دامن‌گیر رژیم است، اگر نیروهای مبارز با اسرار و هوشیاری، به‌ مقاومت و اتحاد در مبارزه‌ روی بیاورند، دست‌آخر پیروزی با تحول‌خواهان انقلابی و شکست با رژیم و نسخه‌ پیچی سرمایه‌ جهانی است.

منبع: شماره ٧٨ نشریه آلترناتیو، ارگان رسانه‌ای حزب حیات آزاد کوردستان (پژاک)