لیزا چالان، نوروز و شکست متحد اصلی رژیم ترکیه - یادداشت

لیزا اکنون در نوروز آمد شاهدی است برای زندگی دوباره. روز ٢١ مارس/ ١ فروردین جشن پرهیبت نوروز آمد همزمان است با اعلام سقوط آخرین سنگر داعش در دیرالزور از سوی مبارزان ق.س.د.

"سال ٢٠١۵ هنگامی که لیزا چالان در یک راهپیمایی سیاسی در شهر آمد شرکت داشت به دلیل انفجار بمبی که داعش بناچار مسئولیت آنرا بر عهده گرفت هر دو پایش را از دست داد. اکنون؛ چهار سال بعد از گذشت آن واقعه در جشن نوروز و نابودی داعش به پایکوبی می‌پردازد.

 

برایت دین فیزیوتراپیست به لیزا گفت: چند ثانیه صبر کنید، اول باید بتوانید بایستید! اما برای همه کسانی که در سالن فیزیوتراپی این بیمارستان در سیدنی هستند، کاملا آشکار است که لیزا نمی‌خواهد دیگر بایستد، او می‌خواهد قدم بزند. به همین علت دستهایش را به دو میله‌ای که به همین منظور نصب شده‌اند تکیه می‌دهد . خطوط صورتش نشان دهنده‌ی تغییر احساسات او هستند. عزم، هیجان و گونه‌ای از احساس شادی اما محتاطانه. نخستین قدم هایش را بر می‌دارد، اما به نظر می‌رسد نسبت به تشویق‌های زود هنگام محتاط است.

 

لیزا چالان ٣١ ساله، یک کارگردان فیلم از شهر آمد بزرگترین شهر شمال کردستان است؛ لیزا در میهنش به خوبی شناخته شده است. چهار سال قبل در ۵ ژوئن، دو روز قبل از برگزاری انتخابات عمومی در ترکیه هر دو پایش را در جریان انفجاری در یک میتینگ سیاسی از دست داده بود. میتینگی که در اعتراض به سیاست‌های جنگ‌طلبانه دولت ترکیه برگزار شده بود، بسیاری از سیاستمدان و صاحب‌نظران این بمب‌گذاری را کار خود حکومت ترکیه می‌دانند. این گردهمایی باشکوه متعلق به حزب دمکراتیک خلق‌ها بود که یک حزب چپ‌گرای برخاسته از جنبش سیاسی کرد در مرزهای ترکیه می‌باشد.

 

چالان یک روز قبل از آنکه برای اولین بار، مجددا بتواند راه برود در رختخوابش در بیمارستانی در سیدنی است، او به یاد می‌آورد که به رغم آنکه بیم داشت مبادا هیچگاه نتواند دوباره بر پاهایش بأیستد، اما آگاهانه تصمیم گرفت هیچگونه احساسی از ضعف را در خود بروز ندهد. لیزا می‌گوید زمانی که این واقعه روی داد ما در کنار یک چای فروشی ایستاده بودیم، به تمامی متوجه نشدم که چه اتفاقی افتاده است، اما متوجه شدم که پاهایم را از دست داده‌ام. نخست رفتن به بیمارستان را بدون پاهایم نپذیرفتم. اما شنیدم که از آن پاها چیزی باقی نمانده است. آنها خُرد شده و سوخته بودند.

 

به رغم چنین وضعیتی او مصمم است که راه برود، لیزا این تصمیم خود را به باورهای سیاسی، منطقه جغرافیایی و خانواده ای که در آن رشد کرده است نسبت می‌دهد؛ کردستان. او در یک منطقه جنگی زندگی می‌کند و در این منطقه جنگی و خصوصا به عنوان یک زن باید قوی بود، زیرا زنان و کودکان بیشترین صدمات را از جنگ متحمل می‌شوند. زمانی که انسان به دلیل موقعیت فیزیکی و جغرافیایی خود همواره دچار تشویش و آشفتگی می‌شود.

 

دومین جراح ارتوپدی که در درمان لیزا چالان مشارکت نمود سولون روزنبلات از ایالات متحده آمریکا با همکاری برایت دین متفقا تصمیم گرفتند تا لیزا را برای درمانهای مورد نیاز بپذیرند. روزنبلات می‌گوید از نظر ما درمان لیزا یک موضعگیری و بیانیه‌ی سیاسی است. وضعیت او ویژه است، در یک میتینگ سیاسی مشارکت داشته و این گردهمایی به قطع پاهای وی منجر شده است.

 

شواهد پنج سال گذشته نشان داد که گروه داعش مسئولیت حملات انفجاری طرح‌ریزی شده از سوی رژیم ترکیه علیه کردها در داخل این کشور را بر عهده گرفته است.

 

جمع آوری کمکهای مالی

متاسفانه این بدین معنا نیست که درمان چالان به لحاظ مالی کاملا تامین شده است. جراحان به عنوان دستمزد هزینه‌ای درخواست نکرده‌اند؛ اما طبیعتا استفاده از امکانات بیمارستان و هزینه‌های پرسنل بیمارستانی و به علاوه هزینه‌های اقامت در یک کلینیک خصوصی برای توانبخشی و فیزیوتراپی روزانه، هزینه‌های سفر و نیز هزینه بالای پروتزها از جمله مبالغی هستند که تامین آنها سنگین است.

 

هزینه‌های اولیه را انجمن کردی در شمال کردستان و انجمن کردی در تبعید به طور موفقیت آمیزی جمع آوری کردند. برای تامین مبالغ بعدی،  انجمنهای کردی در سیدنی، ملبورن و دیگر شهرهای استرالیا کارزای را برای جمع آوری مبالغ دیگری به راه انداختند. در سیدنی جامعه‌ی کردی به هر طریق ممکن از لیزا حمایت می‌کند؛ برای او غذاهای کردی تهیه می‌کنند، با او معاشرت داشته و او را به مراکز درمانی انتقال می‌دهند. نایلا جرا یکی از زنان کرد مقیم سیدنی که همراه لیزا است، نخستین قدمهای او را با دوربین ضبط می‌کند؛  نایلا می‌گوید از زمانی که لیزا چند هفته پیش به سیدنی آمده است، این نخستین باری است که لبخند را بر روی لبهای وی می‌بیند. اما لبخندهای او همچنان حاکی از تردید هستند. یک روز قبل از آنکه لیزا نخستین قدمهایش را بردارد گفت: میدانم که این آخرین شانس من برای راه رفتن دوباره است. می‌دانید که بسیار مشتاقم، من همواره یک فرد بسیار پر جنب و جوش ، پر انرژی بوده و از زمان انفجار بمبی که منجر به از دست دادن پاهایم شده است از پذیرش ویلچر سر باز زده‌ام. تنها زمانی می‌توانم ویلچر را قبول کنم که لیزا هنوز در این رابطه فکر نکرده است، یک روز قبل از برداشتن نخستین قدمهایش، لیزا به بازگشت به دنیای گارگردانی فیلم فکر می‌کرد، به این موضوع فکر می‌کرد که شاید با نگارش یک سناریو و بررسی امکان ساخت یک فیلم این کار را شروع کند. اما او اکنون نگرانی‌های دیگری دارد. در مرکز فیزیوتراپی لیزا با یک مرد آمریکایی صحبت می‌کند که بیش از یک سال است که از پروتزهایی استفاده می‌کند که قرار است لیزا نیز آنها را  داشته باشد. این مرد آمریکایی به دلیل درد، باید به استرالیا باز می‌گشت. لیزا از وی می‌پرسد که آیا این عارضه عادی بوده و آیا این پروتزها تا به حال عفونت داشته‌اند؟ اما زمان می‌تواند جواب سوالهای لیزا را بدهند، زیرا پرتزها در هر بیماری متفاوت عمل می‌کنند، او مطمئن نیست که بهبودی وی چه زمانی طول خواهد کشید و با متحمل درد و عفونت خواهد شد یا نه.

 

مدتی بعد، در پارکینگ مرکز فیزیوتراپی لیزا منتظر تاکسی بیمارستان است تا او را به خانه توانبخشی انتقال دهد که در آنجا اقامت دارد. افکارش او را به خانه‌ای می‌برند که باید در شهر آمد برای خود مهیا نماید. زیرا والدینش در طبقه چهارم آپارتمان بدون آسانسوری زندگی می‌کنند که بدون شک بالا رفتن از پله‌ها با این پروتز برای وی دشوار خواهند بود. لیزا ناچار است تا اواخر ماه نوامبر برای فیزیوتراپی و کسب تمامی الزامات درمانی خود در سیدنی بماند، پزشکان معالج لیزا براین باورند که پرواز برای او مشکلی ایجاد نکرده و او بعد از پرواز از سیدنی می‌تواند زندگی جدید خود را آغاز نماید.

 

اما لیزا به طور ناگهانی از دوستش در سیدنی، نایلا می‌‌خواهد که ویدوی نخستین قدمهایش را در شبکه های اجتماعی متتشر نکند، یا آن را برای دوستان و اقوامشان نفرستد. مادرش اطلاعی ندارد که دخترش امروز نخستین قدمهایش را بر می‌دارد؛ لیزا نمی‌خواهد به مادرش چیزی بگوید. لیزا در این رابطه می‌گوید نمی‌خواهم مادرم را زیاد خوشحال کنم، زیرا نمی‌خواهم اگر مشکلی در این راستا پیش آید، دوباره ناراحت شود.

 

لیزا چالان، نوروز و پایان داعش

خورشید یک عصر دیروقت بر صورت لیزا می‌درخشد، لیزا می‌خندد و اذعان می‌دارد که بله، این شاید رویاهای مادرش نیست که او می‌ترسید بر باد روند، بلکه رویاهای او بودند.

 

لیزا اکنون در نوروز آمد شاهدی است برای زندگی دوباره. روز ٢١ مارس/ ١ فروردین جشن پرهیبت نوروز آمد همزمان است با اعلام سقوط آخرین سنگر داعش در دیرالزور از سوی مبارزان ق.س.د.

لیزا چالان بر پاهایش تکیه کرد، به مراسم نوروز آمد و در جشن نابودی داعش (متحد اصلی رژیم حاکم بر ترکیه) رقصید."