فروپاشی دیوارهای استبداد تنها با همصدایی و همگرایی زنان قابل‌تحقق است | یادداشت

... رسیدن به آزادی و کرامت و جایگاه حقیقی زنان و فروپاشیدن دیوارهای استبداد تنها با استمرار مبارزه، همدلی، همصدایی و انسجام زنان قابل‌ تحقق است...

◼️ فرهنگ و ذهنیت پدرسالاری حاصل هزاران سال درهم‌تنیدگی تمدن، قدرت، دولت و دین است و به حالت دیواری ضخیم و چندلایه درآمده که نفوذ در آن و یا حتی فروریزی آن را دشوار گردانیده است. ستم سه‌گانه‌ی طبقاتی، مردسالارانه و جنسیتی زنان را به انقیاد کشیده و عملا از حضور در تمامی عرصه‌های اجتماعی بازداشته است. بی‌گمان نقش مناسبات قدرت در این مورد تعیین‌کننده است. از ابتدای ظهور تمدن و به‌تبع آن برآمدن روابط و مناسبات تبعیض‌آمیز و نابرابر، زنان  همواره به هر انحایی اعتراض خود را نسبت به این نظام و ذهنیت آن نشان داده‌اند و با گذشت هزاران سال هنوز هم این مقاومت در برابر ستم وجود دارد و در سده‌۲۱ دامنه‌ی این مبارزات گسترده‌تر و نیرومندتر گشته است.

در جغرافیای خاورمیانه وضعیت زنان در کنار برخی از موارد مشترک با زنان سایر نقاط دنیا، دارای چند تفاوت دیگر است. خاورمیانه این سرزمین کهن صدها سال در چنبره‌ی جنگی خانمان‌سوز و بی‌پایان قرار دارد و به کانون تنازع و بقای قدرت‌های منطقه و فرامنطقه‌ای تبدیل شده که محصول آن فقر، آوارگی، بیماری، گرسنگی و مهم‌تر از همه تشدید خشونت، تعرض و تجاوز به زنان است. بی‌گمان یکی از پیامدهای کریه و ناانسانی جنگ‌ها تجاوز و سوءاستفاده از زنان است که نمونه‌های آن را در مورد زنان شنگالی که توسط تبهکاران داعش در بازارها فروخته شدند دیدیم و این تنها یک مورد از صدها مورد رویداده است.

خاورمیانه مهد ادیان، اندیشه و مذاهب مختلف است. می‌توان گفت دین، هویت سیاسی مردمان خاورمیانه و جزء لاینفک زندگی آنان است. اما در شرایط کنونی و نظری بر اوضاع امروزی خواهیم دید که دین بیشتر به یک ابزار سیاسی در دست حاکمان قدرت تبدیل گشته و با سیاسی شدن دین (در حالی‌که بعد فرهنگی آن برجسته‌تر است)، زمینه‌های فرقه‌گرایی، تنش‌ها و منازعات مذهبی را فراهم نموده است. و سران دولت‌ها این تفاوت‌مندی‌های فرهنگی، دینی و هویتی را نه فرصتی برای غنا و پیشرفت جامعه بلکه تهدیدی برای اقتدار خود قلمداد می‌کنند. در این میان بیش از همه جامعه‌ی زنان در معرض آموزه‌های شریعت و دین قرار دارند و تفاسیری که به‌دور از تعقل و تفکر است منجر به جمود اذهان و افکار گشته و زنان بنا به‌این قوانین شرعی در خانه محصور و محبوس گشته‌اند و آن را به قلمروی اصلی حضور و فعالیت زنان تبدیل کرده‌اند. در کنار مقوله‌ی دین، نظام دولت و ساختارها و قوانین آن است که در افزایش نابرابری و خشونت علیه زنان موثر است. ساختار قانونی در نظام دولتی توسط مردان ایجاد و نشات گرفته از ذهنیت آنان است و در چنین شرایطی نمی‌توان انتظار وضع قوانین یکسان نسبت به زنان سخن گفت. قوانینی که گویا متون آسمانی بوده و غیرقابل تغییر. در حالی که قوانین بایستی منعطف بوده و براساس شرایط اجتماعی و ذهنی جوامع قابل‌تغییر باشند که متاسفانه چنین اصلی در ذهنیت و ساختار دولت قابل‌مشاهده نیست.

دولت ایران در میان کشورهای اسلامی در اعمال تبعیض و ستم نسبت به زنان گوی سبقت را ربوده و با فشرده شدن اعتراضات داخلی و فشارهای خارجی، فشار بر زنان و سایر اقشار اجتماعی نیز بیشتر می‌شود. زن‌ستیزی نظام ایدئولوژیکی ولایی را در روزهای ابتدای انقلاب مشاهده کردیم. قانونی نمودن حجاب اجباری و لغو قانون خانواده آغاز دشمنی با زنان بود. سپس اعدام، شکنجه و تجاوز به زنان و دختران بی‌گناه زندانی توسط بازجویان جنایتکار در دهه‌ی ۶۷ که نقطه‌ی تاریک و هولناک تاریخ این رژیم استبدادخو است. امروز هم نشانه‌های این دشمنی را در همه جا می‌بینیم. زندان، مدرسه و دانشگاه، خانه‌ و خانواده محل بازتولید خشونت دولتی و افزودن لایه‌ای دیگر به لایه‌های دیوار ضخیم مردسالاری است. در یکسال گذشته آمار خشونت خانگی و قتل‌های ناموسی روندی صعودی یافت و مردانی که از دولت و قوانین آن جسارت می‌گرفتند با داس و تبر خشم خود را نسبت به دختران و زنان نشان‌ دادند که در سایه‌ی خلا‌ قانونی، قضایی و عدم واکنش کافی جامعه به فراموشی سپرده شد و باز هم روز از نو و روزی از نو!

بحران‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در ایران که محصول سیاست و ذهنیت نادرست و قدرت‌محوری است جامعه‌ی ایران را دچار اختناق نموده و مشکلات معیشتی بر میزان خشونت به‌ویژه خشونت خانگی افزوده است و زنان و کودکان در معرض خشونت همه‌جانبه قرار دارند. حکومت ایران دغدغه‌ی حل مشکلات و مطالبات مردم را ندارد و ما این حقیقت را در عملکرد رژیم مشاهده می‌کنیم. تنها درد حکومت برقراری یک هژمونی دینی در سطح منطقه و نفوذ و مداخله در امور سایر کشورهاست در حالی‌که مردمان آن از درد فقر و گرسنگی می‌نالند. در شرایط کرونایی مشکلات مردم دوچندان گشت و زیر بار تورم لجام‌گسیخته و غیرقابل کنترل کمرشان خم شد و پیامدهای این موج بحران افزایش آمار خشونت، خودکشی و اشکال متفاوت آسیب‌های اجتماعی است. در کانون تمامی این بحران‌ها باز هم زنان قرار دارند و آنان هستند که بایستی بار مشکلات فقر و بیکاری خانواده را به دوش بکشند و آسیب‌های روانی، روحی و جسمی آن را متحمل شوند. به‌عبارتی نظام خانواده در ایران مرکز اعمال خشونت و تولید آن و قلمروی حکمرانی مردان و فرودستی زنان است.

در بالا به عرصه‌ی زندان اشاره کردیم. در یکسال اخیر موج دستگیری فعالین سیاسی و مدنی زن بلندتر گشت. از سوی دیگر پایمال نمودن حق درمان، دیدار با وکلا و خانواده و اعمال فشار مبنی بر اعتراف‌گیری اجباری زندانیان و از سوی دیگر مقاومت بی‌نظیر زنان مبارز در برابر تحمیل تسلیمیت و انفعال آنان، به یکی از مباحث مهم تبدیل شده است. پیداست که ایستار زنانی همچون نسرین ستوده، مریم، فریده، میمنت، مهرنوش و صدها زن از اقشار، اصناف و ملیت‌های گوناگون در زندان‌های ایران، حاکمیت نظام  و دستگاه مخوف قضایی آن را با شکست سنگینی روبه‌رو ساخت. زینب جلالیان زندانی سیاسی کورد نیز در کنار همرزمانش که مبارزه در برابر ستم و بی‌عدالتی را سرلوحه‌ی خود قرار داده، علی‌رغم چندین بار انتقال از یک زندان به زندان دیگر که مصداق خشونت و شکنجه علیه زندانی است، باز هم به مقاومت خود ادامه داده و به نماد زن آزاد و مبارز در سطح دنیا تبدیل شده و بی‌گمان این گوهر حقیقی زنان است؛ قیام و اعتراض در برابر ستم و تبعیض. هر چند رژیم در تلاش است تا با استفاده از شیوع گسترده‌ی کرونا، زندانیان را تحت فشار و یا حتی در شرایط مرگ قرار دهد، اما باز هم به نیات پلید خود دست نیافته است.

در کنار تمامی دشواری‌ها و سختی زن بودن در نظام سلطه‌جوی ایران و هزینه‌های سنگین آن، زنان ایران و کورد هیچ گاه از مبارزه بازنایستادند و علی‌رغم هر چیزی به مبارزات خود ادامه دادند.  در اعتراضات خونین چهار سال اخیر نسبت به سیاست‌ها و عملکرد رژیم، حضور زنان در تمام میادین مبارزه چشمگیر بودند و آنان بودند که سایرین را به میدان اعتراض فرامی‌خواندند. امروزه نه تنها زنان بلکه همه‌ی مردم ایران از هر طبقه و قشری به سطحی از خودآگاهی رسیده و رژیم دیگر نمی‌تواند خشم و خواسته‌های مردم را کنترل  و نادیده بنگارد. بی‌گمان خشم و خیزش مردم فرودست است که پایه‌های ظلم و بی‌عدالتی را به لرزه درخواهد آورد. رهایی و آزادی زنان در گرو فروپاشی مناسبات سرمایه‌داری و دولتی و توسعه‌ی مبارزات مشترک تمام اقشار اجتماعی است و پیوند و پیوست جنبش رهایی زنان با جنبش کارگری و سوسیالیستی جدایی‌ناپذیر است.

در راستای مبارزه با زن‌کشی و به‌عبارتی صحیح‌تر نسل‌کشی زنان، جامعه‌ی زنان آزاد شرق کوردستان، کژار کارزاری آغاز نموده و همه‌ی زنان ایرانی را به این کارزار فراخوانده است. کارزار« نه به نسل‌کشی و اعدام و زمان دفاع از حیات آزاد است» حاوی پیام‌های مهمی است. زنان تنها با سازماندهی دفاع ذاتی خود می‌توانند در برابر هرگونه خشونت، از خود و زنان دیگر دفاع کنند. در برابر نظام امنیتی و انتظامی تا دندان مسلح ایران چنین اصلی اجتناب‌ناپذیر است. البته اصل دفاع ذاتی نه تنها برای زنان بلکه برای همه‌ی آحاد جامعه مهم و حیاتی است و اگر جامعه‌ای فاقد نیروی دفاعی باشد در برابر هر گونه تعرض و تهاجمی گشوده و این مهم برای زنان دارای اهمیتی دوچندان است. با نگاهی به اوضاع منطقه و در میان آشوب و بیدادگری حضور فعال و جسورانه‌ی زنان نشانه‌ی این است که زنان همواره و در هر شرایطی در مقابل هر گونه استعمار و جنگ‌افروزی در خیابان‌ها و صفوف مقدم مبارزه بوده‌اند وجنبش زنان پویایی و استمرار خود را حفظ نموده است. نمونه‌ی برجسته‌ی آن، زنان سیاست‌مدار کورد در شمال کوردستان است که علی‌رغم ترور سیاسی و فشارهای حکومت فاشیستی اردوغان و جلوگیری از خودمدیریتی و اراده‌ی سیاسی کوردها، تقریبا همه‌ی آنان را دستگیر و زندانی نموده است. در جنوب کوردستان هم حضور فعال  و پررنگ زنان در حوزه‌ی اجتماعی و سیاسی نشانه‌ی بلوغ فکری و سیاسی زنان کورد است و این پیشرفت و آگاهی حاصل سال‌ها مبارزت زنان و میراث آنان است. رسیدن به آزادی و کرامت و جایگاه حقیقی زنان و فروپاشیدن دیوارهای استبداد تنها با استمرار مبارزه، همدلی، همصدایی و انسجام زنان قابل‌ تحقق است و در شرایطی که زن‌کشی‌ها و تجاوزات سیستماتیک به زنان و دختران در کوردستان به اوج خود رسیده، نیاز به ارتقای سطح مبارزات و آگاهی و آموزش زنان در این زمینه است. زنان ایران و شرق کوردستان نیز دارای تاریخ درخشانی از مبارزه هستند که هیچ‌گاه در برابر هیچ نظام سلطه‌ای سر تعظیم فرونیاوردند و تا به امروز هم با همان موضع به مبارزات خود ادامه می‌دهند و این زنان خواهند بود که انقلابی اجتماعی در جامعه برپا خواهند کرد. ◻️