نقش زنان در اقتصاد ایران پس از انقلاب تا به امروز | یادداشت

"... مردسالاری امروز آگاهانه و منسجم، گاهی در اتحاد با راسیسم به سر می‌برد، گاه به اسلام سیاسی و دستگاه دین تکیه می‌کند، گاهی سکوی پرش ناسیونالیسم و قوم‌پرستی است. ..."

◼️ موضوعی بسیار قابل تامل که‌ برای پرداختن به‌ آن طبعا و به‌ منظور بسترسازی ذهنی در خوانندگان باید امور پایه‌ای دیگری را مورد بحث قرار داد و جایگاه زن را در سیستم حاکم بر جهان بدون در نظر گرفتن بعد جغرافیائی به‌ قلم کشاند.

اگر به‌  زن چون کهن‌ترین مستعمره‌ و به‌ ملت زن چون ملتی که‌ به‌ درازای تاریخ مورد استثمار قرار گرفته‌ ننگریم، به‌ راحتی و با اقتباس به‌ آمار مشارکت زنان در امور اقتصادی و فعالیتهای اجتماعی بسنده‌ نموده‌ و از این باروری و ماحصل آن خشنود، به‌ تفحص خود پایان خواهیم داد.

بدست آوردن هر گونه‌ آزادی، مستلزم شناخت کامل انواع برده‌ بودن است و همچنان که‌ قبلا ذکر شد ملت زن کهن‌ترین مستعمره‌ و نحوه‌ بهره‌برداری از توانائی‌های جسمی، ذهنی و روحیش در همان شکل و به‌ شیوه‌ برده‌وار مورد استفاده‌ قرار گرفته‌ شده‌ و به‌ همین جهت در بحث اقتصاد که‌ همانا یکی از کلیدی‌ترین ابزار استثمار انسان بر انسان می‌باشد، لاجرم باید نگاهی به‌ عرصه‌‌های دیگر انداخت و از بعد تاریخی، فلسفی، هنری و اجتماعی مسئله‌ حضور و فعالیتهای زن را مورد بررسی قرار داد.

در سیستم سرمایه‌داری، زنان کارگر، بخش وسیعی از طبقه کارگر را تشکیل می‌دهند که عمدتاً در بی تشکلی این طبقه پراکنده و بی‌تشکل هستند، تحت مناسبات نابرابر سرمایه داری و مردسالارانه، کار رایگان خانگی می‌کنند و در مراکز کار و تولید به شدت استثمار می‌شوند. مناسبات سرمایه‌داری و روابط استثمارگرانه‌ایی که در درون جامعه حاکم می‌باشد زنان را در موقعیت فرودستی قرار داده است. زنان نه تنها به مثابه کارگران ارزان، در این نظام، ناچاراند نیروی کار خود را بفروشند بلکه به عنوان کالایی جنسی هم مورد معامله و بهره‌برداری قرار می‌گیرند. زنان در عین حال که به مثابه بخشی از طبقه کارگر مطالباتی دارند به عنوان بخش فرودست و تحت ستم جنسیتی و طبقاتی هم دارای ویژگی‌هایی هستند. در شرایط کنونی که سرمایه‌داری جهانی با بحرانی عمیق دست و پنجه نرم می‌کند بخش بزرگی از بار این بحران را بردوش زنان گذاشته و با به خدمت گرفتن هرچه بیشتر این بخش از جامعه در مشاغل غیررسمی و حاشیه ایی، سعی دارد با پایین نگه داشتن دستمزدها از این بحران عبور کند.

آری ، برای زن بودن، دنیا جای بدی است. ۷۰ درصد فقرای جهان را زنان تشکیل می‌دهند که رقم حیرت‌آوری است. مؤنث بودن، همۀ جوانب زندگی زن را شکل می‌دهد: از کار گرفته تا مسکن و بهداشت و درمان و آموزش و حتی شخصی‌ترین روابط ما.

ستم بر زنان به نفع سرمایه‌داری است و یک کارکرد ایدئولوژیک و اقتصادی دارد

مارکس و همکارش فردریش انگلس به‌ گویائی کلید و اهرم ستم بر زن را بررسی نموده‌ و معتقد بودند که‌ ستم بر زن همیشه‌ وجود نداشته‌ بلکه‌ زمانی پدیدار شد که‌ تقسیم اجتماعات انسانی به‌ طبقات آغاز گشت. انگلس پیدایش خانواده‌ را شکست تاریخی و جهانی جنس ماده‌ توصیف نمود. این دو فیلسوف و تئوریسین می‌دیدند که‌ چگونگی تامین بقای اولیه‌ و ضروری مردم، شکل دهنده‌ رفتار و عقاید انسانها می‌گردد.

خانواده در کنار مالکیت خصوصی و دولت ظاهر شد. تا پیش از این زن و مرد در جوامع «شکارورز-گردآورنده»ای زندگی می‌کردند که کارهایی متفاوت اما برابر انجام می‌دادند و به یک اندازه در تصمیم‌گیری سهیم بودند. مارکس و انگلس این جوامع را «کمونیسم بدوی» نامیدند.

با توسعۀ جامعه، تولید مقداری مازاد بر آن­چه برای رفع نیازهای اولیه ضروری بود، آغاز شد. مازادی که می‌بایست از این پس ذخیره و کنترل می‌شد.

تکنیک‌های تولیدی که این مازاد را خلق کرده بودند، برای نخستین بار کار مرد را به کار زن اولویت دادند

با توسعۀ طبقۀ حاکم، مردانی که سلطه یافته بودند خواستار ورثۀ «مشروع» برای انتقال مازاد به آن‌ها شدند. کنترل زنان و روابط جنسی به کلید مالکیت بر این مازاد مبدل شد. واحد خانواده با ایدئولوژی‌ای توسعه یافت که به‌ زنان به عنوان شهروند درجۀ دو و مایملک تحت کنترل مردان برخورد می‌کند.

البته‌ اسرار نگارنده‌ بر دقت در کلیت نظام سرمایه‌داری و نگرش آن به‌ جایگاه‌ جنس فرودست، یعنی زن می‌باشد و بالطبع شرایط کار، دستمزد، بیمه‌های اجتماعی و کاری و ..... در جوامع عقب نگه‌ داشته‌ شده‌ و مرد و دین سالار برای زنان شاغل به‌ مراتب ناعادلانه‌تر و خشن‌تر می‌باشد.

با وجود اینکه نظام تولیدی در حال حاضر به خاطر مکانیزه شدن بیش از پیش خط تولید و ساده شدن کارها، علاقه‌‌مند به استخدام نیروی کار زنان است و به اصطلاح به سمت زنانه کردن فضاهای تولیدی حرکت می‌‌کند اما عملا وضعیت دستمزد زنان بهبود نیافته است. آمار‌ها در تهران حاکی از آن است که زنان در سمت‌‌های مشابه و یکسان با مردان، به طور میانگین حدود ۲۳ درصد حقوق و دستمزد کمتری را دریافت می‌‌کنند. برای این میزان دستمزد نیز دلایل مختلفی عنوان شده است. برای مثال حضور زنان در مشاغل کم‌ درآمد، حضور آن‌‌ها در ساعات کاری کمتر و محدودیت‌‌های جنسیتی چون بارداری و ازدواج از جمله دلایلی هستند که اغلب به عنوان دستاویزی در دست کارفرماها برای دادن دستمزد کمتر به زنان مورد استفاده قرار گرفته‌‌اند. به علاوه برخی مدیران دلایل این تفاوت را مذاکره بیشتر مردان در مورد سطح درآمدشان دانسته‌‌اند. اما واضح است که علاوه بر کلیشه‌‌های جنسیتی موجود در جهان خصوصا در ایران به واسطه‌ فرهنگ حاکم بر آن که مصرانه نمی‌‌خواهد کار زنان و حضور آن‌ ها را در بازار کار جدی بگیرد، کارفرماها نیز به طور عامدانه از این وضعیت برای افزایش سود خود استفاده‌ی ابزاری می‌‌کنند. بنابراین زنان با سرمایه‌ انسانی برابر چون تحصیلات، بهره‌‌وری و مهارت باز هم مشمول دستمزد کمتر می‌‌شوند. این خود دلالت بر این دارد که بهره‌کشی و استثمار زنان در ساختار اقتصادی جامعه با توجه به اینکه قانون نیز چندان از آن ‌ها حمایت نمی‌کند، تا حدود زیادی پدیده‌‌ای سیستماتیک و بنیادین است. بنابراین مردسالاری و نظام اقتصادی حاکم بر جامعه در رابطه با جنسیت به نحوی همدستانه عمل کرده و یکدیگر را به شدت تقویت می‌کنند. نظام اقتصادی سودمحور، از نابرابری ‌های مختلف در هر زمینه‌‌ای چه سنی، طبقاتی، نژادی، قومیتی، مذهبی و چه نابرابری جنسیتی در راستای حفظ نیروی کار در بازار استفاده کرده است که این خود تولید ارزش اضافی را برای کارفرما تضمین می‌‌کند. به بیان دیگر ساختار اقتصادی سودمحورانه از این تبعیض ‌ها سود می‌‌برد و در جهت افزایش ارزش اضافی خود این نابرابری را بازتولید و تقویت می‌‌کند.

یافته‌های روش مارکسیستی که مبتنی بر شالودۀ توضیح تکوین تحقیر اجتماعی زن قرار دارد را می‌توان در مطالب زیر خلاصه نمود:

نخست: زنان همیشه ستمدیده یا جنس دوم نبودند. انسان‌شناسی، یا مطالعه پیش از تاریخ، خلاف آن‌ را به ما نشان می‌دهد. در میان جامعه بدوی، که دوران اشتراک قبیله‌ای بود، زنان مساوی مردان بودند، و این تساوی نیز توسط مردان و جامعه کاملا پذیرفته شده بود.

دوم: تنزل مقام اجتماعی زنان در جامعه درست مقارن بود با شکست کمون طایفۀ مادر، زن محور، مالکیت خصوصی و قدرت دولتی منتج از آن.

عوامل اصلی که باعث این وارونگی در موقعیت اجتماعی زنان گردید حاصل انتقال از اقتصاد گردآوری خوراک و شکار به شیوۀ تولیدی بالاتری بود که مبتنی بر کشاورزی، افزایش ذخیره صنایع شهری بود. تقسیم کار اجتماعی پیچیده‌تر جایگزین تقسیم کار ابتدایی بین جنس‌ها گردید. بازدهی بیشتر کار منجر به تولید اضافی قابل ملاحظه شد، که ابتدا سبب تمایزات و سپس عامل تقسیم‌های عمیق فزاینده میان بخش‌های متفاوت جامعه گردید.

با توجه به نقش‌های موثر و مستقیمی که مردان در سطح وسیع کشاورزی، آبیاری، پروژه‌های ساخت و ذخیره‌سازی داشتند، ثروت اضافی به‌تدریج از طریق مراتب اجتماعی همانند مالیکت خصوصی برای مردان متناسب شد. این، به نوبه خویش، مستلزم نهاد ازدواج و خانواده بود تا مالکیت قانوی وارث از دارائی مرد را تثبیت کند. از طریق ازدواج تک‌شویی، همسر به کنترل کامل شوهر درآمد و پسران قانونی را در ارث بردن از ثروت پدری تضمین نمود.

همزمان با مردان که بیشترین فعالیت‌های تولید اجتماعی را به‌دست گرفتند، با ظهور نهاد خانواده، زنان برای خدمت شوهران و خانواده‌شان به چهار دیواری خانه تنزل مقام یافتند. دستگاه دولتی تحکیم یافت و نهادهای مالکیت خصوصی، تسلط مردانه و پدر خانواده را قانونی کردند، که بعدها توسط آیین‌های متفاوت تقدس یافت. نظریه‌ی تاریخ، تبیین تاریخی ستم جنسی، ستم‌کشیدگی زنان را ماحصل نهادهای ساخته شده به دست انسان و ناشی از قوانین جامعه‌ی پدرسالار تقسیم‌شده به طبقات می‌داند. پدرـ خانواده نهادی کاملا بشری است که خیلی دیر در تاریخ اجتماعی هم‌زمان با رشد مالکیت خصوصی و تقسیمات طبقاتی پا به عرصه‌ی وجود گذاشت.

نخستین تقسیم‌کار در میان زن و مرد آن‌گونه که امروزه متداول است نبوده و در جامعه‌ی بدوی، زن و مرد هر دو در کار اجتماعی مشارکت می‌جستند. در حالی‌که مردان مشغول جست‌وجو برای یافتن حیوانات برای تهیه‌ی گوشت شکار بودند، زنان مشغول انواع کارهای گوناگون تولیدی نظیر سفال‌گری، صنایع دستی گوناگون، چرم‌سازی و پرورش نخستین اشکال علوم بودند. یکی از شاخه‌های کار زنان، شخم زمین با چوب‌دستی به کشاورزی انجامید و اهلی‌کردن حیوانات وحشی به دام‌داری منجر شد. این پیشرفت‌های عمده نه تنها تمدن را پایه‌گذاری کرد، بلکه مردان را از شکار آزاد کرد تا بتوانند در این اشکال عالی‌تر تولیدی مشارکت و سرانجام آن‌ها را تصاحب کنند.

همگام با پیدایش اقتصاد نوین مبتنی بر کشاورزی و دام‌پروری، تقسیم‌کارهای جدیدی پا به عرصه‌ی وجود گذاشت و جایگزین تقسیم‌کار پیشینِ مبتنی بر جنسیت شدند. این امر به دلیل حاصل‌شدن انباشت اولیه‌ای بود که اجازه‌ی چنین امری را می‌داد و قبیله از خطر گرسنگی تا حدودی رهایی یافته بود. بنایی، کشتی‌سازی، نساجی، سفال‌گری، ریخته‌گری و سایر کارهای دستی به حرفه‌های تخصصی تبدیل شدند. نقش جنسیت‌ها در این فرآیند به شکل برجسته‌ای دگردیسی شد. همگام با رشد و تکثیر انبوه این تقسیم‌کارها و زیرمجموعه‌های آن‌ها، کارها به طور روزافزونی در دست مردها متمرکز شد و در نهایت در دست مردان قرار گرفت و زنان به درون خانه و زندگی خانوادگی رانده شدند. یعنی در داخل ساخت جامعه‌ی مبتنی بر پیوندهای جنسی، هر چه بارآوری‌ کار بیشتر و بیشتر تکامل یافت، همراه با آن مالکیت خصوصی، مبادله، اختلاف ثروت، امکان استفاده از نیروی کار دیگران و بنابراین پایه‌ی تناقض‌های طبقاتی رشد نمود که در طی قرن‌ها به گذار از ساخت اجتماعی قدیم (کمونیسم مادرسالارانه) به شرایط جدید (جامعه‌ی طبقاتی پدرسالارانه) منجر شد و در این پروسه به عنوان ماحصل انکشاف طبقات، زن به عنوان برده‌ی کار خانگی در خانه محبوس گشتند.

بازتاب این انقلاب در زمین را می‌شود در انقلاب بهشت دید (این که خدایان زن جایشان را به خدایان مرد و سپس یک خدای مرد واحد دادند) و همراه با این خیزش مذهب و قدرت دولت (به عنوان نتیجه‌ی جامعه‌ی طبقاتی) به زنان آموزش داده شد که تمامی زندگی‌شان در چهاردیواری‌ِ خانه محصور باشد و بهترین زنان کسانی‌اند که بدون هیچ‌گونه شکایتی در خدمت همسر و خانواده‌ی خود باشند؛ خانواده‌ای که کاملا تحت تسلط نظام مالکیت واقع گشت و شکل خود را علی‌رغم تحولات پیاپی در بخش بزرگی از تاریخ جوامع طبقاتی حفظ کرد و تبدیل به نهاد غیر قابل‌تغییری شد که تحکیم مالکیت خصوصی را از طریق وراثت و نیز ستم اجتماعی در تمامی اشکال گوناگونش (از جمله شیوه‌های فکری که صرفا چیزی جز اطاعت کورکورانه‌ی دستورات مافوق نیست) تضمین می‌کند.

در ادامه‌ بحث و برای ریشه‌‌یابی عدم وجود نمودار صحیح از حضور زنان در عرصه‌ هنری، ادبی و اقتصادی سوالی مطرح می‌شود که‌ چرا زنان در تاریخ ادبیات کلاسیک دنیا غایبند. حاصل این سئوال، دیسکورس مهمی در جنبش حق زن و رولوسیونر بود. کتاب «اتاقی از آن خود» از ویرجینیا ولف سنگهای اصلی پاسخ به این سئوال را کنار هم چید. طولی نکشید که سیمون دبوار آن را دست گرفته و متحول کرد.

نزدیک صد سال از این سئوال و جوابهایی که گرفت می‌گذرد. جواب ویرجینیا ولف این بود که مناسبات اقتصادی و اجتماعی،  مردسالاری را بازتولید می‌کند و نمی‌گذارد که زن ابراز وجود سیاسی و ادبی‌اش تامین شود. زن حتی اتاقی برای خودش ندارد که‌ در آن در آسایش فکر نماید. زن‌های این دوره حتی یک اتاق برای خودشان ندارند که بنشینند، فکر کنند و بنویسند. آزادی و حقوق شهروندی بدون تامین رفاه اقتصادی امکان‌ناپذیر است. برای همین هر کس می‌خواهد بداند چرا زنان در دوره‌هایی از تاریخ ادبی دنیا حضور ندارند، باید برود ببیند زنان به لحاظ اقتصادی و اجتماعی در چه وضعیتی زندگی کرده‌اند. چگونه زنان را عامدا و بطور سیستماتیک حذف کرده‌اند.

اکنون که بعد از صد سال به این جواب نگاه می‌کنیم، می‌گوئیم دنیا به نسبت صد سال پیش، صد سال بیشتر و مجهزتر علیه زنان بطور علی‌العموم و ابراز وجود ادبی و سیاسی آنها علی الخصوص، بسیج شده است. ما اکنون حتی با محیط ادبی مانند دوران خود ویرجینیا ولف، حتی جین اوستین یا دبوار مواجهه نیستیم. ما به نسبت آنها به یک معنا، به‌ راستی عقب‌گرد کردیم. الان حکومتهایی در جهان داریم که مثل جمهوری اسلامی سیستماتیک و با برنامه‌ریزی، جلو زنها را می‌گیرند. لذا این جواب که گویا تامین رفاه و موقعیت اقتصادی زن کلید اصلی است، جوابی لازم ولی کافی نیست. بعضا حتی خود این جواب در دست کسانی که نگرش چپ دارند به مانعی بر سر راه امروز ما بدل شده است. خیلی راحت در مقابل مبارزه ما برای لغو حجاب اجباری شانه بالا انداخته، به یک انقلاب اقتصادی حواله می‌دهند. خیلی راحت تامین حق زن را به یک مینیمال اقتصادی تقلیل داده‌اند. امروزه‌ علاوه بر اینکه فقر و عدم امکانات رفاهی مانعی جدی برای مبارزات برابری‌طلبانه‌ زنان می‌باشد، خود مردسالاری به عنوان یک سیستم متشکل فکری، فرهنگی، اخلاقی و سیاسی به مشکلات صد سال پیش ما اضافه‌تر شده است. این مردسالاری مدرن که امروز مقابل ماست، مردسالاری صد سال پیش نیست. همانطور که الان دیگر اسلام، قرآن روی طاقچه و جانماز و تسبیح مادربزرگ‌ها نیست، یک جنبش متشکل سیاسی است که در جائی مثل ایران حتی از حاشیه، دست خویش را به قدرت رسانده است، مردسالاری هم دیگر فقط نحوه‌ رفتار مرد با همسر خویش نیست.

مردسالاری اکنون یک جنبش سیاسی سیاه و متشکل است که سر زن را می‌برد. با بریدن سر زن‌ها جلو عروج طبقه کارگر و جنبش‌های مترقی زنان را می‌گیرد. مردسالاری امروز آگاهانه و منسجم، گاهی در اتحاد با راسیسم به سر می‌برد، گاه به اسلام سیاسی و دستگاه دین تکیه می‌کند، گاهی سکوی پرش ناسیونالیسم و قوم‌پرستی است. امروز هر جایی شما اراده نمائید که‌ مردسالاری را نقد کنید، بلافاصله با یک خشونت سازمان‌یافته با مقاومت ایدئولوژیکی در الباس و الفاظ مختلف و محفل‌پسند در تقابل با خود مواجه‌ می‌شوید که سیستماتیک تلاش می‌کند جلو عروج برابری‌طلبی و احقاق حق زن را بگیرد.

نینا گئورگه نویسنده مشهوری است که در سال ۲۰۱۷ مقاله‌ایی نوشت درباره بازار کتاب و نقش زن که در محافل فکری غرب روی ان بحث زیادی شد. سئوال نینا گئورگه همان سئوال ویرجینیا ولف است، با این تفاوت که جوابی که می‌دهد جمع‌بندی عملکرد مردسالاری در سال ۲۰۱۷ است. نینا گئورگه با آمار ثابت می‌کند که بازار کتاب را جوری چیده‌اند که سیستماتیک جلو ابراز وجود ادبی زن‌ها را بگیرند. می‌گوید ناشر پیدا کردن برای یک زن در بازار کتاب آلمان خیلی مشکل‌تر از مردهاست. با دلیل و برهان ثابت می‌کند که جوائز ادبی جهان را کمتر به زنها می‌دهند، بیشتر نصیب مردها می‌شود. قیمت کتابی که نویسنده‌اش زن باشد را کمتر حساب می‌کنند. نینا گئورگه می‌گوید در رسانه‌های اصلی المان فقط بیست درصد نویسنده زن وجود دارد. می‌گوید هیئت‌های ژوری که نوبل ادبی می‌دهند را نگاه کنید، همه یا مرد هستند، یا تعداد اندکی عضو زن دارند. دست آخر سیستمی در مقابل خودتان دارید که سازمان‌یافته تلاش می‌کند زنها را پس بزند. حذف کند. این تازه یکی از رویکردهای سیستم مردسالار در محیط دمکراتیک  می‌باشد و با علم به‌ این موضوع پی بردن به‌ شرایط زنان در مبادلات اقتصادی کشورهائی که‌ به‌ لطف دین و سنت و دیکتاتوری یک هزاره‌ عقب می‌باشد، چندان مشکل نخواهد بود.

به همین خاطر، به اعتقاد من، ما احتیاج داریم همچون اوائل قرن نوزدهم، مردسالاری امروز و مدرن جهان را، مردسالاری همین محیط پیرامون خودمان را که یک نوع مردسالاری حرفه‌ایی، شبکه‌ایی، متشکل، مذهبی و قومی است را از منظری جدید و به روز، بازتعریف نمائیم.

و اما در پاسخ به‌ موضوع اصلی بحث که‌ همانا نقش زن در اقتصاد و پس از انقلاب در ایران بود برمی‌گردیم.

نمی‌دانم با توجه‌ به‌ نکات ذکر شده‌ و نقش سیستم فکری حاکم در سطح جهان، باز لازم است که‌ سرکی به‌ دفتر آمار و آرشیو اداره‌ کار و مشاعل ایران زنیم و با استناد به‌ ارقام و آمار ارائه‌ شده‌، دلخوش به‌ مشارکت فعال زنان در اقتصاد ایران گردیم.

با علم به‌ آنکه‌ آمار موجود نشان از ضریب بالای فارغ التحصیلان زن در تمامی رشته‌‌های دانشگاهی را دارد اما ضریب بالای مشارکت در مشاغل کماکان کارهائی در امور آموزش و مراقبت و کارهای دستی و سنتی را نشان می‌دهد.

در جامعه‌‌ای که‌ هر روز نشانی از پسرفت اخلاق و افزایش خشونت و اجحاف در حق زن را شاهدیم، فقر در سیمای کریه‌ خویش کاملا جنسیتی گشته‌ و در میان زنان رتبه‌ اول را دارد، آیا مقایسه‌ تاثیر و نقش زنان در ایران چه‌ در حکومت شاه‌ و چه‌ در دوران شیخ، نشانی از تبحر فعالین مدنی، سیاسی و برابرطلب را دارد یا نه‌ و در پایان یادآور ریشه‌های قدیمی و تاریخی گردیم که‌ زنجیر اسارت و بندگی این ملت به‌ رسمیت شناخته‌ نشده‌ و فرودست با تلاش در جهت همسوئی با بازار از هم گسیخته‌ نخواهد شد، همکاری و حضور فعال زنان و کودکان در بازار کار و از این نیرو جهت پائین نگه‌ داشتن مزد مرد را بیش از یک قرن است که‌ در سطح جهان شاهد بوده‌ائیم. بازار کار و گرفتن کرسی‌های اشتغال، دیرزمانیست که‌ جنسیتی گشته‌ و دیگر قابل انکار و اغماض نیست. فقر یا همانا عامل بازدارنده‌ رشد و تعالی ذهنی جامعه‌ همچون اهرم اصلی تسلط سیستم پول و سرمایه‌ در جهان با سرعت در حال پیشرویست و ما برای بقا، همگام با آن فقط به‌ حضور فعال و مستمر خود در سیستم مشغولیم، از تولید سربازان و کارگران آینده‌ در فرم بقای نسل تا پای چرخ‌های بی‌جان کارخانه‌‌ها ایستادن جهت بازتولید سرمایه‌ و با ادامه‌ این چرخش غیر عادلانه‌ و ضد زن و ضد قانون طبیعت فقط مسبب آن بوده‌ و خواهیم بود که‌ فشار بار زندگی بیش از پیش جامعه‌ ملتهب از اعتراض به‌ نابرابری‌ها را در ناامیدی و خمودگی فرو برد. ساختاری که‌ اصول بنیادیش بر استثمار انسان بر انسان پایه‌‌ریزی گشته‌ و در خود فقر و تضاد را میان انسان‌ها با به‌ راه‌ انداختن جنگ جنسیتی، قومی، دینی و فرهنگی رشد می‌دهد، هنر، افتخار به‌ حضور فعال زن در بازار اقتصاد نیست بل بیداری در کمینگاه‌ مبارزه‌ و حضور مداوم در سنگر تقابل با کلیت این سیستم جهانی می‌باشد.

دور تسلسلی که‌ ناآگاهانه‌ ملتی به‌ بزرگی نصف جمعیت جهان قرنهاست که‌ در آن غوطه‌ می‌خورد. با بازنگری بسیار کوتاهی در تاریخچه‌ ادبیات کلاسیک به‌ وضوح پی می‌بریم که‌ نویسندگان چیره‌‌دست در میان زنان بسیار اندک است و با غواصی بیشتر در آن پی خواهیم برد که‌ اکثر نویسندگان مرد و نامی در این حوزه‌، شوهر زنانی بودند که‌ آثارشان را ویرایش نموده‌ و یا نه‌ آثار زنانی را به‌ بازار ارائه‌ نموده‌ که‌ نویسنده‌ زن بوده‌ اما به‌ دلیل عدم همکاری چاپخانه‌ها با زنان، پرداخت به‌ مراتب کمتر دستمزد به‌ مولفین زن و یا عدم داشتن امکانات اقتصادی برای چاپ آثار زنانه‌ این ادبیات با نام مردانی چون شکسپیر، سروانتس، گوته، شیلر، توماس من، تولستوی و... به‌ ثبت رسیده‌ است. مناسبات اقتصادی و اجتماعی مردسالاری را کماکان بازتولید می‌شود و نمی‌گذارند که زن ابراز وجود سیاسی و ادبی‌اش تامین گردد.

فلاکت اقتصادی، نابرابری و فقر، استثمار و بی‌حقوقی علیه‌ کارگران و در راس آن زنان در دو نظام وابسته‌ سیستم سرمایه‌‌داری شاه‌ و شیخ به‌ مثابه‌ حافظان سود و سرمایه‌ می‌باشند. تا زمانیکه‌ نابرابری جنسی، حقوقی از بین نرود این چهره‌ زمخت از فقر و ناعدالتی تکرار می‌شود.حافظان نظم سرمایه‌ با اسم ملت، دولت، دین، میهن، حقوق بشر، دمکراسی، مبارزه‌ با تروریسم، مقدسات اسلام و دگر ادیان و یا نه‌ سرزمین آریائی و اهورائی سعی در ادامه‌ و باز تولید خشونت و اجحاف می‌نمایند و حتی گاها با شعار آزادی و برابری و سوسیالیسم خود را بزک می‌نمایند تا نظام ضدانسانی سرمایه‌ را سر پا نگه‌ دارند. البته‌ تنها راه‌ رهائی سوسیالیسم می‌باشد اما این راه‌ جاده‌‌ای آسان و سهل العبور نیست، حافظان و عامران سیستم در سر هر پیچی دام‌ها برای به‌ انحراف و به‌ بیراهه‌ کشاندن جنبش خلق‌ها پهن نموده‌اند. متاسفانه‌ چپ سده‌ بیستم بر اساس مخالفتش با دو گرایش بنیادی مدرنیته‌ شناخته‌ می‌شود، اول سلطه‌ سرمایه‌ همراه‌ با فردگرائی تهاجمی و پویش از خودبیگانه‌ کننده‌‌اش و دوم قدرت دولت اقتدارگرای بوروکراتیک.

با توجه‌ به‌ این ضعف بزرگ چپ کلاسیک در دوران سلطه‌ حکومت ضد بشری ایران، متاسفانه‌ سطح آگاهی و باروری در تحلیل مسائل و راهکردهای حکومت بسیار ضعیف عمل نموده‌ و مضاف بر آن فقر شدید در تمامی لایه‌ های اجتماع نیز عامل بازدارنده‌ بزرگی در راه جنبش‌های مردمی و علی الخصوص جنبش زنان بوده‌.

خصوصی سازی سیاست نئولیبرالیسم در ایران توسط دولت همراه‌ با اقتصاد رانت‌خواری آنهم در جامعه‌ سنتی و نیمه‌ صنعتی وابسته‌ همان نتیجه‌ را با خود به‌ همراه‌ داشته‌ که‌ نسخه‌ دولت ملت در منطقه‌ کثیرالملل خاورمیانه‌. نسخه‌هائی که‌ نه‌ به‌ لحاظ رشد اقتصادی و نه‌ بافت جمعیتی دارای کارائی بوده‌ و نتیجه‌ای جز بحران مضاعف را با خود به‌ همراه‌ نداشته‌ و با در نظر گرفتن این کلیت مهم، درک وضعیت اصف بار اقتصادی زنان، با وصف حضور و نقش کم رنگ شده‌ آنها در معادلات و نمودارهای اقتصادی به‌ مراتب قابل فهم‌تر می‌گردد.

مناسباتی که‌ عملا ره‌ به‌ باروری و رشد در بازار کار را بر این خیل عظیم می‌بندد و برای امرار معاش آنان را ترغیب به‌ خود فروشی در لفافه‌ شرعی با درآمد مادی و ثواب آخرت یعنی سنت صیغه‌ می‌نماید و در مقابل امروز متاسفانه‌ می‌بینیم که‌ بازار آزاد این معامله‌ به‌ غایت ضد انسانی توسط زنان و برای رقابت با این بازار انحصاری مردانه‌ و متدینانه‌ آغاز به‌ کار نموده‌ و یکی از بزرگترین کانونهای کار زنانه‌ گشته‌ که‌ دختران و زنان را در اقصی نقاط ایران تحت پوشش تن‌فروشی قرار داده‌ است، فارغ التحصیلان زن با مدارک بالای دانشگاهی سالها پشت درهای بسته‌ بازار کار مانده‌ و آخرالامر مجبور به‌ آن می‌گردند که‌ وارد بازار کار آزاد گشته‌، منتها شرکت‌های خصوصیشان به‌ اسم مردی از مردان خانواده‌ ثبت می‌گردد تا از زیر تیغ تبعیضات چند جانبه‌ قانونی و معضلات و مخارج دولتی با کمترین بها، بیشترین دست آورد را بدست آورند که‌ البته‌ این نیز خود دارای نقاط  خسران جبران ناپذیر از جمله‌ از دست دادن کل سرمایه‌ و ایده‌ اقتصادی در زمان بروز اختلافات فردی با صاحب شرکت می‌باشد، صنایع دستی که‌ از زمان‌های گذشته‌ ممر درآمد زنان سنتی در روستا و شهرها نیز بوده‌ تحت تاثیر قوانین حاکم و روابط بین‌المللی همیشه‌ دستخوش نوسانات بوده‌ و هیچگاه به‌ این شریان  نمی‌توان چون درآمدی ثابت و پر سود نگریست، کارهایی در صنف آموزش کودکان و خدمات که‌ کپی وظیفه‌ اصلی زنان در محیط خانه‌ می‌باشد را می‌توان در بعد بزرگتری چون کانون کاری زنان شاغل نگریست که‌ البته‌ از منظر حقوق و مزایا با شرایطی که‌ برای مردان در این مراکز موجود است قابل قیاس نیستند، کارهای کشاورزی، صنفی و دست فروشی، فروشندگی و منشی گری و... که‌ از هیچگونه‌ تضمین کاری، حقوقی، بهداشتی و بازنشستگی برخوردار نیست را نیز می‌توان به‌ حوضه‌‌های کاری زنان افزود.خالی از لطف نخواهد بود اشاره‌ به‌ مشاغل جاسوسی و اغفال فعالان مدنی و سیاسی توسط حاکمیت سیاه‌ ایران تحت نام «پرستو‌سازی» از زنانی که‌ در آن سیستم رشد و بارور گشته‌ و برای لقمه‌ نانی و پر کردن کرسی کاری، تن به‌ بدترین شیوه‌ از انواع تن و روح فروشی داده‌‌اند. اینها و هزاران نمونه‌ دیگر از کارها و مشاغل دولتی و غیر وابسته‌ به‌ دولت را در جامعه‌ بحران زده‌ ایران داریم که‌ البته‌ ماحصل سود اقتصادی آن به‌ جیب حکومت واریز و هرآنچه‌ که‌ برای کاربران زن باقی می‌ماند همانا جسمی نحیف و روحی پر عذاب از ناملایمات جامعه‌ می‌باشد و دلخوش به‌ آنند که‌ در امور اقتصادی خانوادگی و بالطبع کشور ایفای نقش نموده‌اند. متاسفانه‌ در بازار ایران و اقتصاد آن نقش دولت در راه‌ اندازی شرکت‌های پر سود خانه‌‌های عفاف بسیار پر رنگ دیده‌ می‌شود و همزمان در میان زنان نیز در جهت رقابت در این بازار پر سود قدم‌هائی برداشته‌ شده‌ و زنان میانسال با بهره‌وری از امکانات جهان مجازی طیف وسیعی از زنان و دختران نیازمند را در این معامله‌ به‌ غایت غیر انسانی کشانده‌ و البته‌ برای گریز از پرداخت مالیاتها و مخارج دولتی این فعالیتها بصورت زیر زمینی انجام می‌گیرد و جدای از تهدیدات سلامتی کاربران بدون استخدامی و کارت بیمه‌ و بازنشستگی این شبکه‌‌های پرسود، خطر کشف و مجازات از طرف دولت نیز موجود می‌باشد.

اقتصاد مملکتی که‌ مردمانش برای پرداخت کرایه‌ منزل و خرید مایحتاج اعضای داخلی بدن خویش را به‌ معرض حراج می‌گذارند، بچه‌ به‌ دنیا نیامده‌ از مادر باردار پیش خرید می‌گردد، شبکه‌‌های اینترنتی جهت ارائه‌ خدمات سکسی توسط مافیائی به‌ بزرگی حکومت حاکم مورد استفاده‌ قرار می‌گیرد، تورم و گرانی طبق آمار خود رژیم به‌ سقف ۷۸٪ رسیده‌ و به‌ عبارتی درآمد به‌ تومان محاسبه‌ گشته‌ و مخارج به‌ دلار، دستفروشان خیابانی مواد مخدر کودکان زیر ده‌ سالند و ضایعات جمع نمودن و کار در مراکز انباشت زباله‌ یکی از متداولترین اشکال مشاغل قابل شهود می‌باشد و البته‌ در هیچکدام از مشاغل کذائی نامبرده‌، جنسیت عامل بازدارنده‌ نیست و همزمان سخنگوی دولت اعلام می‌نماید که‌ اقتصاد کشور در ۶ ماه‌ نخست سال جاری از رکود خارج گشته‌، این در زمانیست که‌ آمار وحشتناکی از خودکشی کودکان به‌ دلیل عدم داشتن تلفن دستی و حضور در کلاس‌های مجازی به‌ گوش می رسد‌، پرده‌ از وضعیت بسیار وخیم و تاسفب بار جامعه‌ برمی‌دارد.

زنان در رشد و باروری اقتصاد تمام جهان همواره‌ نقش اصلی و بی‌مزد یا با کمترین مزد را ایفا نموده‌اند. بی‌مزد همانا مسئول تامین نیروی کار فردای جوامع و خانه‌‌داری، کم مزد انواع و اقسام کارهای کلیشه‌ای و پیش پا افتاده‌ که‌ در آمار و نمودارهای رشد اقتصادی کشورها، جائی برای نامبردن از آنان نیست و شاید به‌ همین جهت و در کل متن ارائه‌ شده‌ تلاش بر آن بود که‌ خواننده‌ سعی در دیدن کلیت این واقعیت تلخ نماید و قدم در جهت یافتن علت بگذارد چرا که‌ یافتن این مهم به‌ مراتب حائز اهمیت‌تر از مبارزه‌ با معلول می‌باشد.

سیستم پول و سرمایه‌ از بدو پیدایشش در حق زن، خواسته‌‌ها و نقش این ملت به‌ رسمیت نشناخته‌ شده‌ چون شمشیر تیز دموکلس عمل نموده‌ و یگانه‌ راه‌ جهت مبارزه‌ ریشه‌ای با آن همانا آگاهی، اتحاد، تشکل و تحزب در سطح بین المللی میان زنان است تا این تار موی اسب، گسیخته‌ و شمشیر عدالت بر فرق حاکمیت سیاه‌ جهانی فرود آید، آری این درد مشترک تنها و منفرد درمان نمی‌شود.

هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می‌ریزد، مرواریدی صید نخواهد کرد. ◻️