کالکان: سیاست نسل‌کشی متعلق به قدرت‌های جهانی است (١)

دوران کالکان: در بنیان سیاست‌های جاری ذهنیت و رویکرد قتل‌عام کورد‌ها وجود دارد که به عنوان «مسئله کورد» شناخته می‌شود. این یک سیاست جهانیست. سیاست قتل‌عام متعلق به آنهاست.

دوران کالکان عضو کمیته مرکزی حزب کارگران کوردستان (پ.ک.ک) در مورد استراتژی ناتو، ایالات متحده آمریکا و اروپا در قبال حملات اشغالگرانه و سیاست‌های «نئوعثمانی» رژیم ترک به پرسش‌های ما پاسخ داد.

خبرگزاری فرات: استراتژی و دستور کار ناتو خصوص آمریکا در رابطه با حملات اشغالگرانه دولت ترک چیست؟

دوران کالکان: حملات اشغالگرانه دولت ترک به روژآوا و باشور کوردستان جدا از حاکمیت نابودگر-استعمارگرانه بر باکور کوردستان و حملاتی که بر آن اساس روی می‌دهد، نیستند. هدف از این حملات اشغالگرانه مانند حملات صورت گرفته علیه باکور کوردستان، نابودی موجودیت کورد و تحقق نابودی کورد است. هدف اصلی و بنیادی بدون شک دست‌یابی به این هدف است. دولت ترک و حکومت فاشیست آ.ک.پ/م.ه.پ آشکارا مشاهده کرده‌اند که اگر در باشور و روژاوای کوردستان دست به نابودی نزنند، اگر مانع از پیشرفت کورد نشوند، تنها با حملات نابودگرانه به خلق کورد در باکور کوردستان نمی‌توانند به نتایج مورد نظر دست پیدا کنند. یعنی نمی‌توانند کورد را نابود و قتل‌عام بکنند. زیرا پیشرفتهای دمکراتیک و آزادیخواهی در بخش‌های دیگر کوردستان بر همدیگر نتاثر می‌گذارند، در بخش‌های دیگر کوردستان هم این مسئله می‌تواند باعث مبارزه دمکراسی‌خواهی و آزادی در عرصه‌های فکری، سازماندهی شده و فعالیتها را گسترش دهد.

در این میان اگر دولت ترک خواهان نابودی کورد باشد، ناگزیر است که حملات نابودگرانه خود را بر آزادی و موجودیت کورد در هر چهار بخش کوردستان و خارج از میهن به شیوه‌ای منسجم به پیش ببرد. دولت ترک و حکومت آن از حملات چهل ساله اخیر خود برای امحا و نابودی پ.ک.ک تا کنون به هدفی دست نیافته است. به طور خلاصه، در رابطه با حملات اشغالگرانه دولت ترک به روژآوا و باشور کوردستان می‌توان به دو هدف اصلی اشاره کرد. بدون شک با ذکر جزئیات می‌توان به اهداف دیگر هم اشاره کرد. برای نمونه، حملات اشغالگرانه گذشته را به عنوان ابزاری برای تلاش‌های منطقه‌ای و تلاش برای منافع جهانی خود دیده‌اند. اما غیر از این دو هدف، اهداف اساسی و مشخص دیگری هم وجود دارند.

نخست؛ نابودی کورد، یعنی هدف اساسی حملات اشغالگرانه به روژاوا و باشور کوردستان، نابودی ذهنیت، اراده و سازماندهی، دستاوردهای کورد آزاد و به طور خلاصه، نابودی موجودیت کورد است. در چنین سطحی، نه فقط می‌خواهند که کورد را در بعد نیروهای نظامی و فعالیتهای سیاسی از میان بردارند، بلکه می‌خواهند که سازمان اقتصادی و سازماندهی، موجودیت و آزادی کورد را هم نابود کنند. دولت ترک در باکور کوردستان برای دست‌یابی به این اهداف از تمام راه‌ها استفاده می‌کند و به همین دلیل به حملات نابودگرانه دست می‌زند. از قتل‌عام فرهنگی گرفته تا قتل‌عام فیزیکی، به قتل‌عام دست می‌زند. تغییر بافت دموگرافیک، آواره کردن کورد از سرزمین اجدادی خود و در کل آسیمیلاسیون از جمله اقدامات آن به شمار می‌رود. فرهنگ، تاریخ و تمام علقه‌های کورد را نابود می‌کند و می‌خواهد تا کورد را به ترک تبدیل کند، تلاش می‌کند تا موجودیت کوردی را به موجودیت ترک تبدیل کند. موجودیت کورد به ملت ترک، تا از این طریق در جهان چیزی به نام کورد باقی نماند.

همین اهداف، اهداف حملات اشغالگرانه دولت ترک در روژآوا و باشور کوردستان است. باید این حملات را بدینگونه درک کرد. چنین درکی درست است. از طریق این حملات می‌خواهند که اراده کورد آزاد را در هم بشکنند، دستاوردهای کورد را از میان بردارند، موقعیت سیاسی کورد را در دو بخش از کوردستان از میان بردارند و کورد را در این بخش‌ها از میان بردارند. اقدامات آنها در عفرین، گری سپی و سریکانی عیان است. این اقدامات هیچ فرقی با اقدامات آنها در باکور کوردستان ندارد.

یعنی در تمام مناطقی که اشغال کرده‌اند، دولت ترک، حکومت فاشیست آ.ک.پ/م.ه.پ دست به قتل‌عام زده‌اند. همان اقدامات را با حمله به هفتانین، متینا و زاپ و برادوست انجام داده‌اند. می‌خواهند این اهداف را قدم به قدم پیگیری کنند. اما باید حملات اشغالگرانه دولت ترک به روژآوا و باشور کوردستان را به عنوان حمله‌ای همه جانبه و اساسی برای نابودی کورد ملاحظه کرد. هدف از حمله به پ.ک.ک عملا به این معنا است. زیرا پ.ک.ک تجسم و نمایندگی آزادی و موجودیت کورد است و نیروی بنیادین پیشبرد کورد است. برای از میان برداشتن موجودیت و آزادی کورد، پیش از هر چیز باید موجودیت پ.ک.ک را نابود کرد. به همین دلیل است که پ.ک.ک را هدف اساسی اقدامات خود قرار داده‌اند.

هدف دوم و اساسی اشغال روژآوا و باشور کوردستان است، کوردستانی که پیش از این تحت حاکمیت عثمانی قرار داشت، تلاش می‌کنند تا بخش از کوردستان را به دولت ترک ملحق کرده و از این طریق با نو عثمانیگری جدید در خاورمیانه برتری کسب کنند. این هدف پیش از این هم وجود داشت، اما به نحوی مخفیانه، اکنون از سوی برخی از گروه‌ها به شیوه‌ای مستقیم و آشکار این روند پیگیری می‌شود. ارزیابی این خواست و تحقق آن از منظر اتحادی، یعنی انور پاشایی، به نحوی کمالیستی، حتی اگر در ظاهر تمایزی با همدیگر داشته باشند، در بعد ذاتی و جوهری این مسئله هیچگونه فرقی با هم ندارند.

تحقق این هدف از سوی رجب اردوغان و دولت باخچلی به معنای اتحاد و انسجام هر دو صورت انوری و کمالیستی آن است. دولت ترک از آغاز سیاست و ذهنیت خود، از همان ابتدا روژآوا و باشور کوردستان را هدف توسعه‌طلبی‌های خود بر اساس عثمانی گذشته قرار داده است. اتحادیون، انوری‌ها این مسئله را آشکارا انجام دادند. کمالیستها هم اندکی مخفیانه چنین اقداماتی را انجام دادند. برای نمونه اشغال هاتای، همچنین ما می‌دانیم که مصطفی کمال به دولت ترک وصیت کرده است که هر زمان فرصت را مهیا ببینند، سرزمینهای نامبرده شده در میثاق ملی را بار دیگر به ترکیه ملحق کنند. اما به عنوان یک هدف، دولت ترک می‌خواهد که در این مناطق به توسعه‌طلبی ارضی دست زده و به یک نیروی امپریالیستی منطقه‌ای تبدیل شود.

اما تحقق این مسئله، چون نیازمند شرایط و امکانات مناسب است، همیشه آشکارا پیگیری نمی‌شود. زمانی که دولت از شرایط و فرصت مناسب برخوردار باشد، از امکانات و فرصت‌های لازم برخوردار باشد، تلاش می‌کند تا اهداف خود را از این طریق پیگیری کند. خلاصه، باید در این مبحث و سایر مباحث مرتبط به آن بیشتر دقت کرد و با حساسیت با آن برخورد کرد. یعنی همیشه این هدف را اشکارا پیگیری نمی‌کنند.

لازم است حمایتهای ناتو و آمریکا از حملات اشغالگرانه دولت ترک و فاشیسم آ.ک.پ/م.ه.پ به روژآوا و باشور کوردستان و استراتژی آن‌ها را بر اساس چارچوب اهدف دولت ترک تحلیل کرد. مشاهده می‌شود که آمریکا و ناتو از حملات و سیاستهای اشغالگرانه و نابودکننده و استعمارگری دولت ترک علیه کورد حمایت می‌کند. زیرا دولت ترک مرزهای سیاسی خود را مبنای عمل قرار داده و از آن حفاظت می‌کند، که این مرزها هم به نوبه خود در جنگ جهانی اول ترسیم شده و در جنگ دوم جهانی تقویت شده و از سوی آمریکا به رسمیت شناخته شدند و خود مسئولیت آنها را برعهده گرفتند. ما می‌دانیم که این مرزهای سیاسی هستند که کوردستان را به چهار بخش تقسیم کرده‌اند، با نادیده گرفتن کورد از سوی دولت‌های مختلف حاکمیتی نابودگر را بر کوردستان تحمیل کرده‌اند. اما حاکمیت اشغالگر-نابودگر ترک بر کوردستان از سوی امریکا و ناتو رد نشده است، برعکس، این حاکمیت را مبنای تعامل و پذیرش هم قرار داده‌اند.

در واقع خوشحال هستند که حاکمیت نابودگر-استعمارگر کوردستان را تقسیم کرده است و دولت ترک ان را مدیریت می‌کند. در این چارچوب هم از آن حمایت می‌کنند. یعنی در این رابطه است که دلیلی اساسی برای حمایت از آن دارند. هم قبول کرده‌اند که دولت ترک را در کوردستان مانند نیروی نابودگر-استعمارگر مورد استفاده قرار دهند و هم این نیرو را بعد از جنگ جهانی به عضویت ناتو درآورده‌اند و از این طریق آن را حفظ هم کرده‌اند. با چنین حسی از مسئولیت از سیاست و ذهنیت دولت ترک برای نابودی کورد حمایت می‌کنند. دولت ترک هم از این رویکرد استفاده می‌کند، هم در باکور کوردستان حملات نابودگرانه خود را ادامه می‌دهد و هم عین این حملات را علیه باشور کوردستان در نوع اشغالگرانه و تجاوزکارانه ادامه می‌دهد. در واقع در این نقطه شاهد اتحاد و همکاری بین ذهنیت و سیاست هستیم.

بسیار خوب؛ آیا تمایزی بین آنها وجود ندارد؟ پیش از هر چیز در نحوه سیاست‌ورزی، در مقاطعی فرق دارند. در واقع این وضعیت بین دولت‌های نامبرده، در بعد منفعت اقتصادی و سیاسی به ابزاری برای تنش و اختلاف تبدیل می‌شود. یعنی آمریکا و دولت‌های دیگر ناتو از دشواری و محدودیتهای ذهنیتی و سیاسی دولت ترک در مقابل کورد، بهره‌برداری می‌کنند و در این راستا منافع خود را پیگیری می‌کنند. از این طریق سیاستهای دولت ترک را بیش از پیش به سوی جنگ با کورد سوق داده و در نتیجه آن را در تنگنا قرار می‌دهند، ترکیه را نیازمند و مدیون خود کرده و همین مسئله باعث می‌شود که ترکیه فرصت‌ها و امکانات خود را بیش از پیش در راستای منافع این کشورها قرار بدهد. ما می‌دانیم که این مسئله اختلاف و جنگ منافع سرمایه‌دارانه میان دولت‌ها است.

همراه با این اختلاف دیگری هم عیان می‌شود. دولت ترک با ذهنیت خود می‌خواهد که هر عنوانی را با نام کورد از میان بردارد، آمریکا و ناتو هم نابودی کورد را در این سطح مبنای عمل خود قرار نمی‌دهند. زیرا منافع آنان در این راستا قرار ندارد. ما بگوییم که اگر کورد را به تمامی نابود کنند؛ آسیملاسیون شدند و به ترک مبدل شدند، فارس و عرب شدند. در چنین وضعیتی اگر کوردی باقی نماند، در آنصورت مسئله کورد هم نمی‌ماند. در چنین وضعیتی چه روی می‌دهد؟ بین کورد و ترکیه-سوریه، ایران و عراق اختلاف و جنگی در نمی‌گیرد. در چنین وضعیتی آمریکا، ناتو و کشورهای دیگر نمی‌توانند از اختلافات و جنگ بهره‌برداری کنند، این فرصت و امکان باقی نمی‌ماند که منافع سیاسی و اقتصادی خود را بر اساس آن ایجاد کنند. زیرا با وجود مسئله کورد و بر این اساس اختلاف و جنگ کورد با ترکیه، ایران، عراق و سوریه،  تمام دولتهای عضو ناتو، آمریکا، روسیه و دولت‌های جهان از آن در راستای منافع اقتصادی و سیاسی خود بهره‌برداری می‌کنند. زیرا اختلافات و جنگ ترکیه-ایران-سوریه و عراق را تضعیف می‌کند، آنها را بیش از پیش محکوم به کسب حمایت از کشورهای خارجی می‌کند و از این طریق بیش از پیش منافع آنها را به هم پیوند زده و ناگزیر می‌شوند که از آمریکا و ناتو کسب حمایت کنند. به همین دلیل امتیازات بیشتری می‌دهند. آمریکا و ناتو برای آنکه بتوانند امتیاز بگیرند، خواهان اختلاف و جنگ هستند. نمی‌خواهند که مسئله کورد حل شود. در صورتیکه مسئله کورد حل شود، حوزه‌های منفعت سیاسی و اقتصادی آنها مسدود می‌شود. اما زمانیکه مسئله کورد وجود داشته باشد، بر این اساس بین کورد و ترک-ایران-عراق-سوریه جنگ و تنش می‌تواند ادامه داشته باشد، و دولت‌های مذکور می‌توانند از این وضعیت بهره‌برداری کرده و از اختلافات بهره‌برداری کنند. به همین دلیل آمریکا و نیروهای عضو ناتو نمی‌خواهند که کورد به تمامی نابود شود.

بسیار خوب، در این شرایط چه می‌خواهند؟ از یک طرف نمی‌خواهند که کورد کاملا نابود شود  و از طرف دیگر هم نمی‌خواهند که کورد در کوردستانی متحد سیستمی آزاد و دمکراتیک ایجاد کند. در صورتیکه این مسئله روی دهد، اختلاف و جنگ بین کورد و دولت‌های دیگر هم از میان می‌رود. انها همیشه می‌خواهند که مسئله کورد وجود داشته باشد و بر اساس این مسئله بین کورد با ترکیه-ایران-عراق و سوریه جنگ و اختلاف ادامه داشته باشد. بر همین اساس است که سیاستهای خود را هم با دولت‌های مذکور و هم کورد پیگیری می‌کنند.

استراتژی آمریکا و ناتو در قبال ک.ج.ک

آمریکا و ناتو استراتژی خود را در رابطه با ک.ج.ک بر این اساس ایجاد کرده و همچنان هم ادامه می‌دهند. در سیاستهای خود همیشه در وهله نخست از دولت ترک حمایت می‌کنند. به هر نحو ممکن از حملات دولت استعمارگر، نابودگر و اشغالگر پشتیبانی می‌کنند. اما در قدم دوم هم هدف دولت ترک برای نابودی کورد را کاملا مورد پذیرش قرار نمی‌دهند. مانند دولت ترک نمی‌خواهند که کورد به تمامی نابود شود، اما می‌خواهند که اراده آزاد آنها، اراده دمکراتیک و فکری و نیروی سازماندهی و فعالیت آنها نابود شود. یعنی ک.ج.ک را نمی‌خواهند. زیرا ک.ج.ک نماینده کورد آزاد را بر عهده دارد.

بسیار خوب، خواست آنها از ک.ج.ک چیست؟ می‌خواهند که ک.ج.ک هم مانند پارت دمکرات باشد. علیه کنفدرالیسم جوامع کوردستان هستند. به همین دلیل به هر نحو ممکن از حملات نابودگرانه دولت ترک علیه پ.ک.ک و ک.ج.ک حمایت می‌کنند. در این حملات، دولت ترک می‌خواهد که پ.ک.ک و ک.ج.ک را کاملا از میان بردارد، آمریکا و ناتو هم نمی‌خواهند که کاملا نابود شود، اما می‌خواهند که مانند پ.د.ک رفتار کند. یعنی می‌گویند که پ.ک.ک و ک.ج.ک مانند پ.د.ک رفتار کند.

پ.د.ک بودن به چه معناست؟ به این معنا است که به جای پیگیری اتحاد ملی کورد، بر اساس منافع خانوادگی-عشیرگی عمل کرد. در چارچوب منافع منطقه‌ای- و بخشی از کوردستان عمل نمود. به جای موجودیت، اتحاد و متحد شدن و اراده کورد آزاد، یعنی پیگیری سیاست همکار و تسلیم شده و منفعت پرستی است. به معنای این است که ذهنیت و سیاست مرتبط با ائتلاف امروز بین پ.د.ک با آ.ک.پ/م.ه.پ را قبول کرد. سیاستی که امروز در این سطح با فاشیسم آ.ک.پ/م.ه.پ همکاری دارد، کاملا مشخص است که علیه ائتلاف نیروهای دمکراتیک کورد است، علیه دمکراسی کورد است، علیه آزادی و اتحاد کورد است.

چنین سیاستی تبلور چه مسئله‌ای است؟ تبلور منافع خانوادگی و ریاست عشیره‌ای است، تمام امکانات کورد را در خدمت خود قرار می‌دهد، ارزش‌های دمکراتیک ملی کوردستان را می‌‌فروشد، با بیرحمانه‌ترین نیرو، با دشمنان کورد، با دیکتاتورترین و مرتجع‌ترین دشمن، یعنی فاشیسم آ.ک.پ/م.ه.پ ائتلاف ایجاد کرده و منفعت مشترک را با آنان دارد. تبلور این مسئله است. این رویکرد دستور کار آمریکا و ناتو را در مورد ک.ج.ک تشکیل می‌دهد. تلاش می‌کنند که ک.ج.ک را مانند پ.د.ک با سیاست و ذهنیت تسلیمی، همکار و بدور از اتحاد، دمکراسی و آزادی کورد به طرف خود جلب کنند. تلاش می‌کنند که ک.ج.ک را از درون و از هویت متکی به آن خالی کنند، تغییر بدهند، به نمونه‌ای از پ.د.ک تبدیل کنند و از این راه تغییر و استحاله یک نیروی کورد را بر اساس منافع امریکا و ناتو پیگیری می‌کنند. بدیهی است که این سیاست را در بعد استراتژیکی و تاکتیکی طراحی کرده و پیگیری می‌کنند.

خبرگزاری فرات: اروپا و خصوصا آلمان در رابطه با اشغالگری‌های دولت ترک در باشور کوردستان چه موضعی دارند؟

دوران کالکان: پیش از هر چیز لازم است بگوییم که آلمان یک بلوک مستقل نیست و حتی در صورتیکه اینگونه هم باشد، بسیار ضعیف است. فراتر از یک بلوک مستقل، می‌توان گفت که بر اساس منافع خود عمل می‌کند، منافع سیاسی و استعمارگرانه خود را در اولویت قرار می‌دهد. این رویکرد موضع کلی سیاست دولت آلمان را نشان می‌دهد. این فقط گفته ما نیست، همین چند روز قبل مرکل این وضعیت را با این گفته آشکار کرد: وضعیت سیاسی ما وابسته به منافع اقتصادی و استثمار است.

غیر از این، با ناتو هم در هماهنگی هستند. در واقع دولت آلمان اکنون بیش از هر زمان دیگری به ناتو وابسته و نیازمند است. از این نگاه به دولت ترک شباهت دارد. همانگونه که دولت ترک بسیاری از ضعف‌های خود را با اتکا به ناتو حل می‌کند، امنیت خود را از طریق ناتو تامین می‌کند، می‌توان گفت این موارد در رابطه با آلمان هم صدق می‌کند. اما به رغم وجود اختلافات و مغایرت در منافع اقتصادی و حتی وجود اختلافات، درست نیست که بگوییم آلمان از ناتو دوری کند یا بلوکی جداگانه را تاسیس می‌کند. زیرا در عمل چنین وضعیتی وجود ندارد.

در صورتیکه بتوان وضعیت آلمان را بدین نحو تعریف کرد، می‌توانیم به آسانی موضع آلمان را در مقابل حملات اشغالگراانه دولت ترک به باشور کوردستان درک کنیم. به همین دلیل همیشه بر اساس منافع اقتصادی با حملات اشغالگرانه به روژآوا و باشور کوردستان تعامل می‌کند. زمانیکه رجب اردوغان در سازمان ملل متحد، نقشه را به نمایش گذاشته و  گفت: از ادلب تا دریک، شمال-شرق سوریه و روژآوای کوردستان را از حضور نیروهای کورد پاک می‌کند و پناهندگان را در انجا مستقر می‌کند، زمینه آن را مهیا می‌کند و طرح سرمایه‌گذاری اقتصادی و مالی را برای آن مطرح کرد، آلمان نخستین دولتی بود که اعلام کرد می‌تواند آن را ارزیابی کرده به آن بپیوندند. برخورد آلمان در مقابله با حملات اشغالگرانه به باشور کوردستان نیز به همین صورت است.

ما می‌دانیم که آلمان هر زمان فرصت را مناسب بداند ارتباط اقتصادی و مالی خود را با عراق در عالیترین سطح پیگیری می‌کند. هر چند امریکا و ناتو با ایران دچار اختلاف هستند، اما آلمان در سطح گسترده‌ای از ارتباطات مالی و اقتصادی با ایران برخوردار است. اخیرا این ارتباطات بیش از پیش گسترش یافته‌اند. به همان نحو با حکومت باشور کوردستان هم از ارتباطات مالی و اقتصادی برخوردار است، آلمان از جمله کشورهایی است که بیشترین حمایت را از حکومت اقلیم باشور کوردستان نموده و می‌خواهد ارتباطات گسترده اقتصادی و مالی با باشور کوردستان داشته باشد. آلمان بیش از هر چیز بر این اساس بر مناسبات خود با اشغالگران تاکید می‌کند.

حکومتهای ایران-عراق-هولیر در مقابل اشغالگری دولت ترک در باشور کوردستان مخالفت نمی‌کنند، برعکس مشاهده می‌شود که از این اشغالگری‌ها حمایت می‌کنند، مشخص است که آلمان مخالف اشغالگری باشور کوردستان نخواهد بود، و از دولت ترک حمایت می‌کند. در پشت سیاستهای آلمان در حمایت از اشغالگری‌ها باید چنین فرصتی از منافع اقتصادی را مشاهده کرد.

از طرف دیگر آلمان همیشه خواسته است خاورمیانه از سوی ترک‌ها مدیریت شده و خواهان حاکمیت ترک‌ها است. امپراتوری آلمان از نظر تاریخی، منافع اقتصادی، سیاسی و نظامی خود را بر اساس کنترل ترکیه در خاورمیانه تثبیت کرده است. مناسبات خود را با امپراتوری عثمانی اینگونه تنظیم کرده است. از یک طرف، می‌خواهد که منابع ثروتمند خاورمیانه را تاراج کند و از طرف دیگر بر اساس تلاش‌های انگلستان در خاورمیانه می‌خواهد که به بازارهای انگلستان دسترسی داشته باشد. ارتباط آلمان با دولت عثمانی، هم اکنون هم بر همین منوال با دولت ترک تداوم پیدا کرده است. آلمان همیشه از سیاستهای تفرقه افکنانه و برتری طلبانه دولت ترک در خاورمیانه حمایت کرده است.  زیرا زمانی که بر این اساس محاسبه می‌کند، بیش از پیش می‌تواند به منابع خاورمیانه دسترسی داشته باشد، به همین دلیل اشغال روژآوای کوردستان، باشور کوردستان، مناطق دیگر خاورمیانه از سوی دولت ترک، و همچنین تصرف این مناطق از سوی دولت ترک، مایه نگرانی آلمان نیست. احتمال دارد که اگر نیروهای جهانی موضعی کلی را در پیش گیرند آلمان هم چنان وانمود کند که همان موضع را در پیش گرفته است. اما احتمال دارد که به شیوه‌ای مخفیانه از دولت ترک حمایت کند. باید بر این مسئله واقف بود. زبرا موضع  استراتژیک تاریخی آن را ایجاب کرده است. سیستم منفعت سرمایه‌داری در آلمان بر این اساس ایجاد شده است. به این دلیل آمریکا و آلمان نه علیه حملات اشغالگرانه دولت ترک به روژاوا و باشور کوردستان موضع‌گیری می‌کنند. برعکس، از این حملات حمایت می‌کنند. و زمانیکه اشکارا از این حملات حمایت نمی‌کنند، یا نمی‌توانند از ان حمایت کنند، مخفیانه از آن پشتیبانی می‌کنند. سیاستهای مرتبط با ایران و باشور کوردستان و هم مناسبات سیاسی اقتصادی و رویکرد استراتژیک به دولت ترک این سیاست را تحمیل می‌کند. تا زمانیکه سرمایه آلمانی به این نحو حاکمیت داشته باشد و این نحو سیاست پیگیری شود، در رویکرد سیاسی آلمان تغییری ایجاد نمی‌شود.

این حمایتها چگونه به صورت نظامی تبلور پیدا می‌کنند؟ به نحوی مخفیانه بر اساس کدام ائتلاف و ارتباط و با چه نوع سازماندهی مدیریتی می‌شوند؟ بدون گمان این پرسش‌ها به تحقیق نیاز دارند. زیرا برخی موارد به شیوه ائتلاف‌های مخفیانه به پیش برده می‌شوند و در خفا باقی می‌مانند، در رسانه‌ها به ان پرداخته نمی‌شود و افکار عمومی از آن اطلاعی پیدا نمی‌کند. در این جا باید آشکار شود که آلمان با کدام ائتلاف و ارتباط مخفیانه از اشغالگری ترک حمایت می‌کند. همچنین لازم است که در این مسیر حمایت آشکار آلمان از اشغالگری بیشتر رسوا و محکوم شود.

بر جنگ متمرکز شویم. از عفرین گرفته تا اواشین و خاکورک، سلاح‌های مورد استفاده اشغالگری ترک همه سلاح‌های ناتو هستند. سلاح‌های آمریکایی هستند. سلاح‌های آلمانی هستند. با پانزرهای آلمانی به اشغالگری دست می‌زنند. در کوچه‌های عفرین پانزرهای آلمانی حرکت می‌کنند و به قتلعام کوردها دست می‌زنند. این مسئله هیچ بخش مخفی شده و پنهانی ندارد. اما رسانه‌ها به طور کافی این مسئله را مورد تجزیه و تحلیل قرار نمی‌دهند و حمایت آشکار آلمان از این قتل‌عام را رمز زدایی و محکوم نمی‌کند. و این در حالی است که باید این کار انجام شود. رسانه‌های آلمانی باید پیش از همه این اقدام را انجام دهند. لازم است دمکرات‌های آلمان آن را انجام دهند. زیرا این وضعیت بیش از هر چیز به دمکراسی و آزادی آلمان اسیب می‌رساند. سرمایه آلمان را انباشته می‌کند اما در عوض خلق آلمان را تضعیف می‌کند. کارگران آلمان در مقابل سرمایه انباشته شده بیش از پیش ضعیف می‌شوند. آلمان را در موضعی قرار می‌دهد که از فاشیسم-استعمار و نابودگری حمایت کند. به همین دلیل دمکراسی و آزادی در آلمان ضعیف می‌شوند. این واقعیت است. همه باید این واقعیت را ببینند. خصوصا دمکرات‌ها و انقلابیون آلمان باید این سیاست را فاش کنند، رسوا کرده و در مقابل آن مبارزه‌ای قدرتمند را سازماندهی کنند.

خبرگزاری فرات: چه فرایندهایی مشخص کننده گذر از امپراتوری عثمانی به دولت ترک هستند؟ یعنی ویژگیهایی که امپراتوری عثمانی به عنان میراث به ترکیه انتقال داده است، سیاست ترک کردن و نابودی خلق‌ها در این فرایند چه نقشی داشته است؟

دوران کالکان: نخست، فرمان تنظیمات در سال ۱۸۳۹ است. فرمان تنظمیات معیار اغازین و برنامه گذر از عثمانی به دولت ملت ترک را مشخص می‌کند. دوم؛ اعلام مشروطیت در سال ۱۸۷۶ است. بعد از دوره تنظمیات، تشکیل مجلس مبعوثان عثمانی، مرحله دوم گذر از عثمانی به سوی دولت-ملت ترک است. رویداد سوم، اعلام مشروطه دوم است که در سال ۱۹۰۸ روی می‌دهد. بازگشایی مجلس مبعوثان اجازه داد که سیستم عثمانی به تمامی از میان برود و جمعیت اتحاد و ترقی به رهبر تبدیل شده و از این طریق فرایند دگرگونی به سوی دولت ملت ترک با سرعت به پیش برود. بر اساس این رویدادها دولت کنونی ترک اساسا از سوی مدیریت جمعیت اتحاد و ترقی تاسیس شد.

می‌توانیم اینگونه بگوییم: رهبری اتحاد و ترقی دولت اولیه ترک است. نمونه اولیه دولت ترک در قالب رهبری اتحاد و ترقی ایجاد شده است. این نکته ببعد برای درک درست و کافی رهبری اتحاد و ترقی، ارزیابی گذر از رهبری نامبرده به سوی تاسیس جمهوری ترکیه کمالیستی مهم است. اطلاع دارید که فرایند گذر در زمان جنگ جهانی اول و اندکی بعد از آن روی می‌دهد، جنگ جهانی اول نابودی رهبری اتحاد و ترقی را در برداشت.

نباید از یاد برد که مصطفی کمال هم از ژنرال‌های عضو جمعیت اتحاد و ترقی بود. گروه کمالیست هم بخشی از جمعیت اتحاد و ترقی است، مثل حزبی در این جمعیت است. بدن شک از اتحاد و ترقی مجزا نیستند. اما سیاستهای طلعت، انور و جمال پاشا و سیاستهای مصطفی کمال پاشا همه با هم تطابق ندارند. تمایز بین آنها اینگونه است. طلعت، انور و جمال پاشا آشکارا سیاستهای امپریالیستی را پیگیری می‌کنند، از اهدافی برخوردار بودند که امپراتوری عثمانی را در آسیای میانه گسترش دهند، اما مصطفی کمال این سیاست را غیر ممکن و کم ارزش ارزیابی کرده و تلاش کرد موجودیت عثمانی را حفظ کند، در سیاستها برخوردهای کمی ملموس و نزدیک به واقعیت را نشان داد. از چنین برخورد سیاسی برخوردار بود. غیر از این مورد هیچ تفاوتی بین این دو نمی‌توان مشاهده کرد.

به رویدادهای بعد از کنگره سیواس و ارزروم توجه کنیم، مصطفی کمال در ۲۳ آپریل ۱۹۲۰ در آنکارا مجلس را تشکیل داد. این مسئله نشان می‌دهد که تا چه اندازه تحت تاثیر فرمان تنظیمات و مشروطه اول و دوم قرار دارد. زمانیکه در آنکارا مجلس تشکیل شد، کادرهای رهبری اتحادوترقی در استانبول با هم نشستی را برگزار کرده و در ابتدا به مجلس نپیوستند اما بخش مهمی از شرکت کنندگان کنگره سیواس و ارزروم اعضای اتحاد و ترقی بودند، به همین دلیل مجلس تاسیس شده در آنکارا بخشی از جنبش اتحاد و ترقی به شمار می‌رفت.

غیر از این مسئله، زمانیکه مجلس در آنکارا تاسیس شد و استانبول از سوی کشورهای متفقین اشغال شد، کادرهای اتحاد و ترقی در استانبول نشستی را برگزار کرده و کادرهای اتحادی دیگر نتوانستند وظایف خود را ادامه دهند. بعد از انکه درک شد که تاثیر مجلس آنکارا افزایش پیدا می‌کند، همه اعضا، پنهانی یا آشکار، با هم یا جداگانه از استانبول به آنکارا عزیمت کردند و از این طریق بود که کادرهای اتحاد و ترقی در تاسیس جمهوری ترکیه شرکت کردند. تداوم همچنان به این نحو ادامه دارد. نخست عصمت اینونو، کادرهای بلند پایه‌ای که دولت ترکیه را تاسیس کردند، همه از اعضا و کادرهای اتحاد و ترقی هستند. تنها طلعت، انور و جمال پاشا خارج از این فرایند باقی ماندند. غیر از این سه نفر، تمام کادرهای اتحاد و ترقی در فرایند تاسیس جمهوری ترکیه مشارکت کردند. در واقع در جمهوری ترکیه حاکمیت کامل را به دست گرفتند. زمانیکه از این زوایه بررسی شود، می‌توان به اسانی گفت که دولت جمهوری ترکیه، ادامه اتحاد و ترقی به شمار می‌رود. گذر و دگرگونی از استانبول به سوی آنکارا است. جنبش کمالیستی که دنباله ضعیفی از آن بود که به نیروی نخست تبدیل شد. به جای امپراتوری عثمانی، نام دولت جمهوری ترکیه را برگزید. دگرگونی بر این اساس شکل گرفت.

غیر از این موارد، اتحاد و ترقی در تمام ابعاد سیاسی و ذهنی ادامه پیدا کرده است.  زمانیکه طلعت انور و جمال پاشا از روند اداره امور کنار گذاشته شدند و مصطفی کمال پاشا به جای آنان رهبری را در دست گرفت، تغییری در ذهنیت سیاسی روی داد که به آن اشاره شد. سیاستهای توسعه‌طلبانه، امپریالیستی  انور پاشا و پیوند زدن آن به اسیای میانه از سوی مصطفی کمال رد شد و وی در سیاستهای خود خط‌مشی ملموس، واقعی‌تر و عینی‌تری را پیگیری کرد. مبنای سیاست کمالیستی به این نحو است. این مسئله نشان می‌دهد که مصطفی کمال نه اینکه با افکار و سیاستهای طلعت، انور و جمال پاشا مخالف بوده باشد، بلکه در عمل فرصتی برای پیاده کردن این سیاستها مشاهده نکرد. مصطفی کمال افکار انور را اشتباه نمی‌بینید. تنها در بعد عملی کردن انها را مناسب نمی‌داند، باور ندارد که این افکار عملی شوند. شرایط و زمینه سیاسی و نظامی برای عملی کردن این سیاستها مناسب نبودند. به همین دلیل بود که این سیاستها را اشتباه و خطرناک دانست.

در عمل رویکرد مصطفی کمال مورد تایید قرار گرفت. علیرغم تلاش‌های فراوان، انور پاشا نتوانست از فروپاشی بزرگ پیشگیری کند. نخست امپراتوری بزرگ عثمانی را دچار فروپاشی کرد و سپس آن را به سوی فاجعه برد. در مقابل این اقدام، مصطفی کمال عملگرایانه‌تر اقدام کرد و به صورت واقعی با مسئله برخورد کرد. سیاست واقعگرایانه‌ای را اجرا کرد، همین مسئله باعث شد که مرزهای موجود جمهوری ترکیه مبنا قرار گرفته و دولت ملت جمهوری ترکیه تاسیس شود.

با تاسیس دولت جمهری ترکیه رهبری کمالیستی، سیاستهای انور را رد کرد. اما غیر از این مسئله، سیاست و ذهنیت اتحادوترقی را همچنان ادامه داده است. سیاست و ذهنیت اتحاد و ترقی توسعه طلب، ملت‌گرا، نابودگر، دشمن خلق‌ها و فرهنگ‌ها غیر از ترک، عدم برسمیت شناختن جوامع قومی دیگر را با هدف اشغالگری مبنای عمل خود قرار داده است.

به این موارد توجه کنیم، میراث‌دار و حامی قتل‌عام ارمنیان شد، بعد از آن هم در سال ۱۹۲۴ دولت جمهوری ترکیه، به قتل‌عام آسوری-سریانی‌ها دست زد. رومی‌ها را قتل‌عام کرد، از ابتدای جنگ جهانی اول به بعد قتل‌عام کورد را آغاز کرده است. این مسئله به مبنای تمام سیاستهای دولت ترک تبدیل شده است. یعنی ذهنیت و سیاست نژادپرستی، شوونیستی، ملت‌پرستی ترک، پان ترکیستی و تورانی اتحاد و ترقی را به همان شکل قبلی مبنا قرار داده و جامعه و فرهنگ و زبان‌های اناتولی و مزوپوتامیا را نابود کرده است، آنها را در معرض آسیمیلاسیون قرار داده و سیاستهای ترک کردن را پیگیری کرده است.

قتلعام از طریق کشتارهای جمعی، کوچ و آوارگی، تغییر دمگرافیک و آسیمیلاسیون با شدت پیگیری شده است. جمهوری ترکیه با سیاست و ذهنیت نابودگرانه اتحاد و ترقی آغاز کرده و عمیقتر و گسترده‌تر و بی‌پرواتر ان را ادامه داد. سیاستهایی که امروز فاشیسم آ.ک.پ/م.ه.پ اعمال می‌کند، دشمنی با کورد، قتل‌عام کورد، دشمنی با ارمنی-روم و آسوریان به نحوی ملموس و عینی دامنه این موارد را نشان می‌دهد. زمانیکه به گفته‌ها، ایدئولوژی و تبلیغات رسمی ترک، آموزش و حتی بازرگانی ترک توجه شود، این موارد را عینا می‌توان مشاهده کرد.

در ابعاد دیگر، در بخش‌های دیگر کوردستان، توسعه‌طلبی بر اساس فرصت‌ها و امکانات برای بازگرداندن سرزمینهای عثمانی به عنوان سیاستی تدریجی از سوی دولت جمهوری ترکیه پیگیری شده است. اشغال هاتای، اشغال قبرس، حملات اشغالگرانه به روژآوا و باشور کوردستان و سیاستهایی که در لیبی پیگیری می‌شود، وضعیت و مشارکت در جنگ بین آذربایجان و ارمنستان، ارتباط با قطر و نیروهایی مانند ان، این سیاست را هر چه آشکارتر نشان می‌دهد.

مصطفی کمال سیاستهای توسعه‌طلبانه و اشغالگرانه انور پاشا را اشتباه ارزیابی کرد، اما زمانیکه فرصت و شرایط را مهیا دید، تدریجا ان را عملی کرد. مرزهای موجود را برسمیت شناخت، سخنان صلح‌طلبانه را بر زبان آورد، اما دستور‌العملی مخفیانه را مبنا قرار داده و برای ان زمینه و فرصت مهیا کرده و شرایط و زمینه‌های مناسب را آماده کرده و در نهایت آن را عملی کرد. گفته مصطفی کمال که صلح در کشور، صلح در جهان است به این معناست که اگر شرایط را مناسب ببیند، دست به اشغالگری می‌زند و در درجه اول، جنگ خود علیه خلق‌ها را مخفی می‌کند. مصطفی کمال با این گفته قتل‌عام، اشغالگری و توسعه‌طلبی‌های خود را مخفی کرده و تلاش می‌کند ان را پنهان کند. در دوره کنونی بیش از هر زمان دیگری فاشیسم آ.ک.پ/م.ه.پ این مسئله را نشان می‌دهد.

رجب اردوغان آشکارا اعلام کرده است که این گفته درست نیست که جنبش کمالیستی این سیاست را به شیوه‌ای مخفیانه و پنهانی پیگیری کرده است، باید این مسئله اشکارا پیگیری شود. مخالفت در لوزان، همچنین آشکارا کردن اهداف اشغالگرانه در رابطه با بخش‌های دیگر کوردستان و خاورمیانه، دخالت در بسیاری از نواحی خاورمیانه، پیگیری سیاستهای اشغالگرانه، و اشاره به عثمانی جدید، این مسئله را آشکار در معرض دید قرار می‌دهد.

به مسائل زیر توجه کنیم، فرایندی که از تنظمیات تا دیکتاتوری فاشیستی آ.ک.پ/م.ه.پ روی داده‌اند منسجم هستند. اما مراحل مختلفی دارند؛ مرحله تنظمیات، مرحله مشروطیت اول، مرحله مشروطیت دوم و اتحاد و ترقی. مرحله دیگر تاسیس جمهوری ترکیه کمالیستی است. آخرین مرحله هم از کودتای ۱۲ سپتامبر و دیکتاتوری فاشیستی آ.ک.پ/م.ه.پ آغاز می‌شوند. نقطه‌ای که به مرحله کنونی رسیده است، جمهوری، دیکتاتوری فاشیست کنونی است. باید مسئله را اینگونه مشاهده کرد. از تورانیخواهی، قتل‌عام و جنگ‌طلبی، از حملات اشغالگرانه و نابودگرانه علیه کورد، از قتل‌عام ارمنی‌ها و ادامه دشمنی با ارمنیان، از اعزام نیرو به لیبی، از مشارکت در جنگ ارمنستان-آذربایجان مشاهده می‌شود که جمهوری ترکیه، یک جمهوری بر اساس ذهنیت اتحاد و ترقی است. آشکار است که تمام سیاستهای اتحاد و ترقی در جنگ جهانی دوم پیگیری شده و از این هدف برخوردار بوده است که در مقابل فروپاشی در جنگ جهانی عکس‌العمل نشان داده و به پیروزی برسد.

خبرگزاری فرات: در تاسیس دولت ترک، در رابطه با دستور کار بازیگران بین‌المللی، اروپا و خصوصا آلمان و بریتانیا، و همچنین روسیه می‌خواهند که دست به چه اقداماتی بزنند؟

دوران کالکان: ما به خوبی می‌دانیم که در تاسیس دولت جمهوری ترکیه، اساسا آلمان و بریتانیا مسئول هستند. اختلاف و کشمکش بین دولت‌های آلمان و بریتانیا و سرمایه المان-انگلیس دولت جمهوری ترکیه امروز را آفریده است. این واقعیت مناقشه بردار نیست. اساسا در ربع اول قرن بیستم و نیمه اول سده بیستم، جنگ علیه عثمانی، در واقع جنگ آلمان و بریتانیا بود. جنگ جهانی اول جنگ آلمان و انگلیس است. امپراتوری عثمانی در نتیجه این جنگ تجزیه شد. دولت جمهوری ترکیه بر ویرانه‌های این جنگ استوار شد. هر چند در این جنگ آلمان شکست خورد و چنان به نظر می‌رسید که در جهان و خاورمیانه پس از این جنگ نمی‌تواند مداخله کند، اما چنین نگرشی صحیح نیست. پیش از هر چیز برای ایجاد نتیجه‌ای اینچنین، آلمان و انگلستان نقش اساسی ایفا کردند. همچنین در رابطه با موضوع سازماندهی مجدد جهان و خاورمیانه، در ایجاد دولت جمهوری ترکیه، نیرو و حضور سرمایه آلمان، و سیاست المان همیشه تاثیر گذار بوده است.

بدون شک در قبول و پذیرش جنبش کمالیستی و در فرایند ایجاد جمهوری ترکیه، همراه با انگلستان فرانسه و روسیه شوروی هم  نقش مهمی را بر عهده داشتند. فرانسه با بریتانیا همکاری کرد و در تاسیس جمهوری ترکیه مشارکت کرد. همانگونه که اطلاع دارید، این فرانسه است که نخستین پیمان را با جنبش کمالیستی بست و این جنبش را رسما به رسمیت شناخت. در ابتدای سال ۱۹۲۱ در پیمان آنکارا دولت فرانسه جنبش کمالیستی را به رسمیت شناخت.

از طرف دیگر بعداز جنگ جهانی اول، در بازتاسیس خاورمیانه، فرانسه با بریتانیا بیشترین نقش را بر عهده داشته است. تقسیم خاورمیانه کاملا در نتیجه اتحاد و سپس تنش انگلیس و فرانسه ایجاد شده است. این دو هم برای تقسیم و تجزیه خاورمیانه و هم داشتن سهم خود همکاری و جنگ کردند. به همی دلیل فرانسه هم در این باره نقش و سهم دارد. سرمایه فرانسه همیشه از این هدف برخوردار بوده است که بخشی از ثروت و سهم خاورمیانه را در اختیار داشته باشد.

انگلستان در ابتدا تلاش کرد تا عثمانی را حفظ کند، بر اساس موجودیت عثمانی اجازه ندهد که آلمان در خاورمیانه به هندوستان دسترسی پیدا کند. زمانی که مشاهده کردند که این مسئله امکان ندارد، از ابتدای سده ۲۰ به بعد، سیاست و استراتژی مشترکی را برای تسلط بر خاورمیانه پیگیری کرده و این سیاستها تا زمان جنگ جهانی اول ادامه پیدا کرد. شرایطی را ایجاد کردند که امپراتوری عثمانی دچار فروپاشی شود، خاورمیانه هم ، در چارچوب منافع فرانسه بار دیگر طراحی شود.

لازم است که در اینجا به نقش روسیه تزاری هم اشاره شود. زمانیکه روسیه به این سیاست پیوست، با انگلستان و فرانسه هماهنگ بود. متحد بودند. سپس انقلاب اکتبر روسیه روی داد، هر چند روسیه در چارچوب اتحاد تزاری با انگلستان و فرانسه در این فرایند همراه نشد، برای دفاع از منافع روسیه شوروی، تحت عنوان استراتژی دفاع از انقلاب اکتبر، با تاسیس دولت جمهوری ترکیه، با بسیاری از رویدادهای جدید در خاورمیانه و آسیای جنوبی همراه شد. روسیه شوروی با ایجاد سیستم سیاسی جدید همراهی کرد. اما در پیروزی جنبش کمالیستی، روسیه شوروی یکی از دولت‌هایی بود که بزرگترین حمایت عملی و سیاسی خود را از تاسیس دولت جمهوری ترکیه به عمل آورد. این اقدام گویا برای دفاع از انقلاب اکتبر و تامین امنیت جنوب-شرق اتحاد شوروی لازم بود.

تاسیس دولت جمهوری ترک را برای امنیت خود مناسب دیدند، به همین دلیل از جنبش کمالیستی و دولت ترکیه بسیار حمایت کردند و موضع واقعی دولت ترک را در دشمنی با ارمنی، کورد، آسوری و رومی‌ها نادیده گرفتند. بر این اساس هم آن را برای منافع خود مناسب دیدند و حمایت عملی خود را از دولت جمهوری و نژادپرست-شونیست و نابودگر ترک اعلام کردند. هر چند جنبش کمالیستی و دولت جمهوری ترک در جریان مناسبات جنگی انگلستان، فرانسه و آلمان و نیروهای دیگر تاسیس شد، در فرایند گذر از عثمانی به جمهوری ترکیه، و تبدیل جنبش کمالیستی به دولت حمایت عملی و سیاسی نیروهایی که از ترکیه حمایت کردند، شوروی نقش بی‌چون و چرایی دارد.

سیاستهای شوروی که محدود، منفعت طلبانه، دور از واقعیات ایدئولوژیک و منافع بود، بعد از انقلاب اکتبر در نتیجه ارتباط با جنبش کمالیستی و دولت جمهوری ترکیه شکل گرفت. قتل‌عام ارمنی-کورد-آسوری-روم به دست اتحاد و ترقی، جنبش کمالیستی و دولت جمهوری ترکیه از سوی شوروی نادیده گرفته شد و از معیارهای سوسیالیستی، حق تعیین سرنوشت ملی که از سوی لنین نظریه‌پردازی شده بود، بدور افتاد. این معیارها هر زمان که در راستای منافع شوروی قرار می‌گرفتند مورد تایید قرار می‌گرفتند، و هر زمان که منافع آنان را دچار تهدید می‌کرد، دست از آن بر می‌داشتند. در همان زمان معیارهای سوسیالیسم را به دلیل معیارهای سیاسی، فدای منافع اتحاد جماهیر شوروی کردند. می‌دانیم که اتحاد جماهیر شوروی سپس از ایدئولوژی خود بدور افتاد، و دچار رویزیونیسم-تجدید نظر طلبی- شد و به همین علت هم دچار فروپاشی شد.

واقعیت اتحاد جماهیر شوروی که منافع دولت‌های هژمون را در ارجحیت قرار می‌دهد، از ابتدای سال‌های ۱۹۲۰ با سیاستهایی که در مقابل جمهوری ترکیه پیگیری کرد، آغاز شد. موضع آنان که در ضدیت با کورد، ارمنی، آسوری و رومی‌ها از ترکیه حمایت کردند، این مسئله را نشان داد که بر اساس معیارهای خود عمل نمی‌کند و زمانیکه منافع شوروی در خطر بیفتد، اصول خود را فدای منافع سیاسی می‌کند. کاملا اشکار است که روسیه شوروی در ایجاد جمهوری ترکیه، همچنین حاکم کردن ذهنیت و سیاستی که کورد، آسوری، سریانی و رومی را در آناتولی و مزوپوتامیا را قتل‌عام کند، نقش داشته است. این ذهنیت و سیاست با حمایت نیروهای مذکور موجودیت خود را ادامه می‌دهد و تا کنون هم ادامه داده است.