صداهای مبتذل فاشیسم و سکوت خلق | یادداشت

اگر یکصد سال آینده به مقطع کنونی تاریخ کوردستان و ایران نگاهی افکنده شود، بدون تردید آیندگان از شدت فاشیسم، تحجر و شدت قوانین دچار شگفتی خواهند شد و این شگفتی از سکوت خلق در برابر این فاشیسم بیشتر خواهد بود.

   بیش از سه ماه از بی‌خبری نسبت به سرنوشت دختری در کوردستان به نام زهرا محمدی به جرم آموزش زبان کوردی می‌گذرد، دختر جوانی دیگری به جرم تلاش برای تماشای فوتبال به زندان محکوم می‌شود و خود را به آتش می‌کشد، به حافظان محیط زیست در کوردستان و ایران اتهام امنیتی وارد می‌گردد، بیش از ۵٠ نفر به مدت ١۶ ماه در بازداشتگاههای ایران متحمل شکنجه‌های طاقت‌فرسا می‌شوند و سپس به دلیل بیگناهی آزاد می‌شوند، زانیار و لقمان و رامین در کوردستان به جرم ناکرده اعدام می‌شوند، سکوتی رسانه‌ای و خبری بر وضعیت زینب جلالیان اعمال می‌شود، در ایران جمالی فشی در یک سناریوی از پیش طراحی شده به اسرائیل مسافرت می‌کند و اعدام می‌شود، از آرمگاه فرهاد و فرزاد و علی و شیرین تا کنون نیز خبری در دست نیست، سپیده قلیان به جرم تهیه گزارش از اعتراض کارگران هفت تپه به نوزده سال زندان محکوم می‌گردد و اسماعیل بخشی به جرم طلب مزد خود و کارگران باید ٢٠ سال را در زندان سپری کند. فعالان تویتری و فضای مجازی تحت شدیدترین فشارها به ٣۵ سال زندان و تبعید محکوم می‌شوند، دولت با افزایش عمدی نرخ ارز عملا دست در جیب مردم می‌گذارد تا فروش اعضای بدن برای کسب قوت روزانه، به کسب و کار محرومان جامعه بدل شود؛ تا کولبران کورد با بردوش کشیدن بارهای طاقت فرسا و از ترس افتادن در کمین مرزداران و حافظان ایران، از کوره راههای مین‌گذاری شده قوت روزانه خود را به دست بیاورند. تا کودکان کار، تا زباله گردی، تا تجاوز به کودکان کار، تا فروش دخترکان خردسال، به سیمای مسلط ایرانشهری تبدیل گردد که حاکمان آن سودای کوروش شدن و کبیر شدن در سر دارند. به سیاهه این لیست می‌توان همچنان افزود؛ شکار کلمه و جراحی کتابها، سرک کشیدن به اتاق خواب، ایجاد بی‌اعتمادی در میان آحاد خلق، تنها می‌توانند بخشهایی کوچک از واقعیات موجود در ایران و فضای خفقانی بر کوردستان را بازگو کنند.

   و اینبار فاشیسم با صدایی غراتر، گوشخراشتر و مبتذل‌تر از همیشه سرمست از کامیابیهای خود، با تمهید طرح بسندگی زبان فارسی و هدف قرار دادن موجودیت میلیونها غیر فارس، وقیحانه دانش آموزان پیرو ادیان غیر رسمی در کوردستان و ایران را تهدید به ممنوعیت از تحصیل می‌نماید. قانونی که حتی قانون اساسی خود رژیم دینی و متحجر ایران را نیز موظف می‌نماید که وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم آورد. این بخشنامه یا دستور دولتی مشخصا یارسانها و بهاییان را در کوردستان و ایران هدف تبعیضهای فاشیستی خود قرار می‌دهد و طرفه آنکه ریاست همان دولت و سیستم فاشیستی شرکت در انتخابات را به عنوان راهی برای مطالبه گری نشان می‌دهد.

​​​​​​​   سرگشتگی جامعه ایرانی، عدم توانایی در سازماندهی و تباهی شخصیت این انسان در رویارویی با فاشیسم امری نیست که فقط امروز در جامعه ایران برجسته شده باشد. زمانیکه در مقابل کشتار زندانیان در سال ١٣۶٧ سکوت شد، زمانیکه مادران خاوران تنها گذاشته شدند، زمانیکه هیچ یک از روشنفکران برای اعدام هزاران زندانی کورد، خطی سیاه نکردند، زمانیکه دانشگاهیان ایرانی برای پژوهش در باره کولبران حتی از حضور در مناطق کوردستان نیز ابا دارند، زمانیکه مردان ایرانی حتی برای ادای احترام به مرگ دختری که خود را به آتش کشیده است، همچنان در ورزشگاهها حضور می‌یابند و زمانیکه سیاستمداران آن برای رهایی منتظر حمله خارجی هستند، باید به حال این جامعه همچنان به سوگ نشست.

​​​​​​​   فاشیسم فقط شکلی از حکومت نیست؛ فاشیسم امری درونی شده در فضای ذهنی تک تک افراد یک جامعه است که با خواست قلبی خود، مایل هستند تحت حاکمیت قرار گیرند، به بردگی کشیده شوند و از این بردگی لذت می‌برند. فاشیسم خواست آزادی را از میان بر میدارد، فاشیسم تمایل به بقای وضع موجود است. فاشیسم مخالف سازماندهی و احیای فضایی جمعی در میان خلق است. از همین‌ رو است که فاشیسم دینی با از میان برداشتن تمامی فضاهای جمعی، فردگرایی و محافظه کاری را در ایران بیش از بیش توجیه نموده و مشروعیت می بخشد. در بستر چنین فضایی است که همگان ناظر مرگ یکدیگر خواهند بود. صداهای مبتذل فاشیسم فقط با مقاومت خفه خواهند شد.