ارن کسکین از ۸ مارس می‌گوید

أرن کسکین از جمله زنانی است که برای حفظ عدالت و حقوق  انسان و زنان ناملایمات بسیاری را به جان خریده است و علیرغم آنکه در این مسیر دچار مشکلات فراوانی شده است، حتی برای یک لحظه دست از مبارزه برنداشته است.

به مناسبت ۸ مارس روز جهانی زنان کارگر وبسایت ژن نیوز گفتگویی را با وی انجام داده است. این گفتگو به منظور شناخت ابعاد مختلف شخصیت ارن کسکین و مبارزات وی بوده است.

از ارن کسکین در خصوص محل تولد و زندگی وی، از ایده‌ها فعالیتهای حقوق بشری وی پرسیدیم.

کسکین در این باره از زبان خود می‌گوید:

"پدرم کورد و از اهالی سیواس و مادرم چرکس بود. من هم در بورسا متولد شدم. پدرم کارمند بود. خانواده من خانواده‌ای خودساخته فرهیخته بودند. در خانواده‌ای چپ‌گرا رشد کردم. با این وجود پدر و مادرم دغدغه‌های هویتی نداشتند. من نه به عنوان کورد و نه به عنوان یک چرکس رشد و پرورش یافتم. نخستین بار پسر عمه پدری‌ام در ۱۳ سالگی به من گفت که کورد هستم. اما کورد بودن به چه معنا بود؟ در ۱۶ سالگی انقلابی شدم و به فعالیتهای سیاسی پیوستم. شعارهایی با عنوان آزادی برای کوردها سر داده می‌شد. من نیز خوشحال بودم. بعد از دبیرستان وارد بحث و جدل سیاسی شدم. خانواده من تحصیلکرده بودند. مادربزرگم در آن زمان تحصیلکرده بود. مهندس شیمی بود. پدر بزرگم معمار بود. از نطر خودشان چپگرا بودند. من هیچگاه در خانواده خودم با فشار و خشونت مواجه نشدم. من آزادانه پرورش یافتم."

مطالبات عدالت‌طلبانه ارن کسکین از همان کودکی اغاز شدند. در زمانی که سن کمی داشت می‌خواست وکیل شود. بدار کشیدن دنیز گزمیش و رفقای وی باعث می‌شود...

"از کودکی می‌خواستم که وکیل شوم. بعد از دنیز تصمیم خودم را گرفتم. سن کمی داشتم. آن زمان می‌گفتند که دنیز گزمیش به بورسا آمده است. زمانیکه مادرم به جایی می‌رفت می‌گفت در را خوب ببندید، هر کس در زد، ابتدا بپرسید بعد در را باز کنید. غیر از برادرانتان در را بروی کس دیگری باز نکنید. من و خواهرم و برادرانم دعا می‌کردیم که این رفقا بیایند، در بزنند و ما آنها را مخفی کنیم. ما از وضعیت پیش آمده ناراحت بودیم. بعد از اعدام این افراد بود که من تصمیم گرفتم وکیل شوم. من هیچگاه از این تصمیم پشیمان نشدم."

رویاهای پر اما امیدها بی‌پایان....

"دوره کودکی پر از رویاست که انسان‌ها چگونه جهانی را می‌خواهند. ارن از همان کودکی برای دست‌یابی به رویاهایش مبارزه می‌کرد.

من جهان آزادی را که انسانها در آن برابر و آزاد زندگی کنند، تصور می‌کردم. احتمال دارد که دلیل تفکرات موجود در خانواده‌ام اینگونه فکر کرده باشم. بدون تردید بسیاری از اوقات رویاهایم پرپر شده‌اند. من می‌بینم که در ترکیه اکنون نیز مسئله قتل ارمنیان در دستور کار چپ ترکیه قرار نگرفته است. این مساله مایه ناراحتی است. می‌بینم که مسئله قتل‌عام درسیم هنوز نیز مخفی می‌ماند. مسئله کورد در این کشور همچنین لاینحل باقی مانده است. به همین دلیل در بسیاری از موارد دچار کاستی هستیم. ما در چنین جغرافیایی زندگی می‌کنیم. دولت بسیار توتالیتری در قدرت قرار دارد. این دولت توتالیتر با ایدئولوژی رسمی با مسئله خلق‌ها رفتار می‌کند. به همین دلیل است که رویاهایم چندین بار پر پر شده‌اند. این مسئله نه فقط برای من بلکه برای افراد بسیار دیگری نیز روی داده است. اما به رغم نا امیدیهایم، مبارزه را ادامه داده‌ام."

ارن که هیچگاه با خشونت خانوادگی روبرو نشده است در سال‌های ۹۰ خشونت دولت را می‌شناسد....

"من در سال‌های دهه ۹۰ خشونت را شناختم. این خشونت از سوی پلیس روی داد. برای دیدار با یکی از موکلان دستگیر شده‌ام رفته بودم. لیلا زانا دستگیر شده بود. پلیس من را گرفنه و به اتاقی بردند. در اتاق پلیس تصاویری از نیروهای پلیس وجود داشتند که توسط گروه چپگرای Dev Sol به قتل رسیده بودند. سرم را به تک تک تصاویر کوبیدند و گفتند که من وکیل این افراد قاتل هستیم. اما من بیشتر بر پرونده‌های جنبش کورد کار می‌کردم. بعد از خروج از اداره پلیس، سعی کردند که با تصادف ساختگی ماشین، من را بکشند. همانروز شدت خشونت را درک کردم. در سال ۱۹۹۴ در زندان آمد ۱۱ زندانی با میله‌های آهن به قتل رسیده بودند. من و عثمان ارگین که از وکلا هستند، با هم از استانبول به آمد رفتیم. در آنجا تحقیقاتی را انجام دادیم. در راه بازگشت به سوی ماشین ما شلیک شد. برای تهدید ما این کار را انجام دادند. در سال ۲۰۰۱ نیز شخصی به سازمان حقوق بشر ÎHD آمده و آنجا را گلوله‌باران کرد. یکی از رفقا مورد اصابت قرار گرفت. من هم اتفاقی از مرگ نجات پیدا کردم. شخصی با نام فرزند تنها بعدا دستگیر شد، این شلیک کاملا اشتباه روی داده است، نیت بدی نداشتم. من می‌خواستم که پرچم ترک را برای ارن به هدیه ببرم... بعد از مدتی آزاد شد. زندگ من عادی نبوده است. رفقای من کشته شده‌اند. در همان زمان بسیاری از رفقای من کشته شدند. در غسالخانه با جنازه رفقایمان روبرو شدیم. این خشونت است. برای نمونه زمانیکه مدحات سرحد به قتل رسید ناچار شدیم با جنازه وی روبرو شویم. با گریه وارد آنجا شدم. یعنی با چنین تجربه‌ای از خشونت روبرو شده‌ایم. سال‌های دهه ۹۰ سال‌هایی مملو از رعب و خشونت بودند. امروز نیز این خشونت ادامه دارد. با نقض شدید حقوق مواجه هستیم، بازداشت‌ها ادامه دارند. چون من به عنوان مدیر روزنامه اوزگور گوندم شناخته می‌شدم همچنان زیر حکم ۲۶ سال زندان زندگی می‌کنم. هیچگاه نتوانستم برای زندگی‌ام طرحی، برنامه‌ریزی‌ای داشته باشم. زیرا نمی‌دانستم که فردا چه روی می‌دهد. همیشه در رسانه‌های اجتماعی مورد تهدید واقع شده‌ام. همیشه تحت نظر هستیم، تهدید به قتل می‌شویم. تمام این موارد خشونت هستند."

ارن نسبت به این رویدادها اعتراض می‌کند، نخستین عصیان، نخستین بازجویی...

"در محله‌امان کودکان به کلاس‌های پسرانه می‌رفتند. مادرم اجازه نداد. گفت که تو هنوز بچه‌ای، این کلاس‌ها به تو ارتباطی ندارند. من گفتم می‌روم، سرم را پایین انداختم و به این کلاس‌ها رفتم. در این کلاس‌ها مورد آزار و اذیت قرار گرفتم. آخوند من را آزار داد. یک مشت به صورت او کوبیدم و از آنجا رفتم. آن زمان به کلاس چهارم می‌رفتم. به خانه بازگشتم و به مادرم گفتم دیگر به آنجا نمی‌روم. نخستین عصیان من از این نقطه آغاز شد. از همان ابتدا در مورد دین از وی پرسیدم. به اعتقادات انسانها احترام می‌گذارم. اما از همان ابتدا دریافتم که ادیان تک خدایی تا چه اندازه مردسالار هستند."

ارن در اتمسفر خانواده معنای مبارزه و رنج را می‌آموزد، تلاش می‌کند تا تراژدی‌های روی داده را درک کند

"من مبارزه حقوق بشری را مبنای فعالیتهایم قرار دادم و تصمیم گرفتم وارد سازمان حقوق بشر شوم. من چندان به سیاست نپرداخته‌ام. پیشنهادات فراوانی را برای اعلام نامزدی در پارلمان دریافت کردم، اما هیچگاه از مسئله حقوق بشر دست نشستم و از این بابت نیز خوشحالم. خوشحالم که این مسئله همیشه ترجیح بلا مرجح من بوده است. همیشه مسئله حقوق بشر مورد توجه من بوده است. اما در سیاست براساس تحولات سیاسی، آدمی ناگزیر است که موضع خود را تغییر دهد. در حوزه دفاع از حقوق بشر اینگونه نیست. یک مسئله می‌تواند همیشه پیگیری شود و ثابت باقی بماند. از این بابت است که خوشحالم."

همیشه مورد تهدید  قرار گرفته است، بر مواضعش پافشاری می‌کند. چه چیزی وی را به گردنکشی واداشت؟

"خصوصا این مسئله برای زنی که در حال مبارزه باشد دشوار است. زمانی که عبدالله اوجالان را به ترکیه بازگرداندند، من این مسئله را با تمامی وجودم درک کردم. جزو ۱۲ وکیل نخستین آقای اوجالان هستم. زمانیکه وارد سالن شدم، به دلیل هویت زنانگی، به من حمله شد. اخبار ناخوشایندی مانند «پرنده‌ی آپو» را در مورد من منتشر کردند. در خیابان و کوچه مورد حمله واقع شدم. دادگاه تمامی حملاتی را که به دلیل زن بودنم به من می‌شد، نادیده گرفت. همیشه می‌گویند که فکر نمی‌کنید که دست از آن بردارید. بیشتر وکلا در رفاه و آسایش هستند. اما من مبارزه برای کسب حقوق را به عنوان ادای وظیفه می‌بینیم. رفقای بزرگی را از دست داده‌ایم، از جمله آپی موسا. آپی موسا ۷۵ ساله بود، او را به قتل رساندند. همیشه فکر می‌کنم که آپی موسا از جایی نظاره‌گر من است. به همین دلیل هیچگاه دست از مبارزه برنداشتم. هم اکنون زیر حکم ۲۶ سال و ۲ ماه مجازات زندان زندگی می‌کنم. اما هیچگاه فکر پناهندگی به سرم نزده است و پناهنده هم نمی‌شوم. زیرا رفقای من دستگیر شده‌اند. تلاش می‌کنند من را تهدید کنند. اعتقاد دارم که بالاخره پیروزی از آن ماست."

ارن که سالیان درازی است مشغول مبارزه است، از سبک منحصر بفردی در لباس و مدل آرایش سر برخوردار است، همیشه مستقل بوده است، همه نیز او را به این شیوه که هست قبول کرده‌اند و دوست داشته‌اند.

ارن می‌گوید که آرایش، مدل‌های زیبا را دوست دارد. می‌گوید که تحمیل و اعمال ضوابط را همیشه رد کرده است. می‌گوید که به زنان کورد گفته می‌شود که آرایش نکنید، من این مسئله را قبول نمی‌کنم. البته این مسئله‌ای شخصی است. کسانی که مایل باشند یا مایل نباشند باید خود تصمیم بگیرند، نه اینکه به آنها دیکته شود. ارن می‌گوید که البته این مرزها اکنون کمرنگ شده‌اند.

تمامی افرادی که در ترکیه برای دستیابی به حقوق مبارزه می‌کنند دستگیر می‌شوند. ارن نیز دستگیر شده بود...

"در سال ۱۹۹۵ دستگیر شدم. هنوز نیز برخی از رفقای زن من در زندان هستند. در زندان انسان‌ها به موارد بسیاری فکر می‌کنند. انسان‌ها در زندان از خود می‌پرسند که چرا اینجا هستیم؟ طبیعی است که به دلیل نگرش‌هایم به زندان افتادم. در زندان قوی‌تر شدم. زندان برای بسیاری از افراد این تجربه را در بردارد. قدرت درک انسان در زندان بالاتر می‌رود. زندان برای من تجربه‌ای متمایز به شمار می‌رفت."

خاطراتی که ارن هیچگاه فراموش نمی‌کند

عمویم از همسرش جدا شده بود. دو فرزند داشتند. برای بار دوم ازدواج کرد. این خانم نیز ارمنی بود. اسمش ژزفین بود. من او را بسیار دوست داشتم. به پدر بزرگم گفتند که با یک زن ارمنی ازدواج می‌کند. آنزمان ۱۲-۱۳ ساله بودم. پدربزرگم گفت اگر مسلمان شود اشکالی ندارد. نام وی را هم هولیا بگذارید. هیچگاه این مسئله را فراموش نمی‌کنم. به مادرم گفتم اکنون باید بگویم زن عمو هولیا یا ژوزفین؟ مادرم گفت بگویید ژوزفین. همین گفته تاثیری بسیار جدی بر من گذاشت که چرا باید دین و نام انسان‌ها با زور تغییر داده شود. در ۱۶ سالگی از قتلعام ارامنه اطلاع پیدا کرده بودم. همسر عمویم این مسئله را برای من تعریف کرد و تاثیری بسیار جدی بر من گذاشت."

از ارن کسکین می‌پرسیم که زندگی عادی و روزمره وی چگونه است؟ زیرا ارن سال گذشته مادرش را از دست داده است...

"صبح که بیدار می‌شوم مشغول مطالعه می‌شوم. روزی که مطالعه نکنم خود را مجرم می‌بینم. یعنی با مطالعه روزم را آغاز می‌کنم. سه گربه دارم، با انها هم کمی بازی می‌کنم. بعد سر کار می‌روم. شرایط بیماری کرونا نیز که حاکم است. آرامش و شادی برای زندگی اهمیت دارند. فیلم نگاه می‌کنم. به کار خودم علاقه دارم. من نمی‌گویم که کار سخت و وحشتناکی دارم. در این جغرافیا کسانی که علیه ایدئولوژی رسمی و حاکم باشند، یعنی به مسئله کورد بپردازند، موضوع ارمنیان را دنبال کنند، مسئله قبرس را دنبال کنند. حتما با فشار و ارعاب مواجه می‌شود. نه فقط من، بلکه همه این مسئله را درک می‌کنند. اگر ترس را به دل راه ندهند همه چیز آسانتر خواهد بود."

افراد بسیاری ارن را می‌شناسند، برای انتشارات و رسانه‌های کوردی ارن اهمیت دارد. نخستین مدیر انتشارات کوردی غربتلی ارسوز است. و ارن کسکین نیز چون مسیر وی را دنبال کرد، با مجازات زندان مواجه شد. "غربتلی زنی آزاد بود. مبارزه زنان تا زمان غربتلی چندان گسترش پیدا نکرده بود. با این وجود زن قدرتمندی بود. من مدیریت عملی را در دست نداشتم، اما به دلیل اینکه به عنوان مدیر عامل دیده می‌شدم بسیار مفتخرم، زیرا غربتلی زنی نجیب بود."

ارن از مبارزه خود، از رویاهای به ثمر نرسیده خود می‌گوید، ارن می‌گوید که مبارزه خود را ادامه می‌دهد

"آدمی با بالا رفتن سن در می‌یابد که به بار نشستن رویاهایش دشوار است. متاسفانه از سال ۱۹۱۵ تا کنون دولت هیچ تغییری پیدا نکرده است. نگرش مبتنی بر سنتز اسلام-ترک و اتحادی‌ها در تمامی ابعاد زندگی بازتاب یافته است. به همین دلیل است که رویاهایمان را به بار ننشسته می‌بینیم. اما به رغم انکه رویاهایمان در بند می‌شوند، اما باز دست از مبارزه بر نمی‌داریم."