در خطرناک‌ترین شهر جهان چه می‌گذرد

چندسال پیش بود که در یکی از نظرسنجی‌های به‌عمل آمده، کرکوک به همراه موصل، به‌عنوان دو شهر از خطرناک‌ترین شهرهای جهان معرفی شدند؛ چیزی که به‌نظر نمی‌رسد دور از واقعیت باشد؛ من آن را از نزدیک دیدم...

چندسال پیش بود که در یکی از نظرسنجی‌های به‌عمل آمده، کرکوک به همراه موصل، به‌عنوان دو شهر از خطرناک‌ترین شهرهای جهان معرفی شدند؛ چیزی که به‌نظر نمی‌رسد دور از واقعیت باشد؛ من آن را از نزدیک دیدم...

 

کرکوک شهری‌ست عمدتاً کردنشین در عراق که کردها از دیرباز آن را قلب کردستان یا بیت‌المقدس کردها لقب داده‌اند؛ شهری با جمعیت بیش از یک میلیون نفر و دارای ۴۰ درصد از منابع نفتی کل عراق. و درست به‌همین خاطر صدام برای بدست آوردن همیشگی نفت این شهر، هزاران تن از اعراب شهرهای مختلف عراق را به این منطقه کوچاند و به‌طور همزمان، سیاست کوچ اجبارزی کردها را در پیش گرفت. اکنون پس از گذشت چند دهه از این سیاست تعریب‌سازی، اعراب دیگر به بخشی از دمگرافی این شهر تبدیل شده‌اند.

 

ولی چیزی که لااقل برای همه ساکنان شهر هم‌اکنون اهمیت دارد، نه کرد و عرب بودن بلکه خطری‌ست که جان تمامی انسان‌های این شهر را تهدید می‌کند. ساکنان شهر امروز همه می‌دانند که کرکوک صحنه رقابت تمامی نیروهای بین‌المللی و منطقه‌ای‌ست. و شاید به همین دلیل است که نام این سرزمین کهن با نفت و انفجار و تروریسم عجین شده است.

 

صبح که از خواب بلند می‌شوی، خبری از صدای پرندگان و یا حتی صدای ماشین‌ها نیست. اینجا همه ساکنان شهر با صدای هلی‌کوپترهای آپاچی و هواپیماهای جنگنده ائتلاف بین‌المللی از خواب بیدار می‌شوند. ظاهراً ساکنان شهر به این شرایط عادت کرده‌اند و به این صداها بی‌اعتنا؛ ولی وقتی با همه‌شان حرف می‌زنی، گویی همه واقعیت را می‌دانند. زیاد از هواپیماها و داعش و سیاست‌های حزبی حرف نمی‌زنند ولی هر روز این چیزها را با پوست و خون خود حس می‌کنند.

 

هر روز که از خواب بیدار می‌شوم، صدای هواپیماها و هلی‌کوپترهای ائتلاف به‌یادم می‌آورد که در خطرناک‌ترین شهر جهان هستم. به‌خودم می‌گویم تو نیز مانند مردم این شهر یک روز دیگر زنده ماندی.

 

به خیابان که می‌روی مردمی را می‌بینی که در گوشه خیابان مشغول کار خودشان هستند، انگار نه انگار که شاید یک بمبگذار انتحاری همین الان می‌آید و خودش را میان خلق منفجر می‌کند. گویی هیچ‌کس به این موضوع فکر نمی‌کند، گویی مرگ برای این آدم‌ها دیگر عادی شده. یکی از همراهانم می‌گفت چند وقت پیش یک بمبگذار انتحاری خودش را در این نقطه شلوغ از شهر منفجر کرد و ده‌ها نفر در همین‌جا تکه‌تکه شدند. با دستش به بلندی ساختمانی در همان نزدیکی اشاره می‌کند و می‌گوید نیمی از یک جنازه روی آن ساختمان افتاده بود. جوری حرف می‌زد که انگار در مورد یک اتفاق ساده، مثلاً در مورد خرید یک کیلو میوه حرف می‌زند. خودش می‌گفت این چیزها دیگر برای ما عادی شده‌اند. کرد و عرب و ترکمن فرقی ندارد، همه می‌دانیم که دیگران نمی‌خواهند شهر ما آرام باشد.

 

کرکوک هم درست به مانند دیگر شهرهای "باشور کردستان" پر است از پوسترها و نمادهای حزبی. اقلیم کردستان را تماماً گشته‌ام. فکر نکنم در هیچ‌جای جهان تا این اندازه پوسترها و افراد حزبی را یکجا دیده باشی؛ گویی همه از روز و شب به فکر این‌ هستند تا ببینند احزاب امروز در نشست‌های خود چه می‌گویند. ولی چیزی که تغییر نمی‌کند اوضاع مردم و سران احزاب و مسئله امنیت در آنجاست.

 

اما در کرکوک وضع کمی فرق می‌کند. کسی دل خوشی از مسعود بارزانی ندارد. حتی زیاد هم اسم جلال‌ طالبانی نمی‌برند. شاید می‌خواهند روی پاهای خودشان بایستند. آری، ظاهراً اینجا مردم تصمیم گرفته‌اند که خودشان باشند. چند وقت پیش بود که داعش به یک ساختمان بزرگ در شهر حمله کرد و در آنجا مستقر شد. کسی دیگر منتظر نشد تا پیشمرگه‌های حزبی و نیروهای امنیتی حکومت مرکزی بیایند و آن‌ها را بکشند. در مدت کوتاهی جمعیتی مسلح در اطراف ساختمان حلقه زدند. فکر کنم نزدیک به هزار نفر بودند. البته خیلی از آن‌ها هم برای تماشا آمده بودند. به‌هر کجا که نگاه می‌کردی افراد مسلحی را می‌دیدی که فقط به ساختمان نگاه می‌کردند. تعدادی از گریلاهای حزب‌کارگران کردستان هم در جلوی آن‌ها ایستاده بودند. این‌ها همان نیروهایی بودند که از سال ۲۰۱۴ از همان ابتدای ورود داعش به منطقه، به کمک مردم منطقه شتافتند. هنوز هم در اطراف شهر پایگاه‌هایی را دارند و با داعش می‌جنگند.

 

چند ساعت بعد خبری از داعش نبود. همان مردم و همان گریلاها بیش از ۸۰ تن از اعضای داعش را کشتند و البته چند نفر هم شهید شده بودند.

 

یکی دو روز بعد خبری در شهر پیچید که "ترکیه این افراد داعش را با استفاده از هلی‌کوپتر به محلی در نزدیکی شهر آورده". ولی کسی از این حرف تعجب نمی‌کرد. گویی همه می‌دانستند که اینجا خطرناک‌ترین شهر جهان است. همان دوستی که چند روز پیش در خیابان از انفجار گفته بود، این‌بار می‌گفت: "همه مردم شهر می‌دانند کار کیست. حتی می‌دانند که چه کسی در باشور کردستان با آن‌ها همکاری می‌کند". وقتی تعجب من را می‌دید، گفت: "دوست من مثل اینکه فراموش کرده‌ای اینجا کرکوک است".

 

همان شب٬ صدای شلیک مداوم گلوله به‌گوش می‌رسید. به دوستم گفتم مثل اینکه دوباره داعش به شهر حمله کرد. کمی نگران شدم ولی دوستم می‌گفت: "نترس، این تیراندازی‌ها به‌خاطر مسابقه فوتبال است. هرچه بازی مهم‌تر باشد، صدای گلوله‌های بیشتری به‌گوش می‌رسد. چند وقت پیش با تیربار شادی می‌کردند..."