در بخشی از نامهی سعید شیرزاد آمده است: "بیش از یکصد سال از ثبت این روز عظیم که جایگاه والای نیمی از بشریت را با خود یدک میکشد و زنان در این قرن پر فراز و نشیب در تمامی عرصهها به پیش رفتهاند و تا رهایی کامل زن که رهایی جامعه است دم فرو نخواهد نشست و اینگونه این روز بزرگ بهانهای برای نوشتنم به تو شد."
سعید شیرزاد، زندانی سیاسی محبوس در زندان رجایی شهر کرج به مناسبت روز جهانی زن، به "دیده" خواهر زانیار مرادی دوست و همبندی سابقش که در شهریورماه سال جاری اعدام شد، نامه سرگشادهای نوشت.
متن کامل نامه شیرزاد به نقل از هرانا در پی میآید:
"نیست تردید زمستان گذرد
وز پی اش پیک بهار
با هزاران گل سرخ
بی گمان میآید
دیدهام، نازنین ترینم
بی شک نوشتن به تو سخت تر از هر نوشته ی دیگریست وقتی که در دیوارهای بلند و سیم های خاردار گوهردشت برای همیشه محصور شدم و در خود گریستم و فرو ریختم از داغ سنگینی که برای همیشه بر دلم ماند.
تصور کردن دردهایت که وجودم را فرا گرفته است بر هیچکس میسر نیست ولی برای من که سالها با عزیز از دست رفتهات زیستم و شادیها و خنده هاو حتی بغضهای فرو نشسته در سینهیمان را با هم قسمت کرده بودیم، تو آشناتر از هر آشنایی که ۸ مارس بهانهای باشد برای نوشتنم به تو.
دیدهام، رویای دیدهگانم
در این روزهای سخت که کردستانت از شرق تا غربش را اندوه جنگ و خون در نوردیده است فراموش نکن تو اولین کسی نیستی که دلت خون شده است و اگر چه در کمتر از دو ماه داغ پرپر شدن سه تن از عزیزترین کسانت چشمانت را لبریز از خون کرده ولی دهههاست که رودی خروشان از خون فرزندان کردستان، فریاد سرخ آزادی را آبیاری میکند و آنچنان خروشان به پیش میرود که هیچکس و هیچ چیزی نمیتواند بر آن سد شود، رودی خروشان که با ۸ مارس پیوندی ناگسستنی دارد.
روزی که با نامهایی چون روزا لوکزامبورگ و کلارا زتکین و مرضیه احمدی اسکویی و مینا رفیعی و ملالی جویا و ئارین میرکانها پیوند خورده است و قرنی پر از افتخار را برای زنان رقم زدند، بیش از یکصد سال از ثبت این روز عظیم که جایگاه والای نیمی از بشریت را با خود یدک میکشد و زنان در این قرن پرفراز و نشیب در تمامی عرصهها به پیش رفتهاند و تا رهایی کامل زن که رهایی جامعه است دم فرو نخواهد نشست و اینگونه این روز بزرگ بهانهای برای نوشتنم به تو شد.
دیده ام، رفیق کوهستانم
در روزگاری که نه زن بلکه انسان ارزانترین کالای قرن شده است برای رهایی از جنگ و نابرابری باید به پیش رفت و تئوریهای روشنفکرانه و بورژوازی مآبانهای که رهایی زن را محدود به حق رای و حق پوشش میکند را باید کنار گذاشت و با مبارزه و خشمی بیامان و کینهای انقلابی، باید برای هدفی که در آن کلماتی چون حق طلاق، رای دادن و انتخاب شدن، حق حضانت فرزند و…و…و…بی معناست و زن، زن بودن خود را با معیار انسان بودنش میسنجد به پیش رفت.
وقتی که نامت با آرینهایی پیوند خورده است که کردستانت را در نوردیده و از ایلام و کرماشان تا شنگال و کوبانی و قامیشلویش بینام زن بی معنا میشود، قبل از هر چیز باید خودت را بشناسی و بهتر از هر کس خودت را بیابی که رهایی هر انسان مستلزم اندیشهی اوست و در این اندیشیدن است که هیچکس جز خودت نمیتواند بر تو مالکیت داشته باشد و برای رهایی از این مالکیت ارتجاعی و استثمار جنسیتی باید هدفی والاتر را جستجو کنی و آن رهایی انسان از استثمار و استبداد است.
دیدهام، یادگار سروهای سر به آسمان گذاشتهی کردستان
باید در برابر تمام سختیها با لبخندها و مقاومتت به استقبال فردا بروی که لبخندهای تو و مادر سهمگینترین خشم بر دشمنان خلق است و این خطوط در هم تنیده را با جملهای از نامهی زانیار به خودت به پایان میرسانم ناگفتهها و کلمات گمشدهی این نامه را خود جای داده است و همه سخن همین است:
“اگر دیداری بینمان نبود، بذر انتقام و کینه بخاطر متحمل شدن این شکنجهها و زندانها و حکم ناعادلانه و غیر انسانی را در دل خود نکاری، که انتقام ما لبخند کودکانمان خواهد بود. به دنیایی بهتر از امروز بیاندیش که در آن ارزش انسان نه رنگ پوستش نه مذهب و نه جنسیتاش است، امیدم آن است که فراسوی هر رنگ و مذهب و جنسیتی خود را بیابی و جایگاه انسانیت را با عشق به کودکان سرزمینمان تقسیم کنی که این روزها در خون و آتش میغلتد و بهارش را تو و هم نسلهای تو باید شکوفا کنند و بهاری که در آن رهایی زن رهایی انسان است و جواب همصداییها دیگر پلیس ضد شورش نیست.
دیدهام، سرود زندگانی مادر
سرود افتخار را که در زن ستیزترین خیابانهای زمین در کابل، رفقای مینا کشورکمال و راوا (جمعیت زنان انقلابی افغانستان) با آن سرود زندگانی سر دادند را برایت مینویسم و با تو آن را دوباره و همیشه زمزمه میکنم:
من یک زنم
من از ویرانههای دور شرقم
زنی که از آغاز با پای برهنه
عطش تند زمین را در پی قطرهای آب درنوردیده است
زنی که از آغاز با پای برهنه
همراه با گاو لاغرش در خرمنگاه
از طلوع تا غروب
از شام تا بام، سنگینی رنج را لمس کرده است
من یک زنام
از ایلات آوارهی دشتها و کوهها
زنی که کودکاش را در کوه به دنیا میآورد
و بزهایش را در پهنهی دشت از دست میدهد
و به عزا مینشیند
من مادرم
من خواهرم
من همسری صادقم
من یک زنم
زنی از ده کورههای مردهی جنوب
زنی که از آغاز با پای برهنه
سراسر این خاک تب کرده را
درنوردیده است
من از روستاهای کوچک شمالم
زنی که از آغاز در شالیزارها و مزارع
تا نهایت توان گام زده است
من یک زنم
کارگری که دستهایش
ماشین عظیم کارخانه را
به حرکت درمی آورد
هر روز تواناییاش را
دندانههای چرخ ریز ریز میکند
پیش چشماناش
زنی
که از عصارهی جاناش
پروارتر میشود لاشهی خونخوار
از تباهی خوناش
افزونتر میشود سود سرمایهدار
زنی که مترادف مفهوماش
در هیچ جای فرهنگ ننگ آلود شما
وجود ندارد
دستهایش سفید
قامتاش ظریف
که پوستش لطیف
و گیسواناش عطرآگین باشد
من یک زنم
با دست هایی که از تیغ تیز درد و رنجها
زخمها دارد
زنی که قامتاش از نهایت بیشرمی شما
در زیر کار توان فرسا
آسان شکسته است
زنی که در سینهاش
دلی آکنده از زخمهای چرکین خشم است
زنی که در چشماناش
انعکاس گل رنگ گلولههای آزادی
موج میزند
من یک زنم
زنی که مترادف مفهومش
در هیچ جای فرهنگ ننگ آلود شما
وجود ندارد
زنی که پوستش
آیینهی آفتاب کویر است
و گیسوانش بوی دود میدهد
تمام قامت من
نقش رنج و
پیکرم تجسم کینه است
زنی که دستانش را کار
برای سلاح پروده است.
من زنی آزادهام
زنی که از آغاز
پا به پای رفیق و برادرم
دشتها را درنوردیده است
زنی که پرورده است
بازوی نیرومند کارگر
دستان نیرومند برزگر
من خود کارگر!
من خود برزگر!
سعید شیرزاد / زندان رجایی شهر کرج / ۸ مارس ۲۰۱۹ / اسفند ماه ۱۳۹۷".
سعید شیرزاد زندانی سیاسی کرد در خرداد ٩٣ در تبریز بازداشت و متعاقبا دو ماه را در سلولهای انفرادی زندان اوین بسر برد. این زندانی سیاسی در شهریور ٩۴ از سوی شعبه ١۵ دادگاه انقلاب تهران به اتهام "اجتماع و تبانی برای اقدام علیه امنیت ملی" به پنج سال حبس محکوم شد.
با اجرایی شدن حکم یک سال حبس تعلیقی از بابت پرونده ای قدیمی مدت محکومیت این زندانی سیاسی به شش سال حبس افزایش یافت. شیرزاد درحالی که حبس ۶ ساله خود را تحمل می کرد با دو پرونده جدید دیگر روبرو شد که یکی از آنها که برگرفته از اعتراض وی و هم بندیانش در پی انتقال زندانیان سیاسی به بندی فوق امنیتی در زندان رجایی شهر کرج بود. شعبه ۱۱۶۲ دادگاه کیفری ۲ تهران او را به شش ماه حبس تعزیری محکوم کرد.