کاوە گارزان از خاطراتش با اوجالان می‌گوید

​​​​​​​در کوهستانهای کردستان پاییز فرا رسیده و کم کم جای خود را به زمستان می‌دهد. ما هم در میان گریلاها می‌گردیم و دسته‌های  گریلا را می‌بینیم و برای خاطرات و تلاشها و مبارزاتشان گوش فرا می‌دهیم

یکی از این گریلاها کاوه گارزان است که از خاطراتش برای ما میگوید.

 

" سال ۱۹۹۲ پس از آنکه در یک عملیات زخمی شدم، من را به دمشق منتقل کردند. جلوی یک پنجره ایستاده بودم که رهبر آپو به نزدم آمد. خیلی متعجب شدم. باور نمیکردم که خودش باشد. زمانی که رهبر آپو حالم را پرسید آن زمان باور کردم که واقعا خودش است."

 

از گریلا گارزان پرسیدم که آیا بار دیگر توانستی رهبری را ببینی؟

کاوه می‌گوید: در سال ۱۹۹۵ یک بار دیگر همراه دسته‌ای از رفقا به کمپ رهبری رفتیم و تا سال ۱۹۹۹ در آنجا ماندم.

 

گارزان در مورد جوش و خروش این دیدار می‌گوید:"زمانی که رهبری شما را در آغوش می‌گیرد هرگونه هراس و استرس پایان می‌یابد. نگرانی‌ها پایان می‌یابد و آرامش شما را فرا می‌گیرد."

 

در ادامه‌ی سخنانش درباره‌ی بعضی از خاطراتش می‌گوید که هرگز فراموش نخواهد کرد. "رهبری در سال ۱۹۹۲ زمانی که از مقاومت بریتان سخن گفت، به آن تصویر بریتان نگاه کرد که با اسلحه عکس گرفته بود و گفت: من عاشق اسلحه برداشتن بریتانم. بریتان سمبولی بود که تا آخرین گلوله بر علیه دشمن مبارزه کرد."

 

گریلا کاوه گارزان در هنگام توطئه‌ی بین‌الدولی در کمپ رهبری بوده است. وی با آزردگی خاطر در مورد آن زمان می‌گوید: "آن طور به نظر می‌رسید که رهبری به این توطئه پی برده بود. قبل از آنکه راه بیفتد در جایی که همه حضور داشتیم نزدمان آمد به گونه‌ای که انگار با تک تکمان خداحافظی می‌کرد."

 

"زمانی که ما رهبری را در تلویزیون دیدیم هیچ کس باور نمی‌کرد که رهبری دستگیر شده است. ابتدا بسیار با حساسیت مسائل را دنبال می‌کردیم، مثلا در روژاوا خلق آماده‌ی قیام شده بود. گروهی به این فکر می‌کردند که اسلحه بردارند و نصیبین را آزاد کنند."

 

"اما دستورالعمل‌های سازمان در مدت کوتاهی به دستمان رسید. ما سعی کردیم با صبر مسائل را دنبال کنیم. رهبری زمانی که مرحله‌ی امرالی را تشریح می‌کرد، می‌گفت: نمی‌توانید خلقی را در اینجا زندانی کنید. آن زمان ما واقعیت را فهمیدیم، فهمیدیم که دشمن شکست خورده است."

 

بعد از این سخنان گریلا گارزان به سمت کوهستانهای بلند به راه افتاد ...