نسرین عمر رشید ۴۷ ساله یکی از زندانیانی است که در زمان حکومت بعث صدام در سلیمانیه در زندانی موسوم به "امن سورکه" حبس کشیده است. نسرین عمر پس از ۲۷ سال از شکنجههایی که در این زندان متحمل شده سخن به میان میآورد.
ساختمان زندان "امن سورکه" در سال ۱۹۷۹ به عنوان دانشکده کشاورزی در سلیمانیه ساخته شد. اما در سال ۱۹٨۰ از سوی رژیم بعث با سرکردگی صدام حسین به ساختمان امنیتی این رژیم در سلیمانیه تبدیل شد. تا زمان قیام سال ۱۹۹۱ هزاران کُرد در آنجا شکنجه شده و به قتل رسیدهاند. هزاران تن نیز در آنجا مفقود شدهاند و تا کنون از سرنوشت آنها اطلاعی در دست نمیباشد. قیام ۵ام مارس ۱۹۹۱ در شهر قلادزی آغاز شد و پس از گذشت دو روز این قیام در شهر سلیمانیه نیز آغاز گشت و شهروندانی که قیام کرده بودند، به ساختمان "امن سورکه" در سلیمانیه حمله برده و پس از دو روز محاصرهی این زندان، سرانجام در روز ٨ ام مارس ۱۹۹۱ زندان "امن سورکه" به دست مردم افتاد و صدها زندانی از آنجا آزاد شدند.
زمانیکه از زندان "امن سورکه" دیدار کردم و شکنجههای وحشیانهای را که هنوز هم اثرات آن بر دیوارهای زندان به جای مانده است، مشاهده کردم. به دنبال یکی از افرادی که ازین شکنجهها رهایی یافتهاند، گشتم. پس از مدتی اطلاع یافتم یکی از زنان نجات یافته از زندان "امن سورکه" در محلهی راپرین شهر سلیمانیه زندگی میکند. این زن به دلیل شکنجههای سنگین بینایی هر دو چشمش را از دست داده است. ما به دیدار نسرین عمر رسید رفتیم.
نسرین عمر رشید در سال ۱۹۷۱ در شهر پنجوین به دنیا آمده است. او ۵ خواهر و ۷ برادر دارد. دانشگاه نرفته است. وی از اعضای جوانان مبارز کوملهی مارکسیست ـ لنینیست جنوب کردستان بوده است. هنگام فعالیت برای کومله با همسرش عادل علی آشنا میشود. نسرین در ماه اکتبر ۱۹۹۰ یعنی یک ماه پیش از آنکە دستگیر شود، با عادل علی ازدواج کرده بود.
جاسوس به میانمان میفرستادند
نسرین عمر که با حمله به منزلش دستگیر شده بود، با تاثر فراوان از شکنجەهایی که بر وی روا داشتهاند سخن به میان میآورد و میگوید:" بیشتر اوقات در حال شکنجهی ما بودند، اما هیچ اطلاعاتی از ما دریافت نمیکردند چون چیزی به آنها نمیگفتیم. بسیاری وقتها در زیر شکنجه بیهوش میشدیم. ما را به دیوار آویزان کرده و آب سرد به رویمان میپاشیدند. در اثر این شکنجهها همیشه جلوی چشمانم سیاهی میرفت. بسیاری روزها من را در سلول انفرادی نگه میداشتند. بعضی اوقات به ما نانی و آبی میدادند و این تمام غذای ما بود. پیشتر در نشستهای حزبی که داشتیم، ازین موضوع که در زندان به میان زندانیها جاسوس میفرستند، بحث شده بود. این جاسوس را همانند فردی زندانی به میان زندانیان میفرستند و این کار را برای دستیابی به اطلاعاتی از زندانیان انجام میدادند. زمانی که در زندان بودم، دو نفر را همچون زندانی نزد من فرستادند، اما چون زیاد سوال میپرسیدند به آنها شک کردم. از هیچ کس و هیچ موضوعی نزد آنها سخن نگفتم.
تنها امید ما به قیام بود
نسرین عمر اذعان میدارد که همه میدانستند هیچ کس از زندان "امن سورکه" بدون آسیب جسمی رهایی نمییابد. در واقع زندانیان یا مفقود میشدند، یا کشته میشدند و یا با نقص عضو رهایی مییافتند. او نیز امید نداشت که به سلامت از این زندان رهایی یابد، اما تنها امیدشان نیز قیام مردم بود. نسرین در این رابطه گفت:" در آن زمان میان کشور عراق و کویت جنگ روی داده بود، به دلیل وجود چنین شرایطی امید داشتم که مردم قیام خواهند کرد. شبی که آمریکا به عراق حمله کرد، در سلیمانیه صدای شلیک زیادی به گوش میرسید. با خود میگفتم یعنی قیام آغاز گشته است؟"
همسرم به بیماری وبا مبتلا شده بود و تا زمان بهبودیش در اتاقی نگهداری میشد که زندانیان زیاد دیگری نیز در آنجا بودند. از سازمان ما، من و همسرم، کاک حسن، کاک عبدالرحمان، کاک نامیق و چند فرد از اروپا و زنی دیگر در زندان "امن سورکه" بودیم. پیش از وقوع قیام به دلیل شکنجههای فراوان و تبولرز شدیدی که داشتم، من را با دستبند به بیمارستان منتقل کرده بودند. زمانیکه قیام آغاز شد من در بیمارستان بودم. پس از اینکه "امنسورکه" آزاد شد و نظامیان رژیم بعث را از سلیمانیه بیرون کردند، من نیز از بیمارستان آزاد شدم.
به دلیل شکنجههای فراوان بینایی خود را از دست داده است
نسرین عمر رشید دو سال پس از رهایی از زندان، به دلیل شکنجههای شدید بینایی چشم راست خود را در سال ۱۹۹۳ از داست داد و در سال ۱۹۹۵ نیز چشم دیگر خود را از داست داد.
نسرین با وجود از دست دادن بینایی چشمانش هیچگاه امیدش را از دست نداده و در این رابطه میگوید:"با وجود از دست دادن چشمانم، از مطالعه، فعالیت، سازماندهی و مقاومت و تمام چیزهای دیگر دست برنداشتم. دختری دارم که پس از اتمام دانشگاهش ازدواج کرده است. همراه همسرش بسیار بە من کمک میکنند. بسیاری از
افراد جامعهام نیز داوطلبانه کمکم کردند. با وجود اینکه نابینا هستم، اما چشمانم درد شدیدی دارند و مجبورم که همیشه برای آنها دارو بکار ببرم."
زندان "امنسورکه" هیچگاه از خاطرم پاک نمیشود
نسرین عمر اعلام میکند که هیچگاه زندان "امن سورکه" را از یاد نخواهد بُرد. تا کنون چندین جار به این زندان سر زده است. اولین بار ورود به این مکان برایش بسیار سخت بوده است. چون تمام آن شکنجههای وحشیانهای که علیه او و افراد دیگر انجام گرفته و تمام آنها مصداق جنایت علیه بشر بودهاند، جلوی چشمانش آمدهاند.