ریوار آبدانان، عضو شورای ریاست کل کنفدرالیسم جوامع کردستان-ک.ج.ک در یادداشتی به ارزیابی اظهارات مسئولین رژیم ایران در قابل مسائل کردها و راهکارهای برون رفت از بحرانهای فراگیر موجود در ایران پرداخته است
جمهوری اسلامی ایران دربارهی فدراسیون دمکراتیک شمال سوریه و کُردها دچار خطای تحلیلی است. برای درک آن به یک نمونهی بارز اشاره میکنم. اخیرا علیاکبر ولایتی مشاور خامنهای طی تحلیلاتی اظهار داشت: «آمریکا میخواهد برای کُردهای سوریه دولت درست کند». این را نیز بهانهای برای اقدام محور مقاومت(یعنی ایران، سوریه و حزبالله) برای مداخله در شرق فرات برشمرد. این یک تحلیل کاملا غیرواقعبینانه است. خوانش سیاسی جمهوری اسلامی دربارهی کُردها و فدراسیون دمکراتیک شمال سوریه یک خوانش غلط است. این نوع دیدگاه، کپی همان نگاهی است که اردوغان به کردها دارد. این دیدگاه خطرناک است، زیرا مانع از درک عمق و ماهیت مسئلهی کرد میشود. اردوغان به بهانهی دروغین مشکلسازبودن کردها و فدراسیون دمکراتیک شمال سوریه، دست به اشغالگری و کشتار در عفرین میزند. حالآنکه کردها، عربها و دیگر خلقهای شمال سوریه با مبارزات مشروع خود به خودمدیریتی دمکراتیک رسیدهاند. این را در چارچوب مرزها و یکپارچگی سوریه انجام دادهاند. فدراسیون دمکراتیک شمال سوریه یک دولت نیست و به هیچ ابرقدرتی وابستگی ندارد. نمایانگر تشکیل یک ملت دمکراتیک غیردولتی، مدنی و خودمدیر است. دغدغهاش نه براندازی دولت، بلکه شکلگیری خودمدیریتی جامعه و حفاظت از دمکراسی است. حتی از طریق نبرد با داعش و رژیم اشغالگر ترکیه، باعث حفظ یکپارچگی سوریه و اتحاد دمکراتیک خلقهای آن نیز شده است. کسانی با سرنوشت سوریه بازی میکنند که با سکوت جانبدارانهی خود، از حملهی وحشیانهی رژیم فاشیستی ترکیه به عفرین حمایت میکنند. در این زمینه ایران باید متوجه باشد که عملا دارد به خدمت اهداف توسعهطلبانهی ترکیه در منطقه درمیآید.
گفتههای ولایتی درست همزمان با حملات وحشیانهی ارتش اشغالگر ترکیه به عفرین، تنها سیاست خارجی ایران را دچار اشتباهات هرچه بیشتر میگرداند. همان سیاست خارجی غلطی که مردم ایران یکصدا در خیزش دیماه ۹۶ علیه آن شعار دادند. هیچ دولتی با موضعگیری علیه کردها نمیتواند ادعای امپریالیسمستیزی و مقاومت در برابر مداخلات خارجی را داشته باشد. رفتار زورگویانه و بیاعتمادی به کردها تنها باعث بسترسازی برای مداخلات نیروهای جهانی در منطقه میشود.
کنفرانس امنیتی مونیخ نشان داد که تنش نیروهای جهانی و منطقهای با حکومت ایران شتاب روزافزونی یافته. بنابراین تحلیل مسئولین جمهوری اسلامی از تحولات سیاسی باید خردمندانه باشد. جمهوری اسلامی اجازه نمیدهد که کردهای روژهلات برای حمایت از عفرین و محکومسازی اردوغان دیکتاتور در خیابانها دست به راهپیمایی بزنند. اگر علت این امر همین گفتههای ناواقعبینانهی ولایتی باشد، باید گفت که جمهوری اسلامی از درک واقعیت کردها و تحولات عمیق خاورمیانه بسیار دور است و در مسیر اشتباه.
جمهوری اسلامی اگر از بابت مداخلات نیروهای جهانی در منطقه نگرانی دارد باید متوجه سیاستهای داخلی خود باشد نه اینکه کردها را متهم نماید. مبارزات یکصدوپنجاه سالهی اخیر خلقهای ایران برای «گذار از خودکامگی به دمکراسی» بوده است. از انقلاب مشروطه تا انقلاب ۱۳۵۷ چنین است. جنبش دانشجویی و جنبش سبز نیز بهرغم محدودبودن بستر طبقاتیشان گوشههایی از همین تابلو هستند. اما مشکل اینجاست که چگونگی «گذار از سنت خودکامگی به مدرنیتهی دمکراتیک» بدون فروغلتیدن در دام نظام جهانی سرمایهداری هنوز در جنبشهای سیاسی ایرانی بهخوبی روشن نشده. گذار از دولت سنتی قاجار به عصر دولت مدرن پهلوی و عبور از پهلوی به جمهوری اسلامی نشان داد که «براندازی حکومت» بهطور خودبهخودی منجر به تولد دمکراسی نمیشود. جریان اصلاحطلبی نیز که کارنامهاش پر از نمرههای منفی است. کمااینکه طی خیزش دیماه ۹۶ دیدیم که تئوریسینها، روشنفکران، نمایندگان پارلمانی و شخصیتهای بانفوذ اصلاحطلب ازجمله محمد خاتمی چگونه مقابل مردم ایستادند و خونسردانه فرمان «آتش به اختیار» صادر کردند. وقتی جامعهی مدنی و مطالبات دمکراتیک سرکوب شوند، نتیجه یک چیز است: درجازدن و پسرفت.
در خیزشهای دیماه ۹۶ شعار رفراندومخواهی مطرح گردید. حسن روحانی نیز بهعنوانی یکی از کهنهکارترین کادرهای جمهوری اسلامی و رئیسجمهور فعلی در سخنرانی ۲۲ بهمن ۹۶ خطاب به مردم گفت: «برای گذار از بنبست سیاسی موجود باید به آرای مردم(همهپرسی) رجوع کرد». همزمان، جمعی از فعالان سیاسیـ مدنی داخل و خارج میهن نیز طی بیانیهای پیشنهاد برگزاری همهپرسی جهت انتقال مسالمتآمیز قدرت و تشکیل یک نظام دمکراتیک در ایران را مطرح کردند. وقتی قانون اساسی کنونی جلوی هر نوع تغییری را گرفته و خود سران نظام نیز اعتراف به بنبست سیاسی میکنند، آنگاه درستی و معنای شعار رفراندومخواهی مردم ایران بیشتر جلوهگر میشود. اما اینکه اراده و برنامهی جامعی برای برگزاری رفراندوم وجود دارد یا نه، سؤالی است که هنوز پاسخی به آن داده نشده.
پیداست نه محافظهکاری میتواند ایران را از بنبست سیاسی نجات دهد و نه تزریق اقتصاد سرمایهدارانهی برجاممحور مورد نظر اصلاحطلبان و اعتدالگرایان. تنها در یک نظام سیاسی نامرکزگرا که حق خودمدیریتی برای تمام خلقها و هویتها به رسمیت شناخته شده باشد میتوان انتظار حل مشکلات و گذار از خودکامگی را به دموکراسی واقعی داشت. این هدف، هم از طریق یک انقلاب خلقی میتواند عملی گردد و هم از طریق یک تغییر سیاسی گفتگومحور. اما آیا جمهوری اسلامی آمادگی تغییر ماهیت به یک نظام باز سیاسی را دارد؟ پاسخ هرچه باشد، مردم ایران در این برههی زمانی خواستار عملیکردن مطالبات خود از طریق برگزاری رفراندوم هستند. گفتههای روحانی نشان داد که این مسئله در میان جناحهای نظام نیز مورد گفتگوست.
ایران اکنون در بزنگاهی تاریخی قرار دارد: خودمان دست به تغییر بزنیم یا منتظر بمانیم تا تغییرمان بدهند! رفراندوم یک راهکار مسالمتجویانه است که با کمترین هزینه میتواند آن تغییر را عملی کند. اما شرط برگزاری چنین رفراندومی این است که ارادهی رفراندومخواهان بر مقاومت قدرتطلبانی که با هر نوع تغییری دشمنی میورزند، بچربد. ایران تنها با مبدلشدن به کشوری دمکراتیک مبتنی بر «گستردهترین خودمدیریتیهای بومی برای همهی هویتها» میتواند به آنچه شایستهی آن است دست یابد. گذار از سنت خودکامگی به مدرنیتهای دمکراتیک و در چارچوب حفظ یکپارچگی ایران، از طریق یک رهیافت سیاسی اینچنینی امکانپذیر است.