آوای سازم تَسکینی بخش است؛ برای فرزندانم شعر می سرایم

"مروت دمیر" مادری که پس از اینکه چهار تن از فرزندانش به صفوف پ.ک.ک پیوستند و دو فرزندش به شهادت رسید، نوشتن و خواندن کردی را آغاز نمود. وی گفت که برای هر چهار فرزند خود، ترانه گفته است.

"مروت دمیر" مادری که پس از اینکه چهار تن از فرزندانش به صفوف پ.ک.ک پیوستند و دو فرزندش به شهادت رسید، نوشتن و خواندن کردی را آغاز نمود. وی گفت که برای هر چهار فرزند خود، ترانه گفته است.

 

در راستای سیاست‌های نژادپرستانه دولت ترکیه در سال‌های ١٩٨٨ صدها روستای کردستان ویران و به آتش کشید شدند. روستای "فدوس" در لیجه‌ی استان آمد، یکی از آن روستاها می‌ باشد. خانواده‌ی دمیر که در مقابل سیاست مزدور نمودن دولت ترکیه تسلیم نشده بود و با زور از روستای خود مجبور به کوچ شدند. این مادر ۵۶ ساله که مادر ٩ فرزند می‌باشد، ناچارا به ''آمد'' کوچ نمود.٤ تن از فرزندان این مادر بخاطر درک به ظلم و ستم دولت ترکیه، راه کوهستان‌های آزاد کردستان را در پیش گرفته و به صفوف گریلاهای پ.ک.ک پیوستند. پس از ملحق شدن ٤ تن از فرزندانش و شهید شدن دو تن از آنان در نقاط مختلف، بخاطر درد و رنجهای خود به سرودن ترانه و خواندن ترانه‌هایش روی آورده است.

 

 برای دختر خود  شعر نوشت

 

پس از ملحق شدن فرزندانش به صفوف پ.ک.ک، این مادرشروع به یادگیری خواندن و نوشتن زبان کردی می‌نماید. ضمن اینکه سالیان درازی از عمرش گذشته است، در مدت زمان کمی خواندن و نوشتن کردی را یاد می‌گیرد. بعد از یادگیری خواندن و نوشتن به نواختن ساز تنبور روی آورده و درد و رنج‌های خود را به شکل آواز می‌خواند.  ما در محله‌ی "باغلار آمد" مهمانش شدیم و وی در کمال تواضع به سئوالاتمان پاسخ گفت. قبل از اینکه ما درباره‌ی چگونگی یادگیری خواندن و نوشتن و همچنین نواختن ساز از وی بپرسیم، این مادر با نواختن تنبور و خواندن ترانه‌ای که برای دختر گریلایش (یادگار دمیر) سروده بود، ما را خوشحال نمود.  

 

"مروت دمیر" گفت: بخاطر قبول ننمودن مزدوری دولت ترکیه، روستایمان را تخلیه نمودند و بعلت فشار و ظلم دولت مجبور به کوچ کردن به شهر آمد شدیم. من مادر ٩ فرزند هستم که ۴ تن آنان این ظلم را بر نتابیده و به صفوف گریلا ملحق شدند. ٢ تن از فرزندانم شهید شدند و ٢ تن دیگر در کوهستانهای آزاد، در حال مبارزه‌اند. پس از رفتن فرزندانم، شروع به یادگیری خواندن و نوشتن نمودم. سپس برای اینکه مقداری از درد و رنجهای دل خویش را سبک و به تنهایی خویش پایان دهم، هنرهای دستی را آغاز نمودم.

 

 

دایه مروت افزود: هنگامی‌که پسرم "فرات" شهید شد، بخاطر سبک نمودن غم‌هایم به هنرهای دستی روی آوردم. بعضی وقت‌ها آنرا اشتباه می‌بافتم، همه را خراب و از نو شروع می‌کردم. پس از مدتی "نازیل" من نیز شهید شد و غم‌هایم را چند برابر نمود. سپس فرزند بزرگم "عثمان" به نزدم آمد و گفت مادر دیگر از اینها درست نکن و نواختن تنبور را یاد بگیر. پرسیدم آیا می‌توانم  نواختن تنبور را یاد بگیرم؟ عثمان گفت: آری مادر. تو می‌توانی یاد بگیری.  آنوقت عثمان دو تار داشت و او نت آوازها را بر روی  پرده‌ی تنبور قرار داد. هر یکشنبه نت جدیدی را بر روی پرده می‌گذاشت و من کم کم یاد گرفتم. بعد از مدتی توانستم چند آواز را نواخته و بسرایم. زمانیکه نواختن را یاد گرفتم همسرم برایم تنبوری آورد. برای اینکه صبر خود را به تنبور داده و فکرم مشغول باشد و زیاد فکر نکنم، بیشتر تلاش می‌کردم. تنبورم را خیلی دوست دارم. تنبور من دردهایم را سبک می‌کند.

 

دایه دمیر برای فرزندانش که گریلا هستند، ترانه نوشته است و گفت: بیشتر از ١٠ سال است که تنبور می‌نوازم و آواز می‌خوانم. زمانیکه دلم می‌گیرد و فرزندانم را به یاد می‌آورم به تنبورم پناه برده و آواز سر می‌دهم. من نت آوازهایم را از فرزندان شهید خودم الهام می‌گیرم و می‌خوانم. دلم پر است و دریای دل خود را با سرودن ترانه‌ها سبک می‌کنم. درد دلهایم مرا خواننده و نوازنده نمود. برای دردهایم می‌خوانم و می‌نوازم. آوازهایم همه غم و رنج است.

 

دایه مروت که برای هر چهار فرزند گریلایش ترانه سروده و خوانده است، می‌گوید: در بهار فرزندم "فلات" شهید و در بهارفرزند دیگرم "نازیل" به صفوف گریلا پیوست. بارش باران را در بهار خیلی دوست دارم. من به ایوان آمده و به بارش باران نگاه کردم، آنوقت هیچ مرا خوشحال ننمود. برای ایوان خانه و فصل بهار این آواز را نوشتم.

 

بهار است و فصل شادی

باران کم کم می‌بارد

دل مادر فلات و نازیل

چه سوزناک می‌نالد