٩ سال پیش، در سحرگاه ١٩ اردیبهشت ماه پنج زندانی سیاسی اعدام شدند. شیرین علم هُولی یکی از اعدام شدگان بود که یک هفته پیش از اعدامش در نامهای شرایط خود را توصیف کرده بود.
شیرین علم هولی، زندانی سیاسی کرد طی آخرین نامه خود، یک هفته، پیش از اعدام، شرح حال خود را اینگونه توصیف کرد:
"دوران زندانم وارد سه سالگی خود شده است، یعنی سه سال زندگی زجرآور پشت میله های زندان اوین، که دو سال از آن دوران را بلاتکلیف بدون وکیل و بدون وجود حکمی مبنی بر قرار بازداشت گذراندم. در این مدت روزهای تلخی را پشت سر گذاشتم و بعد از آن هم دوران بازجویهای بند ۲۰۹ شروع شد؛ بقیه مدت زندان را در بند عمومی گذراندم. به درخواستهای مکرر من برای تعیین تکلیف پاسخ نمی دهند. در نهایت حکم ناعادلانه اعدام برایم صادر شد."
شیرین علم هولی در ادامهی نامهی خود مینویسد که دلیل اعدام او چیست، آیا به خاطر کُرد بودنش است؟ او میافزاید: "زبانم کردی است، زبانی که از طریق آن بزرگ شدم و پلِ پیوندیست برای من. اجازه ندارم با آن زبان صحبت کنم، آن را بخوانم، بنویسم و یا با آن تحصیل کنم، کرد بودنم را انکار نمیکنم چون انگار خودم را انکار کردهام."
او خطاب به بازجوی خود میگوید؛ "در آن زمان که من را بازجویی میکردید، زبان فارسی نمیدانستم، اما شما با زبان خود بازجویی و محکمهام کردید و برایم حکم صادر کردید؛ در حالی که درست نمیفهمیدم در اطرافم چه میگذرد و نمیتوانستم از خود دفاع کنم.
شیرین علمهُولی با اشاره به حال جسمانیاش مینویسد، شکنجههایی که علیه من به کار گرفتید، کابوس شبهایم شده. ضربههایی که در دوران شکنجه به سرم وارد شد، باعث آسیب دیدگی در این ناحیه شده است. بعضی از روزها سردردهایم آنقدر شدید میشود، که دیگر نمیدانم در اطرافم چه میگذرد، در نهایت از شدت درد، بینیام شروع به خونریزی میکند، ضعف بینایی چشمم هم موضوعی دیگر است و هنوز هم به درخواستم برای عینک پاسخ ندادهاند.
او در نامه خود یادآوری میکند این شکنجه ها علیه تمام فرزندان کُرد و از جمله زینب جلالیان و روناک صفارزاده هم اعمال شده.
شیرین علمهُولی در انتهای نامەای که دوازدهم اردیبهشت ماه ٨٩ نوشته است میگوید دوباره بعد از مدتها مرا برای بازجویی به بند ۲۰۹ زندان اوین بردند و اتهامات بی اساسشان را تکرار کردند. از من خواستند، که با آنها همکاری کنم تا حکم اعدامم شکسته شود. من نمیدانم این همکاری چه معنایی دارد، وقتی من حرفی بیش از این برای گفتن ندارم. آنها از من خواستند تا آنچه را که میگویند تکرار کنم و من چنین نکردم، بازجو گفت: ما پارسال میخواستیم آزادت کنیم، اما چون خانوادهات با ما همکاری نکردند وضعیتت به اینجا کشیده شد، او اعتراف کرد که من گروگانی هستم در دست آنها و تا به هدفهای خود نرسند مرا نگه خواهند داشت، یا در نتیجه اعدام خواهم شد، اما آزادی هرگز.
شیرین علمهولی متولد سال ١٣۶٠ در روستای دیم قشلاق در حوالی ماکو، پس از گذراندن یک سال و ٩ ماه حبس در زندان اوین تهران در روز هشتم آذر ماه به اتهام عضویت در پژاک محاکمه و به اعدام محکوم شد. او ١٩ اردیبهشت ١٣٨٩ بدون اطلاع خانواده و وکلایش در زندان اوین اعدام شد. رژیم تروریستی جمهوری اسلامی پس از ١٠ سال هنوز محل دفن پیکرهای پنج زندانی اعدامی را از خانواده آنان مخفی نگاه میدارد.