دوران کالکان: دمکراسی بدون کنشگری امکان پذیر نیست – بخش نخست
رهبر آپو گفته است که زبان دمکراسی کنشگری است. دمکراسی بدون کنشگری امکان پذیر نیست. به همین دلیل از طریق مبارزه، فعالیت، آگاهی و سازماندهی میتوان زنده ماند و موجودیت خود را حفظ نمود.
رهبر آپو گفته است که زبان دمکراسی کنشگری است. دمکراسی بدون کنشگری امکان پذیر نیست. به همین دلیل از طریق مبارزه، فعالیت، آگاهی و سازماندهی میتوان زنده ماند و موجودیت خود را حفظ نمود.
دوران کالکان عضو شورای رهبری حزب کارگران کردستان پ.ک.ک بیانیهی متشکل از هفت مادەی رهبر خلق کرد عبدالله اوجالان به افکار عمومی که به پیوندهای بین کرد و ترکها در دفاعیات خود برای دادگاه حقوق بشر اروپا اشاره کرده بود را ارزیابی کرد.
- رهبر خلق کرد عبدالله اوجالان در دفاعیات خود برای دادگاه حقوق بشر اروپا گفته بود: بسیار کم هستند از روابط و پیوند تاریخی به اندازه تاریخ تمدن و دولتهای آناتولی و مزوپوتامیا از اتحاد دیالکتیکی مهمی برخوردار باشند. در دیدار 12 ژوئن سال جاری اوجالان همین مساله را به گونەای دیگر اعلام داشته است. قبل از هر چیز میتوانید در ارتباط با این اتحاد دیالکتیکی توضیح دهید؟
بدون گمان قبل از هر چیز لازم است اتحاد جغرافیایی را مشاهده و در ارتباط با آن توضیح داد. آناتولی و مزوپوتامیا متشکل از مناطق کوهستانی و مسطحی است که دنباله یکدیگر به شمار رفته و متمم یکدیگر به شمار میروند. رهبر آپو با معرفی هلال طلایی به سلسله کوهستانهای توروس - زاگرس اشاره مینماید. رهبر آپو این مناطق را به عنوان مناطقی که نخستین مراحل اجتماعی شدن در آن شکل گرفته است معرفی مینماید. حفاریهای باستانشناسی و اطلاعات تاریخی این نوع نگرش را تایید می کنند. سلسله کوهستانهای توروس و نیز سلسله کوههای جوار دریای سیاه این مناطق کوهستانی است که از غرب به شرق امتداد داشته و از طریق سلسله کوههای زاگرس به جنوب ادامه مییابند. مزوپوتامیا مرکز این جغرافیا است. آناتولی نیز مانند پلی است که این جغرافیا را به غرب، به دریای مدیترانە به بخشی از اروپا پیوند میزند.
از آنجا که اجتماعی شدن در مناطق توروس - زاگرس پدیدار شد، این امر نشان میدهد که این جغرافیا با طبیعت سر سبز و آباد و آب و هوای خود تا چه حد برای حیات مناسب است. توسط بسیاری از دانشمندان تاریخی و کتابهای مقدس مشخص شده است که بهشت همان منطقه بین دجله و فرات بوده است. خصوصا که باید پیوستگی جغرافیایی و ویژگیهای بنیادین این جغرافیا درک و مشاهده گردد. باید درک گردد که دیالکتیک اجتماعی با جغرافیای آن پیوستگی دارد.
یکی دیگر از ویژگیهای این مساله اقوام مهاجر است که در این مناطق به سکونت دست یازیدند، یعنی اجتماعی شدند. این امر نیز بدین معناست که کلان – قبیلهها با هم آمیزش یافتەاند، جوامع مجزا و متفاوت با یکدیگر زیسته و فرهنگهای بسیاری با یکدیگر، در قرابت یکدیگر ظهور یافتەاند. در واقع هم برای منطقه مزوپوتامیا و هم برای آناتولی اصطلاح موزاییک فرهنگها به کار برده میشود. دهها و صدها زبان، فرهنگ در این منطقه با یکدیگر آمیخته و بر یکدیگر تاثیرگذار بودهاند. چنین خصایصی را میتوان در هر دو بخش این جغرافیا مشاهده کرد.
بدون گمان این امر واقعیتی است مورد پذیرش که مزوپوتامیا مرکز اجتماعی شدن، یعنی مرکز انقلاب نئولتیک میباشد. جایگاهی است که اجتماعی شدن کشت - روستا در آن پدیدار گشته و تمدن دولت محور در آن خلق شده است. خصوصا مزوپوتامیای جنوبی در این رابطه حائز اهمیت است. زیرا این بخش صحنه آمد و شد اجتماعات متمایز خلقهای شمال به سوی جنوب، و از جنوب به شمال، جایگاه به هم رسانیدن آنها به شمار میرود. به علت قرابت، سنتزهای فرهنگی متمایزی را بروز میدهند. تمامی این موارد نشانەای از تحول به شمار میروند. جوامع سامی و آری راه را بر چنین وضعیتی و تحول گشودەاند. اجتماعی شدن در این عرصه در اطراف گسترش می یابد. تاثیر انقلاب نئولیتیک، انقلاب زن، انقلاب کشت - روستانشینی در شرق و غرب گسترش می یابد. آناتولی همچون عرصەای مهم برای بسط و گسترش این تحولات و در جایگاه حوزەای برای اجتماعی شدن پیشرفته ظهور می یابد. سواحل شرق و غرب اژه از چنین ویژگیای برخوردارند.
چنین امری برای تمدن دولت محور و حاکمیت نیز صائب است. تمدن دولت محور- حاکمیت محور سومری ها در مزوپوتامیای جنوبی پدیدار میشود در مصر و از طریق دریای مدیترانه گسترش می یابد، از سوی دیگر از مزوپوتامیای شمالی به سوی ایران و آسیا نیز گسترش یافت. اما این امر نیز در خود واقعیتی است که خط بسیار مهم دیگری از آناتولی به سوی اروپا نیز گسترش یافته است، بعد از تمدن سومری، مصر، بابل، آشور؛ دومین تحول بزرگ تمدنی، تمدن دولت محور تمدن یونان است؛ که با تمدن روم به بالاترین سطح دست یافته است. تمدن اقتدارگرا - دولت گرا از فراز مزوپوتامیا وارد آناتولی شده و ازآنجا نیز به سوی دریای مدیترانه گسترش یافته و در جنوب اروپا بسط یافته است. این مساله عالیترین مرحله عصر آغازین را به نمایش می گذارد. اتحاد تاریخی این چنین هم در این مناطق وجودا دارد.
چنین وضعیتی را میتوان در میان خلقهای مهاجر نیز مشاهده کرد. براساس اطلاعاتی که از سوی تاریخدانان نیز مورد تایید واقع شده است، کردها در این منطقه و خصوصا مزوپوتامیا به سوی شمال، جنوب و شرق بسط و گسترش یافتهاند. قبایل و عشایر ماد در تمامی مناطق خاورمیانه پراکنده شدهاند. اقوام هوری نیز در مناطق بسیاری استقرار یافتهاند. در این میان مهاجرت ترکها نیز به چنین جغرافیایی اتفاق افتاده است. اجتماعاتی که از آسیای میانه وارد شدند و به مدت طولانی در طرف شرق زاگرس، در ایران تحت عنوان سلجوقیان متمدن و شهرنشین شدند. متعاقبا در مناطق عرب نشین، از عراق تا مصر نفوذ و گسترش یافتند. در درون دولتهای مختلفی جای گرفتند، دولتهای از آن خود را تاسیس کردند و وارد مراحل تمدنی شدند.
متعاقب این تحول است که با قدرت وارد مزوپوتامیا شده و از آن نیز گذشت و خود را به آناتولی رسانیده و با بیزانس دست بە نبرد میزنند. آناتولی را به مامن و مسکن خود تبدیل میکنند. همانگونه که عشایر و قبایل هوری در میان سازماندهیهای مادها به منظور اجتماعی شدن و قرار گرفتن در صفوف آن اجتماع مبارزه کردند، همانگونه که تبدیل کردها به یک خلق نیز اتفاق افتاد؛ اقوام ترکمن نیز از آسیای میانه وارد آناتولی شده و طی مبارزات چند ساله خود علیه بیزانس سرزمین و خلق ترک را آفریدند.
رویداد و تاریخ این مساله در مزوپوتامیا قرار دارد. بخشی از آنها با کردها در مزوپوتامیا باقی میمانند. اقوام دیگری نیز در آنجا قرار دارند. در میان چنین رویداد و تاریخی فرایند خلقی شدن در آناتولی تحت لوای حاکمیت دولت، در آغاز با سیستم بیگی و سپس از طریق سیستم دولت تحت عنوان امپراتوری عثمانی شناخته شده و بروز میکند. به منظور درک دیالکتیک آناتولی و مزوپوتامیا باید از تمامی این ابعاد به مساله نگریست. زمانی که به این مساله دقت شود، در مییابیم که این دو متمم یکدیگر به شمار میروند. از پیوند مستحکمی با یکدیگر برخوردارند. پیوند و اتحادی جغرافیایی در میان است. این اتحاد در میان جوامع این منطقه، قرابتی فرهنگی، تشابه و ذهنیت مشترکی برای حیات را ایجاد میکند. در تاریخ نیز بدرستی که این منطقه به چنان منطقهای تبدیل شده است که خلقها با یکدیگر همزیستی داشتهاند. امکانات این جغرافیا را بین خود تقسیم کردهاند این هوای پاک و زیبا را با هم تنفس و استنشاق کردە اند و باید آن را بدین شیوه نگریسته و ارزیابی نمود.
- اوجالان در دفاعیات خود می نویسد: اتحاد سنتی آناتولی و مزوپوتامیا با آگاهی و در چارچوبی از انکار و دشمنی درهم شکسته شده است. ان اتحاد قربانی زندگی یکنواخت و همگون کردەاند و فرهنگهای متمایز همگی با انکار و نابودی در معرض تباهی و نابودی قرار گرفتند. شما این تعریف درهم شکستن آگاهانه و در چارچوب انکار و دشمنی با یکدیگر را چگونه ارزیابی میکنید و این مساله در خدمت کدامین اهداف و چه کسانی بوده است؟
- این درهم شکستن و انفکاک از پیوند مستحکمی با تمدن حاکمیت محور و دولت محور برخوردار است. سیستمهای دولتی که در مقاطع اولیه و میانه در اشکال امپراتوری ایجاد شدند، از چنین نقشی برخوردار هستند. تلاش دارند تا این جغرافیا، این فرهنگ و خلقهای این جغرافیا را از هم منفک و تقسیم نمایند. امپراتوریها از چنین خصیصەای برخوردار هستند: تلاش دارند تا به امپراتور جهان بدل شوند، میخواهند تمامی عرصەهای تمدن را تحت کنترل خود درآورند. یعنی از ابعاد توسعه، بسط و گسترش و گونەای تمامیت طلبی برخوردارند. به همین دلیل در خصیصه انفکاک یا تقسیم نیز اندکی محدودیت دارد، گسترش و بسط هر چه بیشتر و اتحاد و انضمام به یکی از خصایص اصلی آن تبدیل میگردد. دومین ویژگی؛ به منظور بسط و گسترش، زبان، فرهنگ، جوامع خلقها، حیات محلی، ساختارهای قبیله - عشیره را مد نظر قرار داده و به نوعی توافق با آنها دست زده و تا اندازه ای اجازه میدهند که موجودیت خود را تداوم بخشند. بدون تردید به تقسیم و انفکاک نیز دست میزنند. اما به طور محدود. بنابه مسائلی نیز دست به مقابلە با هر زبان و فرهنگی میزنند و به کشتار و قتلعام دست می زنند. خصوصا سازمانهایی مانند مغولان اشغالگر- نامی که به آنان اطلاق می گردد - دست به کشتارهای وسیعی زدهاند. کشتارهای وسیعی از این دست وجود دارند. اما در مجموع این خصایص و ویژگیهای مورد اشارهی ما از محدودیت برخوردارند.
دگرگونی این ارتباط با عصر مدرنیته سرمایه داری در ارتباط است. عصر سرمایه داری همزمان با خاتمه امپراتوریهاست. عصری است که سیستم ملت - دولت تاسیس شده است. این تقسیم و انفکاک در ابعاد ایدئولوژی ملت - دولت صورت میپذیرد. ایدئولوژیی است که خود را در قالب دولت، ساختار نظامی، مبنای اقتصادی بر میسازد. دولت شدگی را در جامعه برجسته ساخته و آن را از طریق زبان، دین، مذهب و فرهنگ برجسته میسازد. در دورانهای گذشته اجتماعی شدن تاثیرگذار بود. اما فرهنگهای متمایز همراه با یکدیگر بودند. سیستم پیشین از میان رفته و سیستم های امپراتوریی که خلقهای محلی با آن میزیستند از میان رفتند. عصر فرادستی یک زبان و از میان برداشتن زبانهای دیگر آغاز میگردد. این تقسیم و انفکاک در اساس، خط ایدئولوژیک - سیاسی ملی گرایی دولت در سیستم مدرنیته سرمایهداری را تاسیس میکند.
ما به خوبی براین نکته واقفیم که چنین امری در جنگ اول جهانی در جریان اتحاد آلمان - عثمانی به فاشیسم ختم شده است، همانند سیاست و ذهنیتی مبتنی بر کشتار و فاشیسم - استعمارگری به منصه ظهور رسیده است. چنین امری در آغاز، از طریق جمیعت اتحاد و ترقی ایجاد شده است. متعاقبا در آناتولی خود را در قالب کمالیسم، در اروپا، در نیمه نخست قرن گذشته خود را در قالب هیتلریسم به نمایش گذاشته و نشان خود را بر رویدادهای سیاسی - نظامی گذاشته است. خصیصه اصلی فاشیسم جنگ و کشتار است. برای جریان فرداست، فرهنگ فرداست، حاکمیت یک زبان علیه زبانهای دیگر و ایجاد زبانی سره و خالص، به منظور فرودستی زبان و فرهنگهای دیگر تحت حاکمیت خود، از ذهنیتی نابودگر برخوردار است. آنچه که چنین مسالهای را آفریده است، خط ملیگرا – دولتگرای مدرنیته سرمایهداری است. ذهنیت فاشیستی، ستمگر، ترور و قتلعامی را به منظور معطف داشتن توجه به دولت، همانند زمینەای از یک تاریخ، یک دولت و یک جامعه، به یکسان سازی دست زده و راه را بر تقسیم و انفکاک باز مینماید. در راستای دستیابی به منافع خود این ذهنیت به چه اموری دست میزند؟ ان را میمکد و میبعلد و اجتماع و فردیت را از میان برداشته و تمامی امور را به دولت حوالت می دهد. تمامی امور را در خدمت دولت قرار میدهد و حاکمیت دولت را بر اجتماع و فردیت برتری میدهد. چنین مسالهای در بالاترین سطح راه را بر استعمارگری میگشاید. هر امری را تحت عنوان فردیت و اجتماع نابود و دولت بر هر امری حاکمیت خواهد یافت. تحت عنوان حاکمیت دولت، نیروهای تحت اختیار دولت بر تمامی فرصتها و امکانات غلبه یافته و حاکمیت مییابند. چنین مناسباتی، موجد ظهور دیکتاتوری است. راه را باز میکند تا دیکتاتوریهایی که درصدد کنترل تمامی جهان برآمدهاند، بر همگان حاکمیت یابند. هیتلر به چنین مرحله ای دست یافته بود. بدون گمان در چنین نقطەای که اجتماعی شدن و تمدن دولت گرا از آن منتج شدند، به مراکز تقسیم و انفکاک تبدیل می شوند. نبردهای سنگینی روی دادند که فرهنگها، زبانها و جوامع مختلف در جریان آن دچار قتلعام و کشتار شدند. زمانی که هنوز ملت گراییهای مبتنی ملت - دولت قد علم نکرده بودند، زبان، ادیان مختلف با یکدیگر میتوانستند تداوم بقای خود را حفظ نمایند. اما تلاش می شود که این وضعیت از میان برداشته شود، یک زبان، یک دین، یک مذهب و یک فرهنگ و یک انسان آفریده شود، از این طریق فردیت و اجتماع از میان برداشته میشود، تمامی امور به فضایی رباتیک شباهت مییابد، دولت نیز در میان مادیات استوار میگردد. تمامی این موارد از ارتباطی مستحکم با استعمارگری، حاکمیتی یک نفره و دیکتاتوری برخوردار هستند.
- اوجالان گفته بود که: راهکارهای آسیمیلاسیون و کشتار فرهنگی که در تاریخ جمهوری از سوی همان ذهنیت توطئهگر و انکارگر اعمال شده است، وضعیتی که قانون اساسی نخستین (1921) را وضع کرده است، نمیتواند از چنین وضعیتی عبور نماید. اوجالان در همان دفاعیات خود گفته است که کردها را به شرط به رسمیت شناختن خودمدیریتهای محلی دمکراتیک به رسمیت میشناسند که در سیطره سیستم دولت-ملت زندگی کنند. این سبک زندگی آیا بدین معنا نیست که باید دولت به گونەای فدرال یا کنفدرال سازماندهی شود؟ توافقی بر اساس قانون اساسی در این چارچوب را از دولتها درخواست نمیکنند. از دولتهایی میخواهند که در چارچوب به رسمیت شناختن خودمدیریتیهای دمکراتیک جامعه، توافقی بر مبنای قانون اساسی دمکراتیک صورت گیرد. در میان هر دو تفاوتهای بنیادینی وجود دارند. در این چارچوب موقعیتی که در قانون اساسی سال 1921 مشخص شده است و توافق مبتنی بر قانون اساسی دمکراتیک که اوجالان مشخص می نماید را شما چگونه ارزیابی می کنید؟
-اطلاع دارید که از قرون 16-17 به بعد سیستم ایدئولوژیک - سیاسی سرمایه داری در اروپا همواره بر خاورمیانه اعمال زور نموده است؛ از سده 19 به بعد این سیستم به جایگاهی بلند دست یافته و در برخی از عرصەهای خاورمیانه راه را بر جنگ گشود. مناطق بسیاری از امپراتوری عثمانی را متصرف شد. این امر واقعیتی است که این گسترش در ربع نخست قرن 20 به جنگ جهانی اول تبدیل شد و عرصه اصلی این جنگ در خاورمیانه و امپراتوری عثمانی قرار داشت. این جنگ، نبرد سیستمهای مدرنیته سرمایه داری به منظور تصرف قلمرو عثمانی، نبردی برای فتح و فتوحات بود. نبردی بدین گونه ذهنیت ملت - دولت و موضع ایدئولوژیکی - سیاسی مدرنیته سرمایهداری را بسیار شدت و حدت میبخشد.
اشاره شد که عالیترین سطح این سیاست و ذهنیت فاشیستی مبتنی بر کشتار و قتلعام است. در میان رهبری اتحاد و ترقی این سیاست و ذهنیت در قالب ملتپرستی ترک تحول یافته و تلاش دارد تا در میانه جنگ و کشتار آن را ایجاد نماید. تلاش می شود تا زبان، فرهنگ و تاریخ مشترک هزاران ساله نابود گردد، از طریق جنگ، کشتار، تبعید، آسیمیلاسیون، کشتار فرهنگی، ملیت ترک، ملت پرستی مبتنی بر نژاد ترک، ملت گرایی ترک ایجاد می شود. این امر از طریق دشمنی با زبان و فرهنگهای مزوپوتامیا و آناتولی پیگیر میشود. قتلعام ارامنه، قتلعام آسوریان و کردها، قتلعام رومیها در جریان جنگ اول جهانی صورت گرفت؛ و همچنان نیز تداوم دارد. تلاش شد تا فرهنگ و زبانهای مختلف مزوپوتامیا و آناتولی که بیشتر مشتمل بر چهار فرهنگ و زبان هستند در ترکیه از میان برداشته شده و با چنین هدفی حملات ملی گرایانه انجام می شوند. ما نیک براین مساله واقف هستیم.
نیرویی که در پایان جنگ جهانی اول با چنین ذهنیت و سیاستی در عرصه پدیدار شد از میان رفته و وضعیتی مبتنی بر سکون و رخوت جای آن را گرفت. در مقابل آن، جنبشهایی که درصدد ممانعت از نابودیشان برآمده بودند وارد میدان شدند. جنبش کمالیستی در این میان جنبشی اصلی به شمار میرود. در آناتولی که نخستین شکست در آنجا روی داده بود، جنبش جدید مخالفی بدین شیوه در دستور کار قرار گرفت. متعاقبا هیتلریسم در آلمان این مساله را تمام میکند. کمالیسم در آناتولی و مزوپوتامیا به حاکمیتی فرادست بدل می شود. هیتلریسم از سیاست و ذهنیت نشات گرفته از فتح و فتوحات امپریالیسم آلمانی جنگ جهانی اول ظهور کرده بود و بار دیگر درصدد بر میآید که از طریق جنگ جهانی دوم جهان را تحت کنترل قرار دهد.
جنبش کمالیستی در چنین وضعیتی ظهور نموده و به منظور موجودیت خود برخوردهای ایدئولوژیک - سیاسی خود را نشان می دهد. (جنبش کمالیستی) از لحاظ فکری مذهب و دنباله رو بعد اساسی اتحاد و ترقی است. به رغم آنکه در این میان همانند مجموعەای ظهور نمود، این سیاست و ذهنیت را به مبنای اصلی خود بدل نموده و به منظور دستیابی به پیروزی، از اشتباهات سیاسی - نظامی جمعیت اتحاد و ترقی درس گرفته و درصدد است که رویەهای جداگانەای را اتخاذ نماید. در این جا، مهمترین نقطه این خصیصه است که بر خلاف جمعیت اتحاد و ترقی در بسط و گسترش افکار خود در آسیای میانه و فتح جهان، رئالیستیتر عمل نموده و در این چارچوب خود را در یک فضای سرزمینی معرفی مینماید. از این مساله نیز تحت عنوان میثاق ملی یاد می شود. یعنی مرزهای ملی مشخص می گردند. بعد از [کنگره] آماسیه و کنگره سیواس و ارزروم در این مرزها به عنوان جغرافیای مشترک کردها و ترکها صراحتا اعلام می شوند. این مساله چارچوب میثاق ملی است. به منظور آنکه در چنین عرصەای، در میان امپراتوری فروپاشیده، جنبش جدیدی آغاز و به پیروزی دست یابد، برخی از خرابەها و عناصر پیشین دولت عثمانی را مد نظر قرار میدهد، خصوصا که خود را تحت لوای نیروی نظامی، اجتماع و فرهنگ و زبان متمایز و بخشهای اجتماعی معرفی مینمانید. در این چهارچوب خصوصا خود را ناگزیر میداند که حمایت عشایر و قبایل کرد را کسب نماید. عزیمت ترکها به سوی آناتولی را مورد کنکاش و پژوهش قرار میدهند، اما در مییابند که سال 1071 در آستانه منطقه ملازگرد از چه وضعیتی برخوردار بودهاند. طی قرون 9 و 10 میلادی، چگونه با گذار از مزوپوتامیا به آناتولی رسیدەاند؛ در تاریخ آمده است که اقوام ترک چقدر قدرتمند بودهاند، به قلعه اسلام تبدیل شدهاند، بیزانس را تضعیف و به اروپا وارد شدهاند، استانبول را فتح کردهاند. اما این امر بعد از آنکه به عربستان و کردستان تکیه کردند، صورت پذیرفت. با نیرویی که از عراق، مصر، مزوپوتامیا و کردستان اخذ کردند، توانستند علیه بیزانس بجنگند.
به نبرد مرجیدابک (دابق در منطقه اعزاز در حلب شمال سوریە) و ریدانیه توجه کنید، زمانی که سلطان سلیم، ملقب به یاووز دولت را به امپراتوری تبدیل کرد. در مییابیم که بخش بزرگی از ارتش وی متشکل از کردها هستند. در صورتیکه کردها نبودند، سلیم قادر نبود حتی یک قدم به جلو پیش برود. باید اطلاعات سیاسی مصطفی کمال را در این مقطع مشاهده کرد. مصطفی کمال از فراست تاریخی برخوردار است. درصدد است تمامی این مسائل را ارزیابی نماید. درصدد است با کسب حمایت از جانب کردها، سیستم جدیدی از حاکمیت را برقرار سازد. بدین منظور نیز لازم است تا اندازهای حق مشارکت بدهد و از همه شناخت داشته باشد. 23 آوریل سال 1920 زمانی که در آنکارا به افتتاح مجلس دست میزند، تلاش دارد تا تصمیمات اتخاذ شده در آماسیه، سیواس و ارزروم را به سیستم جدید حاکمیتی انتقال دهد. میثاق ملی نیز نقطهی اتکای وی است. جغرافیایی است که کردها و ترکها در آن قرار داشته و این جغرافیا را به عنوان عرصه حاکمیتی خود اعلام میدارد. ارتش را مجددا سازماندهی کرده و ناگزیر است که حمایت تمامی بخشهای جامعه را نیز جلب نماید.
مجلس نخست، قانون اساسی سال 1921 در چنین چارچوبی تاسیس شدند. نمایندگان تمامی بخشهای اجتماع در آن حضور داشتند. از کردستان، لازستان و از فرهنگها و زبانهای مختلف، از خلقهای مختلف نمایندگان آن حضور داشتند. در واقع نیز مصمم بودند که سیستم سیاسی جدیدی را تاسیس نمایند که هر نمایندهای در مرزهای میثاق ملی در آن نمایندگی را برعهده داشته و نمایندگی خصیصه دمکراتیک حیات مشترک برخوردار باشد. قانون اساسی سال 1921 در این چارچوب تاسیس شده است، حقوق و قانون در آن تجلی یافته است. آنچه را که تمدنهای ملی گرا در آناتولی، مزوپوتامیا و خاورمیانه انجام دادند، کمالیسم با مهارت انجام داد. باید بر این مساله واقف بود. در اینجا اقتدارگرایی فردی (پرستش یک شخص بە تنهایی) وجود ندارد. زبان، فرهنگ و جوامعی از خلقها دارای نماینده هستند. به صورت رسمی نیز مورد پذیرش واقع شدهاند.
متعاقبا زمانی که با امپریالیسم انگلیس و فرانسه به توافق رسیدند، فردای روزی که اشغالگری یونان خاتمه یافت و آناتولی توانست بر پاهای خود استوار بایستد، سیستم جدید دولتی تاسیس شد که به آن جمهوری ترکیه اطلاق شد. به منظور دستیابی به مزوپتامیا بر همان نمط جعیت اتحاد و ترقی دست به قتلعام زدند. درصدد برآمدند که کشتار ارامنه را به اتمام برسانند، کشتار آسوریان و سریانیها را تداوم بخشند، دست به کشتار رومیها زدند، کشتار کردها را ادامه دادند. این واقعیات باید مشاهده شود.
رهبر آپو بعد از تحلیل تمامی این موارد، به این نتیجه دست می یابد که: سالهای 1920 و 1921، زمانیکه در مزوپوتامیا و آناتولی تلاش شد تا حاکمیت جدیدی ایجاد شود، خط مشی اتخاذ شده از روند پیشین جدا شد و متعاقبا ذهنیت فاشیستی تک گرایانه جمعیت اتحاد و ترقی را به مبنایی برای خود بدل و دولت ملی ترک که پایههای آن بر اساس کشتار و قتلعام دیگران شکل گرفته بود، تداوم یافت. مشاهده این کشتار، تخریب و از میان برداشتن پیش از هر امر دیگری لازم به نظر میرسد. در این چهارچوب توافق اجتماعی به چه معنایی است؟ راه حل چگونه است؟ در این باره می توان گفت: لازم است که پیش از هر امری نوشته های رهبر آپو و ارزیابی های وی به درستی درک گردد. راه حل و تامین قانون اساسی در این میان امری لازم است. اما قانون اساسی نیز از سوی افراد وضع می گردد، سیاست و ذهنیت بر آن تاثیر گذار بوده و از همین رو سیاست و ذهنیت فرادست، قانون اساسی را بر مبنای آن وضع می نماید. در صورتیکه ذهنیت و سیاست فاشیستی، شوونیستی، ملی گرا، مبتنی بر کشتار، استعمارگر حضور داشته باشد و به امری مسلط و غالب بدل گردد، قانون اساسی نیز به یک قانون اساسی فاشیستی مبدل می گردد. اگر سیاست و ذهنیت مبتنی بر خواستهای خلق، حافظ جامعه، مبتنی بر توزیع آزادانه قدرت بین انسانها باشد، در آن زمان است که قانون اساسی می تواند به امری دمکراتیک بدل گردد. رهبر آپو خودمدیریتی دمکراتیک را به سان معیاری برای دستیابی به راه حل دمکراتیک تعریف مینماید. بر اهمیت مدیریتهای محلی تاکید مینماید. از خود مدیریتی دمکراتیک سخن می گوید. راه حل را در دولت + دمکراسی میبیند. سیستم دمکراتیکی که در آن جامعه قادر باشد خود را مدیریت کرده و خود را به شیوهای آزاد سازماندهی نماید.
قانون اساسی سیستمی مبتنی بر دولتگرایی است. رهبر آپو این مساله را مشخص کرده است. در راه حل مبتنی بر دولت + دمکراسی، اگر در میان سیستم دولتی این راه حل مبتنی بر قانون اساسی صورت پذیرد، لازم است که دولت، جامعه دمکراتیک، مدیریتهای محلی دمکراتیک را مورد پذیرش قرار دهد. توافق حول قانون اساسی در این چارچوب امکان پذیر است. اگر دولت، این دمکراسی، جامعه دمکراتیک، مدیریتهای محلی را مورد پذیرش قرار ندهد و آن را از طریق قانون اساسی تامین و ضمانت نکند، توافقی حاصل نمی شود. جنگ ادامه مییابد. به همان صورت، اگر جامعه دمکراتیک نیز نپذیرد که با دولت به توافق دست یابد و درصدد باشد که دولت را از میان بردارد، با ذهنیت فروپاشی دولت از طریق راهکارهای خشونت آمیز عمل نماید، در آن صورت نیز جنگ ادامه مییابد. اگر جنگی نیز صورت نگیرد، اگر این سیاست دمکراتیک، راه حل دمکراتیک تحقق یابد، این امر نیز تنها از طریق توافقی بر قانون اساسی امکان پذیر میشود. توافق مبتنی بر قانون اساسی به منظور به رسمیت شناختن دولت و دمکراسی، با پذیرش هر دو در سطح قانون اساسی امکان پذیر میشود. اگر یکی از این دو، دیگری را به رسمیت نشناسد، توافقی امکان پذیر نیست. جنگ ادامه مییابد. توافق مبتنی بر قانون اساسی، راهحل مبتنی بر قانون اساسی درستی و الزام این مساله را به نمایش می گذارد.
قانون اساسی سندی است که همه نسبت به تحقق و اجرای آن وابستگی دارند. در چارچوب این سند اگر تمایزات مورد پذیرش واقع نشوند، توافق امکان ندارد، جنگ روی میدهد. رهبر آپو این مساله را به عنوان دستیابی به راه حل برجسته میسازد. در چنین وضعیتی چندان مهم نیست که دولت به طریق فدرال تعریف گردد؛ مهم این امر است که دولت موجود جامعه دمکراتیک، خودمدیریتی دمکراتیک، سازماندهی دمکراتیک و تمامی بخشهای جامعه را بپذیرد، مشارکت آنها را در مدیریت جامعه می پذیرد یا خیر. آنچه که حایز اهمیت است خودمدیریتی اجتماعی است، نه اینکه دولت فدرال باشد یا خیر، کنفدرال باشد یا یونیتر. مهم اینست که که جامعه چگونه ارتباط برقرار مینماید. این ساخت حکومتی می تواند فدرال باشد اما همزمان میتواند شدیدا ملی گرا و ملت - دولت محور باشد، دیکتاتوری را اعمال نماید. این دولت نیز می تواند فدراسیون دولتی باشد. در این مقطع آنچه که حایز اهمیت است نه سیستم دولتی، بلکه نوع تعامل دولت با جامعه دمکراتیک است. این امر نیز بدین معناست که این ساخت دولت در مقابل دمکراسی از حساسیت برخوردار است یا خیر؟ تلاش می نماید که سیاست و ذهنیت ملت - دولت را بر جامعه اعمال نماید؟ فردیت و جامعه را از میان بردارد؟ تمامی امور را به امور دولتی بدل نماید؟ یا نیز تلاش دارد تا موجودیت دمکراتیک جامعه را بپذیرد؟ آن را بپذیرد و سازماندهی نماید؛ زنان، کارگران، گروههای مختلف اجتماعی اتنیکی خود را سازماندهی نموده و مدیریت نمایند یا خیر. این امر حایز اهمیت است. تامین و تضمین قانون اساسی نیز در اینجا اهمیت خود را باز مییابد. اگر پذیرشی از این دست در سطح قانون اساسی تامین گردد، توافق اجتماعی ممکن خواهد بود. اما اگر در سطح قانون اساسی چنین توافقی روی ندهد، جنگ به وقوع میپیوندد.