آسوده باش رفیق تکوشر!

گریلا تیکوشر قهرمان ۲۷ ژوئن در آواشین شهید شد. گریلایی آرام مانند آواشین اما طوفانی در دل داشت.

آن روزی که او را دیدم به خوبی به یاد دارم. انگار که همین دیروز بود، چهره‌اش تاکنون نیز در دل و درونم است. مبارز و سرزنده با اندیشه‌ای عمیق. می‌گفت"چرا می‌خواهی عکس مرا بگیری؟ من نمی‌خواهم، می‌خواهی مرا زیر درختی بنشانی و تصویرم را بگیری و  زمانی که شهید شدم آنرا منتشر کنی؟ پس آن قهرمانانی که هیچ عکسی ندارند چی؟"

آنچه او به آن فکر می‌کرد به فکر من نرسیده بود. به او گفتم؛"برای این عکس تو را نمی‌گیرم". برای آنکه در خاطرم بمانی عکست را می‌گیرم. چون گریلا جنگ آزادی یک خلق را انجام می‌دهند، به همین دلیل یک عکس از امید می‌گیرم". انگار که راضی شده بود، به درخت تکیه زد و گفت؛"عکسم را بگیر". من هم دوربینم را برداشتم و چند دقیقه فقط به او نگاه کردم و به او گفتم؛"عکس را گرفتم". عکس را با دلم گرفتم و سپس دهها عکس دیگر گرفتم. اما فقط آن عکس را خیلی دوست داشتم و به نظرم بسیار زیبا بود و در خاطرم ماند.

امسال چند ماه پیش در زاگرس گریلا قهرمان را شناختم. در آواشین عضو یک یگان بود. دانا و فعال بود. در ظاهر آرام اما دلش مانند طوفان بود. زمانی که کسی کاری می‌کرد نگاه می‌کرد و فورا به کمکش می‌رفت. با قدم‌های کوتاه و آرام و محکم قدم برمی‌داشت. اما هر زمان که لازم بود مانند طوفان همه‌ی ما را پش سر می‌گذاشت.

امسال به چارچلا می‌رفت. همیشه می‌گفت؛"قبل از آنکه به چارچلا بروم همه‌ی زیبایی‌های آواشین را به تو نشان می‌دهم تا از آنها عکس بگیری، اما اگر از من عکس بگیری از دستت ناراحت خواهم شد." اما من پنهانی بدون آنکه متوجه شود از او عکس گرفتم. اگر آن عکسها نبود امروز چگونه او را نشان می‌دادم و با این غم چه کار می‌کردم.

من بدهکار آن گریلاهای شهید هستم که شهید شدند اما عکسی ندارند. در دل گریلا تیکوشر هم زخمی عمیق بود که هزاران قهرمان عکسی نداشتند.

نگران نباش گریلا تیکوشر، دلمان و خاکمان با توست.