خاطرات محمد اوجالان با رهبر آپو

محمد اوجالان به مناسبت هفتاد و یکمین سالروز تولد رهبر خلق کورد، عبدالله اوجالان از خاطرات خود و وی سخن می‌گوید. محمد اوجالان در رابطه با ۱۵ فوریه، روز سیاه و نخستین دیدار خود با عبدالله اوجالان نیز سخن گفته و آن را روزی دشوار و ناراحت کننده نامید.

رهبر خلق کورد، عبدالله اوجالان که در سراسر جهان میلیونها نفر وی را به عنوان تجسم اراده خود به رسمیت شناخته‌اند، وارد هفتاد و یکمین سالروز تولد خود می‌شود. سالروز تولد وی هر سال به شیوه‌ای حماسی در روستای زادگاهش «آمارا»، گرامی داشته می‌شود. محمد اوجالان برادر رهبر خلق کورد با اشاره به سلامت وی به دلیل شیوع ویروس کرونا اظهار داشت که بردارش در گروهی از افراد قرار دارد که از آن تحت عنوان گروه افراد در معرض خطر یاد می‌شود، او نیز باید به شیوه‌ای برابر و همسان با زندانیان دیگر از حق آزادی از زندان برخوردار گردد. محمد اوجالان در این گفتگو  با اشاره به خاطرات خود با برادرش، از  نخستین دیدار با وی در زندان نیز سخن گفته است.

روز سیاه

محمد اوجالان در ابتدای این گفتگو از ۱۵ فوریه ۱۹۹۹ و توطئه بین‌المللی سخن گفته و آن را به عنوان روز سیاه و روزی غیر قابل قبول یاد کرد. محمد اوجالان در این رابطه گفت: زمانیکه رهبری از سوریه خرج شد ما اطلاع یافتیم، آن دوره ما در تبعید به سر می‌بردیم، ما را به آدانا تبعید کرده بودند. ما در شهرک میسیس در تبعید بودیم. توطئه دامنه‌های بسیار وسیعی داشت. ما از طریق رسانه‌ها و رادیوی بی‌بی‌سی از خروج رهبر آپو از سوریه مطلع شدیم. تا صبح پای رادیو نشستم. هنوز دولت چیزی در این باره نگفته بود، اما بی‌بی‌سی اطلاع داده بود که دستگیر شده است. خلق کورد از درون در آتش می‌سوخت. محمد اوجالان خاطرنشان ساخت زمانیکه برادرم به ترکیه تحویل داده شد، در بسیاری از مناطق جهان مردم بپا خاستند. نسبت به توطئه اعتراض کردند. بسیاری خود را به آتش کشیدند و اینگونه به آن پاسخ دادند. کوردها رهبر خود را در اسارت دیده و بدینگونه مبارزه را ادامه دادند.

نخستین دیدار بعد از ۱۵ روز

محمد اوجالان خاطرنشان ساخت که بعد از آنکه رهبر آپو دستگیر شد، خواهان ملاقات با وی شدند، در آن دوره وکلا به ما اطلاع دادند و من و خواهر رهبری، حوا عازم استانبول شدیم. محمد اوجالان اینگونه از آن دوره سخن گفت: دم غروب ما سوار اتوبوس شده و از آدانا عازم استانبول شدیم. روز بعد ما به استانبول رسیدیم. جهان به پا خاسته بود. در تمامی نقاط استانبول آتشی بپا شده بود. همه جا شاهد اقدامات و فعالیتهای خلق در اعتراض به دستگیری رهبر آپو بودیم. تا جایی که به یاد دارم من و عثمان بایدمیر در ترمینال سوار تاکسی شده و به دفتر سازمان حقوق بشر در استانبول رفتیم. از ما وکالتنامه‌ای را گرفتند. رسانه‌ها می‌گفتند که رهبر را به زندان امرالی برده‌اند. بعد از آنکه وکالتنامه را از ما گرفتند، چند روز در آنجا ماندیم. برای ملاقات هر روز به دادستانی مراجعه می‌کردیم، اما اجازه‌ای در کار نبود. ناگزیر به آدانا بازگشتیم صرفا از طریق رسانه‌ها از اوضاع مطلع می‌شدیم، منتظر بودیم از طریق رسانه‌ها به ما اطلاع بدهند که ما به امرالی عزیمت کنیم.

 محمد اوجالان به خاطر می‌آورد که بعد از نخستین مراجعه و درخواست ملاقات، نخستین دیدار با رهبر آپو وکلا بعد از ۱۵ روز به آنها خبر دادند، سپس به آنها گفتند که برای دیدار به امرالی بروید، وی و خواهرش حوا مجددا به استانبول عزیمت می‌کنند. اوجالان از آن روزها اینگونه یاد می کند: همینکه ما خواستیم برویم اطلاعات ما را محاصره کرد. برای ما مهم نبود، همراه با وکلا به منزل یکی از خانواده‌های اهالی سرحد رفتیم. پلیس دور این خانه را به محاصره درآورده بود. اگر درست به خاطر داشته باشم این خانواده از اهالی قارص بودند. در این خانه ماندیم. خدیجه کورکوت و محمد شاکار نیز با ما بودند. چهار نفر بودیم... از خانه که خارج شدیم، سوار ماشین شدیم. همچنان تحت تعقیب بودیم. نخست به یالووا رسیدیم. سپس وارد گملیک شدیم. سوار کشتی شدیم و عازم امرالی شدیم. کشتی کوچکی بود. همه جای آن به لرزه درآمده بود. تصور می‌کردیم که هر لحظه امکان غرق شدن دارد. بعد از تفتیش مجدد ما را به جایی بردند که رهبری در آن جا بود.

نخستین دیدار پر از دشواری

محمد اوجالان خاطرنشان ساخت که ملاقات با عبدالله اوجالان صورت گرفت: زمانی که به زندان امرالی رفتیم، من گفتم باید با دقت عمل کنیم. گریه نکنیم. بعد از ما وکلا با وی دیدار می‌کردند. نیم ساعت گذشته بود. من دیدم رهبری آمدند. به من گفت بیست سال است که تو را ندیده‌ام. تو تغییری نکرده‌ای. به لحاظ جسمی همانند گذشته‌ای. من گفتم: از هم اکنون چه چیزی درست باشد باید ان را انجام دهیم. رهبر آن زمان بسیار آشفته بود. با مشکلات بسیاری در این چند روزه روبرو شده بود. شرایط و وضعیت نیز بسیار دشوار بود. ۲۰-۳۰ دقیقه با هم گفتگو کردیم. گفتند ملاقات تمام شده است. بعد از ما وکلا با ایشان دیدار کردند. سپس سوار همان کشتی شدیم و به گملیک بازگشتیم. بین گملیک تا یالووا مملو از جمعیت بود و شرایط را دشوار می‌کرد.

اوجالان به یاد می‌آورد که بعد از ملاقات اول دیدارهای دیگری صورت گرفتند. در این دیدارها برادرم به من گفته است برای دست‌یابی به راه حل هر اقدامی را که لازم باشد من انجام می‌دهم. اوجالان یاد اور می‌شود که همیشه برادرم در محاصره و تحت شدیدترین تدابیر قرار داشته است. از سال ۲۰۱۴-۲۰۱۵ تمامی دیدارها کاملا متوقف شدند. از روز اول رهبر صرفا یک مشکل داشته است و آن نیز مسئله کورد بوده است. باور داشت که حل مسئله کورد باید از راه دمکراتیک حل شود.

آخرین دیدار و کرونا

محمد اوجالان در ادامه گفت: بعد از دیدارهایی که بعد از اعتصاب غذای سال ۲۰۱۸-۲۰۱۹ صورت گرفتند، ما بار دیگر دیدیم که دیدارهایی چند صورت گرفتند و بعد از آتش‌سوزی امرالی در ۲ مارس نیز آخرین دیدار را با عبدالله اوجالان داشته است. محمد اوجالان خاطرنشان ساخت که این دیدار آخر بسیار دشوار بود.  تفتیشهایی که در آخرین دیدار صورت گرفتند به هیچ شیوه‌ای قابل قبول نیستند. زمانیکه رهبری آمدند گفتند نباید با هم دست بدهیم. زمانیکه تو آمده‌ای و دمای بدنت را کنترل کرده‌اند، گفته‌اند که تب داری. تو آنسوی میز و من این طرف میز می‌نشینم. رهبری آنزمان اینگونه به شیوع ویروس کرونا اشاره کردند.

بازیگر بسیار بزرگ

محمد اوجالان خاطرنشان ساخت که تنها کسی که می‌تواند مشکلات خاورمیانه را حل کند شخص عبدالله اوجالان بوده و در ادامه افزود: اگر پل بین خلق‌ها از میان برداشته شود، حیات خلق‌ها دچار نابودی می‌شود. در مسئله کورد نیز رهبری بزرگترین بازیگر این مسئله به شمار می‌رود. محمد اوجالان خاطرنشان ساخت که برادرش همواره گفته است که باید سیاستی دمکراتیک به پیش برده شود، ما برای هیچ گروه و فردی سیاست‌ورزی نمی‌کنیم. ما برای خلق‌ها سیاست‌ورزی می‌کنیم. راه حل هر کجا که باشد ما بر مبنای آن سیاست‌ورزی می‌کنیم.

مراسم ۴ آوریل

محمد اوجالان خاطرنشان نمود که ۴ آوریل سالروز تولد رهبر آپو است. و با تبریک این روز به خلق کورد و تمامی خلق‌ها گفت؛"امیدوارم در وهله نخست مسئله کورد به راه حل دست یافته و  همه با هم این سالروز را گرامی بداریم. در سالروز تولد رهبر صدها هزار نفر خود را به روستایمان رساندند. اما بعد از سال ۲۰۱۵ دولت برگزاری این مراسم را ممنوع اعلام نموده و روستا را به محاصره دراورده‌اند و تمامی منطقه خلفتی را محاصره کرده‌اند. این اقدام گامی در راستای عدم راه حل است. می‌توان همه چیز را ممنوع کرد، اما خلق نیز دوستدار رهبری است، نمی‌توان این محبت و عشق را نادیده گرفت. امیدوارم این ممنوعیتها خاتمه پذیرند. ممنوعیتها هیچ گاه به راه حل منجر نشده‌اند. اراده براساس اراده خلق است، خلق هر گونه که بخواهد همانگونه این مراسم را گرامی می‌دارد.

دوران مدرسه

محمد اوجالان در رابطه با برخی از خاطراتش با برادر خود و خانه‌ای که در آن زندگی می‌کردند نیز گفتگو کرد. اوجالان خاطرنشان ساخت که چون در روستایشان، در آمارا مدرسه‌ای وجود نداشت خود و برادرش در یک روستای ترکمن و ارمنی با نام جبین ثبت نام شده بودند. آن زمان با فقر دست و پنجه نرم می‌کردند، زمانی که رهبری صبح‌ها به مدرسه می‌رفت، یک یا دو تخم مرغ را داخل نان ذرت یا گندم می‌گذاشت و به مدرسه می‌رفت. آنزمان مدارس تا عصر باز بودند. زندگی وی تا مدتی اینگونه گذشت. نمرات مدرسه وی بسیار خوب بود. در تابستان صبح زود ما را از خواب بیدار می‌کردند و به باغ می‌فرستادند. کبوترها را بسیار دوست داشت. در روستا چند نفر به اسامی حسن و تیار و عزیز بودند، اینها دوستان دوران کودکی ما بودند. آنها نیز برخی اوقات با ما بودند. اگر کسی هم انگیزه‌ای برای آمدن از خود نشان نمی‌داد [رهبری] آنرا اقناع می‌کرد که همراهی کند."

دستگیری

محمد اوجالان اظهار داشت برادرم با هر کسی که دوست می‌شد با وی کار می‌کرد. اوجالان خاطرنشان ساخت بعد از آنکه برادرش مدرسه را در جبین به پایان رسانده است سه سال نیز در روستای نزیبه به تحصیل ادامه داده و بعد از آن در دبیرستان شبانه‌روزی کاداستروی در آنکارا حضور داشته است. من آن زمان به سربازی رفتم. من در فرماندهی کل آنکارا بودم. آن زمان رهبری نیز در دپارتمان علوم سیاسی آنکارا پذیرفته شده بود. مدتی از هم دور افتاده بودیم. زمانی که در سربازی بودیم مادر و پدرم نمی‌توانستند به دیدار من بیایند. اما بعد از مدتی رهبر توانست دو هفته یکبار من را ببیند. یک روز در ۳۰ مارس بود که به دیدار من آمد. به من گفت احتمالا این روزها دستگیر می‌شوم. من علت آن را جویا شدم. به من گفت ماهر چایان و رفقای وی دستگیر شده‌اند. من و سه نفر از رفقایمان دانشگاه را تحریم کردیم. بعد از آن رهبر نامه‌ای را برای من فرستاد. در نامه نوشته بود که در زندان ماماک است و درخواست کرده بود که وی را ببینم. من به زندان ماماک رفتم. اگر اشتباه نکنم رهبر در سلول شماره ۲ بود.

لباس سربازی بر تنم بود. کسانی که با من بودند همه اقوام خود را ملاقات کردند. با خودم گفتم که چرا اجازه ورود من را به داخل زندان ندادند. یک ساعت گذشت. ناگهان دیدم که چهار سرباز همراه با من که از هنگ من بودند وارد شدند و من را گرفتند. من پرسیدم چرا من را دستگیر کردید؟ گفتند تو سربازی، دیدار تو با افراد سیاسی ممنوع است. چرا تو به اینجا آمده‌ای؟ من از چنین مسئله‌ای اطلاع نداشتم. گفتم برادرم اینجاست. برای ملاقات با وی آمده‌ام. گفتن امکان ندارد؛ به دست من دستبند زدند و من را به دادگاه بردند. ۱۰ روز مجازات نقض دیسیپلین را بر من تحمیل کردند و به جایی مانند زندان انتقال دادند. ۱۰ روز بعد من را آزاد کردند. رهبری بار دیگر نامه‌ای برای من نوشت. پرسیده بود که چرا نیامدی؟ من نیز در جواب نوشتم که امدم؛ اما من را دستگیر کردند. همه چیز را به وی توضیح دادم. رهبر به من گفت چیزهایی که آنها گفته‌اند دروغ است، هر خانواده‌ای می‌تواند با زندانیان خود ملاقات داشته باشد. نزدیک به ۶ تا ۷ ماه در زندان ماند.

 محمد اوجالان در ادامه افزود: افرادی که در شبانه روزی «تاپو کاداسترو» تحصیل کرده بودند و دست از کار برداشته بودند را جریمه می‌کردند. اما برادرش دو ضامن داشت؛ یکی از آنها مسلمان قهرمان و دیگری مسلمان آجار؛ آنها دچار فشار و مضیقه شده بودند. پدرم من را به آنکارا فرستاد. من به آنکارا رفتم آدرس را به من داد، سوار تاکسی شدم، به آدرس مورد نظر رسیدم. از من پرسید برای چه به اینجا آمده‌ای؟ وارد شدم و موضوع را با آن‌ها در میان کذاشتم. او نیز وکیل گرفته و خواست چند روز در آنجا بمانم. چون دستگیر شده بود برخی از درس‌ها را پاس نکرده بود. اگر اشتباه نکنم، بعدا توانسته بود در آزمون درس‌های خود را طی یک هفته پاس کند. یک دوست از اهالی وان داشتند. به من گفت که چند روز را در آنجا بمانم و بعد بروم.

گفته‌های پدر در رابطه با مسئله کورد

محمد اوجالان در این گفتکو اظهار داشت چون پدرم پیر بود، در کارهای خانه به وی کمک می‌کردم و به همین دلیل ادامه تحصیل ندادم. بیشتر اوقات با پدرم به کشاورزی مشغول بودیم، یک روز پاییزی بود؛ رهبری همراه با جمیل باییک به خانه آمدند. اگر اشتباه نکنم سال ۱۹۷۴ بود. مادرم زنی سرد بود اما با مهمان‌ها بسیار گرم و مهربان بود. برای مهمان‌ها غذا آماده کرد. من، رهبری و جمیل باییک با هم نشسته بودیم. پدرم در مقابل در نشسته بود و گفت: شماها قبلا چپ و کمونیست بودید حالا کورد شده‌اید! مسئله کورد مسئله بسیار بزرگ و پیچیده‌ای است. چگونه می‌توانید آن را حل کنید؟ پدرم فقط این دو جمله را گفت و بعدا گفت خودتان می‌دانید! هیچ یک از این دو چیزی نگفتند.