روژاوا و چپ ایرانی | آرگش کارزان

تاریخ ایران تاریخ مبارزات برابری‌خواهانه و آزادی‌خواهانه خلق‌های آن جغرافیاست. تاریخی سرشار از رشادت مبارزانی به مانند بابک‌ها، مانی‌ها، مزدک‌ها، گلسرخی ها و فرزادهاست. هر کدام از آن‌ها بخشی از تاریخ مقاومت و قهرمانی خلق‌های ایران در برابر اقتدار ایرانی ب

تاریخ ایران تاریخ مبارزات برابری‌خواهانه و آزادی‌خواهانه خلق‌های آن جغرافیاست. تاریخی سرشار از رشادت مبارزانی به مانند بابک‌ها، مانی‌ها، مزدک‌ها، گلسرخی ها و فرزادهاست. هر کدام از آن‌ها بخشی از تاریخ مقاومت و قهرمانی خلق‌های ایران در برابر اقتدار ایرانی بوده‌اند

 

اقتدار ایرانی که در شمایل پادشاه، سلطان و ولایت‌فقیه خواهان تسلیمیت، همگون‌سازی و نابودی نیروی حاصل از هم‌زیستی و همگرایی خلق‌های ایران است. حلقه‌ گمشده‌ مبارزات ایرانیان همیشه برابری و دمکراسی بوده است. در هیچ جای خاورمیانه و جهان نمی‌توان شاهد این همه مبارزه برای ایجاد زندگی کومینال و سوسیالیسم بود. نمی‌توان مبارزه برای زندگی کومینال و ایجاد جامعه‌ برابر را به اواخر سده‌ ۱۹ و سده‌ ۲۰ و تنها به مبارزات کمونیست و سوسیالیست‌ها محدود نمود بلکه در طول تاریخ ایران و به عناوین مختلف شاهد مبارزات برابر‌ی‌خواهانه معاصر می‌باشیم.

 

در دوران معاصر نیز چپ در تحولات یک‌صد ساله‌ اخیر ایران نقش برجسته‌ای داشته و به‌ویژه در دوران استبداد رضاشاهی و محمد رضاشاهی با مقاومت بی‌نظیر و سازماندهی اجتماعی و حتی مبارزه‌ دفاع مشروع خود توانستند که روح تازه‌ای در کالبد بی‌جان جامعه و روشنفکرانی که هنوز داغدار شکست انقلاب مشروطه بودند بدمد.

 

 

چپ ایران قبل از انقلاب خلق‌های ایران در سال ۵۷ دارای کارنامه‌ موفقی بود و توانست در زمینه‌ سازماندهی خلق‌ها گام‌های اساسی بردارد. به طوری که نمی‌توان نقش تعیین کننده‌ آن‌ها را در انقلاب مصادره‌ شده‌ سال ۵۷ که انقلاب خلق‌ها بود نادیده گرفت. اما به علت عدم خوانش صحیح و دقیق اوضاع از سوی جریانات چپ، اختلاف بین نیروهای این جنبش، گرایش زودهنگام به جایگیری بعضی از جریانات در سیکل قدرت، خلق‌ها و نیروهای چپ نتوانستند به نتیجه‌ لازمه برسند؛ یعنی می‌توان گفت که بعد از انقلاب به علت فریفته‌شدن نیروهای چپ توسط شبه قدرت‌ـ دولت، از ریل سوسیالیسم خارج شده و وارد گود مبارزاتی اقتدارطلبانه شدند.

 

چپ باید ضمن افتخار به گذشته‌ خود نگاهی انتقادی به عملکرد گذشته‌ خود داشته باشد. چپ‌ها نباید از نگاه انتقادی به گذشته‌ خود ترسیده و هرگونه نگاه انتقادی به گذشته و حال خود را به‌عنوان حمله و وابستگی به جریانات متحجر و یا وابسته‌ی سرمایه‌داری ببیند. در صورت عدم نقد عملکرد خود نخواهد توانست از تجربیات غنی تاریخی خود برای تکوین سازمانی خود استفاده نماید.

 

درحالی‌که منطقه در حال تغییرات اساسی بوده و بیش از هر زمان دیگری سرمایه‌داری در بحرانی ساختاری، اجتماعی و سیستمی گرفتار آمده  است و دولت– ملت‌های منطقه بیش از هر زمان دیگری در تنگنای ایدئولوژیک، سیاسی و اجتماعی به‌سر‌می‌برند؛ جمهوری اسلامی نیز به‌عنوان یکی از علل و مراکز بحران منطقه‌ای و جهانی، در داخل و خارج به بن‌بست رسیده است و با بحران‌های متناوب و گسترده‌ داخلی و خارجی روبه‌رو است. این رژیم به‌ویژه با مشکل دمکراسی و مسئله‌ خلق‌ها روبه‌رو می‌باشد. در‌حال حاضر نیز فرصت مشابهی به‌مانند فضای قبل از انقلاب ۵۷ بر ایران حاکم است تنها نقطه‌ تفاوت آن نسبت به قبل از سال ۵۷ به تفرقه بین نیروهای چپ و دمکراسی‌خواه و میزان حضور آن‌ها در جامعه و در فضای سیاسی، اجتماعی و مبارزاتی ایران برمی‌گردد؛ یعنی میزان حضور در گود مبارزاتی نسبت به سال‌های قبل از انقلاب ۵۷ خیلی کم‌رنگ‌تر می‌باشد. بی‌گمان نیروهای چپ باید از عملکرد ابتدای انقلاب تجربه‌های لازمه را گرفته و در زمینه‌های فعالیت‌های مشترک گام‌های عملی بردارند. می‌توان گفت که بعد از انقلاب اکتبر تا‌به‌‌حال و با توجه به بحران عمیق سیستم سرمایه‌داری سرمست قرن بیستمی و نمایندگان منطقه‌ای آن‌ها، بهترین فرصت برای نیروهای برابری‌خواه و آزادی‌خواه پیش‌آمده که بتوانند با سازماندهی و همگرایی خود، در همه‌جا به‌مانند باکور کردستان و ترکیه که جبهه‌ی ضدفاشیسم نیروهای چپ در برابر دولت اردوغان به وجود آمده در برابر فاشیسم دینی و ملی جمهوری اسلامی جبهه‌ای از نیروهای آزادی‌خواه و دمکراسی‌طلب را به وجود بیاورند.

 

همان‌گونه که تجربه روژاوا و مبارزات مشترک نیروهای چپ توانست روح تازه‌ای در رگ‌های چپ ناامید و خسته‌ قرن بیستمی بدمد، در ایران نیز چنین مبارزات مشترکی می‌تواند تیری بر کالبد نیمه‌جان دولت‌-ملت مرکزی باشد و پیروزی نیروهای چپ در ایران خواهد توانست تاثیرات مثبت عمیقی بر مبارزات چپ دیگر کشورهای خاورمیانه و جهان داشته باشد. می‌توان گفت که ایستگاه بعدی شکست سرمایه‌داری بعد از روژاوا، ایران خواهد بود و سرعت این شکست سرمایه‌داری بعد از ایران به علت موقعیت ویژه‌ استراتژیک این کشور، ده‌ها برابر خواهد بود. اما متأسفانه مشاهده می‌شود که چپ سال‌هاست که از صحنه‌ی سیاسی و اجتماعی ایران بریده است، در حد تئوری‌های کلان به سر می‌برد، از عرصه‌ عمل دور بوده و با انشقاق و اختلاف روبه‌رو است.

 

بازی با کلمات در سطح تئوریک تعدادی از سازمان‌های چپ و طبقه‌بندی کردن سازمان‌ها و نیروها به خودی و غیرخودی و زدن برچسب وابستگی به نیروهای دمکراسی‌خواه و آزادی‌خواه دیگر، جایی برای همگرایی و فعالیت‌های مشترک برای نیروهای برابری‌خواه و دمکراسی‌خواه نگذاشته است و باید اشاره کرد که تمام نیروهای خلق‌محور بدون در نظر گرفتن مواضع سیاسی و اختلافاتشان، به‌عنوان نیروهایی چپ به‌حساب می‌آیند، نیروها و جریانات را با احتساب به عدم استفاده از کلماتی مانند سوسیالیسم و یا کمونیسم نمی‌توان متهم به راست بودن نمود. به‌جای این طبقه‌بندی سلیقه‌ای و اتهام‌زنی بدون پشتوانه به نیروهای دمکراسی‌خواه مانند اتهام به روژآوا و نیروهای حاضر در انقلاب روژآوا از طرف تعدادی از نیروهای چپ باید در فکر راهکار مبارزاتی مشترک برای آزادی‌خواهی خلقی باشیم که به علت اشتباهات تئوریک و عملکرد این نیروها هنوز در شدیدترین شرایط و در زیر یوغ ظلم و ستم حاکمیت جمهوری اسلامی می‌باشد. چه‌بسا نیروهای زیادی مانند ی.پ.گ/ی.پ.ژ سال‌هاست با ادبیات و شیوه‌ مبارزاتی کمی متفاوت‌تر از بیشتر سازمان‌ها و نیروهای مارکسیستی - سوسیالیستی، برای ایجاد دنیایی آزاد و برابر مبارزه می‌کنند.

 

نیروهای چپ در زمانی که کارگران در سخت‌ترین شرایط اقتصادی و وضعیت معیشتی قرار دارند. زنان با بیشترین خشونت بکار رفته بر علیه‌شان مواجه‌اند، جوانان نیز کاملاً توسط سیستم پیرسالار به حاشیه رانده شده‌ و خلق‌ها نیز از حق مدیریت بر خود محروم هستند. در این راستا چپ‌ها باید با برنامه‌ی مبارزاتی قابل عملیاتی‌شدن تمامی بخش‌های جامعه از کارگران و زنان گرفته تا جوانان و خلق‌ها را سازماندهی نموده و جهت برساخت نظام مورد نظر توانمند سازند. و از این رهگذز مبارزات رهایی‌بخش خود که با پرداخت بهای زیادی همراه بوده است را به نتیجه لازم برسانند. این وظیفه‌ تاریخی و وجدانی تمامی این نیروهاست که خیال فرزادها و گلسرخی‌ها برای ایجاد دنیایی برابر را به واقعیت تبدیل نمایند. حتی می‌توان گفت که یکی از اصلی‌ترین دلایل وضعیت موجود در خاورمیانه و جهان و همچنین ایجاد هیولایی به نام داعش به کم‌کاری و کمرنگ‌شدن حضور نیروهای چپ در جامعه برمی‌گردد.

 

بی‌گمان در شرایط حاضر که ایران در بزرگراه تغییرات خاورمیانه قرار گرفته و به‌جز ‌‌تغییر گزینه‌ دیگری برایش وجود ندارد، بیش از هر زمان دیگری نیروهای فرصت‌طلب داخلی، منطقه‌ای و جهانی درصدد استفاده از شرایط در راستای منافع خود بوده و برای منافع‌شان حاضر به فداکردن خلق نیز می‌باشند. حتی جهت کسب منافع خویش با نیروهای منطقه‌ای و جهانی برای مداخله در ایران معاملاتی در حال انجام است. به‌نظر می‌رسد که نیروهای متحجر منطقه‌ای و نیروهای استعمارگر فرا منطقه‌ای در حال گرد‌آوری نیروهای فاشیستی و ناسیونالیستی برای استفاده‌ بهینه از آن‌ها و آماده کردن آنان برای حضور در آینده‌ی ایران می‌باشند. به‌همین دلیل کوچک‌ترین فرصت‌سوزی و تاخیر نیروهای دمکرات و چپ می‌تواند آینده‌ خلق‌های ایران را در هاله از ابهام فرو برد و کنترل کشتی طوفان‌زده‌ی ایران را به دست فرصت‌طلبان بسپارد.

 

جنبش آزادی‌خواهانه‌ خلق کورد در روژهلات کردستان به پیشاهنگی کودار و پژاک با توجه به تجربیات و مبارزات مؤثر چندین ساله و حضور در میدان مبارزاتی داخلی ایران می‌تواند نقش تعیین‌کننده‌ای در همگرایی نیروهای چپ داشته باشد. همان‌گونه که کودار در‌ اطلاعیه‌های اخیر خود نیز بیان نموده است، در برابر وضعیت حساسی که ایران با آن مواجه است، نیروهای چپ و دمکرات باید گام‌های اولیه و جدی‌ای برای همگرایی و نزدیکی بیشترِ باهم بردارند. بی‌گمان تجربه‌ ایجاد جبهه‌ دمکراسی‌خواه علیه فاشیست اردوغانی در ترکیه و باکور کردستان و فاشیسم داعش در روژاوای کردستان و فدراسیون شمال سوریه، سرمایه‌ بزرگی برای محور چپ خاورمیانه و جهان است. با تأسی از این مهم، ضرورت ایجاد چنین جبهه‌ای در ایران و  در برابر فاشیسم جمهوری اسلامی امری ناگزیر می‌نماید.