کارنامه چهل ساله انقلاب ایران در رابطه با زنان [یادداشت]

...سیاهترین بخش کارنامه رژیم ایران در رابطه با زنان زندانهای مخوف آن در سالهای نخست انقلاب است. در کشتارها و اعدامهای مخالفین و فعالین سیاسی در دهه شصت هزاران زن و دختر جوان در زندانهای رژیم مورد شکنجه‌های طاقت فرسا و تجاوز مامورین بازجویی قرار گرفتند ...

جامعه ایران از زمانی که خود را شناخته همواره تحت استبداد و سرکوب شدید قرار داشته و با وجود گستردگی تاریخی و عمق اجتماعی خود همچنان با انبوهی از مشکلات رو به رو بوده است. استبداد و خفقان، جامعه ایران را از توسعه و پیشرفت بازداشته و در این میان هر زمان زنان بودند که نتایج فشار و ترور ناشی از قدرت طلبی را تحمل کرده اند و از زمانی که به تبعیض نسبت به حقوق خود آگاه شده اند مبارزات آنان آغاز شده است. جنبش زنان در تمامی دنیا صرف نظر از هدف و انگیزه هر زمان به عنوان خطری علیه موجودیت حکومت و قدرت قلمداد شده است. جنبش زنان در ایران نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. با نگاهی به تاریخ ایران خواهیم دید زنان در تمامی جنبشها و حرکتهای اجتماعی حضوری فعال داشته اند. مبارزات زنان در ایران هر چند ملموس ولی فاقد جهت و سازمان یافتگی و بیشتر کنشی نسبت به اقدامات سرکوب گرایانه نظامهای حاکم بوده اند با این وجود نمی‌توان شرکت زنان در انقلابهای صورت گرفته در تاریخ ایران را نادیده انگاشت. علی رغم حضور زنان در مبارزات هیچ گاه شاهد بهبود وضعیت آنان پس از پایان هر دوره نبوده‌ایم. می‌توان گفت مبدا مبارزات زنان از جنبش تنباکو در زمان قاجاریان آغاز شد. زنان در قبال فساد و بی کفایتی شاهان قاجار این بار خود وارد میدان تقابل با سیستم شاهنشاهی شدند و با وجود سرکوب سربازان شاه باز هم زنان به مبارزات خود ادامه دادند. در این دوران فرصتی برای زنان فراهم گردید که وارد متن جامعه و در تغییرات آن نقشی داشته باشند. بعدها در مقابل گرانی، قحطی و فقر قیام کردند؛ بنابراین مبارزات زنان ایرانی دارای پیشینه ای به قدمت صدها سال است. پس از صدور فرمان مشروطیت و پیروزی آن با وجودی که زنان در تمامی اعتراضات و تحصنات آن حاضر بودند باز هم با تبعیض و اجحاف روبه رو شدند. زیرا زنان در کنار متکدیان، مهجورین و مجانین از حق دادن رای و انتخاب شدن محروم شدند و این رویکرد بعدها به رویه ای در سیستم حکومتی ایران بدل گشت. در مراحل پیش از انقلاب ۵٧ نیز زنان حضوری فعال داشتند دغدغه آنان تنها سرنگونی نظام فاسد خسروانی پهلوی بود و نوع حکومت برایشان مهم نبود. کاراکتر مبارزاتی زنان تا پیش از انقلاب ۵٧ بیشتر بعد ملی گرایی داشت اما با آغاز حکومت اسلامی به تدریج به سوی تلاش برای کسب برابری و عدالت جنسیتی سوق یافت.

 

با پیروزی انقلاب و برسرکار آمدن حکومت جدید اولین کسانی که باز مورد هدف قرار گرفتند زنان بودند. اندک دستاوردها و حقوقی که در زمان مشروطیت کسب شده بود، از آنان سلب گردید. لغو قانون حمایت از خانواده اولین اقدام ضد زن بود. اما ملموس‌ترین نماد زن‌ستیزی رژیم نوپای جمهوری اسلامی و دیکتاتوری مذهبی در ایران تحمیل و تصویب قانون "حجاب اجباری" بود. قانونی که با اعتراضات گسترده زنان ماهها به طول انجامید اما در نهایت قانون حجاب اجباری به طور رسمی در ادارات، اماکن دولتی و عمومی اجرایی گشت. اجرایی نمودن این قانون همراه با خشونت و شکنجه بود و ماهیتی همچون "کشف حجاب" رضاخان که آمیخته به اجبار بود، داشت تا زنان را دچار ترس و ارعاب نماید و بدینگونه بار دیگر زنان را به پستوها و چارچوب وظایف مادری و همسرداری بازگردانند. بسیاری از آنان از کار بیکار شدند. زنان در حکومت مطلقه ولایت فقیه به شهروندان درجه دو، برانگیزنده فساد و ابزار برآوردن تمایلات جنسی مردان تقلیل و تحقیر یافتند و در چنبره ستم اسلامی از حق یک زندگی عاری از تبعیض محروم شدند. سیاهترین بخش کارنامه رژیم ایران در رابطه با زنان زندانهای مخوف آن در سالهای نخست انقلاب است. در کشتارها و اعدامهای مخالفین و فعالین سیاسی در دهه شصت هزاران زن و دختر جوان در زندانهای رژیم مورد شکنجه‌های طاقت فرسا و تجاوز مامورین بازجویی قرار گرفتند. رژیمی که خود را مدافع زنان، مستضعفین و پابرهنگان تعریف نمود این گونه جوانان و زنان را در دادگاههای دو دقیقه‌ای به جوخه اعدام سپرد.

 

در جامعه اسلامی ایران نفوذ قوانین شرعی و اسلامی در تعیین وضعیت حقوقی زنان تاثیر سوئی گذاشت و مانع از رشد و پیشرفت آنان گردید. در این سیستم نگاهها، عبارات، سنتهای موجود و اندیشه های مسلط جامعه آلوده به تبعیض جنسیتی است که موجب شده حتی زنان نیز خود را حقیر شمارند. نظام معیوب ارزشی و تلقی غلط جامعه باعث شده زنان در جایگاه و موقعیت واقعی خویش قرار نگیرند. زنان ایرانی باید در چنین جامعه ای تابع مناسبات واپس مانده و متحجر مردسالاری باشند. در یک چنین جامعه سنتی با صدها خط قرمز و زندگی قالبی و تعریف شده برای زنان امکان تحول و تغییر اندک است.

 

زنان از ابتدای به قدرت رسیدن حکومت اسلامی تا به امروز هر زمان در خانواده، محل کار و جامعه در حالت کشمکش و نبرد در برابر رویکرد ضد زن رژیم بوده اند. در طول چهار دهه از عمر انقلاب، زنان نه تنها به حقوق واقعی خویش دست نیافته اند بلکه بیش از پیش از متن فعالیتهای اجتماعی به حاشیه رانده شده اند و رژیم، الگوی زن مسلمان را که همانا پیروی از قوانین ارتجاعی رژیم و تمکین بی چون و چرا از همسر و فرزندآوری برای سیستم است را بر آنان تحمیل نموده است. در درازای عمر این رژیم قوانین جدیدی علیه زنان تصویب گردید. سن ازدواج دختران کاهش یافت، حق طلاق به مردان اعطا شد و نظام چندهمسری با تصویب قانون صیغه بار دیگر در جامعه رواج پیدا نمود. به تدریج محدوده دخالت در امور زنان تنگ تر شد و مامورین انتظامی رژیم به شکل وحشیانه ای در نوع پوشش دختران و زنان جوان دخالت می‌کردند و تعرض به حریم خصوصی شهروندان به ویژه زنان به اقدامی عادی در نظام ایران مبدل گشت.

 

آسیبهای اجتماعی در ایران کاراکتری زنانه کسب نموده و زنان به قشری شکننده در برابر مشکلات اجتماعی مبدل شده اند چون در سیستم قانونی و حقوقی ایران جایی برای حمایت از زنان وجود ندارد و زنان نمی‌‌دانند فریاد دادخواهی خود را به گوش کدام نهاد و سازمان برسانند ذاتا سیستم دولتی ایران بر پایه تبعیض و به بردگی کشاندن زنان بنا نهاده شده و نمی‌‌توان از چنین سیستم محافظه کار و متعصبی انتظار به رسمیت شناختن حقوق انسانی افراد به ویژه زنان داشت.

 

در سالهای اخیر آمار اعتیاد، طلاق، کارتن خوابی، خودکشی و خودسوزی زنان رشد صعودی داشته و مشکلات آنان هر روز شکل جدیدی به خود می‌‌گیرد هر چند پرداختن به آثار و پیامدهای هر یک از این پدیده های اجتماعی موضوع بحث این مقاله نیست اما به صراحت می‌‌توان گفت بحرانهای اجتماعی در ایران به مرز کائوس رسیده و دیگر جای انکار این قضیه نیست.

 

در حکومت ایدئولوژیکی مبتنی بر فقه و شریعت اسلام، حضور زنان در سیستم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به تدریج کمرنگتر گردید و ساختار نظام، هویتی مردانه کسب و این مردان بودند که در مورد امور و سرنوشت زنان تصمیم گیری می‌‌کردند. به عبارتی انقلاب ۵٧ نه تنها برای زنان بلکه برای تمام ایرانیان هیچ دستاوردی نداشت و تنها ارمغان این نظام دسپوتیک فقر، بیکاری، تبعیض جنسیتی، نقض حقوق بشر، به رسمیت نشناختن حقوق اقوام و اقلیتهای هویتی و مذهبی، فشار، توطئه و سرکوب بوده است. حال به روزهای پایانی چهلمین سال از این انقلاب نزدیک می‌شویم و در دو سال اخیر فریاد اعتراض و نارضایتی مردم از گوشه و کنار ایران به گوش می‌‌رسد. مردم دیگر از فساد حکومتی، بی عدالتی و انواع مشکلات اقتصادی و اجتماعی به تنگ آمده اند و پیداست که از مواضع خود عقب نشینی نخواهند کرد. آغاز این اعتراضات که در دیماه ٩۶ بود همچنان ادامه دارد و کارگران، دانشجویان، معلمان و زنان نیز اعتراضات خود را نسبت به عدم رسیدگی دولت به مشکلات و مطالبات خود نشان می‌دهند. در زمانی که در ایران جنبش کارگری به نقش تاریخی خود آگاه می‌‌شود جنبش زنان نبایست در مسیری جز در راه مبارزه علیه نظام سرمایه داری و اسلام سیاسی باشد و حضور زنان در این اعتراضات نقش مهمی در تداوم این مرحله ایفا خواهد نمود زیرا زنان بیش از هر قشر دیگری در نظام مردسالار ایران با خشونت و بی عدالتی دست و پنجه نرم می‌‌کنند. هر چند موقعیت و شرایط زنان نسبت به اوایل انقلاب تغییرات بسیاری نموده و پختگی فکری وغنای فرهنگی، سیاسی وسطح آگاهی آنان نسبت به رویدادهای جامعه افزایش یافته است. در طول پروسه مبارزاتی زنان پس از انقلاب بیشتر تلاش و فعالیتها در راستای تغییر و حذف قوانین تبعیض آمیز رژیم بود و این گام مهمی است اما اگر با تحول متناسب در فرهنگ کل جامعه همراه نشود از تاثیرات خود بازمی‌ماند و این مهم با حضور فعال در جنبشها و تشکلهای مدنی همراه است. تا زمانی که فرهنگ و نگرشهای زن ستیز حاکم بر جامعه تغییر نکند تغییر در قوانین نیز با خود دستاورد ماندگاری در برنخواهد داشت. چرا که انقلابهای اجتماعی بدون جهت گیری علیه ذهنیت نظام مردسالار به انجام نخواهد رسید.

 

جنبش و حرکات مبارزاتی زنان در ایران فرعی پنداشته می‌‌شود چرا که مسئله زن در ایران فرعی نگریسته می‌‌شود. تجارب سایر انقلابها نشان می‌‌دهد اگر مسئله زنان به عنوان یک مسئله اصلی در راس اهداف انقلاب و جنبشها قرار نگیرد، شکست آن حتمی خواهد بود. انقلابهای سوسیالیستی بدون عنصر مبارزه برای رهایی زنان اصولا به اهداف خود نخواهد رسید. جنبش زنان می‌تواند به جریانی تعیین کننده در صحنه سیاسی جامعه گردد چرا که آزادی و رهایی زنان از قید و بند جوامع سنتی در واقع رهایی انسانها از سلطه طبقاتی است. در این بین نبایست نقش اتحاد زنان را در دستیابی به آزادی نادیده انگاشت. یکی از موانع اصلی بر سر راه همبستگی زنان، عدم شناخت منافع جمعی است. اگر سازمانها و نهادهای مستقل زنان، مشکلات و مسائل تمامی زنان را سوای تفاوتهای فرهنگی، دینی، مذهبی و نژادی را در دستور برنامه های خود قرار دهند می‌توان به موفقیت و کسب دستاوردهای آنان امیدوار بود.