بهار عربی در ایران: در باب به رسمیت شناختن رنج | یادداشت

... شهرهای خوزستان از اواخر تیرماه ۱۴۰۰ در شرایطی دستخوش اعتراضات مردمی شدند که جامعه و رسانه‌ها به نیابت از آنها  همچنان بر طبل عرب‌ستیزی خود می‌کوبیدند ...

◼️ ده روز بعد از آغاز اعتراضات خوزستان موجی از بیانیه‌ها و مواضع حمایتی از خیزش مردم این منطقه به راه افتاده است.  برخی از این حمایت‌ها مانند همبستگی تشکل‌های کارگری برآمده از واقعیات مادی و همدلی طبقاتی است اما اکثر حمایت‌های هفته گذشته از تظاهرات شبانه مردم عمدتا عرب خوزستان بیش از آنکه در جهت مبارزه‌ای مشترک باشد ناشی از «نگرانی ملی» گروه‌های مختلف است. نگاهی موشکافانه به ده‌ها بیانیه منتشر شده در حمایت از خیزش احواز به وضوح نشان می‌دهد که دغدغه این دسته از حامیان دور و نزدیک ارتباطی به رنج و ستم مضاعف خلق عرب در ایران ندارد. اما دلایل اعتراضات اخیر خوزستان چیست، مردم از چه به ستوه آمده و دقیقا چه می‌خواهند؟ چه افراد و گروه‌هایی با آنها ابراز همبستگی کردند و چرا با رغم قلابی بودن همراهی‌ها با خیزش خوزستان می‌توان به یک همبستگی دمکراتیک امیدوار بود؟

جهان در شرایط اقلیمی ویژه‌ای به سر می‌برد، اگر بسیاری از کشورها در آستانه خشکسالی قرار گرفته‌ند بسیاری دیگر از کشورها مثل ایران به دلیل سیاست‌های ضد محیط‌زیستی نظام حاکم در حال تجربه عمق این خشکسالی هستند. آب به عنوان نماد حیات بشری و یکی از عناصر کلیدی اقتصاد سیاسی در حال حاضر بدون واسطه به اصلی‌ترین مساله مردم خوزستان تبدیل شده است. آنها پیش از هر چیز و عجالتا به فقدان آب اعتراض دارند اما چرا آب بزگترین دریاچه‌های خوزستان به عنوان پرآب‌ترین منطقه ایران پیش از بقیه مناطق ایران خشک شده یا در آستانه خشکی قرار گرفته؟ آب در ایران و به ویژه در خوزستان چگونه سیاسی شد و چرا اعتراض به آب در عین حال اعتراض به سیاست‌های حکومت آپارتاید ایران است؟

حکومت ایران یکی از فشل‌ترین نظام‌های جهان در کنترل و حفاظت از محیط زیست است. این حکومت نه تنها نگاهی حامیانه به اکو سیستم ندارد بلکه در مواردی مانند برخی موارد آتش‌سوزی جنگل‌های کوردستان علنا به دشمنی با آن پرداخته است. حکومت با چنین رویکردی به محیط زیست به عنوان راه‌حلی برای بحران آب در مناطق مرکزی مانند اصفهان اقدام به انتقال آب از خوزستان به دیگر نقاط ایران کرد. استثمار اکوسیستم خوزستان نه تنها نتوانست زاینده‌رودها را از تشنگی نجات دهد بلکه کارون و ده‌ها رودخانه دیگر در این منطقه را با خشکی و قحطی تام و تمام روبرو ساخت.

سیاست انتقال آب از خوزستان نه بر مبنای اصول علمی و محیط‌زیستی بلکه بر اساس استراتژی عرب‌ستیزانه حکومت ایران صورت گرفت. در سال‌های اخیر تالار حورالعظیم- به دلیل استخراج نفت خشک شد. طبق بخشنامه‌ای که سال ۱۳۸۴ فاش شد محمد علی ابطحی، معاون محمد خاتمی، رئیس جمهور وقت ایران دستور داد که بافت جمعیتی خوزستان به ویژه در احواز حمیدیه به زیان عرب‌ها تغییر کند. این دستور‌العمل فاشیستی با موجی از اعتراضات هویت‌طلبانه در اقلیم احواز روبرو شد. با گذشت حدود بیست سال مردم سالانه به صورت تجمع و راه‌پیمایی سالگرد افشا شدن این سند تاریخی را گرامی می‌دارند. این اعتراض‌ها در هیچ برهه‌ای مورد حمایت گروه‌ها و جریانات سراسی سیاسی و حتی دیگر ملیت‌های ایران قرار نگرفت. گفتار حاکم، روشنفکران و حامیان آنها  همواره با «تجزیه‌طلب» خواندن معترضان سعی در نادیده گرفتن اعتراضات خلق عرب و پاک صورت مساله داشته‌اند.

سیاستهای ضد عرب در ایران به تغییر بافت جمعیتی محدود نمی‌شود. همین چند روز پیش و در پی اعتراضات خوزستان محمود احمدی‌نژاد رییس جمهور اسبق ایران صراحتا گفت که «یک باند امنیتی» درون قدرت وجود ارد که مانع توسعه خوزستان می‌شود. او از دوران هشت ساله حکومت خود مثال آورد و گفت و به بهانه «جنگ مجدد» طرح‌های اساسی در خوزستان پذیرفته نمی‌شدند. این سیاست البته به خوزستان محدود نیست، سالها پیش عبدالله رمضانزاده، دیگر عضو ارشد کابینه خاتمی و استاندار سنه (کوردستان) گفته بود در رابطه با توسعه مناطقی مثل کوردستان آشکارا به او گفته‌اند که باید طوری باشد که شیرفلکه آن نه در کوردستان، بلکه در تهران باشد. البته اگر او با این الگوی توسعه مشکلی داشت، سال‌ها به عنوان استندار کوردستان «خدمت» نمی‌کرد.

در ایران اشکال مختلفی از نژادپرستی وجود دارد، اما حجم عرب‌ستیزی قابل مقایسه با دیگر انواع آن مانند افغان‌ستیزی، ترک‌ستیزی و ...نیست که رواج آن حداکثر نیم قرن می‌گذرد. عرب‌ستیزی در ایران نه تنها سیاست ثابت حکومت‌های معاصر (از ‌شاه تا شیخ) بوده بلکه این پدیده سخت در ادبیات فارسی و در میان تفکر سیاسی گروه‌های مختلف ریشه دوانده است. نژادپرستان در ایران معتقدند که مردم خوزستان (که خود عنوانی مساله‌دار است) نه عرب بلکه عرب‌زبان هستند. به این ترتیب می‌خواهند بگویند که آن بخش ایران از سوی عرب‌ها اشغال شده و زبان آنها بر مردمان فارس این مناطق تحمیل شده است. تقلیل هویت عرب - که در ایران وجه‌ای تماما سیاسی دارد – در زبان، در رسانه‌ها، میان گروه‌های سیاسی و در خلال تولیدات انبوه آکادمی و آکادمی‌های موازی اتفاق می‌افتد.

از جمله مصادیق عرب ستیزی در ایران، برجسته کردن هویت عربی زنان قربانی قتل‌های ناموسی و تلاش برای ترسیم چهره‌ای خشن و مردسالار از جامعه عرب و تعمیم آن به عرب‌ها در ایران و در مواردی حتی به کل تاریخ عرب. یکی از سلبریتی‌های سیاسی فضای فارسی‌زبان، سال گذشته در واکنش به قتل یک زن در مناطق عرب‌نشین توضیحی نوشت که با وجود موجی از انتقادها هرگز حاضر به پس گرفتن یا اصلاح آن نشد. او نوشته بود: «زنده به گوری دختران سنتشان بود.»

اتهام‌سازی و پرونده سازی‌های امنیتی طی ۱۵ سال گذشته شکل دیگری از عرب‌ستیزی سیستماتیک است که همزمان از سوی حکومت و مخالفان آنها پیش برده شده است. بر این اساس، هرگونه صدای اعتراضی و انتقادی از طرف عرب‌های خوزستان بلافاصله با انتساب به اسلامیسم (القاعده و حالا هم داعش) و عربستان سعودی در نطفه خفه می‌شود. مخالفان مرکزگرا نیز معترضانی تن به آسمیلاسیون سیاسی نمی‌دهند به «بعث» و «صدام حسین» منتسب می‌کنند. صدای آن‌ها را در رسانه‌ها حذف می‌کنند و یا خود به جای آنها سخن می‌گویند یا اینکه تریبون را به آندسته از «عرب زبانان» و مفرسان قرار می‌دهند که سابقه نوشتاری و فعالیت آنها در رسانه‌های جمهوری اسلامی همواره انکار هویت عربی و پررنگ کردن هویتی شیعی بوده است.

این سیاست به مرور به تثبیت عرب‌ستیزی در ایران منجر شده است. حکومت از طریق بازنمایی ایدئولوژیک عامل مذهب بانی شکلی از دین ستیزی، یا مشخصا اسلام‌ستیزی شده است. از آنجا که دین اسلام به صورت تاریخی با زبان عربی گره خورده خاستگاه جغرافیایی آن نیز از جمله عربستان سعودی فعلی است، ترجمان اسلام‌ستیزی اجتماعی در ایران عملا به شکل دیگری از عرب‌ستیزی منجر شده است.

شهرهای خوزستان از اواخر تیرماه ۱۴۰۰ در شرایطی دستخوش اعتراضات مردمی شدند که جامعه و رسانه‌ها به نیابت از آنها  همچنان بر طبل عرب‌ستیزی خود می‌کوبیدند. نخستین واکنش رسانه‌های جریان اصلی فارسی‌زبان به اخبار اعتراضات در نقاطی مانند خوزستان و آذربایجان و کوردستان نه تلاش برای کسب اطلاعات و پوشش خبری بلکه جعلی تلقی کردن آن است. بنای صاحبان این دسته از رسانه‌ها نه بر صحت خبر، بلکه بر این توهم استوار است که «حتما باید یکجای کار بلنگد، مراقب باشیم اینها خالی‌بندند!» آنها روز اول با چنین رویکردی به استقبال اعتراضات احواز و حمیدیه و …رفتند، اما از روز دوم اعتراضات نه به منظور همبستگی، بلکه با انگیزه مصادره اخبار و به دست گرفتن ابتکار اقدام به پوشش و چه بسا پوشش ویژه اخبار گرفتند. شبکه‌های اجتماعی نیز به تبعیت از رسانه‌ها پر شد از عناوینی مانند «خوزستان میان گیوتین تجزیه‌طلبی و ناکارآمدی» و روزنامه‌نگاران و لابیست‌های حکومت در رسانه‌های خارجی نیز شروع کردند به تکرار همین سناریو و حتی فراتر از آن انتساب قتل معترضان به دست مردم.

در همین حال گروه‌ها، سازمانها، نهادها، افراد و سلبریتی‌های زیادی از این اعتراضات حمایت کردند. خانه سینما از «این پاره تن ایران، مهد تمدن عیلام با قدمتی به بلندای تاریخ کشور» سخن گفت. هنرمندان موسیقی در حمایت از خوزستان نوشتند «حال ایران خوب نیست»، حسین علیزاده هم اعتراضت را «صدای قلب ایران» توصیف کرد که به گفته او «در جان ایران می‌تپد». فعالان سیاسی و مدنی هم خواهان «آغاز گفت‌وگوهای ثمربخش ملی با نمایندگان واقعی مردم معترض در خوزستان» شده‌اند. در اکثر این بیانیه، از جمله در بیانیه کانون نویسندگان ایران در همین رابطه اثری از کلمه «عرب» وجود ندارد، یا مثل سازمان عفو بین‌الملل از معترضان با عنوان ««فعالان عرب اهوازی» یاد کرده‌اند که تنها بیانگر گوشه‌ای از اعتراضات در ده شهر خوزستان است.

با وجود اینکه رسانه‌ها نیز در حال بازتولید مکرر چنین رویکردی هستند اما هرگونه صدای مخالف را سانسور و بایکوت می‌کنند. گروه‌ها و سازمان‌های دیگری با رویکردی متفاوت به همبستگی با خیزش خوزستان پرداخته‌اند. پلاتفرم دمکراتیک ایران در بیانیه‌ای با اشاره به اینکه «تخریب محیط زیست و اشاعه فقر، کاملا مهندسی شده در استان‌های سنه، خوزستان، سیستان و بلوچستان صورت می‌گیرد» یادآوری کرده که «اعمال این سیاست بر ملل تحت ستم تاریخی بسیار طولانی دارد و از زمان حاکمیت پهلوی آغاز گشته و توسط رژیم جمهوری اسلامی افزایش و تسریع یافته است.» این پلاتفرم که به گروه‌های چپ کورد نزدیک است تاکید کرده که «باید متحدانه به میدان آمد و ضرورت اتحاد دمکراتیک را درک کرده در جهت آن اقدام عملی نمود و مبارزه‌ای جدی و متحدانه از سوی ستمکشان در ایران را آغاز نمود.» آنها با «خلق مبارز و معترض عرب و لر در خوزستان و کارگران اعتصابی» ابراز همبستگی کرده و حمایت خود را از «اعتراضات، مبارزات و اعتصابات» آنها اعلام و ضمن همدردی با خانواده‌های جانباختگان از  «عاملین این جنایات که همانا دستگاه سرکوب و حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی» اعلام انزجار کرده است.

در همین راستا، سندیکای کارگران شرکت نیشکر هفت‌تپه نیز در همبستگی با خیزش مردم در خوزستان نوشت «ما در کنار اعتصابات و اعتراضات کارگری، از خروش خیابانی فرودستان و مردمی که به شرایط بد معیشتی، بی‌آبی و بی‌برقی و نبود دیگر امکانات مورد نیاز زندگی به ستوه آمده و دست به اعتراضات خیابانی زده‌اند، هم‌صدا هستیم، ما خود اعتراض هستیم.» همزمان، کارگران اعتصابی شرکت نیشکر هفت‌تپه نیز در جریان تجمع کارگری خود از اعتراضات مردم خوزستان در رابطه با بی‌آبی و سیاست‌های انتقال آب و سدسازی اعلام حمایت کردند.

اگرچه ابتکار عمل رسانه‌ای به دلیل مصادره رسانه‌های جریان اصلی در اختیار سندیکاهای کارگری و نهادهایی مانند پلاتفرم دمکراتیک ایران نیست اما فحوای کلام و رمزگشایی از زبان و ادبیات آنها نشان می‌دهد که فرای جنجال‌های رسانه‌های و تقابل‌های جعلی در شبکه‌های اجتماعی، در پی یک همبستگی انتقادی و رادیکال هستند. انتقادی از این جهت که می‌توان با روش‌ها و سنت‌های مبارزاتی در جای جای ایران موافق نبود اما به عوض برجسته کردن چنین اختلافاتی، به حمایت بی‌چون و چرا از جنبش‌هایی پرداخت که خیابان را برای بیان مطالبات خود انتخاب می‌کنند. رادیکال نیز از این حیث که در حمایت‌ها و همبستگی با مردمانی که تجربه ستم مضاعف را از سر می‌گذارند کوچکترین تردیدی به خود راه نداد و علیه گفتار حاکم که در حال تقلیل مساله به «تجزیه طلبی» است ایستادگی کرد.◻️