آوارگی میان شرق و غرب! | یادداشت

... اردوغان و لوکاشینکو پناهجویان را به جلو هول می‌دهند تا رهبران اروپا را برای قبول خواستەهای خود تحت فشار قرار دهند و اتحادیه اروپا با زیر پا گذاشتن قوانینش، آوارگان را پشت دیوارهای مرزی و سیم‌های خاردار رها می‌کند...

◼️ خبر کوتاه است اما فاجعه بزرگ؛ یک زن پناهجو در مرز لهستان پیدا شد، بیحال و پریشان. او باردار بود. نوزادش در شکم در معرض سرما و گرسنگی از دست رفته و خودش در بیمارستان با مرگ دست و پنجه نرم می‌کند.

آن طفل معصوم به دنیا نیامده از دنیا رفت، بدون آنکه دستان گرم مادرش را بگیرد. بدون اینکه حتی نامی و نشانی داشته باشد. او تیتر هیچ رسانه پرمخاطبی نمی‌شود و هیچ رهبری در جهان بابتش خجالت نمی‌کشد. نه در شرق و نه در غرب. نه آن حکومت‌های مستبد خاورمیانه که پای بر گردن والدین این کودکان گذاشته و مجبور به کوچ کرده‌اند و نه آن اروپایی که پلیسش با باتوم و گاز فلفل از آنها استقبال می‌کند.

پناهجویی و ماجرای آن راه‌های پرخطر و خشونت پلیس و سرما و گرسنگی و تشنگی و انواع مصائبی که در کمین‌اند، برگ دیگری از کتاب دردهای کودک در جهان ماست؛ قرن بیست و یکم. آنها حتی اگر در معرض توفان مخاطرات از لحاظ جسمانی نمیرند، در اثر مشاهدەی این بی‌رحمی‌ها‌، کشته می‌شوند؛ روحی و روانی. لطافت کودکی آنها لگدمال می‌شود. قساوتی که می‌بینند نخواهد گذاشت کودکی باشند سبک بال که می‌خندد و می‌دود و پر می‌کشد. آنچه دیده‌اند از حافظه‌شان پاک نمی‌شود.

در جهانی که سازمان ملل و منشور حقوق بشر و هزار و یک نهاد و معاهده بین‌المللی دارد، کودکان هنوز وسط جنگ افروزی و قلدری دولت‌ها له می‌شوند. آنها قربانی مناقشاتی می‌شوند که از آن خبر ندارند.

اردوغان و لوکاشینکو پناهجویان را به جلو هول می‌دهند تا رهبران اروپا را برای قبول خواستەهای خود تحت فشار قرار دهند و اتحادیه اروپا با زیر پا گذاشتن قوانینش، آوارگان را پشت دیوارهای مرزی و سیم‌های خاردار رها می‌کند. آنها را در شرایط سخت قرار می‌دهد، می‌زند و تحقیر می‌کند. لهستان پا را فراتر می‌گذارد و در سکوت خبری، رساندن خوراکی و هرگونه امدادرسانی به پناهجویان را ممنوع می‌کند. بزرگ‌ترها به کنار، به کودکان هم زجر و گرسنگی می‌دهند تا به رقبای شرقی خود بگویند می‌توانند همچون آنان بی‌رحم باشند.

این کودکان بی‌گناه نه راه پس دارند و نه پیش. روبرویشان سراب و پشت سر خراب. آنها نبودند که تصمیم گرفتند کجا و در کدام خانواده به دنیا بیایند و آنها نیستند که با علم به مخاطرات پا در این راه گذاشتند. بزرگترها برایشان تصمیم گرفته‌اند و این تصمیم ناشی از جبری بوده که آنها احساس می‌کردند. بهرحال هیچکس نمی‌تواند کودکان پناهجو را بخاطر وضعی که در قرار گرفته‌اند مقصر جلوه دهد و سرزنش کند.

آنها که به دنبال آینده‌ای بهتر در این راه لعنتی زیر توکل به زمین و آسمان رها شده‌اند، به کجا برگردند؟ به خاورمیانه‌ای که هنوز میلیون‌ها کودک آن به کار و بردگی گرفته می‌شوند؟ به کشورهایی که تحت نام هسمر قانونی به کودکان تجاوز می‌‌کنند؟ به آنجا که جلوی صفر تا صد حقوقشان یک علامت سئوال بزرگ است؟

به کجا برگردند کاش تنها مساله مجهول بود، به کجا بروند هم پاسخی نمی‌یابد!

براستی به کجا بروند؟ به اروپایی که علنا و عملا آنها را نمی‌خواهد و پس می‌زند؟ به اتحادیه‌ای که حقوق بشرش پشت مرزها تمام می‌شود؟ به چه کسی پناه ببرند؟ به آنکه جلویش سیم خاردار و خندق زده و روی صورتش گاز اشک آور می‌زند؟ به آنها که پناهجویان را روزهای طولانی عامدانه در سرما گرسنگی می‌دهند؟

 وقتی در اروپا سالانه صدها تن غذای اضافی دور ریخته می‌شود و در نقاط دیگری از جهان هزاران کودک از گرسنگی می‌میرند، وقتی می‌شود با اندکی کاهش بودجه نظامی کشورها همه‌ی تنگدستان جهان را از باتلاق فقر و فلاکت نجات داد و اینطور نمی‌شود، وقتی جیب‌های میلیاردرهای دنیا از فروش تسلیحاتی که قرار است خون فرودستان را بریزد پر می‌شود و وقتی سران کشورهای مدعی حقوق بشر بی‌هیچ شرمی کنار دیکتاتورهای خاورمیانه و سایر نقاط جهان عکس یادگاری می‌گیرند و دستان خونینشان را به گرمی می‌فشارند، چگونه می‌توان به دنیایی اندیشید که هیچکس از استبداد و فقر در آن آواره نمی‌شود. به دنیایی که کودکانش در راه پناهجویی دیگر سختی نمی‌کشند، در دریا خفه نمی‌شوند، در سرما یخ نمی‌زنند و در گرما از پا درنمی‌آیند.◻️