نیایشگاه گری سور و برخودان- بخش چهارم

آری، آنها ۹ نفر بودند که امیدها و اراده‌های راسخ آنان برای دست زدن به هر کاری کافی بود. دشمن از همین می‌ترسید. دشمن در مقابل در عمومی سنگر زده بود. حملات دشمن و مقاومت مبارزه تا ۳ سپتامبر ادامه پیدا کرد.

دشمن درِ عمومی تونل‌ها را در اختیار گرفته بود. چون برای اشغال در بالکن از مواد منفجره موجود نتیجه‌ای عاید دشمن نمی‌شد، از نارنجک و بمب‌های دستی استفاده می‌کرد. هدف نظامیان این بود که با حرف زدن و گفتگو حواس نیروهای گریلا را پرت کرده و در این میان به سوی آنان شلیک کنند.

ارتش ترک شب ۲۴ آپریل حمله اشغالگرانه خود را به زاپ، متینا و آواشین آغاز کرد. زاپ، متینا و آواشین و گری سور از مراکز برخودان بودند. گری سور هم خط مقدم نبرد و هم نیایشگاهی لبریز از معنویت بود. ما برخودان گری سوی را که ۸۰ روز ادامه پیدا کرد، بر اساس روایات مزگین دالاهو، آرمانج سمکو و تیکوشین دوریم بازسازی کرده‌ایم.

پاسخ به درخواست تسلیم ارتش ترک

سنگرها به شدت مورد حمله قرار می‌گرفتند، به همین دلیل نمی‌توانستند زیاد به آنها نزدیک شوند. با موشک مرتبا این سنگرها مورد حمله قرار داشتند. در بخش سنگرها، مسیر حرکت هوا رو به خارج بود، به همین دلیل در این بخش گازهای شیمیایی مرتبا به سوی خود دشمن برگشت می‌خورد. این مسئله نقطه قوتی برای گریلا بود. از در اصلی غار، با بی-۷ و بمب مرتبا به نیروهای دشمن حمله می‌شد و اجازه نمی‌دادند که سنگرهای خود را ایجاد کنند. نقطه ضعف مواضع نیروهای گریلا این بود که نمی‌توانستند از همدیگر پشتیبانی کنند. بالکن هم نمی‌توانست از درهای دیگر پشتیبانی کند. درها بصورت صحیح تعبیه نشده بودند و این یک نقطه ضعف بود. در این دوره چندین بار از نیروهای گریلا درخواست شد تا خودشان را تسلیم کنند. گهگاه به زبان کوردی این درخواست را مطرح می‌کردند، باز حتی شنیده بود که برخی از نیروهای ارتش ترک به زبان عربی حرف می‌زنند. جاشها به بالای قله می‌آمدند و فریاد می‌زدند. در زمانیکه زنارین و اوزگور مشغول نگهبانی بودند آنها شنیده بودند که نظامیان ترک با زبان کوردی، لهجه منطقه سمسور حرف می‌زنند. هواگیرهای بالکن بزرگ بودند، از همانجا فریاد می‌زدند. در پاسخ گریلاها جواب می‌دادند ما فداییان رهبر آپو هستیم. ما هرگز تسلیم نمی‌شویم. ما فداییان خلقمان هستیم، تسلیم به معنای خیانت است.

بعد از مدتی دشمن سنگر شهید تیکوشین را که اشغال کرده بود با مواد منفجره، منفجر کرد. به شوخی می‌گفتند که این چه کاری است، ما سنگر را خالی می‌کنیم، دشمن آن را می‌گیرد، دشمن آن را می‌گیرد ما آن را منفجر می‌کنیم.

توجه به طبقه پایین

نیروهای ترک بعد از در سنگر تلاش کردند تا وارد طبقه بالایی شده و حمله کنند. از در اصلی وارد شدند و دو بار با بی-۷ به بالاترین نقطه شلیک کردند. از طرف دیگر گریلاها هم با سلاح زاگرس به سوی کبراها شلیک کردند زیرا از این موضع اجازه داه نمی‌شد که دشمن در بلندی‌ها مواضع خود را مستقر کند. از طرف دیگر دشمن می‌خواست تا مواضع خود را در بخش بالایی مستحکم کند، اما نمی‌توانستند به در نزدیک شوند. مسافت آنها با نیروهای گریلا هم زیاد نزدیک نبود که بتوانند از گاز یا بمبم‌های دستی استفاده کنند. تنها می‌توانستند از بالا با ریسمان کیسه‌های بمب را به پایین بیندازند. هدف آنها این بود که از دور اجازه ندهند تا نیروهای گریلا از تونل خارج شوند و دست به عملیات بزنند. زمانیکه دشمن به این منطقه آمده بود، نخست گریلا به آنها ضربه زده بود. به همین دلیل به صورت مخفیانه تک تیراندازان خود را مستقر کرده بودند. به همین دلیل گریلاها نمی‌توانستند خارج شوند. در ۱۵۰ متری نزدیک به در، محوطه‌ای جنگی وجود داشت. دشمن در همانجا حضور داشت. بعد از چند روز تک تیراندازان خود را در مقابل در اصلی مستقر کردند. اوزگور در درِ اصلی موضع گرفته بود، با دوربین مشاهده کرد که ۲ تک تیرانداز استتار شده در آنجا مستقر شده‌اند. آنروز ۸ اگوست بود.

پیش از آن در این محل دوشکا نصب شده بود. بوتان می‌گفت حتی اگر به هدف هم نخورد شلیک کنید. زیرا می‌خواست از این طریق به دشمن بگوید که ما بر صحنه جنگ کنترل داشته و حاکمیت را در دست داریم. نمی‌خواست که اجازه بدهد به لحاظ روانی در آسودگی باشند. زمانی که ضربه می‌خوردند، هلیکوپترهای هجومی مسیر خود را تغییر می‌دادند. با حمله به مام رشو هم به دشمن حمله شده بود. به راحتی می‌شد از آنجا خارج شد، حتی در مواقعی برای افروختن آتش هیزم می‌آوردند. حمله گریلاها در این وقت، به نتیجه دست یافته بود و به همین علت دشمن متوجه این نقطه شده بود. گفته شد که در صورتیکه دشمن به طبقه پایین نفوذ کرده باشد باید دوشکا را به طبقه میانی ببریم و از آنجا به سوی دشمن شلیک کنیم. روز قبل بود که دشمن وارد طبقه پایین شده بود و مواضع خود را مستحکم کرده بود. به همین دلیل نیروهای گریلا همانروز به شدت آنها را گلوله باران کرده بودند. تلاش شد تا اجازه ندهند که به آسانی در اینجا مستقر شوند. بیشتر به طبقه پایین توجه می‌شد و بر شمار نگهبان‌ها در این بخش هم افزوده شده بود. برخی از اوقات بمب‌ها را به طبقه پایین پرتاب می‌کردند و از درون هم استفاده می‌شد. گریلاها آتشباری خود را قطع نمی‌کردند تا دشمن فکر نکند که گریلا این بخش را تخلیه کرده است. بار دیگر با ریسمان کیسه‌های پر از مواد منفجره را به مقابل در رسانده بودند. تیکوشین نزد بوتان آمده و گفت: این مواد منفجره از در بسیار دور است و صرفا برای تاثیر گذاری روانی بر ما در اینجا قرار داده شده است. بعد از آن رفته بود و چند گلوله شلیک کرده بود. اما این کیسه مواد منفجره منفجر نشده بود. تمام تی‌ان‌تی داخل کیسه ریخته شده بود. بوتان می‌گفت: اگر نظامیان ترک ببینند که کیسه آنان سوراخ سوراخ شده است دیوانه می‌شوند. زمانیکه بوتان به داخل تونل بازگشته بود، تیکوشین و آرمانج نگهبان بودند. در زمان نگهبانی این دو دشمن، مواد منفجره را پرتاب کرده بود. این بار بوتان گفت: ما هم بعضی وقتها دست به اقدامات بدون منطق می‌زنیم. اگر عده‌ای بشنوند که ما به سوی مواد منفجره شلیک کرده‌ایم، می‌گویند که اینها عقل ندارند.

شلیک از بمباتار با زوایای تخمینی

ماکتی به شکل انسان درست کردند. یک دستمال کوردی هم دور سر او پیچیدند. زمانیکه این ماکت را در مقابل در عمومی قرار می‌دادند، نظامیان ترک به سوی این ماکت شلیک می‌کردند. گلوله‌هایی که به سوی این ماکت شلیک می‌شد برخی اوقات کمانه می‌کرد و به صخره‌ها برخورد کرده و تکه‌های سنگ به هوالان می‌خورد. یک روز که دلال این ماکت را در بیرون در گذاشت و به آن شلیک شد، تکه‌های یک صخره به صورت وی خورد بوتان به شوخی گفت: وای بالاخره تو هم زخمی شدی و صورتت نشان از جنگ گرفت. دیگر همه می‌دانند که تو هم در جنگ شرکت کرده‌ای. دلال را بعدا به طبقه میانی فرستادند اما همیشه می‌گفت که من در طبقه پایین مجروح شده‌ام، باید به همانجا بروم.

مزگین در ۱۱ اگوست برای کنترل اطراف از تونل خارج شد و مشاهده کرد که چند کیسه در آنجا قرار دارد. مشاهده کرد که در حال سنگر زدن هستند، اگر اجازه داه می‌شد که در آنجا سنگر ایجاد شود، بر شدت و تعداد حملات و آتشباری دشمن افزوده می‌شد. مزگین برای کسب اطلاع بیشتر خواست تا فیلم و عکس بگیرد، زیرا نمی‌توانست سر خود را به تمامی بلند کند. به محض اینکه دوربین را بالا برد، تک تیر انداز دوربین مزگین را هدف قرار داده و دست مزگین هم مجروح شد. تیکوشین هم زمانیکه با دوربین بیرون را کنترل می‌کرد، از ناحیه پا مورد اصابت قرار گرفت. زانوی وی زخمی شده بود. جراحتهای آنها سبک بود. سرشان را زیاد بالا نبرده بودند، اما تخمینا با بمب اندازهایشان مواضع دشمن را مورد هدف قرار می‌دادند. تلاش می‌شد تا دشمن را وادار کنند که از در اصلی حمله کند، اما دشمن به این در زیاد نزدیک نمی‌شد. در واقع زمانیکه دشمن با هواپیما این در را مورد حمله قرار داده بود، در مقابل در صخره‌ای ایجاد شده بود. در صورتیکه دشمن می‌خواست حمله کند، لازم بود که مستقیما و رو در رو حمله کند که جسارت انجام چنین حرکتی را نداشت. تنها از دور این در را کنترل می‌کرد و تا روز آخر هم این موقعیت را حفظ کرد.

جریان هوا در تونل‌ها بسیار خوب بود

از جمله محاسن تونل این بود که هر چند بسیاری از درهای تونل بسته شده بودند، اما جریان هوا در آن به خوبی برقرار بود. گاز تاثیر چندانی نداشت. بیشتر هوالان مجروح شده بودند، بیشتر بی‌رمق شده بودند، اما هیچ یک آن را جدی نمی‌شمرد. چون تعداد مجروحان افزایش یافته بودند، هر یک از گریلاها روزانه ۸ تا ۱۲ ساعت مجبور به نگبهانی بودند. خسنگی هم وجود داشت. به تناسب بزرگی غار، تعداد هوالان کم بود، اما با توجه به کمی مواد غذایی، به نظر می‌رسید که چه بهتر، که تعداد هوالان کمتر است. در این رابطه دشواری‌ها و مشکلاتی روی داده بود، اما برای زدن ضربه به دشمن، همیشه بر روی انجام پروژه‌هایی تمرکز می‌کردند. نزد بوتان می‌رفتند و پیشهادات خود را مطرح می‌کردند.

موهای سر همه کوتاه شد

به دلیل خستگی هوالان حتی نمی‌توانستند امور شخصی خود را هم انجام دهند. بلند شدن موی سر هوالان زن مشکلاتی را برای آنان درست کرده بود. گیسوی هوالان زن از کمربندهای آنان هم پایین‌تر آمده بود. به دلیل حملات مکرر گازهای شیمیایی آنها حتی نتوانسته بودند در تمام این مدت حمامی بگیرند. تصمیم گرفته شد که گیسوهای خود را کوتاه کنند. زنارین نخست مخالفت کرد، اما بعدا اجازه داد که موهای سرش کوتاه شود. البته هیچ کس نمی‌دانست که موها را باید چگونه کوتاه کنند، زنارین ناشیانه دست به این کار زد. قربانیان دیگر این ناشیگری زنارین اعتراض کردند. دلال هم موهای زنارین و اوزگور را کوتاه کرد. آرگش را صدا زدند. آرگش نخست موهای تِکوشین و دلال و سپس همه زنان را کوتاه کرد. مدل موهای همه مانند مدل موی مردان شده بود، مردان هم موهای سرشان را کوتاه کردند. همه به همدیگر شبیه شده بودند. نتیجه این نبرد ناعادلانه که بر همه ظلم شده بود، باعث خنده و شوخی شده بود. تلاش می‌شد که وضعیت موجود به هیچ نحو مانع از شور زندگی نشود. حتی شهید شدن، زندگی در این شرایط همچنان ادامه داشت. همراه با نبرد و رویارویی با دشمن کتاب هم مطالعه می‌شد. مکتوبات سازمانی امحا شدند. چند کتاب هم برای آنکه به دست دشمن نیفتند سوزانده شدند. گاهی اوقات تخت مجروحان تمیز می‌شدند، با مجروحان صحبت می‌شد و تا آخرین روز این کارها ادامه پیدا کرد.

دشمن درِ اصلی را به کنترل در آورده بود. و چون نتوانسته بود در بالکن را هم با مواد منفجره از بین ببرند، اکنون ناچار شده بودند با بمب‌های دستی به آن حمله کنند. زمانی روبروی نیروهای ما قرار می‌گرفتند درخواست می‌کردند که تسلیم شویم. هدف نظامیان ترک این بود که با گفتگو حواس گریلاها پرت شود تا بتوانند موشک و بمبم‌های خود را بر روی آنها منفجر کنند. بوتان که از این مسئله اطلاع داشت می‌گفت هر زمان که با شما گفتگو کردند به سویشان شلیک کنید. چند بار خواسته بودند که جنگ روانی راه بیاندازند، زمانیکه آرگش نگهبان بود، ناگهان نظامیان ترک فریاد زدند که 'فرمانده شما تسلیم شده است، شما هم بیایید تسلیم شوید. می‌دانیم که مواد غذایی ندارید، نان ندارید، تعدادتان هم کم است، می‌دانیم که ۵ نفر از شما زنده هستند'. آرگش پاسخ داد: ما ۵۰ نفریم. ۵۰ نفر. به آرگش گفتند بسیار غلو کردی، اگر می‌گفتی ۲۰ نفر هستید بیشتر باور می‌کردند. با هم می‌خندیدند. آنها ۹ نفر بودند، اما امید و عزم راسخ آنان برای هر اقدامی کافی بود. دشمن از همین مسئله در هراس بود. دشمن در محلی بدور از در اصلی روبروی آن تجمع کرده بود. از طرف بالکن مشکلات شدیدی در جریان بود. چون با بمبماران سنگ‌های بسیاری به پایین افتاده بودند. هم از سنگر شهید تیکوشین و هم از بالکن شلیک می‌شد. گاهگاهی بمب‌های دستی را منفجر می‌کردند و یا با راکت‌های بی-۷ گریلاها را هدف می‌گرفتند. حملات دشمن و برخودان گریلا تا ۳ سپتامبر ادامه پیدا کرد.

تحلیل سازمان کافی است

صدای هوال آمد از بی‌سیم مرکزی شنیده می‌شد. اما چون کابل در داخل جدا می‌شد صدا به طرف دیگر نمی‌رفت. زمانی که صدای او شنیده شد همگی خوشحال شدند. ارزیابی وی با تحلیل قرارگاه ورخله و گری سور بسیار متفاوت بود. زمانیکه این تحلیل از بی‌سیم قرائت می‌شد، می‌پرسیدند: براستی این ارزیابی و تحلیل در مورد ماست؟ آیا به این دلیل که آنان خود در این موقعیت بسر برده بودند آنچنان آن را غیرطبیعی ندیده بودند؟ ارزیابی و تحلیل در رابطه با این مقاومت بسیار مهم و بزرگ بود. گفته می‌شد که هوالان با چنین نگاهی برخوردان ما را ارزیابی می‌کنند، امیدواریم سزاوار آن باشیم. واکنش راسخ بوتان بسیار متمایز بود. می‌گفت: سازمان ما را بر اساس معیارهای زیلان و بریتان و خط برخودان زندان‌ها ارزیابی می‌ کند. در هر صورت ما اینجا را ترک نمی‌کنیم. در صورتیکه نظر سازمان در رابطه ما اینگونه است، همین برای ما کافی است. اگر کشته شویم، اگر تکه تکه هم شویم، دیگر غمی نیست.

گفته می‌شد که در هر صورت نباید گری سور را ترک کرد، اما لازم است یک نفر از اینجا خارج شده و داستان این برخودان را روایت کند. تنها نگرانی این بود، لازم بود سازمان از روند مقاومت و رویدادها اطلاع پیدا می‌کرد. در این باره هم همه جوانب را در نظر گرفته بودند. در نگاه همه چنین عزمی دیده می‌شد و همه یکدست بودند.

برخودان و جسارت زنان تعیین کننده بود

مانند دیگر مناطق عملیاتی در آواشین، در برخودان گری سور هم زنان با رنج و تلاشهایشان، نشان خود را بر این برخودان زده بودند. این برخودان به گونه‌ای بود که مردان از اراده و روحیه زنان انرژی می‌گرفتند و در مورد سهم بالای آنان در این برخودان سخن می‌گفتند. آرمانج می‌گفت: زمستان با هوالان زن بودیم. در مواقعی مشکلاتی ایجاد می‌شدند و ما انتقاد می‌کردیم. ما در کل همدیگر را شناخته بودیم و خصوصیات همدیگر را درک می‌کردیم. زمانیکه دشمن دست به حمله زده بود، هوالان زن در مواضع خود مستقر شدند، بیشتر آنان از تجربه و تحرک بالایی برخوردار بودند. مواضع ما همه با هم بودند، و نخست هوالان زن بودند که به دشمن حمله می‌کردند. بسیار جسور بودند. زمانیکه ما جسارت آنان را می‌دیدیم، روحیه می‌گرفتیم. اراده ما تقویت می‌شد. برای نمونه وقتی که مشاهده می‌کردیم یکی از هوالان زن مستقیما به مصاف دشمن می‌رود، جسارتی بسیار عظیم می‌گرفتیم.

زمانیکه در ارتفاع قرار داشتیم، نقشه‌ای را طراحی کرده بودیم و می‌خواستیم که بمب انداز و سلاح‌های شخصی، به دشمن حمله کنیم. قرار بود من و هوال زنارین می‌رفتیم. زنارین بسیار مدعی و بسیار پر جوش بود. روحیه همه را بالا می‌برد. بعد از این عملیات می‌گفتیم زنارین از بس روحیه‌ای قوی دارد که می‌خواهد پرواز کند. در لحظات دشوار است که واقعیت انسانی عیان می‌شود. رفاقت واقعی در مراحل جنگ نشان داده می‌شود. هوالان زن به خود فکر نمی‌کردند. ترسی در میان نبود. مطالبات هوالان زن برخاسته از همان فرهنگی بود که بریتان و زیلان از آن برخاسته بودند. تا آخرین گلوله باید مبارزه کرد، و اگر لازم شد نارنجکس را منفجر می‌کند اما تسلیم نمی‌شود. هوالان زنی که در گری سور بودند اینگونه بودند. ما می‌دانستیم که حتی یک نفر از آنها هم تسلیم نمی‌شود. من از آنان جسارت گرفتم. با مشارکت، با شوخی‌ها، با همکاری‌های آنان امیدها و روحیه ما را ارتقا داد.

زمانیکه من مجروح شده بودم، تِکوشین من را به دوش گرفته و به پناهنگاه منتقل کرد. بیشتر لباسهایم پاره شده بودند. هوال زنارین فرمانده تیم بود، کفش‌های من را هم شسته بود و جورابهایم را بر پایم پوشانده بود. همین مسئله تاثیری بزرگی را بر من داشت. زمانیکه چنین همرزمانی داشته باشی می‌توان تا آخرین لحظه جنگید. شهادت در کنار چنین همرزمانی شایسته است. هوال دلال به تازگی به صفوف گریلاها پیوسته بود. سال گذشته را هم در گری سور گذرانده بود. ۲۰ روز قبل از آغاز عملیات نخستین سالگرد پیوستن وی به صفوف گریلاها بود. هر چند از تجربه کمی برخوردار بود، اما بسیار جسور بود. زمانیکه او نخستین گلوله‌ها را به سوی دشمن شلیک کرد، از خوشحالی چشمان وی، از برق نگاه او، جسارت و روحیه گرفتیم. هر زمان که به آنها نگاه می‌کردیم، با خود می‌گفتیم که به خاطر این هوالان هم که باشد، لازم است تا آخرین نفس جنگید. زمانیکه هوال اوزگور مجروح شده بود، حتی برای یک لحظه هم روحیه خود را نباخت. او بود که به ما روحیه می‌بخشید. چون گوشهایم نمی‌شنید، ما دو نفری با هم نگهبانی می‌دادیم. به همین دلیل بود که هوالان زن بیشتر مواضع و سنگرها را کنترل می‌کردند. همیشه در صف نخست قرار داشتند. هر جا که وضعیت حادی روی می‌داد، آنها بودند که در صف مقدم قرار می‌گرفتند. با مشارکت، با جوش و خروش در آن موقعیت حضور پیدا می‌کردند. برخی اوقات عصبانی می‌شدم، اما با من گفتگو می‌کردند، به من روحیه می‌دادند. مطالب بسیاری وجود دارند که در قالب زبان نمی‌توان آن را بیان کرد. فقط در صورت تجربه مستقیم است که می‌توان آن را درک کرد.

ادامه دارد...

نیایشگاه گری سور و برخودان- بخش اول
نیایشگاه گری سور و برخودان- بخش دوم
نیایشگاه گری سور و برخودان- بخش سوم