امینه شنیاشار: چرا هیچ کسی فریاد ما را نمی‌شنود؟

امینه شنیاشار اعلام کرد، تا زمانی که عدالت اجرا نشود به تحصن خود ادامه می‌دهیم. حتی اگر بمیرم از اینجا نخواهم رفت.

زنی که لباس سیاه پوشیده است و دستمال سیاه بر سرش بسته،  نوشته‌ای بر گردن خود انداخته که بر روی آن نوشته است؛ "اساس ملک عدالت است". دست خود را به سوی آسمان بلند کرده و می‌پرسد؛"ای خدای بزرگ، آیا عدالت به دست ظالمان و قدرتمندان افتاده است". این فریاد در مقابل دادگاه رحا آغاز شده و در سراسر شهر پخش شده است. این فریاد خطاب به ظالمان، افراد بی‌وجدان، کرها و کورها است. این صدا و فریاد می‌خواهد کاخ بی‌عدالتی را بلرزاند. این‌ها صدا و فریاد دایه امینه شنیاشار است که از نزدیک شاهد قتل‌عام همسر و فرزندانش بود.

'برای اجرای عدالت مبارزه می‌کنم'

الهه تیمس دختر اورانوس و گایا، الهه عدالت است که در مقابل ظلم شمشیر به دست می‌گیرد و به سمبل عدالت و بی‌طرفی مبدل می‌شود. این الهه از یونان باستان به امروز در رحا رسیده است و امروز خود را در دایه امینه شنیاشار نشان می‌دهد. دایه امینه می‌گوید:"من نمی‌دانم عدالت چه زمانی از سوی مظلوم‌ها برقرار می‌شود اما در این کشور عدالت در زیرزمین‌های تاریک محصور شده است و من برای نجات آن مبارزه می‌کنم." با هم به سرگذشت زندگی دایه امینه شنیاشار بیاندیشیم که با دلی خونبار و چشمانی گریان به روایت آن می‌پردازد.

خیر و میهن‌دوست دیرین

در سال ۱۹۹۰ به دلیل سیاست‌های جنگ‌طلبانه‌ی حکومت، صدها روستای کوردستان ویران و غارت شدند. به دلیل سیاست جنگ طلبانه، فقر روز به روز بیشتر شده و اهالی روستاها نمی‌توانستند معیشت خود را تأمین کنند  به همین دلیل به شهرها و شهرک‌ها روی می‌آوردند. خانواده‌ی شنیاشار نیز یکی از خانواده‌هایی بودند که در سال ۱۹۹۰ به دلیل فقر از روستای تلهوک (تومسکلی) به شهر پرسوس (سوروچ در استان رحا -اورفا) در باکور کوردستان رفتند. خانواده‌ی شنیاشار هر چند در ۱۴ ژوئن ۲۰۱۸ قتل‌عام شدند و به همین دلیل در میان مردم شهرت یافتند، اما بسیار پیشتر از آن در میان مردم پرسوس و رحا با عنوان میهن‌دوست و انسان دوست شناخته می‌شدند.

تلاش همه جانبه برای کوبانی

امینه شنیاشار در سال ۱۹۵۶در روستای آشمی متولد شده و کودکی خود را در آنجا گذرانده است. او در سن ۲۰ سالگی در روستای تلهوک با حاجی اسود شنیاشار ازدواج کرده و در همین روستا ساکن می‌شود. حاصل این زندگی مشترک هفت کودک است. اما این خانواده در سال ۱۹۹۰ برای تامین معیشت خود به منطقه‌ی پرسوس رحا می‌روند و در آنجا ساکن می‌شوند. خانواده‌ی شنیاشار در مدتی کوتاه در میان مردم پرسوس به عنوان خانواده‌ای بسیار قابل احترام و دوست داشتنی شناخته می‌شوند و مانند یکی از اهالی آنجا بوده‌اند. حاجی اسود به طور مداوم به کمک فقرا شتافته و برای تامین معیشت و نیازهای آنها در تلاش است و به بخشی از زندگی این مردم تبدیل می‌شود. خانواده‌ی حاجی اسود در پرسوس به عنوان خانواده‌ای انسان‌دوست و خیر شناخته می‌شوند. در زمان حمله تبهکاران داعش به کوبانی در ٢٠١۴ به همراه مردم برای کمک به شهروندان کوبانی به مرزها رفته و به روزنامه‌نگاری که در منطقه فعالیت می‌کردند، کمک می‌کرد. حاجی اسود در زمان حمله به کوبانی به جمع‌آوری کمک‌های مردمی منطقه پرداخته و مردم نیز کمک‌های خود را به او تحویل می‌دادند. او نیز برای شهروندان کوبانی به سرپناه و دوست و برادر تبدیل می‌شد. آن روزها در تاریخ کوردستان با خط طلایی نوشته می‌شود، روزهایی که حاجی اسود نیز یکی از آن‌هایی بود که به کمک و یاری مردم می‌پرداخت.

در یک روز همه‌ی زندگی آنها تغییر کرد

خانواده‌ی شنیاشار قبل از انتخابات پارلمان سال ۲۰۱۸ در منطقه‌ی پرسوس به عنوان خانواده‌ای خیر، انسان‌دوست، میهن‌دوست، کاسب و بازرگان شناخته می‌شدند. اما در یک روز زندگی آنها تغییر کرد. آن نیز وضعیت سیاسی ترکیه در این مدت را به روشنی نشان می‌دهد. همه‌ی کوردستان و ترکیه و جهان شاهد آن حرف‌های سیاسی پر از کینه‌ای است که برای جدا کردن علیه خانواده‌ای انسان‌دوست به کار برده شدند.

دو پسر و همسرش در مقابل چشمانش کشته شدند

در ۱۴ ژوئن ۲۰۱۸ ابراهیم خلیل یلدز نماینده‌ی آ.ک.پ مجلس ترک به دیدار کسبه و مغازه‌داران می‌رود و به همراه اعضای خانواده و نگهبان و بستگان خود به محل کار خانواده‌ی شنیاشار رفته و در نتیجه‌ی حمله و درگیر شدن بستگان و نگهبانان این نماینده‌ی آ.ک.پ جلال شنیاشار ۴۱ ساله و پدر سه فرزند، عادل شنیاشار ۳۶ ساله، به شدت زخمی می‌شوند. همچنین محمد، فاضل و فرید شنیاشار نیز به دلیل این درگیری‌ها  زخمی می‌شوند. حاجی اسود ۶۷ ساله و امینه شنیاشار که از این حادثه و حمله به پسران‌شان مطلع می‌شوند، برای دیدن فرزندانشان به بیمارستان حکومتی پرسوس رفته و می‌خواهند پسران خود را ببینند، اما در بیمارستان بستگان و نگهبانان ابراهیم خلیل یلدز در مقابل چشمان امینه شنیاشار به دو پسر او جلال و عادل و حاجی اسود همسرش حمله می‌کنند و با زدن ضربه به وسیله آهن و کپسول‌های اکسیژن و شیشه آنها را غرق در خون کرده و به قتل می‌رسانند.

اردوغان به خانواده شنیاشار حمله کرده و آنها را هدف قرار داد

خانواده‌ی یلدز که طرفدار آ.ک.پ هستند، با سلاح سنگین به بیمارستان رفته در حالی که در آن زمان استاندار رحا، نیروهای امنیتی و وزیر در بیمارستان بودند. آنها پدر و دو پسر را در مقابل چشمان امینه شنیاشار به قتل رساندند. پلیس ترک در قبرستان پرسوس و در زمان خاکسپاری پیکر هر سه عضو خانواده شنیاشار با خودروهای آبپاش و گاز اشک‌آور به حاضرین حمله کرده و تحت حمله و فشار پلیس و نیروهای امنیتی پیکر آن سه تن به خاک سپرده می‌شوند.

امینه شنیاشار با گریه و زاری می‌گوید؛"پسرهایم که جانم به قربان آنها، هر دو روزه بودند، آنها گرسنه بودند"، او به طور مداوم در مورد آنها صحبت کرده و به هیچ وجه آرام نمی‌شد. پس از کشتن همسر و دو پسرش، رجب طیب اردوغان رئیس جمهوری ترکیه خانواده‌ی شنیاشار و پدر و پسرهای کشته شده‌اش را "تروریست" نامیده و خانواده‌ی شنیاشار را هدف قرار داده و به آنها حمله کرده بود.

دایه امینه شنیاشار می‌گوید، من فرزندانم را در شرایط دشوار و بسیار به سختی بزرگ کرده بودم. اما فرزندانم توسط تبهکاران طرفدار آ.ک.پ کشته شدند. او در این رابطه می‌گوید؛" ۷ فرزند دارم. پنج پسر و دو دختر. دختر بزرگم به دلیل بیماری در گذشته است. او پس از خود یک دختر به جای گذاشته که پیش خودمان است و با ما زندگی می‌کند. ما خانواده‌ای هستیم که پایبند فرهنگ خود هستیم، به همین دلیل همه‌ی فرزندان ما با خودمان زندگی می‌کنند. پس از آنکه از روستا به پرسوس آمدیم، همه‌ی منطقه ما را از نزدیک می‌شناختند. حاجی اسود همسرم بسیار مورد احترام اهالی پرسوس بود و او را بسیار دوست داشتند. حاجی اسود انسانی میهن‌دوست و انسان دوست بود. هرکس که نیاز به کمک داشت، به طور مداوم به وی کمک می‌کرد. آنچه در مقابل اما انجام دادند ظلمی بسیار بزرگ بود. فقط به این دلیل که ما کورد هستیم و پایبند خاک و فرهنگ خود می‌باشیم، آنها این گونه ما را قتل‌عام کردند."

۵۷ خانواده‌ی اهل کوبانی را در خانه‌ی خود پناه داد

دایه امینه شنیاشار گفت، قبل از اینکه این حادثه روی بدهد، پسرم فرید تازه از حج عمره بازگشته بود و گفت؛"در زمان حمله‌ی تبهکاران داعش به کوبانی تعداد زیادی از هموطنان کوبانی از مرز گذشته و به اینجا آمده بودند. در آن زمان حدود ۵۷ تا ۵۸ خانواده به خانه‌ی ما آمدند. ما درهای خانه‌ی خود را به روی آنها که دوستان و بستگان ما هستند، باز کردیم. آنهایی که آمده بودند، همه کورد بودند و همه مردم ما بودند. آنچه لازم بود انجام دادیم. هموطنان بسیاری از شهرهای دیگر برای کمک به آنها می‌آمدند، ما درهای خانه‌مان را به روی آنها نیز گشودیم. در روستا یک خانه داشتیم. حاجی اسود این خانه را برای روزنامه‌نگارانی که به منطقه آمده بودند تا جنگ کوبانی را گزارش کنند، اختصاص داده بود. همه نیازهای آنها نیز توسط حاجی اسود تامین می‌شد."

روز قتل‌عام

شنیاشار در مورد روز حادثه صحبت می‌کند و می‌گوید؛"روز این حادثه من مانند بسیاری از روزهای دیگر به مغازه رفتم و با پسرم معادل صحبت کردم. در مورد کسب و کار و سلامتیش از او سوال پرسیدم. گفت، بسیار خسته هستم و بعد از آن می‌خواستم پیش پسرم جلال بروم، اما چون مشتری داشت، نرفتم. بعد از آن من به خانه رفتم و کمی دراز کشیدم. تلفن زنگ خورد و دیدم پسرم جلال است. آن زمان ماه رمضان بود. جلال از من پرسید؛' مادر برای افطار برای ما چه غذایی درست کرده‌ای؟' من هم گفتم، تبسیم درست کرده‌ام. پس از آن جلال گفت ای کاش برایمان دلمه درست می‌کردی. من هم گفتم پسرم امروز خیلی دیر است و نمی‌رسم، ای کاش زودتر می‌گفتی، فردا حتما برایتان درست می‌کنم.  همین سبب غم بزرگی در دل من شده و در دلم باقی مانده است. پسرم روزه و گرسنه بود. بعد از کمی نوه‌ام با عجله وارد شده و گفت؛' مادربزرگ، چند نفر در مغازه با پدرم درگیر شده‌اند'. به پا خواستم و به سمت مغازه رفتم. زمانی که به سمت مغازه می‌رفتم زنی ما را نگه داشت و گفت؛ 'چند نفر در مغازه پسرانت را به گلوله بسته‌اند، نرو آنها تو را هم می‌کشند'. من با عجله به سمت مغازه رفتم و در راه حاجی اسود همسرم را دیدم، و او هم به سمت مغازه می‌رفت و با هم خود را به آنجا رساندیم. زمانی که ما به مغازه رسیدیم، پلیس اجازه نداد به داخل برویم. مدت زیادی فرزندانم زخمی و در حالی که خونریزی می‌کردند بر روی زمین افتاده بودند و هیچ کس از ترس خانواده‌ی یلدز به آن‌ها کمک نمی‌کرد و آنها را به بیمارستان نمی‌بردند. در هر صورت آنها را به بیمارستان رساندیم. زمانی که به بیمارستان رسیدیم خانواده‌ی یلدز آن‌ها را محاصره کرده بودند. همین که حاجی اسود را دیدند، با کارد و چوب و آهن به او حمله کرده و او را با ضربات متعددی زدند و او را به زمین انداخته و غرق در خون کردند و در مقابل چشمان خود ما او را کشتند. همچنین به جلال و عادل حمله کرده و آنها را در حالی که مجروح بودند، در بیمارستان کشتند."

هم تبهکار، هم دزد و هم چماق به دست هستند

دایه امینه شنیاشار همچنین گفت، همانطور که تبهکاران داعش در روژاوا به کوردها حمله کردند، خانواده‌ی یلدز نیز در بیمارستان پرسوس به همان شیوه به فرزندان من حمله کردند. او گفت؛" خانواده ی یلدز در پرسوس تبهکار، دزد و چماق بدست هستند. مانند تبهکاران داعش به بلایی برای مردم پرسوس تبدیل شده‌اند. به زور از مردم و مغازه‌داران پول می‌گیرند. اجازه نمی‌دهند هیچ کس در امنیت و آرامش کار کند و از مردم باج گرفته و پول‌های آنها را غارت می‌کنند. در مقابل چشمانم همسرم و پسرانم را کشتند. می‌خواستند پسرم فاضل را نیز بکشند، اما چون وی به بیمارستان دیگری منتقل شده بود، دستشان به او نرسید. بعدها مطلع شدیم که می‌خواهند فاضل را نیز در آن بیمارستان بکشند و به همین دلیل او را به بیمارستانی در آمد منتقل کردیم. اما هنوز در حالی که مجروح بود و وضعیت وی بسیار بد بود، پلیس او را دستگیر کرده و او را به زندان بردند. فاضل را به سلول انفرادی منتقل کردند. مزدوران خانواده‌ی یلدز می‌خواستند او را در زندان بکشند. پس از آن که فرزندانم را کشتند، ویدیو‌های دوربین‌های مداربسته‌ی بیمارستان را از بین بردند و اجازه ندادند هیچ کس وارد بیمارستان شود. همان شب دوباره بیمارستان را رنگ آمیزی کرده و همه‌ی آثار جرم را از بین بردند. اما ویدیو‌های مغازه به دست آنها نیفتاد و اکنون در دست همه است و منتشر شده است. در این ویدیو‌ها مشخص است که آنها چگونه این جنایت را انجام دادند. این خانواده تبهکار و دزد هستند و در همه‌ی دستگاه‌های دولتی در پرسوس جای دارند. فشار بسیاری بر مردم پرسوس وارد می‌کنند. آنها خود را صاحب پرسوس می‌دانند و هر کار کثیف و پلیدی را انجام می‌دهند. "

بازرسی بدنی

دایه امینه شنیاشار که به دنبال اجرای عدالت و دادخواهی است و به طور مداوم حادثه و جزئیات آن را تعریف می‌کند، بار دیگر پرسید؛"عدالت کجاست؟" او گفت؛"من اکنون زنده هستم، اما روح من مرده و فقط جسم من زندگی می‌کند. من می‌خواهم کسانی که فرزندانم را کشتند دستگیر شوند. تا جنایتکاران و قاتلان  فرزندانم دستگیر نشوند، حتی اگر من هم بمیرم از این جا بلند نمی‌شوم و همین جا می‌مانم. اگر می‌خواهند بیایند و مرا دستگیر کنند. اما هرگز چنین زندگی را نمی‌پذیرم. من به علت اینکه به دنبال اجرای عدالت و دادخواهی هستم، چندین بار دستگیر شده‌ام و به پسرم فرید حمله کرده و او را مورد ضرب و شتم قرار دادند و خواستند او را خفه کنند. زمانی که او را دستگیر کرده بودند، به بهانه‌ی بازرسی او را لخت کردند و همه‌ی لباسهایش را در آوردند."

هر روز این ظلم را در مقابل چشمان ما قرار می‌دهند

دایه امینه همچنین گفت، هدف آنها از بین بردن همه‌ی خانواده‌ی ما بود. او گفت؛"سه نفر را در خانواده ما کشتند. آنهایی هم که زنده هستند، همه مجروح می‌باشند. پسرم فاضل مدت سه سال است در زندان انفرادی است و می‌خواهند او را در آنجا بکشند چون او را به ۳۷ سال زندان محکوم کرده‌اند. می‌خواهم پسرم آزاد شود، این ظلم دیگر کافیست، صبر من دیگر تمام شده است. به خانواده‌ی ما ظلم می‌کنند، پس عدالت کجاست؟ چرا پسر من در زندان انفرادی است؟ پدر و برادران او را کشتند و او را نیز به زندان انداختند. قاتلین فرزندانم هر روز در مقابل چشمانمان و در جلوی خانه و مغازه ما می‌گردند. چشمانم به دلیل گریه‌ی بسیار در حال کور شدن است. ما پیش دادستان عمومی می‌رویم و از وی درخواست اجرای عدالت می‌کنیم، اما آنها به ما حمله کرده و ما را بیرون می‌کنند. وقتی درخواست اجرای عدالت می‌کنیم، پلیس به ما حمله کرده و ما را دستگیر می‌کند. عدالت وجود ندارد. هر روز این ظلم دوباره در مقابل چشمان من تکرار می‌شود. ‏سه تن از خانواده‌ی من کشته شده‌اند و یکی از پسرانم نیز در زندان هستند".

فریاد دادخواهی

این چه سیستمی است؟ این چه قانون و چه عدالتی است؟ عدالت کی مرد؟ کی کر و کور و لال شد؟ چه بر سر عدالت آوردند؟ چرا سکوت کرده است؟ چرا فریاد ما را نمی‌شنوند؟ من دست از تحصن خود بر نمی‌دارم تا عدالت را به این کشور باز نگردانم، من به تحصن خود ادامه می‌دهم. قاتلان بیرون هستند و پسر من که از مرگ بازگشته است، مجازات می‌شود. امیدوارم خدا خود روزی هر چه زودتر این عدالت را از بین ببرند و نابود کنند. "

اینها فریادهای دایه امینه شنیاشار است که مدت ۳۴ روز است در مقابل دادگاه رحا در اعتصاب برای اجرای عدالت و دادخواهی است.