"برای اینکه از تعرض نظامیان بارزانی در امان باشیم خانواده به ازدواج زودهنگام وادارمان میکردند"
م.س اهل خورمال در نزدیکی هلبجه است، او میگوید که وی و سه خواهرش به دلیل آنکه از تعرض نظامیان بارزانیها در امان باشند مجبور شدند در کودکی ازدواج کنند.
م.س اهل خورمال در نزدیکی هلبجه است، او میگوید که وی و سه خواهرش به دلیل آنکه از تعرض نظامیان بارزانیها در امان باشند مجبور شدند در کودکی ازدواج کنند.
اهل خورمال در هلبجه است. در ١٣ سالگی ازدواج کرده است و امروز ۵٣ سال سن دارد. ٢ پسر و سه دختر را بزرگ کرده است. دو فرزندنش جلای وطن کردهاند و به اروپا پناه بردهاند، سه فرزند دیگرش در کوردستان بسر میبرند، فعال هستند و همه تحصیلکرده. یکی از دخترانش میگوید که مادرم سرگذشت دور و درازی دارد. پای سخنان م.س از احمد آوا مینشینم که اکنون در یکی از محلههای شهر سلیمانی زندگی میکند. با زبان شیرین هورامی میگوید به شرطی حاضر به بازگویی سرگذشتش است که نه عکسی از وی منتشر شود و نه نام واقعیاش. زیرا به گفتهی وی با اینکار خواهرانش ناراحت میشوند.
خانه هم محل زندگی بود هم آموزش
م.س میگوید که همراه با سه خواهرش در روستای احمد آوا متولد شدهاند، به گفته وی بارها مرز روژهلات را طی کرده و برای مدتی در جوانرو و بعد هم در مریوان زندگی کردهاند. میگوید:"کودکی ما با اینکه مثل امروز زندگی چندان آسان نبود اما برای ما بسیار بامعنی بود. زندگی در روستا چیز دیگری است. پیش از این زندگی سادهای در منطقه جریان داشت، خود مردم هم روی خوشی به شهر نشان نمیدادند، مثل امروز نبود که زندگی شهرنشینی خواسته مردم باشد."
از وی در مورد کار و تحصیل میپرسم و میگوید که خواندن و نوشتن بلد نیست. زیرا به گفته وی تنها پسرها حق تحصیل در مساجد را داشتند و دخترها از این حق بیبهره بودند. به گفته وی ذهنیت مردسالاری نمیپذیرفت که زنان حتی در مساجد خواندن و نوشتن یاد بگیرند. م.س میگوید با این همه تجربههای زندگی مردم آنقدر غنی بود که تا حدی فقدان آموزش را جبران میکرد. بویژه مادران به یادگیری و تربیت فرزندانشان اهمیت ویژهای میدادند و تلاش داشتند آنان را آگاه کنند تا در اینده زندگی موفقی داشته باشند.
وادارمان کردند ازدواج کنیم
از م.س میپرسم که چه سالی ازدواج کرد. با نگاهی تلخ میگوید که تنها ١٣ سال داشته است. از چرایی این موضوع پرسیدم. در پاسخ گفت:"تنها من نبودم، همه دختران را زود شوهر میدادند. ما چهار خواهر بودیم، همه ما قبل از ١۴ سالگی مجبور به ازدواج شدیم. دختران بستگانمان نیز همین گونه بودند. کسی نمیگذاشت دختر در خانه بماند. میدانی چرا؟ چونکه پیشمرگههای بارزانی دختران را میبردند به زور، آنان را مورد تعرض قرار میدادند. این موضوع تنها در هلبجه نبود. در پنجوین و قندیل هم همینطور رفتار کرده بودند. اسلحه داشتند و زور میگفتند. خواهر بزرگترم در ١٣ سالگی وادار شد ازدواج کند. آن موقع برای ما سئوال بود. اما پاسخ والدین این بود که تنها راه در امان ماندنتان این است. بعد یک خواهر دیگرم را مجبور کردند ازدواج کند. او قبول نکرد. میگفت نمیخواهد از خانه برود. بیاد دارم مادرم به او میگفت اگر نمیخواهی از سوی پیشمرگههای بارزانی بدنام شوی باید به فکر راه حل باشی و او همچنان برخواسته خود پافشاری میکرد. در نهایت پدرم تصمیم گرفت او را به پسری که ١۵ سال از وی بزرگتر بود شوهر دهد. سرگذشت من هم با دو خواهر بزرگترم توفیری نداشت."
این مادر کورد در ادامه گفت:"من را به مردی دادند که او را حتی یکبار هم ندیده بودم. پدرم خیلی من را دوست داشت. همیشه میگفت تنها این مرد میتواند از تو در مقابل دیگران محافظت کند. همسرم اهل جوانرو بود، من را به عقد او درآوردند. کودکی من را اینگونه از من گرفتند. این تنها درد و دغدغه من نبود. هزاران دختر هم سن و سال من اینچنین مجبور شدند در کودکی از روئیاهایشان دست بکشند و در نقش یک زن ظاهر شوند. ١٣ سال داشتم که مرا شوهر دادند. در ١۵ سالگی اولین فرزندم را به دنیا آوردم. هنوز یک کودک بودم که وظیفه بزرگ کردن یک کودک دیگر را عهدهدار شدم. آنانی که داعیه کوردایتی داشتند و برای خانواده بارزانی اسلحه به دوش گرفته بودند عملا زندگی جامعه را تباه کردند. زندگی ما زنان را تباه کردند. امیدوارم که تقاص پس دهند. امیدوارم که رسوای دنیا و قیامت شوند."
سرگذشت مادرم برای من درس عبرت شد
چ.ر دختر م.س که اکنون در رشته روزنامهنگاری دانشگاه سلیمانیه فارغالتحصیل شده است میگوید که تجربههای مادرش را درس عبرت خود قرار داده است. او میگوید: "میبینید چگونه دعاهای مادرم و زنان دیگر اجابت شدهاند، میبینید چگونه رسوا شدند و نقابشان افتاد. مرحوم ابراهیم احمد در این مورد در کتابی به عنوان دادگاه تاریخ گفته است که نظامیان بارزانی به زنان کورد تعرض میکردند و سپس ملا مصطفی در قبال شکایت والدین این زنان به آنان پیشنهاد پول داده بود. حقیقت هیچگاه در سیاهی باقی نمیماند. کوس رسوایی بارزانیها در سراسر کوردستان به صدا درامده است. نوکران و خودفروشان وابسته به آنان هم روزی خوشتر از بارزانیها نخواهند داشت." م.س پس از سخنان دخترش گفت که این کافی نیست، این رسوایی کافی نیست، آنان تاوان بسیار بزرگتری را باید بپردازند."