جنگ اراده در سیاه چاله مرگ، داستان مرگ و زندگی یک جوان میهندوست اهل شمال کوردستان با نام «کانی میران». در آن طرف پنجرههای زندان آکره، که یکی از زندانهای پنهانی پارت دمکرات کوردستان (پ.د.ک) است پس از ۲۲ سال با روژنیوز مطرح میکند.
کانی میگوید:"برای مبارزات یک پارچه شدن کوردستان به باشور آمدیم، سال ۱۹۹۷ قبل از قتلعام هولیر، پ.د.ک دست به دستگیریهای گسترده زد، من و چند تن دیگر را به صورت دوستانه به مقر خود احضار کردند، زمانی که به آنجا رسیدیم به ما خیانت کرده و حمله کردند و ما را دستگیر نمودند، این هم نقشهی دولت ترکیه بود که توسط خانوادهی بارزانی علیه جنبش آزادی کوردستان انجام شد."
"مرا به زندان آکره بردند"
کانی در ادامه گفت:"چند ماه در آسایش هولیر بودم و مرا به زندان صلاحالدین فرستادند و حدود یک ماه آنجا بودم، سپس به زندان آکره منتقل شده و حدود ۶ سال آنجا بودم. با من به هیچ وجه قانونی برخورد نشد و در مدتی که آنجا بودم هرگز دادگاه را ندیدم، دستگیری من هم پنهانی بود و اعلام نشد و هیچ کدام از رفقایم نمیدانستند که چه بر سرم آمده است."
"شکنجهگران همان شکنجهگران دورهی بعث بودند"
وی در رابطه با شکنجهگران زندان گفت:"شکنجهگران زندان آکره همانهایی بودند که در دورهی بعث در همین زندان کوردها را شکنجه میکردند و رئیس آنها 'محمد امین سورچی' بود که سرپرست گروه شکنجهگرها بود. گروه شکنجهگرها هم همگی از دوستان و آشنایان و اقوام نزدیک او بودند که همگی وابستگی نزدیک با خانوادهی بارزانی داشتند."
کانی در مورد این زندان گفت:"زندان آکره تاریکترین زندان بود و مسئولان آن هم بسیار کینهتوزانه برخورد میکردند، همیشه ما را تهدید میکردند که به ترکیه تحویلمان خواهند داد، عجیبتر این بود که در داخل زندان چندین بار میت ترکیه و جاسوسانشان ما را بازجویی کردند، ما گفتیم، چرا ما را به ترکیه نمیبرید و محاکمه نمیکنید تا از این سیاه چاله نجات پیدا کنیم، یکی از ترکها گفت؛ شکنجه و فشاری که اینجا هست در ترکیه هم نیست برای همین شما را به ترکیه نمیبریم.
"آنچه در زندان آکره بود، در زندان آمد هم نبود"
وی در ادامه گفت:"همان طور که در عراق زندان ابوغریب و در ترکیه زندان آمَد وجود دارد، در جنوب کوردستان هم زندان آکره وجود دارد. همراە با یکی از آن رفقایی که در ۱۲ سپتامبر در ترکیه به زندان آمَد افتادند و علیه ظلم و شکنجهی زندان تا پایان مقاومت کرد، در مورد زندان آکره صحبت کردم، او به من گفت؛"بسیاری از شکنجههایی که شما در مورد آن سخن میگویی، در زندان آمد وجود نداشت"، یعنی زندان آکره از زندان آمد که متعلق به دشمن است، بدتر و سیاهتر است.
او در مورد شکنجهها میگوید:"آنچه به فکر انسان نمیرسد در آنجا انجام میشد، شکنجهی روحی و روانی و فیزیکی به صورت نامحدود و همیشگی وجود داشت، هر روز به شیوهای وحشیانه و بیرحمانه با شلاق و چوب ما را شکنجه میکردند، بدون غذا و آب ما را نگه میداشتند، چندین قلاب آهنی بر سقف کوبیده بودند و زنجیرهایی را از آنها رد کرده بودند و ما را آویزان میکردند، برخی اوقات مرا سر پا نگه میداشتند و آن زنجیر را به گردنم میانداختد و یک روز کامل اجازهی نشستن نداشتم."
"برخی اوقات کل بدنم کبود میشد"
او در ادامه گفت:"شیشههای زندان حدود ۱۰ سانت از هم فاصله داشتند، یک دستم را از آن رد میکردند و من را میکشیدند و میگفتند باید از آن رد شوی، شوک الکتریکی به نقاط حساس بدنم و سر انگشتانم و گردنم وارد میکردند، همهی بدنم به دلیل کتک و شلاق کبود و لت و پار شده بود، بسیاری از روزها وقتی از خواب بیدار میشدم، لباسهایم به دلیل خونریزی به پوستم میچسپید، دوستانم به آن روغن میزدند تا آنرا از پوستم جدا کنند، بدنم همیشه کبود بود".
"به زندانیان و خانوادههایشان تجاوز میکردند"
کانی در ادامه گفت:"خواهر و مادر و همسران زندانیان را به زندان میآوردند و در مقابل چشم زندانیان به آنها تجاوز میکردند، برخی اوقلات بطری نوشابه را به زندانی نشان میدادند و در مقابل چشم همه به آنها میگفتند"یا باید داخل این بطری شوی یا آن وارد تو شود" همین کار را هم میکردند، ۳ کودک کورد در زندان بودند که سن آنها بین ۱۳ تا ۱۵ سال بود که شکنجهگرها دهها بار به آنها تجاوز کردند."
| بیشتر بخوانید ...
♦ زندان آکره؛ میراثی ترسناک از رژیم بعث تا پ.د.ک!
"در مقابل شکنجهی زندان دست به مقاومت زدیم"
کانی میران همچنین گفت:"من و سه رفیق دیگر بر علیه ظلم و ستم و شکنجهی زندان دست به مقاومت زدیم، عهد بستیم تا پایان تسلیم نشویم، خانوادهی بارزانی و دولت اشغالگر ترکیه تلاش میکردند به کمک زندان آکره ما را مجبور به تسلیم شدن کنند و ارادهی ما را نابود کنند و در زیر فشار رهبر اوجالان و پ.ک.ک را تروریست بنامیم، برعکس همه چیز را در اختیارمان قرار میدادند و میگفتند برای شما هر کاری میکنیم و آزادتان میکنیم فقط از پ.ک.ک جدا شوید. "
"من را داخل یک سطل زباله انداخته و در آن را بستند"
کانی گفت:"یک صبح زود مرا به زور از سالن بیرون کشیدند و تا ظهر با شلاق مرا زدند، از من میخواستند به رهبر اوجالان بگویم، تروریست، من هم کمتر از "رهبر آپو" چیزی بر زبان نمیآوردم، به دلیل شکنجه بیشتر از ۲۰ کیلو از وزنم را از دست داده بودم، سپس یک سطل زباله که پر از آشغال بود آوردند و مرا مجبور کرد که چندین بار آنرا پر و خالی کنم و در نهایت من را داخل سطل انداخته و در آنرا بستند، من بیهوش شدم و پس از چند ساعت به هوش آمدم".
"با زنجیر من را به دنبال اتومبیل کشیدند"
کانی میران در مورد شبی که هرگز نمیتواند آنرا فراموش کند، گفت:"یک شب مرا با زنجیر بستند و به دشت آکره بردند، در آنجا من را رها کردند و گفتند یا دست از مقاومت میکشی و دست از پ.ک.ک خواهی کشید و اوجالان را تروریست مینامی یا تو را خواهیم کشت، من شروع به گریه کردم، گفتند، میترسی؟ گفتم نه، برای این گریه میکنم چون بدست خائنین و نامردهایی مثل شما کشته خواهم شد، چون هرگز تسلیم نخواهم شد، آنها با شنیدن این بسیار خشمگین شدند و من را با زنجیر به ماشین بستند و در میان گل بر روی زمین کشیدند."
"چندین زندانی خودسوزی کردند"
کانی در پایان گفت:"زندان آکره چاهی تاریکتر از مرگ بود، هر روز به دنبال مرگ بودم و آرزو داشتم یک لحظه زودتر بمیرم، چندین تن را با چشمان خودم دیدم که به دلیل ظلم و ستم خودسوزی کردند و یا خود را حلق آویز نمودند، با روشهای مختلف خودکشی میکردند، چندین تن نیز در زیر شکنجه به دلیل سکته جان خود را از دست دادند. آکری زندان نبود، جای ظلم و بیاراده کردن انسانها بود، دو راه را در مقابل زندانیان قرار میدادند، یا تسلیم شدن و بردگی یا شکنجه تا مرگ."