شیخ قاسم فرات: چرا منافع شخصی باید بر منافع ملی ارجحیت پیدا کند؟
وضعیت کوردها از قیام شیخ سعید پیران تا به امروز در گفتگو با محمد قاسم فرات نوه شیخ سعید
وضعیت کوردها از قیام شیخ سعید پیران تا به امروز در گفتگو با محمد قاسم فرات نوه شیخ سعید
۹۵ سال پیش شیخ سعید پیران، رهبر جنبش ملی کورد در سال ۱۹۲۵ همراه با ۴۷ نفر از رفقایش، در ۲۹ ژوئن ۱۹۲۵ در شمال کوردستان، شهر آمد از سوی دولت ترکیه به دار کشیده شدند. با گذشت ۹۵ سال، نوه شیخ سعید پیران، شیخ محمد قاسم فرات ضمن اشاره به زمینه های تاریخی و رویدادهای قیام شیخ سعید به ارزیابی وضعیت کوردها میپردازد. فرات با اشاره به عدم اتحاد و همبستگی کورد در برابر حملات اشغالگران، اظهار داشت که منافع شخصی بر منافع ملی ارجحیت پیدا کرده است.
شیخ سعید و رفقایش توسط دادگاه فرمایشی به روشی ناعادلانه و غیرقانونی و با نقض کلیه قوانین بینالمللی به اعدام محکوم شدند و در میدان «دریه چیا» شهر آمَد به دار آویخته شدند. مقامات دولتی تاکنون هیچگونه اشاره ای به محل دفن شیخ سعید و رفقایش نکردهاند. به مناسبت سالگرد اعدام شیخ سعید و ۴۷ نفر از رفقایش نشریه خوهبون با نوه شیخ سعید، شیخ محمد قاسم فرات، پسر شیخ علیرضا گفتگویی را انجام داده است. فرات وضعیت کوردها از زمان قیام شیخ سعید تاکنون، سیاستهای دولت در خصوص تفرقه انگیزی میان کورد و دلایل آن را مورد ارزیابی قرار داد. فرات همچنین با اشاره به عدم اتحاد و همبستگی احزاب کورد در برابر اشغالگران، نارضایتی خود را نشان داد.
خوهبون: اعدام شیخ سعید و ۴۷ نفر از رفقای وی در تاریخ کورد و کوردستان، یک اتفاق غمانگیز است. ما میخواهیم نظر نوه شیخ سعید را در خصوص این رویداد تاریخی بشنویم.
شیخ قاسم فرات: به عبارتی آغاز این مسئله به پیمان قصر شیرین برمیگردد. از پیمان قصر شیرین به بعد کورد در اسارت بوده است، برای کورد طرحها و نقشههایی ریختند و سپس امپریالیستها آنها را از یکدیگر جدا کردهاند. شیخ سعید این مسئله را درک و از پیامدهای آن مطلع بود. از سال ۱۹۲۳ به بعد شاهد آغاز مبارزه ای شدید هستیم. به عبارتی دیگر زمینه های مبارزه از سال ۱۹۲۱-۱۹۲۲ آغاز شده بود و در سال ۱۹۲۳ این مبارزه علنی شد. جمعیت آزادی شکل گرفت. این جمعیت با اتحادی متعالی از یطن جامعه کوردی پدیدار شده بود که متشکل از دانشجویان کورد ، نیروی نظامی کورد و اشراف کورد بودند. به عبارتی دیگر مردم دور هم جمع شدند و یک گروه متحد به اسم جمعیت آزادی تشکیل دادند. کسانی مثل خالد بیگ جبرانی، خالد بیگ حسنی، حاجی موسی خویتی، یوسف ضیا، ملا عبدالرحمان شرنخی، سید عبدالقادر، افراد مختلف، جوانان، دانشجویان در جمعیت آزادی حضور داشتند. جمعیت آزادی رابطه خود را با شیخ سعید مستحکم میکند که احتمالاً شیخ علیرضا هم در آن حضور دارد. دایما برای تشکیل جلسه به قلعه حصار میآیند. شیخ سعید افندی به آنها کمک میکند، به آنها پول میدهد. خود شیخ سعید افندی و خالد بیگ پسرخاله هم هستند. یعنی مادرشان با هم خویشاوندی دارند و شیخ سعید افندی هم داماد خالد بیگ است. به عبارت دیگر خاله خالد بیگ، همسر شیخ سعید افندی است. جمعیت آزادی رابطه خود را با شیخ سعید افندی مستحکم میکند. حتی ملا مصطفی بارزانی در سالهای ۱۹۲۳ - ۱۹۲۴ به همراه ملا عبدالرحمان شرنخی برای ملاقات با شیخ سعید افندی به قلعه حصار میروند. این طور برداشت میشود که ملا عبدالرحمان شرنخی نیز عضو جمعیت آزادی است. با ملا مصطفی به قلعه حصار آمد و بدین بهانه که انجمن آزادی در آنجا فعالیت داشته باشد. با این حال، شیخ سعید افندی تا زمانی که خالد بیگ دستگیر شد به انجمن آزادی ملحق نشد. خالد بیگ، یوسف ضیا، عبدالرحمان شرنخی، موسی خویتی و چهار، پنج نفر دیگر اسیر میشوند.
خوهبون: این اتفاق در سال ۱۹۲۴ رخ میدهد؟
شیخ قاسم فرات: بله. آنها را دستگیر میکنند و به بتلیس میآورند و از شیخ سعید افندی هم میخواهند خود را تحویل دهد ولی شیخ سعید افندی تسلیم نمیشود. پسر شیخ سعید افندی، شیخ علیرضا نیز در بیروت، در حلب است. در آنجا او هم مبالغی را که از تجارت کسب کرده است در اختیار جنبش قرار می دهد و هم روابط سیاسی را در آنجا مستحکم میکند. در طی قیام ۱۹۲۴ مردم به سوریه گریختند. با آنها پیوندهای محکمی ایجاد میکند و برخی تصمیمات را میگیرند.
شیخ علیرضا در سوریه است، شیخ سعید افندی «خنس» را ترک میکند و به «چولیک» میرود. شیخ علیرضا افندی نیز از لاذقیه به استانبول سفر میکند و یک هفته در آنجا میماند. وی با سید عبدالقادر و خیلی از محافل سیاسی بحث و تبادل نظر میکند. مذاکرات شکل میگیرند. موضوع دستگیری خالد بیگ است. (دولت میداند آنها اقداماتی انجام خواهند داد و میخواهد قبل از آن تدابیری اندیشیده شود) شیخ علیرضا به سید عبدالقادر و جمعیت آزادی میگوید که به کشور بیایند و کاری انجام دهیم. سید عبدالقادر نیز این را به شیخ علیرضا افندی میگوید؛ من خیلی وقت است کشور را ترک کردم. بروید شیخ سعید مرد خوش اقبالی است، او عالم است، زبان میداند، ثروت زیادی دارد، در کشور اعتبار زیادی دارد، دور او جمع شوید، او را رهبر خود کنید و مبارزه خود را ادامه دهید. ما هم آنچه را که در اینجا از دست ما بر آید، انجام خواهیم داد و سپس متحد خواهیم شد. شیخ علیرضا افندی نیز با کشتی به ترابزون میآید.
در ۴ ژانویه، در یک از روستاهای خنس در ارزروم، حدود ۲۰۰ تا ۲۵۰ نفر، از جمله اعضای جمعیت آزادی نیز که در میان آنها بودند گرد هم میآیند، به عنوان مثال، كرم قولاخاسی، خالد بیگ حسنی از اعضای جمعیت آزادی بودند، افراد دیگری هم اگر بودند من نمیدانم. در نتیجه، ۲۵۰ نفر به عنوان شرکت کننده در کنگره در آنجا جمع میشوند و به مدت دو روز بحث و تبادل نظر می کنند. بعد از دو روز تصمیم گرفته میشود. چیزی که در آنجا آشکار میشود این است؛ این قیام بر ما واجب است. یعنی این قیام باید صورت گیرد. نام آن «جهاد» است. زیرا بر اساس دین، کسی که صاحب خانه خود باشد، صاحب ناموس خود باشد، صاحب سرزمین خود باشد، زبان خود را داشته باشد، عبادت و اعتقادات خود را داشته باشد، و به خاطر آن جنگ کند، او مجاهد است و اگر در این راه کشته شود او را شهید نیز مینامند. بنابراین این جنبش ما، جهاد است. کسانی که در این جنبش باشند نیز مجاهدند. رهبر این جنبش نیز رئیس مجاهدان است. این تصمیم را میگیرند و در میان خود مشورت میکنند و میگویند؛ رهبر ما شیخ سعید باشد.
شیخ سعید افندی، از آن ساعت به بعد، به عنوان رئیس المجاهدین عمل میکند. نامههای خود را با عنوان رئیس المحمد سعید الپهلوی الآمدی رئیس المجاهدین قبول میکند و نامههای خود را با این عناوین مینویسد و به عشایر، شخصیتها، شیوخ ، اربابان و به کل منطقه ارسال میکند.
خوهبون: برای عشایر و شخصیتهای کورد ارسال میکند؟
شیخ قاسم فرات: بله، بله کوردها. نه فقط برای اهل سنت بلکه برای علویان نیز ارسال میکند. او کار خود را با عنوان رئیس المجاهدین آغاز میکند و موضوع شکل دیگری به خود میگیرد. به منشكوت (کانی رش) میرود، از آنجا به منطقه چولیک میرود. کنگرهای در آنجا برگزار میشود. نشستی عظیم است. در این جلسه خاندان سیور به او میپیوندند، شیوخ چانه هم به وی میپیوندند، خاندان میستان، بوتانیها ، شیوخ ملکان نیز به وی میپیوندند. یعنی نشست عظیمی شکل میگیرد. آنها در آنجا درباره آینده بحث میکنند. برخی میگویند "این اشتباه است"، برخی میگویند "نه، بر ما واجب است و این یک امر الهی است و شیخ سعید افندی نیز نماینده اوست، ما ناگزیر هستیم". در آنجا نیز تصمیمات مثبتی گرفته میشود. شیخ سعید افندی از آنجا دوباره به داراهینه میرود. در آنجا نیز مردم دور هم جمع میشوند. قبایل خاصی، زکتی، قیلان، گوکدر و غیره در آنجا جمع میشوند. در آن جلسه همه میپذیرند. تصمیم میگیرند.
شیخ سعید افندی نیز از آنجا به پیران میآید. برادرش شیخ عبدالرحیم در پیران بود. با تحریکاتی تیراندازی در پیران انجام شد. ۴-۵ سرباز در آنجا کشته میشوند. در واقع آن سربازها اسائه ادب کرده و میگویند، "محکومانی وجود دارد، ما آمدهایم تا این محکومان را دستگیر کنیم." شیخ عبدالرحیم نیز میگوید، شیخ سعید به رسم و عادت ما اینجا آمده، در داخل ۴۰۰-۵۰۰ نفر هستند، اینکه بروی داخل و از بین این جمعیت محکومان را بگیری، این شدنی نیست، کوردها این را قبول ندارند. بروید بعداً محکومین را به نزد شما میفرستیم." آنها همچنین بیادبی خود را ادامه داده و میگویند، "شما کی هستید، شما چه هستید."، توهین میکنند و با سلاحهای خود وارد میشوند و شیخ عبدالرحیم نیز مردی عصبی بود، این توهین را قبول نمیکند، با آنها میجنگند و آن سربازان در آنجا کشته میشوند. از این به بعد دیگر تیر از کمان رها شده است. شیخ سعید افندی از این موضوع ناراحت میشود. او میگوید ، "ای کاش اینطوری نمی شد".
خوهبون: هنوز اساس یک قیام ملی شکل نگرفته بود، درست نیست؟
شیخ قاسم فرات: نه. خود شیخ سعید افندی هدفش این بود که؛ کل خلق کورد را هوشیار کند، موضوع را برایشان توضیح دهد، چرا قیام میکنیم، این قیام برای چیست؟ برای زبان است، برای عبادت است، برای دین است، برای خانه و کاشانه است، این برای زنان، کودکان، ناموس و دین است، برای حقوق بشریت است. یعنی اول ما مردم خود را بیدار میکنیم و سپس به سازمان ملل میگوییم که ما یک تقاضا داریم. ما و ترکها مشکلی داریم، بیایید برای این مشکل چارهیابی کنیم.
خوهبون: یعنی تصور یک جنگ فرسایشی نبود؟
شیخ قاسم فرات: مگر بدون سلاح امکانپذیر است؟ اما هدف اولیه درگیری مسلحانه نیست. بسته به شرایط جهان ما نیز مبارزه خواهیم کرد. یعنی ما موجودیت داریم و دنیا نیز باید موجودیت ما را بپذیرند. البته این تحریک این مسئله را مطرح میکند. شیخ سعید افندی نیز از آنجا برخاست و به هینه رفت. صالح بیگ آنجاست. میان صالح بیگ و مصطفی بیگ مشکلی پیش آمده بود. او میگوید، "من قصد دارم آنها را آشتی دهم." و مردم در حال گرد هم آمدن هستند. در آمد، هینه، لیجه، پیران، داراهینه، پالو، در چباخچور (چولیک) همه مناطق در حال قیام کردن هستند. شیخ سعید افندی مجبور میشود این قیامها را کنترل کند. فقی حسن را از چولیک میآورد و وزیر حکومت میکند. او را نماینده خود میکند. برخی از مقررات و قوانین را به او میگوید. میخواهد به این شکل حکومت کنند. برای فقی حسن کمیتهای متشکل از علما و دانشمندان را تشکیل میدهد. آنها به عنوان یک وزارتخانه عمل میکنند. أساسنامهای را در آنجا تهیه میکند. "ظلم نکنید، اسیران را نکشید، آنچه را میخورید عین همان را به اسیران بدهید، نگذارید سربازان با زور به خانه مردم بروند، در صورت نیاز میتوان با ارائه نامه بگویند: ما این را به اسارت گرفتیم، و در صورت لزوم وی را آزاد می کنیم. یعنی آنها برخی از قوانین خود را تثبیت میکنند و آن قوانین نیز اعمال میشود.
بنابراین، نکته بسیار ظریفی در این مورد وجود دارد. وقتی جنگ در ۱۳ فوریه آغاز میشود، شیخ سعید افندی تصمیم خود را میگیرد. وی تا آن زمان نامههای خود را با عنوان رئیس المجاهدین مینوشت، اما از آن زمان به بعد عنوان رئیس المجاهدین را لغو میکند و به جای آن میگوید محمد سعید الپهلوی الآمدی خادم المجاهدین (خادم مجاهدان)، یعنی خود را به عنوان خادم معرفی میکند. چنین اصالتی در هیچ کجای دنیا وجود ندارد. به این معنا، رهبری که ۲۰ هزار نفر تحت فرماندهی او باشند و عنوان اعطا شده به خود را لغو کند و بگوید من خادم و غلام مبارزان هستم، او با اصالت و ریشهدار است. به عبارت دیگر، کوردها چنین رهبری دارند و همه اعضا در این جنبش به طور کلی افراد شجاع، تحصیل کرده، باهوش و قابل احترامی بودند، حدود ۴۰-۵۰ سال داشتند، زن و فرزند داشتند، از عزت و ارزش برخوردار بودند. همه خود را فدا کردند.
این، یعنی جنبش شیخ سعید افندی، یک جنبش مذهبی است، یک جنبش ملی است، در این جنبش حقوق بشر وجود دارد، حق و عدالت وجود دارد، در آن مشارکت وجود دارد، یک ملت وجود دارد، یک زبان وجود دارد، اخلاق وجود دارد. قیام کننده، شیخ سعید افندی مرجع خود را از قرآن توحید گرفته است. دینِ سلطنتی را رد کرده است، دین عثمانیها، امویان، عباسیان، هیچ کدام از آنها را قبول نکرده است. زیرا آنها دین را وسیله دنیای خود قرار دادهاند.
برادرش شیخ بهاءالدین مفتی است، یک محقق بزرگ است، به او میگوید؛ برادرم چرا این کار را میکنی، نرو ما نمیتوانیم، نه قدرتی داریم، نه عشیره ای داریم، هیچ چیز نداریم، ما نمیتوانیم با دولت بجنگیم. شیخ سعید افندی نیز میگوید: "نه بهاء الدین، حتی اگر فقط این عصا در دستان من بماند، خدا شاهد است من دوباره با این سیستم کمالیسم، قوم خونخوار و ستمگر میجنگم. شیخ بهاءالدین میگوید؛ ککو (برادر) کاری نکن که دین مردم تحت فشار قرار گیرد، اگر به عدم اعتماد انجامید مردم نیز باید بتوانند مهاجرت کنند. شیخ سعید افندی میگوید؛ نه بهاءالدین، مهاجرت نمیکنیم، این مردم را در اسارت رها نمیکنم. خداوند از من خواهد پرسید، او میگوید سعید، تو عزت داشتی، احترام داشتی، دانش داشتی، مال و مکنت داشتی، تا که دین، امر الهی، مردم، زبان، آداب و رسوم و سنتها تحت ظلم و ستم قرار گرفتند، اشغالگران آمدند و اشغال کردند و تو پشت كردی و رفتی. آن موقع به خدا چه بگویم؟ سپس مرا به جهنم خواهند فرستاد، نه تو و نه فرزندانم قادر به نجات من نخواهید بود. شیخ بهاءالدین هم میگوید تقدیر تو هم این است. یعنی شیخ سعید افندی این است. جنبش او یک جنبش ملی است، یک جنبش مذهبی است، یک جنبش ضد ظلم و استبداد است، یک جنبش ضد اشغالگری است که در آن حق، عدالت، فداکاری وجود دارد.
خوهبون: شیخ سعید در ۱۵ فوریه دستگیر و در ۲۹ ژوئن به همراه ۴۷ نفر از رفقایش به دار آویخته میشوند. در همین حال، رهبر خلق کورد عبدالله اوجالان در ۱۵ فوریه ۱۹۹۹ ربوده شد و در ۲۹ ژوئن، همزمان با سالگرد اعدام شیخ سعید و رفقایش، به اعدام محکوم شد. فکر میکنید این یک اتفاق است یا دولت ترکیه آگاهانه چنین تاریخهایی را انتخاب میکند؟
شیخ قاسم فرات: ترکها حدود هزار سال است حکومت و به بیعدالتی دست می زنند. ترکها نواده چنگیز خان، هلاکو خان و اوغوزهایی هستند که با قتل و کشتار، خون و خونریزی، غارت و دروغ به این سطح رسیدهاند. اینان هزار سال را اینگونه حکومت کردهاند. ترکها با مقاصد خاص این کار را انجام داده و کینه توز هستند، برای اینکه کوردها را به زانو درآورند، این روز را عمدا برای اعدام انتخاب کردند. من این را یک اتفاق نمیدانم، ترکها چنین کارهایی را انجام میدهند. بگذارید کوردها از اینها عبرت بگیرند.
خوهبون: حکومت، شیخ سعید را اعدام کرد، علی رغم مبارزه دهها ساله خانوادگی شما که میخواهید از محل دفن و اطلاع داشته باشید، اما حکومت تاکنون محل دفن وی را نشان نداده است، چرا؟
شیخ قاسم فرات: ببینید هنگامی که هلاکو به بغداد حمله میکند و آنجا را اشغال میکند، اولین کار او این بود که کتابخانه و آثار تاریخی آن، فرهنگ، قانون و چیزهایی که هویت خلقها را نشان میداد را از بین ببرد. گفته میشود چندین روز از آب رود دجله، خون جاری بود. همه آنها را به اسارت گرفت، علم، عرفان، یعنی تاریخ و همه چیز را نابود میکند. بنابراین این یک قانون اساسی در میان ترکها است. وقتی یک انسان را میکشد، او را نابود میکند و از بین میبرد، از جسد او نیز میترسد، از بقایای جسد او میترسد. چرا آنها آثار کوردها، تاریخ کوردها را اکتشاف نکردند؟ همه را از بین بردند، هیچ چیزی را سالم نمیگذارند. این در بین ترکها یک قاعده است، آنها این کار را کردهاند و اکنون هم میکنند. به عبارت دیگر، کوردها، رهبران کوردها نیز، باید از اینها عبرت بگیرند. هر کس به این خیانتکاران و اشغالگران پشت گرم بکند، گناه بزرگی است، امروز کوردها به اتحاد نیاز دارند، به فداکاری نیاز دارند، به صبر و تحمل نیاز دارد، به حق و عدالت نیاز دارد. رهبران و احزاب کورد باید گرد هم آیند، قانونی وضع کنند که به نفع جامعه باشد نه به نفع احزاب آنها. خلق کورد نیز فداکاری بسیاری کردهاند.
خوهبون: اکنون پیشاهنگان کورد مانند شیخ سعید، سید رضا و کسانی که به نماد مبارزه تبدیل شده اند، با این وجود از مزار و آرامگاه آنان نشانی در دست نیست، فاشیسم ترک میخواهد خاطره و یادبود آنها را از این سرزمین بزداید. این به چه معناست، این چه نفرتی چیست که بدین شیوه ان را بازتاب می دهند؟
شیخ قاسم فرات: این در ژن و خصوصیات ترکها در خوی وحشیگری آنها وجود دارد، به ظلم آنها بستگی دارد، آنها دست به انجام چنین اقداماتی می زنند. چرا ما در برابر آن کاری نمیکنیم؟ آیا آنها هنوز هم چنین کارهایی را انجام نمیدهند؟ صدها جنازه جوانان کورد را با کیسه به استانبول بردند و زیر پیادهروهای عابران دفن کردند. چقدر از جهان را با زور، قتل و غارت تصرف کردهاند. این در ژن آنهاست. اما چرا کوردها از این عبرت نمیگیرند؟
خوهبون: منظورتان این است که هم اجساد گذشته را و هم اجساد کنونی کوردها را از بین میبرند؟
شیخ قاسم فرات: دقیقا همینطور است. فرزندان روستاییان، فرزندان فقرا به شهادت رسیدهاند، خانوادههای آنها برای شهدای خود مزار ساختهاند، اما دولت آنها را با توپ و تانک نابود میکند. آیا این مزارها حتی توسط هواپیماها بمباران نشده و از بین نرفتند؟ همین چند سال پیش؟
خوهبون: شیخ سعید برای آزادی خلق کورد مبارزه کرد. اما برخی از محافل وابسته به دولت، میخواهند شیخ سعید را به خود ربط دهند و برای وی در روزهای خاصی مانند سالگرد اعدام وی مراسم بزرگداشت میگیرند، برنامههایی را تهیه میکنند، مراسم یادبود برگزار می کنند، این وضعیت و این تناقض را چگونه ارزیابی میکنید؟
شیخ قاسم فرات: تا همین اواخر چنین چیزی وجود نداشت. کمالیسم خط قرمزی را بین خود و شیخ سعید و رفقایش کشید. کسانی که تفکرات و مسیر نظام کمالیستی را ادامه میدادند شیخ سعید، دشمن آنها بود و آنها نیز دشمن شیخ سعید بودند. آنها و کمالیسم ضد هم بودند. اما این کمالیسم جدید است، این سیستم که ۱۰-۱۵ سال است ادامه دارد، طبق سیستم خود، مذهب درست میکنند، کمونیست درست میکنند، لیبرال درست میکنند یعنی هر چیزی را طبق سیستم خود میسازند؛ در همین راستا است که می خواهند شیخ سعید را نیز بر أساس سیستم و مطامع خود خود بازآفرینی کنند. از خانواده آنها، بعضیها را به سمت خود میکشند. تاکنون نمیتوانستند ولی اکنون این کار را میکنند. در هر حال، آنها با وجود موانعی که به سختی میتوان تصور کرد، از آن استفاده کردند. آنها یک شیخ سعید تشریفاتی برای خود درست میکنند، اما این اتفاق به موفقیت دست پیدا نمی کند. این شدنی نیست، شیخ سعید یک روح مقدس است. هر کس این کار را بکند، نه مردم قبول میکنند، نه جامعه و نه روح و رسالت شیخ سعید این را قبول میکند. در روح شیخ سعید مقابله علیه ظلم و استبداد قرار دارد. امروز خون کوردها ریخته میشود، آنچه که صد سال پیش اتفاق افتاده امروز نیز همین است. چگونه رسالت شیخ سعید این را میپذیرد.
خوهبون: شما به عنوان نوه شیخ سعید، در مواجهه با چنین وضعیتی چه خواهید کرد؟
شیخ قاسم فرات: مردم باید در برابر آنها بایستند. تاکنون گامی برای تقبیح و رسوایی آنان انجام ندادهایم اما باید این کار را نیز انجام دهیم. ما میگوییم مردم کورد نباید این را بپذیرند. جامعه کورد این را قبول ندارد.
خوهبون: از زمان قیام بابانزادهها به بعد قیامهای زیادی شکل گرفته است. مثل؛ قیام شیخ عبیدالله نهری، شیخ محمود برزنجی، بدرخانیها، کوچگیری، شیخ سعید، سید رضا، آگری، سمکو شکاک و دیگران. اینها برخی از قیامها و خیزشهای خلق کورد علیه عثمانی و دولت ترکیه است. ولی میبینیم که همه خیزشهای کوردها با خیانت و عدم اتحاد و تفاهم شکست خوردند. پ.ک.ک همچنین بیست و نهمین جنبش جنگ آزادی ملی را رقم میزند و با نبردی سخت روبرو است. برای اینکه به عاقبت دیگر جنبشها و خیزش ها دچار نشود، چه باید کرد؟
شیخ قاسم فرات: این را بگویم و ادامه میدهم. قیام شیخ سعید افندی شکست نخورد. من این را به عنوان شکست قبول نمیکنم. شیخ علیرضا افندی نیز اینگونه تعبیر میکرد و میگفت: "اگر ما قیام نمیکردیم، کوردها کاملاً نابود و آسیمیله میشدند. ما دست ملاکین، دست شیوخ، دست روستاییان، دست دانشجویان، دستان سربازان (کورد) را به هم دادیم. ترک اشغالگر بیرحمی است. جنبشهای کوردی باید از این درس عبرت بگیرند. راه حل این چیست؟ این است که مناسبات و ارتباطات خود را با یکدیگر تقویت کنند، روابط مشترکشان را مستحکم کنند، در بین خود عدالت داشته باشند. یعنی عدالت پایه و اساس هر چیزی است. وقتی در درون یک حزب عدالت وجود نداشته باشد، آن حزب پیشرفت نخواهد کرد. عدالت داخلی و اتحاد قلبی مایه افتخار و شرف است. اینکه من تسلیم شما میشوم این وحدت نیست. اتحادی از عدالت و کرامت را در بین خود ایجاد کنند. کوردها هستند، آنها سرزمین دارند، زبان دارند، تاریخ دارند، آنها صدها سال هزینه آن را پرداختهاند. هیچ کشوری تاکنون این همه هزینه گزاف نداده است. هیچ کسی در جهان برای رهبر خود اینقدر فداکاری نکرده است. عزت و ارزش این انسانهای فداکار باید شناخته شود. احزاب کورد حق ندارند با هم درگیر شوند و یکدیگر را بکشند. توصیه من اینست، آنها [ترکها] اشغالگران بیرحمی هستند.
خوهبون: چرا کوردها هنوز راه را برای اشغالگران و به روی مصیبت و بدبختی جامعه باز میکنند؟
شیخ قاسم فرات: جامعه را زیاد به حساب نمیآورند. جنبش کورد توجه چندانی به جامعه ندارد. ارزش زیادی به جامعه نمیدهد. مهمترین چیز برای آنها منفعت حزبی است. در طی سالهای اخیر منافع شخصی نیز ایجاد شده است. اکنون در بعضی از مناطق کوردستان به دستاوردهایی رسیدهاند، تبدیل به دولت شدهاند، پول دارند، گنجینه دارند، نفت دارند و از آنها پول به دست میآورند. اما اکنون منفعت شخصی مقدم شده است. در راستای منافع جامعه باید از این خصوصیات خود دست بردارند. کوردها نباید به قتل یکدیگر مبادرت ورزند، این کار حرام است. کشتن کورد به دست کورد حرام است. ممکن نیست که یک کورد با شخصیت حزبی یک کورد دیگر را بکشد، او را آواره یا غارت کند. جامعه باید این را بپرسد. دلیل عقب ماندن کورد درگیریهای داخلی و عدم اتحاد است. این دلایل واضح است. صد سال است که نزدیک به یک میلیون کورد در جنگ کشته شدهاند. حدود پنجاه هزار نفر در جنبش شیخ سعید، بیش از صد هزار در جنبش پ.ک.ک و بیش از ۳۰۰ – ۴۰۰ هزار نفر در جنبش بارزانی کشته شدند. این شرمآور است، ۴۰۰ هزار نفر کشته میشوند، ولی آنها نفت میفروشند و برای خود هواپیما میخرند، این امکانپذیر نیست، این شغل نیست. خدا قبول نمیکند، من معتقدم خدا قبول نمیکند. مردم هم نباید این را بپذیرند.
خوهبون: شما به عنوان نوه شیخ سعید از وظایف و مسئولیتهایی برخوردار هستید، در میان جامعه محبوب هستید. آیا به فکر تلاش برای اتحاد احزاب کورد هستید؟
شیخ قاسم فرات: به مسئله مهمی اشاره کردید. من در این باره با مسعود بارزانی رهبر پ.د.ک و همچنین با قندیل صحبت کردهام. همه نیز میگویند درست است. یعنی به عنوان رسالت شیخ سعید، ما به دیده منت آن را قبول میکنیم. باید چنین خواسته هایی وجود داشته باشند، من همچنین آماده هستم که به شکلی عادلانه و منصفانه این وظیفه را انجام دهم. این را اینجا به عنوان پیام میگویم. بگذار آنها هم صدای مرا بشنوند. ما حاضریم و این مسئولیتی دشوار و وظیفهای بزرگ و افتخارآمیز برای ما به شمار می رود.