سرزمینی در خون خویش و در کام طاعون | یادداشت

جنبش شورایی در افغانستان از زنان و کارگران و تهی دستان باید سازمان یابد و به پنجشیر امید نبدد. تجربه روژآوا و جنبش خودمدیریتی در شمال سوریه، می‌تواند گزینه‌ای برای برون رفت از تکرار و بازتولید فاجعه‌های تاریخی در افغانستان باشد.

◼️ روز ۲۴ مرداد ۱۴۰۰ (۱۵ اوت ۲۰۲۱) جهان گویی در خواب بود و جهانیان خود را به خواب زده بودند. فاجعه‌ای بر افغانستان آوار شد. رگبار خون باریدن گرفت. خونخوارترین زامبی‌های روی زمین به سرزمینی با مردمان رزم و مهاجر کار و آوارگی و ستم و نشانیده در رنج و درد و تهی دستی یورش آوردند. در دوحه پایتخت قطر همه‌ی نقشه‌ها چیده شده بود. نمایندگان فساد و تباهی گرد هم آمده بودند تا افغانستانی‌ها را سر ببرند. زلمی خلیل‌زاد مهره‌ی دست پرورده‌ی سیا که نخستین حاکم عراق اشغالی پس از صدام بود نمایندگان امپریالیسم آمریکا را رهبری می‌کرد. طالبان مطالباتش را روشن و آشکار در میان نهاده بود. تسلیم افعانستان، بی‌چون و چرا به طالبان دستور این نشست بود. رهبران آمریکا دو سال پیش، در دولت ترامپ بازگشت طالبان را پذیرفته بودند. «بایدن» رئیس جمهوری کنونی، تنها مجری آن بود.

برای بررسی این تراژدی «مادون تاریخی» به سالهای ۱۳۷۰ و شکل گیری آن باز می‌گردیم.

آلترناتیو روسیه

 با به قدرت رسیدن دولت‌های کودتایی پوپولیستی احزاب برادر پرو روس، به پشتوانه‌ی اتحاد «شوروی» سابق در افغانستان در اواخر دهه ۱۹۷۰، تشکیل مدار سبز و حکومت‌های اسلامی در دستور بلوک سرمایه داری به رهبری آمریکا قرار گرفت. روسیه با یدک کشیدن سوسیالسیم دروغین، با کودتاهای پی در پی و خونین در افغانستان عقب نگه داشته و چپاول شده و ماندگار در سنت و باورهای مذهبی قبیله‌ای و قبیله‌های ستیزه گر، مدعی بود که با این کودتاها، گذار مسالمت‌آمیز به سوی سوسیالیسم دولتی را در برنامه دارد. ماجرا اما یک دخالتگری امپریالیستی، اشغالگرانه، خون‌بار و ضمیمه‌ی طلبانه بود.

با به قدرت نشانیدن حکومت اسلامی در ایران به سان آلترناتیو سرمایه جهانی در پیشاروی انقلاب سیاسی بهمن ماه ۱۳۵۷، تجربه‌ی موفقی برای سرمایه‌ی جهانی به ویژه کمپانیهای سلاح و نفت و تراست‌های مالی و بورس به دست آورده شده بود.

کودتای داوودخان

کودتاهای روس محور، با داوودخان وزیر ظاهرشاه، آخرین پادشاه افغانستان آغاز شد. وی در نقش نخست وزیر ظاهر شاه، روز ۲۶ تیرماه ۱۳۵۲  ( ۱۷ ژولای۱۹۷۳ ( در کودتایی بدون خونریزی در سال ۱۹۷۳ پسر عموی خود محمد ظاهرشاه که برای جراحی چشم  در ایتالیا بود را سرنگون ساخت و با اعلام جمهوری افغانستان، خود را رئیس جمهور افغانستان خواند. محمد ظاهر شاه در ۲۴ اوت ۱۹۷۳ استعفا داد و در ایتالیا ماندگار شد. داوود خان در یک دوره‌ی پنج ساله گام هایی نافرجام  به سوی ایجاد نوعی دولت – ملت و رفرم‌های اجتماعی برداشت.

سرانجام، به اشاره‌ی روسیه، در ۲۷ آوریل سال ۱۹۷۸کودتایی خونبار از سوی حزب رویزیونیستی «حزب دمکراتیک خلق افغانستان» علیه وی صورت گرفت.

حزب دمکراتیک خلق افغانستان (تاسیس در ۱۱ دیماه ۱۳۴۳/۱ ژانویه ۱۹۶۵) در سال ۱۹۶۷ به دو فراکسیون خلق و پرچم  منشعب شده بود. شاخه‌ی پرچم، خود را« حزب زحمتکشان افغانستان» و« شاخه خلق»، خود را «حزب پیشاهنگ طبقه‌ی کارگر افغانستان» می‌خواند. این حزب، برادر، همزاد و دوقلوی حزب توده‌ی ایران بود. نخستین انشعاب در «حزب دمکراتیک خلق» در چهارم می ۱۹۶۷(۱۴ اردیبشهت ۱۳۴۶) صورت گرفت که این حزب به دو جناح خلق به رهبری «نور محمد تره کی» و پرچم به رهبری «ببرک کارمل» انشعاب داد. هر یک از این دو جناح، خود را حزب دمکراتیک خلق می‌نامیدند. حزب با این دو شاخه‌ی جدا از هم با وجود اختلاف‌های عمده در سال ۱۹۷۷ علی‌رغم مخالفت ببرک کارمل باهم متحد شدند. وحدت دو جناح زیر فشار حزب کمونیست و رهبری اتحاد جماهیر شوروی انجام می‌گرفت و از این روی اتحادی تحمیلی و شکننده بود. جناح‌های پرچم و خلق در ژوئن۱۹۷۷ اعلامیه‌ی وحدت حزب را امضاء کردند. رهبری شاخه‌ی پرچم را ببرک کارمل و شاخه‌ی خلق را نورمحمد تره کی بر عهده داشت. حزب  با هردو شاخه‌ی خود در زمان حاکمیت نجیب الله به «حزب وطن» تغییر نام داد. دولت داوود خان در پی سخنرانی‌های رهبران عمده حزب خلق علیه او، از جمله ببرک کارمل و نورمحمد تره‌کی را زندانی کرده بود.

 دولت داوود خان پس از ۵ سال باید سرنگون می‌شد تا دامنه‌ی قدرت و نفوذ سیاسی روسیه تا مرزهای هند و چین و پاکستان، گسترش یابد. اهداف استراتژیک اتحاد جماهیر شوروی در پیوستن افغانستان به حوزه‌ی بلوک شرق، ایجاد پایگاه نفوذ سیاسی و نظامی در آسیا و خاورمیانه، دستیابی به دریا  و خلیج فارس و دستیابی به منابع طبیعی و زیرزمینی چون نفت، گاز، اورانیوم، طلا، نقره، سرب، روی، و سنگ های کمیاب و ارزشمند بود.

«حزب دمکراتیک خلق»، به سان حزب دست نشانده‌ای، به نیابت، ماموریت کودتا و هموارسازی دستیابی روسیه به اهداف مورد اشاره را از سوی  اردوگاه سرمایه داری دولتی با مرکزیت کرملین دریافت کرد. حفیظ‌الله امین، که رهبری شاخه‌ی نظامی جناح خلق حزب را به عهده داشت، شب ۶ اردیبهشت ۱۳۵۷ دستور کودتا را داده بود و فردای آن روز نخستین جمهوری تاریخ افغانستان و دولت محمد داوود خان سرنگون شد.

نور محمد تره کی

کودتاچیان، در سپیده دم هشتم اردیبهشت ۱۳۵۷ (۲۷ آوریل ۱۹۷۸) با توپ باران و حمله‌ی تانک‌ها به کاخ ریاست جمهوری، پس از ۱۴ ساعت مقاومت، داوود خان را به همراه ۱۷ عضو خانواده، شماری از گاردها و نگهبانان و همراهان  به قتل رساندند.  نور محمد تره کی و حفیض‌الله امین، رهبری این کودتا را که «انقلاب ثور» (اردیبهشت) نامیده شد، در دست داشتند.

در پی کودتای ثور، حزب دمکراتیک خلق افغانستان نقش حزب حکومتی را به عهده گرفت. با اعلام «شورای انقلاب»، ببرک کارمل به  نام معاون «شورای انقلاب» و معاون نخست‌وزیر برگزیده شد. شاخه‌ی خلق حزب در حاکمیت، دست بالا را داشت و پیوسته جناح پرچم را  به کناره می‌راند. با پیروزی این کودتای خونبار، نورمحمد تَرَه‌کِی از شاخه‌ی خلق حزب، به همراه دستیار خویش، حفیض‌الله امین که رهبری کودتا را به عهده داشت، به قدرت رسید. وی به کمک عناصری از حزب توده‌ی ایران به سان مشاورین سیاسی حکومت دست نشانده‌ی روسیه رهبری را به دست گرفت. شاخه‌ی خلق حزب حاکم، برای دور ساختن از مرکز قدرت، ببرک کارمل رهبر حزب پرچم را به عنوان سفیر افغانستان به پراگ، پایتخت چک و اسلواکی فرستاد. ببرک کارمل، به همراه ۵ تن دیگر از اعضاء شاخه‌ی پرچم در اوت ۱۹۷۸ به اتهام خیانت ملی، از حزب دمکراتیک خلق افغانستان اخراج و به کشور فراخوانده شد. کارمل، با این دستور مخالفت ورزید. حکومت تره کی بیش از یکسال بر سر کار نماند.

کودتای حفیظ‌‌الله امین

در روز۱۴ سپتامبر ۱۹۷۹، حفیظ‌الله امین، نخست وزیر و عضو کمیته‌ی مرکزی حزب، از جناح خلق، کودتایی خونین علیه رهبر و متحد خویش صورت داد. نور محمد تره‌کی در این روز به دستور امین، در کاخ ریاست جمهوری با بالشی بر صورت جان سپرد. ادعا شده است که لئونید برژنف رهبر وقت روسیه، کوشیده بود تا از کشتن تره‌کی جلوگیری کند. این خود نشان می‌دهد که  وی از کودتا با خبر بوده و تنها با روش کشتن تره کی  ملاحظه‌ای داشته است. در پی این کودتا، دولت حفیظ‌الله امین بیش از صد روز نپایید.

ببرک کارمل، رهبر حزب، این بار ماموریت یافت تا به فرمان سران اردوگاه سرمایه‌داری دولتی در کرملین، کودتای دیگری را به نمایش بگذارد. کارمل، پس از قیام هفتم اردیبهشت ۱۳۵۷ علی محمد داوود خان، به رهبری حزب دمکراتیک خلق و معاونت شورای انقلابی و دستیار نخست‌وزیر شد.

کمتر از دوماه از قدرت‌یابی حفیظ‌الله امین و در پی اختلاف با تره کی و سستی جناح پرچم، از قدرت کنار نهاده شدند، ببرک کارمل از فرد شماره دو حزب و دولت برکنار و به سفارت جمهوری چکسلواکی در پراگ فرستاده شد. چند روز بعد، به اتهام «خیانت ملی» به کابل فراخوانده  شد و از عضویت حزب دمکراتیک خلق نیز برکنار گردید.

کودتای ببرک کارمل

حکومت روسیه، نگران شرایط  و بی‌ثباتی سیاسی در منطقه و افغانستان، دولت امین را بی آینده و ناکارآ یافته بود. حاکمان روسیه، سرانجام پس از یک دوره‌ی ۹ ساله، در این گیر و دار، ببرک  کارمل را به قدرت نشانید. این دولت، دولتی به شدت در بحران ناامیدی و چند دستگی و اختلاف‌های قومی و دینی  یک رژیم دست نشانده و بی‌ثبات بود. تفرقه و چند دستگی در درون حزب دمکراتیک خلق و به ویژه شاخه‌ی پرچم اوج این بحران بود. بنابراین، باید با کودتایی از میان برداشته می‌شد. ببرک کارمل، گزینه‌ی روس‌های حاکم بر اتحاد جمهوری‌های شرق امپراتوری سرمایه‌ی دولتی بود. به همین اساس حکومت شوروی به رهبری لئونید برژنف، مداخله‌ی مستقیم نظامی را فرمان داد. ببرک کارمل نیز می‌بایستی جایگزین حفیظ‌الله امین شود. در روز ۶ دِی ۱۳۵۸ هواپیماهای نظامی شوروی در فرودگاه‌های نظامی افغانستان به زمین نشستند. تانک‌های ارتش روسیه، غرش کنان در مناطق استراتژیک به پیش می‌رفتند. ارتش روسیه پس از دوران تزاریسم، برای نخستین بار سراسر افغانستان را به جز دره‌ی پنجشیر، درنوردید.

ترور حفیظ‌‌الله امین‌

از میان برداشتن امین‌، بنا به طرح ک.‌گ.‌ب. باید به اجرا در می‌آمد. بنا به این نقشه، اشغال کاخ «تاج بیک»، محل زندگی امین و خانواده‌اش، باید سه ساعت پس از اجرای ترور با سم انجام می‌گرفت. ساعت ۱۰ شب، زمان حمله به کاخ بود. روس‌ها و ببرک کارمل، برخلاف پیش‌بینی کودتاچیان، تمام کسانی‌که درخوردن شام زهر‌آگین شرکت داشتند، فوری بی‌هوش شدند. فرمانده‌ی محافظین ریاست جمهوری از بیمارستان نظامی شووری کمک خواست. دو پزشک روسی،ٖ حفیض‌الله امین را دوباره به زندگی باز گرداندند، اما با ورود کودتاچیان، او و فرزندش به رگبار بسته شدند. کودتاچیان ناچار شده بودند بی‌درنگ و چند ساعت پیش از زمان برنامه‌ریزی شده، کاخ را به تصرف درآورند. نیروهای ک‌.گ.‌ب. در این حمله‌ی خونین شرکت داشتند، بعدها مدعی شدند که امین و فرزند خردسالش به وسیله‌ی نارنجک پرتاب شده، کشته شده‌اند. اما شاهدانی در محل، جای۳ گلوله را بر سر امین دیده بودند. کودتاچیان، شب هنگام پیکر او را در قالی پیچیده و بدون هیچ نشانی‌ در گورستان نزدیک کاخ به خاک سپردند. برخی از اعضای خانواده‌ی وی که از شبیخون، زنده مانده بودند به زندان پلچرخی انتقال داده شدند. صدای ببرک کارمل در همان شب از رادیو کابل پخش شد که خبر از سرنگونی دولت حفیظالله امین می‌داد.

«ببرک کارمل» در پی از میان برداشتن امین، وی را «فاشیست و سفاک» و خونریز خواند. کارمل و حزب او در شش سال حاکمیت خود، کوشیده بود تا با آزادسازی زندانیان سیاسی و اعلام عزای عمومی برای همه کشته شده‌گان و رفتن به مسجد و برگزاری نماز و پیشروی مجاهدین اسلامی برخوردار از پشتیبانی‌های نظامی و سیاسی غرب سرمایه‌داری را کاهش دهد.

واپسین سال‌های جنگ سرد و آستانه‌ی فروپاشی سرمایه‌داری دولتی و سوسالیسم موجود در روسیه و بلوک شرق بود. میخائیل گورباچف به عنوان رئیس‌جمهوری شوروی و دبیرکل حزب «کمونیست» روسیه، پروژه‌ی پروستروئیکا، با سیاست‌ کلان انجام رفرم‌های اقتصادی و گلاسنوست یا «فضای باز» یا «شفافیت» (آشکار بیانی) برای گذر از سرمایه‌داری دولتی به سرمایه داری بازار آزاد یا نئولیبرالیسم را باید رهبری می کرد. ترکش‌های این بمب به کشورهای حوزه نفوذ روسیه  ویرانگرتر از همیشه بود و در افغانستان بیش از دیگر نقاط، بحران و فاجعه آفرید. ببرک کارمل باید همانند مهره‌های پیشین، از قدرت برداشته می شد و گزینه‌ای همخوان با سیاست ها برهه‌ی گورباچوفی باید به جای او می نشست.

 دولت روسیه باید به فراخوانی و بازگشت ارتش می‌پرداخت تا سازش با اسلامیست‌ها و امپریالست‌های رقیب هموار شود. کارمل در چهاردهم ثور/اردیبهشت ۱۳۶۵ در پلنوم هجدهم حزب، از دبیر کلی حزب دمکراتیک خلق و سپس در آبان ماه از ریاست جمهوری برکنار شد. محمد نجیب‌الله قدرت را بدست گرفت. میخائیل گورباچف آخرین رهبر بلوک شرق سرمایه‌داری دولتی، در واپسین روزهای حضور ارتش شوروی در افغانستان و آغاز فروپاشی بلوک شرق، خواهان استعفای ببرک کارمل شد.

محمدنجیب‌ احمدزی

نجیب‌الله پس از انقلاب ثور علیه ظاهر شاه و شکل‌گیری جمهوری دمکراتیک افغانستان، در زمان حاکمیت حفیظ‌الله امین، برای دور راندن از مرکز قدرت، سفیر افغانستان در ایران و سپس برای مدت کوتاهی به اروپا تبعید شد. محمد مجیب، پزشک و از رهبران شاخه ی پرچم حزب خلق بود. او تا هنگام ورود ارتش شوروی به افغانستان در سال ۱۹۷۹، در تبعید به سر می‌برد و با کودتا به رهبری ببرک کارمل از حزب پرچم، دوباره به افغانستان بازگشت. وی در سال ۱۹۸۰، در حکومت ببرک کارمل به مدت ۵ سال ریاست سیستم مخوف امنیتی افغانستان (خدمات امنیت دولتی-خاد) را در دست داشت و در نوامبر ۱۹۸۵دبیر حزب دمکراتیک خلق افغانستان گردید. نجیب، در سال در ۴ مه ۱۹۸۶ به عنوان دبیرکل حزب دمکراتیک خلق افغانستان جانشین ببرک کارمل گردید. اما کارمل همچنان پست خود را به عنوان رئیس شورای انقلاب حفظ کرد.

پنجمین رئیس‌جمهور افغانستان و واپسین رئیس‌جمهور حکومت جمهوری دمکراتیک افغانستان شد. محمد نجیب الله در سال ۱۹۸۶ رئیس‌جمهور حکومت افغانستان شد و جانشین ببرک کارمل گردید. نجیب الله، با تغییر نام حزب از خلق به وطن، به سان یک پشتو تلاش ورزید تا چهره ای قوم محور از خود نشان دهد و بیشترین اصول حزب خلق را  تغییر داد. وی از سرمایه داری و سوسیالیسم ضدکارگری مدل روسی فاصله گرفت و به استانداردها و نئولیبرالیسم غرب روی آورد و خواهان برگزاری یک «لویه جرگه» یا مجلس بزرگ با شرکت همه‌ی قومیت‌ها و سران شد. در این فراخوان، با شرکت ۸۰۰ نفر در آن مجلس، قانون اساسی تغییر داده شد. در همین برهه در سال ۱۹۹۲ بود که ارتش شوروی پس از ورود سال ۱۹۸۹ باید عقب می نشست. با خروج ارتش  شوروی کمک نظامی به دولت نجیب قطع شد. پاکستان و ایالات متحده به صورت علنی و آشکار نیروهای «مجاهدین» را سازمان داده این نیروهای  بسیج شده از سوی غرب و پاکستان و عربستان و شیخ نشین‌ها با سنگین ترین سلاح‌ها مجهز شدند.

لغو نظام تک‌ حزبی فراخواندن نیروهای غیرحزبی به دولت، رفرم و آشتی ملی و سال ۱۹۹۰ همه ی نمادهایی که نام سوسیالسم و کمونیسم بر خود  داشتند حذف شدند و اسلام و نمادهای اسلامی دین رسمی اعلام شد. با فروپاشی رئال سوسیالیسم یا همان سرمایه داری دولتی در روسیه و قدرت یابی «بوریس یلتسین» در دسامبر ۱۹۹۱، نجیب‌الله، بی پناه و پشتوانه ماند.

سه سال پس از عقب نشینی ارتش روسی از افغانستان، نجیب‌الله  در نقش رئیس‌جمهور افغانستان و رهبر حزب دمکراتیک خلق موافقت کرد تا از قدرت سیاسی کنار رود و قدرت را به دولت انتقالی بسپارد. مجاهدین به رهبری احمدشاه مسعود با التقاطی از بینش مائوئیستی و اسلامی و ناسیونالیستی، حکومت جدید را برپا کرد. دولت مسعود، ترکیبی بود از شاخه‌هایی از مجاهدین اسلامی، ملای مرتجع و پروحکومت اسلامی ایران، گلبدین حکمتیار و عناصری همانند، این اتحاد شکننده از هم پاشید و طالبان در سال ۱۹۹۶ کابل را اشغال کردند.

با ورود طالبان و اشغال کابل در در سال ۱۹۹۶ به یاری غرب سرمایه دارای به رهبری امپریالیسم آمریکا و حکومت اسلامی پاکستان و امارات و قطر، نجیب از رفتن به تنها پناهگاه و کشور دوست خود، هندوستان ناکام ماند. نجیب با خیانت همرزم دیروز خویش (ژنرال دوستٌم)، که به دشمن پیوسته بود، بازماند و بناچار به دفتر سازمان ملل پناه آورد و درخواست پناهندگی کرد. او از هر سوی، تنها مانده بود، تلاش وی برای رسیدن به فرودگاه توسط نیروهای عبدالرشید دوستم بی‌نتیجه ماند.

نیروهای طالبان سرانجام، در شامگاه ۲۶ سپتامبر ۱۹۹۶ محمد نجیب را همراه با برادرش، شاهپور احمدزی از دفتر سازمان ملل بیرون کشیده و  شکنجه کردند، سپس پیکر هر دو را مثله و به خودرو بستند و در خیابان‌های کابل به نمایش گذاشتند. سپس پیکر لینچ شده‌ی هر دو را با درندگی تمام، روبروی کاخ ریاست جمهوری (ارگ) از تیرهای چراغ راهنمایی آویزان کردند.

نوزده سال بعد، در ژوئیهٔ سال ۲۰۱۵ اعضای گروه طالبان، بقایای جسد نجیب را از گور بیرون کشیدند و نابود کردند. بلوک غرب، به رهبری امپریالیسم آمریکا با کارگزاران نیابتی خود و در راس همه حکومت‌های پاکستان و عربستان و ایران بر بلوک شرق و جایگزینی آلترناتیو اسلامی خود در افعانستان پیروز شده بود. دولت اسلامی افغانستان با ترکیبی از واپس گراترین و خونریزترین اسلامیست‌های به رهبری طالبان و القاعده به قدرت نشانیده شدند.

شکل‌گیری طالبان

همزمان و حتا پیش از حضور ارتش شوروی در افغانستان، تشکیل طالبان در دهه ۱۹۸۰ با نقشه‌ی سازمان اطلاعات آمریکا (سیا) برای جلوگیری از دستیابی روسیه شوروی موجود به حوزه های استراتژیک سیاسی – جغرفیایی و اقتصادی انجام می گرفت. این دخالتگری، بیشتر به دستور بلوک غرب به رهبری ایالات متحده آمریکا و انگلستان ضرورت یافت. پروژه ی حکومت اسلامی در افغانستان از سوی «سیا» و انگلستان به سازمان اطلاعات عربستان سعودی  (GID)سپرده شد و با پرداخت بودجه و تجهیزات نظامی و آموزش های نظامی و امنیتی به آژانس اطلاعاتی پاکستان (ISI) به «مجاهدین افغانستان» اجرایی گردید. این گونه، پاکستان با رهبری آمریکا و انگلستان وعربستان پروژه‌ی طالبان را شکل داد. طالبان با شعار تشکیل خلافت اسلامی در همکاری با القاعده که از عربستان سعودی سربرآورده و به سودان انتقال یافت تا به تمرین نظامی بپردازد و به رهبری اسامه بن لادن که از خانواده‌ی الیگارش و نفتی‌ها و اشرافیت سلطنتی سعودی‌ها بود به افغانستان فرستاده شد تا برای تشکیل امارت اسلامی خیز بردارد.

در ۱۲ تیر ۱۳۵۸ (۳ ژوئیه ۱۹۷) جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا، فرمان‌های آغازین را برای عملیات مجاهدین افغان علیه حکومت مورد پشتیبانی شوروی در افغانستان را صادر کرد. هدف ایالات متحده از این طرح که بر اساس تز زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا انجام می‌گرفت، کشاندن اتحاد شوروی به «تله افغانستان» بود([i])

رابرت مایکل گیتس رئیس پیشین و مشاور و وزیر ۸ رئیس جمهور آمریکا، رئیس پیشین سیا در کتاب خاطرات خود([ii]) آورده است که سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا شش ماه پیش از گسیل ارتش شوروی به افغانستان، مجاهدین اسلامی را آماده کرده بودند. لازم به اشاره است که رابرت گیتس تنها جمهوریخواهی بود که در دولت باراک اوبامای دمکرات به وزارت دفاع نشانیده شد. وی تئوریسین لشکر کشی به ویتنام و وزیر دفاع جرج دبلیو بوش جمهوریخواه و مهمترین تعیین کننده‌گان سیاست‌های خارجی ایلات متحده آمریکا بود. گیتس در کتاب خاطرات خود در سال ۲۰۱۴ آشکارا به تلاش باراک اوباما در مخالفت با حامد کرزی و نیز کارشکنی تثبیت حکومت سکولار در افغانستان  می پردازد.

رابرت گیتس در کتاب خاطرات خود می نویسد: «همان طور که در جلسه نشسته بودم فکرمی کردم که رئیس جمهوری به فرماندهان خود اعتماد ندارد، کرزی را نمی تواند تحمل کند، به استراتژی خودش باور ندارد و جنگ را متعلق به خودش نمی داند…..همه خواسته او این است که هرچه زودتر از این کشور خارج شود.»([iii])  دو سال بعد زبیگنیو برژینسکی، تعیین کننده سیاست خارجی و مشاور امنیت ملی جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت و رئیس کریم خلیل زاد، در گفتگو با خبرنگار «نوول ابزرواتور» فرانسه  گفته‌های «رابرت گیتس» را تائید کرد. این دخالتگری و پروژه طالبان و مجاهدین، برژینسکی مشاور کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا بود. در سال ۱۹۹۸ نشریه فرانسوی “لو نوول آبزرواتور” گفتگوی خود را با مدیر سابق سیا؛ برژینسکی، اینگونه آغاز می‌کند:

رابرت گیتس در کتاب خاطراتش « در سایه‌ها» می‌نویسد که سرویس‌های جاسوسی آمریکا کمک به مجاهدین افغانی را از ۶ ماه قبل از اینکه شوروی اقدام به دخالت در افغانستان نماید، آغاز کرده بودند. در آن مقطع زمانی شما مشاور امنیت ملی پرزیدنت جیمی کارتر بودید، بنابراین قاعدتا می‌بایستی که در آن برنامه نقش داشته باشید، اینطور نیست؟

زبیگنیو برژینسکی: بله…. بنا به روایت رسمی جریان اینطور بوده است : ”سیا کمک به مجاهدین افغانی را از دهه ۱۹۸۰ شروع کرد” این چیزی است که گفته می شود :” یعنی بعد از اینکه ارتش شوروی افغانستان را در ۲۴ دسامبر ۱۹۷۹ اشغال کرد”. اما واقعیت و آن چیزی که تا به امروز محفوظ نگاه داشته است، کاملا متفاوت است. یعنی در واقع در سوم جولای ۱۹۷۹ بود که پرزیدنت کارتر اولین کمک مستقیم و مخفیانه را برای مخالفین رژیم هوادار شوروی در کابل ارسال داشت. در آن روز من طی یادداشتی به پرزیدنت نوشتم که این کمکها به مجاهدین افغان، ارتش شوروی را به دخالت تحریک می کند.

برژینسکی: عملیات سری کمک رسانی به مجاهدین یک ایده‌ی عالی بود. ایده‌ی ما این تاثیر را داشت که شوروی را با پای خودش به تله افغانستان بیاندازد و آنوقت شما می‌خواهید که من از این بابت متاسف باشم !؟ روزی که روس‌ها بطور رسمی از مرز گذشتند، من به پرزیدنت کارتر نوشتم که ما هم اکنون این فرصت را داریم که به روس ها ” جنگ ویتنامشان” را عرضه کنیم. واقعا اینطور بود، برای مدت ده سال ، مسکو مجبور بود در جنگی وارد شود که حکومتش توانایی پیشبرد آنرا نداشت، جنگی که روحیه ناامیدی و یاس را برای آنان ببار آوردو در نهایت باعث فروپاشی امپراتوری شوروی شد.

نوول ابزرواتور: شما حتی از اینکه از بنیادگراهای اسلامی حمایت و پشتیبانی بعمل آوردید، متاسف نیستید؟ آیا متاسف نیستید که آنها را آموزش دادید و مسلح کردید تا به تروریست های امروز تبدیل شوند؟

برژینسکی: چه چیزی در تاریخ مهمتر است؟ وجود طالبان یا فروپاشی شوروی؟ وجود تعدادی مسلمان به هیجان آمده یا آزادی اروپای مرکزی و پایان جنگ سرد؟

برژینسکی: بی معنی است! گفته می شود که غرب یک سیاست جهانی در خصوص اسلام دارد. این احمقانه است، چون چیزی به اسم اسلام جهانی وجود ندارد. به اسلامی که در حالت منطقی و بدور از رفتارهای هوچی گرانه و احساساتی است، نگاهی بیاندازید. این دین با بیش از ۱.۵ میلیارد پیروان از همه ادیان بزرگتر است، اما چه چیزی میان بنیادگراهای عربستان سعودی، میانه روهای مراکشی، میلیتاریسم پاکستانی، اسلامی های طرفدار غرب مصری یا سکولاریسم کشورهای آسیای مرکزی مشترک است؟ هیچ چی، چیزی بیشتر از انچه که کشورهای مسیحی را با هم متحد می سازد، در مورد آنها وجود ندارد.([iv])

برژنیسکی به حربه یا به نام حقوق بشر نیز اشاره می کند و با به کار گرفتن این  ترفند، نفوذ رهبران شوروی را ناتوان تر ساخت.

«عملیات سیکلون»

برژینسکی  در سال ۱۹۷۹ تلاش‌های پرشتاب و سنگینی را در جهت سرازیر کردن میلیاردها دلار تسلیحات و کمکهای مالی برای تقویت حزب اسلامی گلبدین حکمتیار و مجاهدین رنگارنگ را در پاکستان و افغانستان آغاز کرد. سیا تجهیزات نظامی و مالی و آموزشی خود را زیر نام «عملیات سیکلون» از کانال سرویس اطلاعات داخلی پاکستان به مجاهدین و طالبان افغانستان می رساند. اسامه بن‌لادن نیز از جمله کسانی بود که برای سازماندهی القاعده از این تجهیزات و پشتوانه‌های مالی و نظامی  بهره‌مند شد.

پیمان دوستی پنجم دسامبر۱۹۷۸ میان کابل و مسکو که به گونه‌ای مداخله نظامی شوروی را در افغانستان مجاز می‌دانست زمینه ساز عملی شدن سیاست خارجی آمریکا بنا به  پروژه ی برژینسکی بود. یکماه ماه پس از این قرارداد بود که رژیم سلطنتی ایران سرنگون شد و اسلامی سیاسی به رهبری روح الله خمینی و موتلفین  ملی – مذهبی او به قدرت نشانیده شد. امپریالیسم آمریکا و هم پیمانان خود، در پشتیبانی و تجهیز مجاهدین علیه حاکمیت حزب دمکراتیک خلق و حضور شوروی بهره گیری فراوانی در افغانستان برد. به بیان دیگر، آنها  با تجهیز و پشتیبانی مجاهدین اسلام، در برابر حزب دمکراتیک خلق، انتقام ویتنام را از  روسیه گرفتند.

تشکل‌یابی اسلام سیاسی، گزینه سیا

عضوگیری نیروهای طالبان، بیشتر در میان کودکان مهاجر و رها شده در پیرامون شهرهای پاکستان و بیابان ها و از روستاهای محروم و در حسرت نان و یک سرپناه، صورت گرفت. این کودکان افغانستانی و پاکستانی در کلاس های آموزش قرآن و با خشن ترین و غیرانسانی ترین شیوه با کوبش شلاق، روی زمین با قرآنی در برابر و دو زانو نشانیده می شدند تا زهرآگین ترین ایدئولوژی مرگ را به مغز آنان تزریق کنند. با این ذهنیت سازی، جز خوی آدمکشی و خونریزی و عقده گشایی ها و خواری‌های فروخورده، هیچگونه رحم و شفقتی در دل باقی نمی ماند. «قتلو فی سبیل الله» برای آنان آیت و دلالت بود. سلاح در مشت و ایدئولوژی در مغز و وعده‌های آن دنیای سرشار از برخورداری، به آنان قدرت می بخشید تا ناتوانی و خواری و حقارت و سرخوردگی های خویش را با خونخواری و قتل عام، آرامبخش باشد. طالبان یا دانش آموزان این مدارس دینی به اینگونه با دلارهای نفتی عربستان و پروژه ی سیا و شیوه‌ی اداری و آموزش حکومت اسلامی فاسد پاکستان پرورانیده و مسلح شدند. ملاعمر، رهبری  بعدی طالبان در امارت اسلامی افغانستان یکی از پرورش یافتگان این مراکز  کودک‌سربازسازی اسلامی بود. قدرت یابی حکومت اسلامی ایران به رهبری حمینی ادامه تشکیل کمربند سبز اسلامی پیرامون روسیه و بلوک شرق بود تا دامنه ی نفوذ این بلوک را تنگ تر و سرانجام به فروپاشی کشانیده شود. این گونه، دخالت آمریکا در افعانستان به سالهای دور بازمی‌گشت.

در درازای سال های ۱۹۸۰، نزدیک به ۹۰هزار تن زیر آموزش های مذهبی و نظامی ISI  پاکستان قرار گرفتند تا خود را نیروهای امارت اسلامی افغانستان بنامند. در سال ۱۳۵۷ (۱۹۷۸) آمریکا به آموزش نیروهای اسلامی که زیر نام «مجاهدین افغانستان» شهرت داده می‌شدند پرداخت. از دی ماه (آغاز سال ۱۹۷۹)۱۳۵۷، مأموران سیا با رهبران «مجاهدین» وارد گفتگو شدند.([v])

یک ماه پس از آغاز تهاجم ارتش شوروی، مشاور امنیت ملی آمریکا، زیبگنیو برژینسکی (طراح جنگ و مشاور سیاست های خارجی آمریکا) در سفری ویژه به پاکستان نزدیک گذرگاه خیبر در مرز افغانستان به اسلامیست‌ها گفت: «ما از اعتقاد عمیق شما به خدا آگاهیم و اطمینان داریم نبردتان همراه با موفقیت خواهد بود. آن سرزمین متعلق به شماست و روزی به آن باز خواهید گشت زیرا مبارزه‌تان به پیروزی منجر می‌شود و بار دیگر خانه‌ها و مساجدتان را باز خواهید یافت، زیرا هدفتان صحیح و خدا در کنار شماست».([vi]) این موعظه ی مذهبی مشاور امنیت ملی آمریکا، انسان را به یاد  نقش وی و پاپ، رهبر وقت واتیکان و کاتولیک‌های جهان در تخریب جنبش کارگری لهستان می‌افکند که چگونه «لخ والسا» را در رهبری سولیداریتی نشانیدند و با پخش دلار و انجیل به کمک سیا و واتیکان، لهستان و طبقه کارگر را به روز سیاه نشانیدند. بنا به گفته‌های برژینسکی سیا، کمک مالی به اسلامیست‌ها را در ژوئیه ۱۹۷۹ (تیر یا مرداد ۱۳۵۸)، شش ماه پیش از هجوم شوروی به تصویب رسانید بود و ارسال سلاح را پس از ورود ارتش شوروی  آشکار کردند.([vii])

در سال ۱۹۹۸ برژینسکی در مصاحبه‌ای([viii]) با «نوول آبزرواتور» نشریه فرانسوی، گفت: ما روس‌ها را مجبور به مداخله نکردیم، ولی به عمد احتمال مداخله آنان را افزایش دادیم… که در این مورد انجام عملیات مخفیانه عالی‌ترین راه کار بود. این کار تأثیر بسزایی بر نقشه‌های شوروی در تله افغانستان داشت… روزی که شوروی رسماً تهاجم به افغانستان را آغاز کرد من به رئیس‌جمهور کارتر نوشتم که: «هم اکنون زمان آن است که یک جنگ ویتنام را به شوروی تقدیم کنیم.»([ix]).

حکومت اسلامی در ایران اولین کشوری بود که تهاجم به افغانستان را محکوم کرد. با ورود ارتش روسیه شوروی به افغانستان، حکومت اسلامی در حال جنگ با عراق، به پشتیبانی  اسلامیست های افغان پرداخته در داخل خاک افغانستان به فرماندهی سرپاسدار علی تجلایی به برپایی آموزشگاه های  نظامی پرداخت.([x]) حکومت اسلامی ایران، نیز نخستین حکومتی بود که حکومت اسلامی افغانستان را به رسمیت شناخت.([xi]

دولت‌های بلوک غرب به رهبری آمریکا، با تجهیز نیروهای طالبان تهاجم به حکومت پرو-روس افعانستان را در سال ۱۳۵۸ شدت بخشیده بود. روز ششم دی ۱۳۵۸خورشید (۲۴ دسامبر ۱۹۷۹م) به فرمان لئونید برژنف رهبر وقت شوروی، سپاه چهلم روس به افغانستان گسیل شد. این لشگر کشی ویرانگرانه رویای پطر کبیر در دستیابی به افغانستان و هندوستان را در کنج ذهن داشت. ارتش روسیه، فرمان یافته بود تا نفوذ و پیشروی‌های ارتش نیابتی غرب را که لباس و پرچم و ایدئولوژی مجاهدین اسلام برتن داشت و از سوی ناتو و پاکستان و عربستان مسلح شده بود، جلوگیری کند. حضور ارتش شوروی تا توافق ژنو در روز ۲۵ اردیبهشت ۱۳۶۷ (۱۵ می ۱۹۸۸) به دست میخائیل گورباچف آخرین رهبر «اتحاد شوروی» ادامه یافت. همانگونه که اشاره شد، زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا ، مهندس درگیر ساختن اتحاد شوروی در یک جنگ نیابتی و در واپسین سالهای جنگ سرد بود. 

جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا، در ۱۲ تیر ۱۳۵۸ (۳ ژوئیه ۱۹۷۹ فرمان دخالت نظامی در افغانستان را امضا کرد. به رهبری ایالات متحده کشورهای پاکستان، ایران، عربستان سعودی، امارت و شیخ نشین‌هایی مانند قطر، بریتانیا، مصر، جمهوری خلق چین، ترکیه و … این تهاجم را  همراهی می کردند. به جز اتحاد جماهر شوروی، تنها دولتی که از دولت افغانستان پشتیبانی سیاسی می‌کرد دولت هند بود.

دمکراسی غرب و دولت‌های مدافع حقوق بشر و سازمان ملل و شورای امنیت‌اش و نیز رسانه‌های جهانی آنان، هیچگاه آنان را تروریست نخواندند. نه القاعده، نه طالبان و نه حزب الله و نه داعش. آنان را افراطی، رادیکال و حتا پیکارجو خواندند. این یک سوء تفاهم و یا از روی سهو نبود. این سیاست و تبلیغات منزه سازی بود که در رسانه‌های همگانی تبلیغ می‌شد. تمامی رسانه‌های فارسی زبان مانند صدای آمریکا، بی بی سی فارسی، ایران انترناسیونال، رادیو آزادی و … همگی داعش را با این همه جنایت و نسل کشی و ویراگری، «پیکارجو» می‌خوانند.

در نوامبر ۱۹۸۶، محمد نجیب الله، رئیس سابق پلیس مخفی أفغانستان -«خاد»، به سمت ریاست جمهوری انتخاب و دولت جدید تشکیل شد. وی به اعلام سیاست آشتی ملی مبادرت نمود که در حقیقت توسط کارشناسان خبره حزب کمونیست شوروی طرح‌ریزی شده بود که بعدها نیز در دیگر مناطق جهان مورد استفاده قرار گرفت. با وجود انتظار بالایی که از این سیاست جدید و دولت نجیب الله می‌رفت، هیچ‌کدام موجب محبوبیت رژیمی که از سوی مسکو پشتیبانی نشد و شورشیان را متقاعد به انجام مذاکره با دولت حاکم نکرد.

انجام مذاکرات غیررسمی برای عقب‌نشینی شوروی از افغانستان از سال ۱۹۸۲ (۱۳۶۰_۱۳۶۱) شروع شد. در تاریخ ۱۵ آوریل سال ۱۹۸۸ (۱۳۶۷/۰۱/۲۶)، دولت‌های افغانستان و پاکستان با ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی موافقت نامه‌ای در ژنو سوییس برای خروج را مورد موافقت قرار دادند. سازمان ملل نیز انجام عملیات ویژه‌ای در همکاری و نظارت بر عقب‌نشینی نیروهای شوروی را تصویب کرد. از آن سوی، نجیب الله به تحکیم موقعیت سیاسی‌اش در تطبیق با خروج شوروی پرداخت. در ۲۹ تیر ۱۳۶۶ (۲۰ ژوئیه ۱۹۸۷)، خروج اولین گروه‌ها از کشور اعلام شد. برنامه‌ریزی عقب‌نشینی نیروهای شوروی توسط ژنرال بوریس گرومف فرمانده سپاه چهلم طراحی شد. از جمله موارد توافقات ژنو عدم مداخله آمریکا و شوروی در امور داخلی افغانستان و پاکستان و تعیین برنامه‌ی زمان خروج بود. موافقتنامه مذکور تا تاریخ ۲۶ بهمن ۱۳۶۷ (۱۵ فوریه ۱۹۸۹) که آخرین گروه از افغانستان خارج شد، حفظ  شد.

توافقات ژنو ۱۹۸۸ (۱۳۶۷) که در اوایل سال ۱۳۶۷ (۱۹۸۹) به خروج ارتش شوروی از افغانستان انجامید، توده‌های مردم در افغانستان را در زیر هجوم کشتارگران اسلامی، دست بسته رها کرد. با این همه، دولت بی پشتوانه به رهبری نجیب الله که ناامیدانه به سازش و واگذاری قدرت بدون خونریزی می‌کوشید، دوام یافت. در این دوره تا سال ۱۳۷۱، دولت موقت اسلامی افغانستان در تبعید، در پاکستان تشکیل شده بود. این دولت، بیش از آنکه دولت به معنای دولت- ملت را نمایندگی کند، یک حکومت قبیله‌ای بود. حکومتی بیشتر برآمده از قبیله پشتو که با یاری رهبران چند قبیله دیگر از جمله ژنرال دوستم از قبیله ازبک، تشکیل می شد مهاجران و پروه‌های شیعی و تاجیک را حذف کرده بود. گروه‌های مجاهد بدین معنی بود که دولت موقت اسلامی در تحقق وظیفه یک دولت در فراگیری اکثریت گروه ناکام بود.([xii])

دولت محمد نجیب الله نابرخوردار از پشتیبانی داخلی و به رسمیت شناخته شدن بین‌المللی تا سال ۱۳۷۱ (۱۹۹۲) مقاومت کرد و در بن بست و رها شدن از سوی روسیه متلاشی شد. به ویژه با  برکناری میخائیل گورباچوف و متلاشی شدن سوسیالیسم موجود، دولت نئولیبرالسیت روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، بوریس یلتسین به قدرت نشانیده شد تا دوما را به توپ ببندد. روسیه یلتسینی از رساندن فرآوردهای نفتی در سال ۱۳۷۱ (۱۹۹۲) به کابل همانگونه، حکومت اسلامی را  به سوی قدرت  تقویت بخشید. پشت کردن ژنرال عبد الرشید دوستم و نیروی ازبک زیر فرمان وی به  نجیب، در اسفند ۱۳۷۰ (مارس ۱۹۹۲) و گشودن مسلسل به سوی یاران دیروز خود، نجیب الله را در فروردین ماه ۱۳۷۱، به تسلیم کشانید. «حکومت دمکراتیک خلق» آنگونه که نامیده می‌شد به حکومت اسلامی مجاهدین، واگذار شد.

عمر، از جانب محمد

ملا عمر از قول محمد عبدالله پیامبر مسلمانان، اعلام کرد که «به عهده قوم پشتون گذارده شده که افغانستان را از کفار پاک گرداند». همان اسلام در افغانستان با این روایت دینی، امیرالمومنین و همدستان ملا عمر، بر مبنای روایت و آیه به آیه صورت می گیرد. هر اندیشه‌ای که نو باشد و غیر اسلامی یا نشانه‌ای از ناب محمدی بر خود نداشته باشد  کفر و بدعت شمرده می شود. هرچه دستاورد بشریت است بدعت و باید ممنوعه شود. قوانین شریعت را باید در درون جامعه حاکم کرد. بنا به روایت اسلامی، فرمان داده شد که زنان نباید بدون یک محرم از خانه بیرون آیند. زنان، بدون ولی و صاحب خود از هرگونه حضوری محروم شدند. محمد عمر با چشم‌بندی سیاه که بر یک چشم نابینای خویش نهاده بود در کنار داماد خویش، بن لادن رهبر القاعده، اعلام کرد که همه‌ی سنت‌های نبوی را انجام دهند. بریدن دست و بیرون آوردن چشم، باور به جهاد، غارت، کشتن و خشونت و غنیمت و تجاوز و … تنها گوشه‌هایی از قوانین و اصول نبوی بودند. جدا از بینش طالبانی، نقش دولت ها و پشتیبانی و مشروعیت بخشی از سوی آنها، دیدگاه آلکساندر دوگین، مشاور سیاسی کرملین و ایده پرداز «تئوری چهارم سیاسی» را می توان در طالبان دید.

رابرت دی کاپلان روزنامه نگار و کارشناس جهانی از سوئد در کتاب سربازان خدا و رزمندگان اسلام در افغانستان و پاکستان در کتاب خود ([xiii]) کپلان، کارشناس  معتبر سوئدی در کتاب خویش تخمین می‌زند که تا ۲ میلیون افغانستانی در اثر جنگ جان خود را از دست داده‌اند.([xiv]) نزدیک به ۱۰ میلیون مهاجر و آواره‌ی کار به ایران و پاکستان پناه آوردند تا همانند برده به بیگاری و مرگ کشانیده شوند. این رقم، افزون بر یک سوم جمعیت افغانستان پیش از آغاز جنگ بود. و افزون بر آن، بیش از ۲ میلیون آواره در داخل کشور رانده و سرگردان شدند. این آمار گزارشگر، تنها بخشی از واقعیت تا به قدرت رسیدن طالبان می باشد.

کاپلان می‌افزاید، سیستم آبیاری کشاورزی به واسطه بمباران و شلیک توپ‌های شوروی و نیروهای دولتی نابود گردید. کتاب جنگ ارواح: تاریخ پنهان سیا، افغانستان و بن لادن، از اشغال شوروی  تا دهم سپتامبر ۲۰۰۱  می نویسد: در ۱۹۸۵ (۱۳۶۳–۶۴)، بدترین سال جنگ، بیش از نیمی از کشاورزان باقی‌مانده در کشور زمین‌های آسیب دیده از بمباران داشته و بیش از یک چهارم از آنان با نابودی سیستم آبیاری مواجه شده و دام‌ها هدف اصابت گلوله و ترکش‌های گروه‌های فوق قرار گرفته بود.([xv]) با گسترش کشت تریاک و ویران سازی زیست بوم و کشاورزی، ویرانگری‌های جبران ناپذیر از مرزهای افغانستان گذشت و نابودی آفرید.

در درازای جنگ ۱۰-۱۵ میلیون مین در سراسر کشور در آغاز به دست شوروی و نیروهای دولتی([xvi]) و سپس طالبان ها  که بیش از همه کودکان تهی دست روستاها را قتلعام کرد و یا برای همیشه بی دست و پا، بی پناه رها کرد و چهره نمای جنگ و اشغال و  جنایات جنگی سرمایه و دین کمیته ساخت. دفتر بین‌المللی صلیب سرخ در سال ۱۹۹۴ تخمین زد که ۳۰۰ تا چهارصد سال برای پاکسازی مین‌های به جا مانده از جنگ زمان لازم است.”([xvii])

مجاهدین، ائتلافی شکننده، ناهمگون و اما با پرچم اسلام و برخوردار از سلاح و مصلحت سرمایه جهانی جانشین دولت نجیب الله احمدزی بود. در بهار سال ۱۳۷۱ در پی قدرت یابی مجاهدین، که گروهبندی‌های گوناگون و متضاد و ناهمگون اسلامی از اخوانی گرفته تا طالبانی و القاعده و…، صبغت الله مجددی به ریاست جمهوری نشانیده شد. وی برای دو ماه به ریاست دولت موقت مجاهدین، حکومت اسلامی افغانستان  را رسما از فضل الحق خالقیار، نخست‌وزیر دولت درهم شکسته ی نجیب الله در دست گرفت.

مجاهدین، با پشتیبانی مستقیم آمریکا و پاکستان و دیگر اشغالگران  در اول تیرماه ۱۳۷۱ (۲۸ ژوئن ۱۹۹۲)، بنا به پیمان گروه‌های مجاهد افغانستان در کنفرانس اسلام‌آباد، ربانی به عنوان دومین رئیس‌جمهور موقت افغانستان به جای صبغت‌الله مجددی که ریاستی دوماهه داشت، برگزیده شد و تا چهار ماه بعد ریاست خود را واگذار کند. تشدید جنگ‌های رقابتی برای قدرت بین گروهبندی‌های سیاسی-اسلامی مجاهدین انتخابات وعده داده شده را مجالی نداد. با تهدید و رقابت‌های ویرانگرانه ی درونی گروهبندی‌های مجاهدین، ربانی به هرات کوچ کرد تا انتخاب رئیس‌جمهوری برنامه ریزی شود.

حکومت پاکستان در تنظیم و پیشبرد پروژه‌ی تنظیم قدرت سیاسی درافغانستان، بازیگر اصلی بود. صبغت‌الله مجددی پس از دو ماه، دولت اسلامی را براساس  سیاست اسلام‌آباد به برهان‌الدین ربانی رهبر جمعیت اسلامی (اخوانی) سپرد. در این برهه، ولایات و قومیت های مختلف، حاکمیت‌های منطقه‌ای و اتنیکی خود را به دست گرفتند. جنگ های رقابتی و سهم بری از چپاول وتاراجگری زیر نام غنیمت‌های اسلامی از سرزمین افغانستان، پی آمد این به قدرت نشستن والیان در سراسر افغاستان بود. زمین‌های کشاورزی و چشمه‌ها و تمامی سرچشمه‌های مالی و اقتصادی و دارایی‌های جامعه، با تقسیم ولایات به پشتون، ازبک، تاجیک و … که هریک پشتوانه‌های خارجی خود را داشتند، جنگ‌های میان‌گروهی بین گروهبندی‌های گوناگون مختلف مجاهدین تداوم ویرانی و کشتارهای دیرین بود. در دوران حکومت دو ماهه‌ی آقای مجددی، تنش‌هایی میان او و گلبدین حکمتیار و سپس میان او و برهان‌الدین ربانی به وجود آمد.

صبغت الله مجددی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸، حمایت خود را از نامزدی حامد کرزی اعلام کرد و گفت که در این مورد “استخاره” کرده است. او در دوره‌ی پیش از انتخابات نیز از محمد اشرف‌غنی، رئیس جمهوری برحال افغانستان پشتیبانی کرد. صبغت الله مجددی به عنوان رئیس مجلس سنای افغانستان نیز کار کرده و همچنین ریاست کمیسیون تحکیم صلح را به عهده داشت.شورای «حل و عقد» نیز در ۹ دیماه ۱۳۷۱ (۳۰ دسامبر سال ۱۹۹۲) برهان‌الدین ربانی را به عنوان نخستین رئیس‌جمهور رسمی حکومت مجاهدین در افغانستان برگزید.

 ائتلاف مجاهدین و طالبان                                                      

در زمان حضور ارتش شوروری در افغانستان، «احمدشاه مسعود» که از خانواده نظامی و اشراف افغانستان بود رشته جنگ‌هایی زیر نام مجاهدین در دره پنجشیر رهبری کرد و مقاومتی ۹ ساله را بین سال‌های ۱۳۵۹ تا۱۳۶۷ خورشیدی به پیش برد.

احمدشاه مسعود در سال ۱۳۵۲ به عضویت «نهضت اسلامی افغانستان» (دربهار ۱۳۴۸خ /۱۹۶۵ م) به رهبری گلبدین حکمتیار در آمد. این  تشکیلات اسلامی را نباید با جمعیت اسلامی افغانستان به رهبری برهان الدین ربانی تاریخ تأسیس نهضت اسلامی سال ۱۳۳۶ (۱۹۵۷) یکی دانست.

احمدشاه مسعود، در تابستان سال ۱۳۵۴ در نخستین قیام پنجشیر در برابر حکومت پرو روس وقت رهبری مبارزه علیه دولت محمد داود را در دست گرفت. تلاش این تشکیلات اسلامی به رهبری حکمتیار-مسعود شکست خورد و با دستگیری برخی از همراهان مسعود، دستگیر و سپس به قتل رسیدند. برهان‌الدین ربانی، احمدشاه مسعود و گلبدین حکمتیار به پاکستان گریختند. وی در آنجا بود که نهضت را «اشتباه محض خواند» و از گلبدین حکمتیار جدا شد. حکومت پاکستان به رهبری ذوالفقارعلی بوتو درسال ۱۳۵۴ (۱۹۷۵) با رهنمود امپریالیسم آمریکا، مهاجرین نهضت اسلامی را مسلح ساخت تا علیه حکومت محمدداود به عملیات مسلحانه بپردازند. گلبدین حکمتیار داوطلب رهبری و اقدام نظامی شد. احمدشاه مسعود، فرماندهی شورش مسلحانه‌ی سال ۱۳۵۴ نهضت اسلامی را در پنجشیر به عهده داشت. این شورش نهضت اسلامی درتابستان ۱۳۵۴ در لغمان با شکست سختی روبرو شد. دوحزب رقیب ومخالف به رهبری برهان الدین ربانی و گلبدین حکمتیار در برابر هم برخاستند. مسعود از حکمتیار جدا شد و به برهان الدین ربانی پیوست. او بعدها هنگام حاکمیت مجاهدین در این باره گفت:

«…حکمتیار نسبت به هرتلاشی در راه اندازی انقلاب دید خاص خود را داشت. وی دست زدن به انفجارها و ترور و امثال آنرا ترجیح میداد و من مخالف دست زدن به خشونت و اقدام تروریستی بودم. چون از نظر من چنین روشی با مبادی اسلام سازگاری ندارد. اما وی پافشاری میکرد و میگفت که جهاد همین است. ومن میگفتم که اشتباه میکنی و پاکستان در این راه تو را استفاده می کند. در آن مدت میان حکمتیار و ذوالفقارعلی بوتو مناسبات محکمی بر پا شد و بدینگونه میان ما اختلاف ظاهر شد و با مرورزمان بزرگ گردید. خاصتاً پس ازآنکه دست به عملیات نظامی متعددی در نواحی مختلف افغانستان زدیم. درپنجشیر، کنر، لغمان و غیره. من مسئول منطقه ی پنجشیر بودم…این عملیات به شکست مواجه شد… حکمتیار خواست طبق استراتیژی خاص خودش عمل گردد و من شخصاً مخالف آن بودم. ولی چون دستور نظامی بود به اجرای آن اجباراً تن دادم. در نتیجه از جمیعت اسلامی انشعاب کرد و حزب خود را تأسیس‌کرد و از آن سال بدین سو اختلاف میان ما باگذشت هرروز فزونی گرفت».([xviii])

اسطوره سازی از احمدشاه مسعود، نمی‌تواند این واقعیت را پنهان سازد که مسعود، شهرت و اعتبار نظامی و سیاسی  خود را به پشتوانه ی تسلیحات و تجهیزات بلوک غرب از جبهه وی برای “جنگ مقدس” علیه “کفار” به دست آورد. این«کفار» هرچه که بودند با آن همه ناهمانندی با سوسیالیسم و انقلابی، گامهای زیادی در زمینه های فرهنگی، رفرم های اجتماعی، بهداشت و برخی ارزش های حقوق بشری و بورژوایی و نه انسان نوعی و سوسالیست در افغانستان اسیر جهل و استبداد و واپس‌نگهداشته شدگی برداشتند.

احمدشاه مسعود به سان یک مجاهد باورمند به اسلام و بینش پروغربی خود، ضد تمامی این رفرمها بود. رهبران دولت‌ها پروروس تا آنزمان رفرمیست‌هایی بودند که گوش و چشم به فرمان روس ها داشتند، اما  ضد بشر نبودند. این گذاره را نباید به معنای پذیرش تئوری «بین بد و بدتر» انگاشت.

احمدشاه مسعود، در پی خروج ارتش شوروی، هدف خود را برای تشکیل یک ارتش منظم  پی گرفت. در پی پناهنده شدن نجیب الله رهبر حزب و دولت در ۲۶ فروردین ۱۳۷۱ به دفتر سازمان ملل، عبدالوکیل وزیر خارجه‌ی وی دو روز بعد درشهر چاریکار، با احمدشاه مسعود برای انتقال قدرت از سوی دولت سرنگون شده، با مجاهدین دیدار کرد. ژنرال عبدالرشید دوستم به همراه شماری از فرماندهان مجاهدین در مزارشریف نیز از احمدشاه مسعود خواستند تا در رهبری دولت مجاهدین شرکت جوید. پیشنهاد همگی پذیرش رهبری و ریاست دولت بود. احمدشاه پیشنهادها را نپذیرفت و تشکیل دولت را با شرکت تمامی رهبران احزاب مجاهدین درخواست کرد.

بمباران و راکت باران کابل با ورود نیروهای گلبدین حکمتیار (پشتون) رهبر حزب اسلامی، روز پنجم اردیبهشت۱۳۷۱ برای اشغال شهر و گرفتن حکومت آغاز شد. به زودی در تاریخ ۱۱ جدی ۱۳۷۲ «شورای هماهنگی» برای تقسیم قدرت، میان احمدشاه مسعود (تاجیک)، عبدالعلی مزاری (هزاره) و ژنرال عبدالرشید دوستم (ازبک) پیمانی بسته شد که به «معاهدهٔ جبل‌السراج» شناخته می شود. این پیمان مورد توافق حکمتیار نبود. وی آنرا توطئه شمرد.

دولت نجیب نتوانست یک دولت فراگیر باشد و حتی شبه دولت –ملتی نسبی به وجود آورد. کشمکش بین اتنیسیته‌های پشتون، ازبک، تاجیک و شاخه های سنی و شیعه و قدرتمداران مسلحی که هر یک امیر نشین‌هایی زیر نام والی در دست داشتند و هرکدام از سوی حکومت‌های ارتجاعی ایران، پاکستان، ترکیه، روسیه، عربستان و دیگر قدرت‌های منطقه ای و فرامحلی پشتوانه می گرفتند، تلاش‌های نجیب و همراهان را به بن بست کشانیدند. با سرنگونی دولت نجیب‌الله، درگیری درون دولت اسلامی مجاهدین که نیروهای قدرت‌طلب آنرا شاخه‌ی هزاره‌ها به رهبری عبدالعلی مزاری و عبدالرشید دوستم با احمدشاه مسعود که به سان وزیر دفاعِ برگزیده شده بود، شدت گرفت و به تنش‌های نظامی انجامید و بازهم ویرانی و  کشتارهای فراوانی آفریدند. حکمتیار به سان یک افراطی همراستا با طالبان ها، نیروی خود را  جهادی و برتر از بقیه می‌دانست و هژمونی در قدرت سیاسی و اقتصادی را سهم خود می‌دانست. تشکیل «شورای هماهنگی» در ۱۱ دی ۱۳۷۲ با «توطئه و خیانت علیه جهاد و تشکیل دولتِ ائتلافی با کمونیست‌ها می‌نامید.» احمدشاه مسعود خواهان شرکت در دولت ائتلافی و تشکیل « شورای هماهنگی» بود، اما نه با پذیرش شرایط حکمتیار. گلبدین حکمتیار، عبدالرشید دوستم و عبدالعلی مزاری هزاره، برای سرنگونی دولت ربانی، در یازدهم دی ۱۳۷۲ به جنگی شدید و خونین دست زدند.

در این شرایط، روز چهارم خرداد ماه ۱۳۷۱، شاهزاده نایف از شاهزادگان عربستان سعودی و ژنرال حمیدگل رئیس پیشین آی‌اس‌آی و اعجازالحق پسر ژنرال ضیاءالحق در حضور احمدشاه مسعود و گلبدین حکمتیار به بهانه‌ی میانجی‌گری پای فشردند. روز بعد، احمدشاه مسعود در میان جمعی از همراهان خود از گفتگویی دونفره و خصوصی با حکمتیار  اینگونه یاد کرد:

«حکمتیار در مذاکرات خاص و دو نفری از من تقاضای تشکیل حکومتِ مشترک را نمود. استدلالِ او این بود که تنظیم‌ها و گروهای دیگر نقش و نیرویی در افغانستان ندارند. ما با تشکیل یک حکومت مشترکِ قوی، می‌توانیم به ثباتِ دائمی دست بیابیم.

اما من تقاضای او را رد کردم و گفتم که در افغانستان تمام تنظیم‌ها در جهاد و مبارزه سهیم بوده‌اند و دولت را نمی‌توان از یک یا دو گروه تشکیل داد و دولت باید مثلِ خواست تمامِ مردم و گروه‌های مختلف باشد. البته حکمتیار در این خواسته‌اش نیز صداقت نداشت و فقط در صدد بهره‌برداری به نفع خود بود.»

حکمتیار با نگرش بسیار نزدیک به حکومت اسلامی در ایران و پاکستان، دلیل مخالفت خود با حکومت مجاهدین را «وجود نیروهای عبدالرشید دوستم» که آنها را «کمونیستی» می خواند، می‌شمرد، اما این یک توجیه بود. با بروز اختلاف بین دوستم و ربانی و احمدشاه مسعود، گلبدین حکمتیار برای سرنگونی دولت ربانی، « شورای هماهنگی» اسلامی اش را به جبهه‌ ای علیه رقبای خود تبدیل کرد. و به این وسیله تلاش ورزید تا دست به کودتایی بزند که ناکام ماند. با بمباران‌های هولناک کابل، به دستور حکمتیار، بخش های زیاد از شهر کابل ویران شد. این برهه‌ی جنگ داخلی بین سال‌های ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶ هزاران تن کشته شدند. در این برهه، شهرهای  کابل، هرات، مزارشریف و قندهار بیشترین ویرانی‌ها و کشتار را تجربه کردند.  گزارش شده است که تنها در شهر کابل بیش از ۵۰٬۰۰۰ غیرنظامی کشته‌شده و موج عظیمی از آوارگان و مهاجرین از این شهره به ویژه شهر کابل آغاز شد.

حزب اسلامی گلبدین حکمتیار (پشتون) از سوی افکار عمومی جهانی  به کشتار و قتلعام ویرانگری و مسئول موشک بارانهای ماه اوت سال ۱۹۹۲ شناخته شده بود. بنا به گزارش کمیته بین‌المللی صلیب سرخ، حکمتیار به صورت مستقیم مسئول کشتار حداقل۱۸۰۰ تن و زخمی کردن بیش از ۸۰۰۰ غیرنظامی شناخته شده بود. نهاد بین‌المللی دیده‌بان حقوق بشر نیز او را به ناپدید سازی، داشتن یک زندان زیرزمینی در پاکستان و شکنجه سرکوب زنان و کشتار آنها و سرکوب و ممنوعیت هر ارگان مدافع حقوق زنان نیز سرکوب  آوارگان و مهاجرین افغانستانی های ساکن در اردوگاه‌های پناهندگان در پاکستان.([xix])

پس از اشغال کابل با ورود طالبان و القاعده سرانجام، حکمتیار به همراه با رقیب دیرین خود، برهان الدین ربانی به سوی شمال گریخت و از آنجا راهی ایران شد و در تهران پناه گرفت. حکمتیار سرسپرده پاکستان بود و فرصت طلبانه به هرسویی برای قدرت و امکانات خم می شد، دوستی وی با حکومت اسلامی در ایران برخلاف انتظار حکومتگران در ایران از قماش مصلحت طلبی خود خمینی بود. وی، بار دیگر با سقوط طالبان از ایران راهی افغانستان شد تا به اشاره امپریالیسم آمریکا در قدرت سهیم شود. از همین روی علیه حکومت اسلامی سخنانی گفت. از جمله این موضع‌گیری‌ها، بیانیه‌ای است که در سایت آژانس اسلامی افغانستان در تیرماه ۱۳۹۴ منتشر شده و در آن ایران را به «دمیدن در آتش جنگ‌های فرقه‌ای و درگیری‌ها» متهم کرده‌است.([xx]) حکومت اسلامی ایران رسماً اعلام کرده بود که حکمتیار را بنا به درخواست افغانستان و چند کشور غربی پذیرفته ‌است.([xxi]) وی، چندی بعد به انتقاد از آمریکا پرداخت. نیروهای قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی همراه با شورش ۲۰۰۱ هرات علیه حکومت طالبان، به نیروهای نظامی آمریکایی در فتح هرات و ساقط کردن رژیم امارت اسلامیِ طالبان در آن شهر، همکاری کردند. فرماندهی نیروی‌های ایرانی به عهده سرلشکر ایرانی، رحیم صفوی و قاسم سلیمانی بود. مأمورانی از سیا در کنار نیروهای کنترل عملیات، در تهران، به‌طور مستقیم، عملیات را زیر نظر داشتند.([xxii])

در ۵ مهر ماه ۱۳۷۵ (۲۶ سپتامبر ۱۹۹۶) حکومت مجاهدین در حالیکه پایتخت به شدت بمباران می شد کابل را ترک کرد و طالبان به قدرت رسید.

در میانه آن دهه، یعنی در سال ۱۹۹۵، طالبان استان استراتژیک هرات در مرز ایران و ترکمنستان را اشغال کرده بود. یک سال بعد در سال ۱۹۹۶، کابل، تسلیم شد. برهان الدین ربانی، رئیس وقت دولت مجاهدین، با سقوط کابل، به مزارشریف گریختند تا به زودی دولت را رها و طالبان و القاعده، نخسیتن امارت اسلامی صدر اسلام را اعلام کند.

جبهه ملی افغانستان

برهان الدین ربانی (تاجیک) در سال ۱۳۸۶ با  شماری از سران جهادی و برخی از افراد حزب «پرچم» و «خلق» سابق، ائتلافی به نام جبهه ملی، برپا کردند. دفاع از حقوق بشر و تغییر نظام سیاسی به پارلمان، برخی از خواسته‌های مطرح این حزب بود.([xxiii]) ربانی از سال ۱۳۸۹ خورشیدی تا پایان زندگی‌، برای تشکیل حکومتی ائتلافی و شرکت طالبان در قدرت سیاسی، ریاست «شورای عالی صلح» افغانستان که با حکم حامد کرزی تشکیل شده بود را بر عهده داشت.([xxiv])

در پی ترور ربانی به دست طالبان، مسئولیت «شورای عالی صلح» به فرزندش صلاح الدین ربانی سپرده شد. این نهاد، وظیفه داشت تا با سران طالبان در گفتگویی ۲۰ ساله ، در ماراتون قدرت یابی طالبان  میانجی‌گر باشد. ربانی در دهه ۱۹۹۰ شاخه نظامی دولت افغانستان را علیه شبه‌نظامیان رقیب رهبری می‌کرد و پس از غلبه طالبان، نیروهای نظامی مخالف طالبان در شمال افغانستان را رهبری می‌کرد.([xxv]). وی، سالها پس از برکناری طالبان از قدرت، در یک حمله انتحاری در خانه‌‌ی خود در کابل کشته شد. ربانی در زمان مرگ رئیس «شورای عالی صلح» و نماینده دولت در گفتگوهای صلح بین دولت حامدکرزی با گروه طالبان بود. برهان‌الدین ربانی رقیب حکمتیار و منتقد طالبان بود و مدتی پیش از مرگش در سخنانی از طالبان به دلیل استفاده از «کودکان» در حملات انتحاری و درگیری‌ها انتقاد کرده بود.

برهان‌الدین ربانی، یک هفته پیش از ترور به دست طالبان، برای شرکت در گردهمایی‌های گروه‌های اسلامی دعوت شده از سوی سپاه قدس به ایران زیر عنوان «بیداری اسلامی» به تهران سفر کرد.([xxvi]) روزنامه وال استریت ژورنال در ادامه گزارش خود مدعی شده، در شنودهای مکالمات تلفنی اطلاعاتی بدست آمده که نشان می‌دهد، اعضای سپاه قدس ایران در اوایل ماه ژانویه ۲۰۱۲ درمورد ارسال و تجهیز نیروهای طالبان در افغانستان با موشک‌های زمین به هوا گفتگو انجام داده‌اند.([xxvii])

همین منبع می‌افزاید که «در سال ۲۰۰۷ میلادی نیروهای آمریکا و بریتانیا در افغانستان مدعی شدند که تعدادی از “موشک‌های اچ ان ۵” چینی که در اختیار طالبان بوده به دست آن‌ها افتاده است. طالبان می‌توانستند با این موشک‌ها هلیکوپترها، هواپیماهای بدون خلبان و هواپیماهای جنگی آمریکا را که در ارتفاع کم پرواز می‌کنند هدف قرار دهند.»( ([xxviii]))

امپریالیسم آمریکا و هم پیمانان و دولت های منطقه ای سرمایه جهانی، طالبان را گزینه و پایگاه مهم و پایداری برای برقراری دولت در افغانستان ارزیابی کرده بودند. در سال ۱۹۹۶، اسامه بن لادن و نیروی نظامی وی که در سودان و خارج از افغانستان متشکل شده و آموزش‌های نظامی دیده بودند، به افغانستان گسیل شدند. القاعده به سان نیرویی چند ملیتی، در سال ۱۹۸۸ در پیشاور پاکستان تشکل یافت و در کنار طالبان با پشتیبانی‌های لجستیکی آمریکا برای  پیشبرد اهداف ایالات متحده آمریکا در منطقه افغانستان مستقر شد و آنجا را مرکز عملیات‌ خود قرار داد. القاعده اینک به یکی از  نیروهای نظامی طالبان تبدیل شده بود و از افغانستان برای تعیین اهداف نظامی، سربازگیری، هماهنگی با  نیروهای جهادی و در افغانستان و عراق و دیگر کشورهای اسلامی، آموزش های نظامی، خرید و فروش اسلحه، هماهنگی با دیگر اسلامیست‌ها و نقشه برای طرح‌های تروریستی خود استفاده کند.([xxix]) بنا به گزارش‌هایی پیش از عملیات ۱۱ سپتامبر در آمریکا، بین ده تا بیست هزار نفر در کمپ‌های القاعده آموزش نظامی دیدند.

طالبان در تاریخ ۱۷ مرداد ۱۳۷۷ (۸ اوت ۱۹۹۸) شهر مزار شریف را اشغال کرد. در پی این اشغال، کشتاری در کنسولگری ایران رخ داد. در آغاز، از گشته شدن هشت دیپلمات گزارش شد و سپس مرگ دو دیپلمات و یک روزنامه‌نگار دیگر نیز گزارش شد. تنها یک تن بازمانده بود که (الله ‌مدد شاهسون) نام داشت. «از روزهای پیش از ۱۷ مرداد، درگیری‌ها در اطراف ساختمان کنسولگری شدت گرفته بود. وی گزارش داد که: «ناگهان حدود ۱۰ نفر از آن‌ها پشت ساختمان رسیدند. ما را به زیرزمینی بردند و به تیر بستند.»([xxx])

جبهه شمال

طالبان، باید به قدرت می نشست. غرب سرمایه بر آن بود که با طالبان، سراسر افغانستان را به سان یک امت مسلمان و قدرت مخوف طالبان زیر نفوذ خواهد گرفت با  هجوم طالبان به کابل، حکومت مجاهدین در ۵ مهر/ ۱۳۷۵ (۲۶ سپتامبر ۱۹۹۶) پایتخت را ترک کرد و شهر به دست طالبان افتاد. برهان‌الدین ربانی ستاد خود را شهر مزار شریف انتقال داد. احمدشاه مسعود با تمرکز نیرو در  پنجشیر به دره رفت و تا چیرگی طالبان، جبهه شمال را رهبری کرد تا سرسخت ترین گروه مخالف طالبان در ولایت پنجشیر را سازمان دهد.

وی درپی سالها جنگ  در برابر حکومت طالبان، سرانجام در روز ۱۸ شهریور ۱۳۸ (دو روز پیش از رویداد ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در آمریکا)، دو تروریست انتحاری از سوی شبکه القاعده که خود را خبرنگار شناسانده بودند، در منطقه‌ی خواجه بهاءالدین ولایت تخار افغانستان کشته شد. قتل احمدشاه مسعود که در ۱۸ شهریور ۱۳۸۰ در حمله انتحاری دو مهاجم عرب عضو القاعده، دلخواه امپریالیسم آمریکا بود. حکومت طالبان، گزینه دلخواهی ایلات متحده آمریکا بود. آخرین دیدار احمدشاه مسعود با رابین رافائل، معاونت امور شرق در وزارت خارجه آمریکا در سال ۱۹۹۸ بود. نماینده وزارت امورخارجه آمریکا به مسعود پیشنهاد کرده بود که اسلحه را زمین بگذارد و تسلیم نیروهای طالبان شود. نماینده دولت آمریکا، توجیه کرده بود که اینک طالبان بیش از نود درصد خاک افغانستان را در اشغال دارد. مسعود نپذیرفته بود و برای رافائل روشن کرده بود که نه تنها تسلیم طالبان نخواهد شد، بلکه از دولت‌های خارجی دستور نخواهد گرفت و اجازه احداث پایگاه نظامی در افغانستان را به هیچ نیروی خارجی نخواهد داد.([xxxi]) اواخر دهه ی ۱۹۸۰ آمریکا در پی نادیده گرفتن احمدشاه مسعود بود و او را برنده‌ی این مقاومت نمی‌دانست بنابراین روی طالبان سرمایه‌گذاری کرد. از میان برداشتن احمدشاه مسعود با سیاست‌های خارجی آمریکا در چنین شرایطی سازگار بود.([xxxii])

در پی کشته شدن مسعود، محمد قسیم فهیم که از همرزمان وی بود به فرمان برهان الدین ربانی که خود را هنوز رئیس دولت می‌خواند به فرماندهی برگزیده شد. پس از سقوط طالبان، فهیم وزیر دفاع افغانستان و معاون اول رئیس دولت های بعدی شد. طالبان در ۲۶ سپتامبر ۱۹۹۶ شهر کابل را به صورت ویرانه ای اشغال کرد. این جنگ بیش از یک میلیون کشته و افزون بر پنج میلیون مهاجر و آواره بر جای گذاشت.

 حاکمیت طالبان با افیون دین سیاسی و افیون زمینی

با ورود طالبان به قدرت سیاسی در سال ۱۹۹۶ بزرگترین منبع در آمد  تولید و قاچاق تریاک و هروئین و شیشه و … بود. به گزارش خبرگزاری رویترز، بنا به گزارش سازمان ملل، طالبان در سال‌های ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹، بیش از ۴۰۰ میلیون دلار از تجارت غیرقانونی مواد مخدر درآمد داشته است. بی‌بی‌سی نیز در گزارشی برآورد کرده که طالبان از سال ۲۰۱۱ به این سو سالیانه دست‌کم ۴۰۰ میلیون دلار از قاچاق مواد مخدر درآمد داشته و در سال‌های اخیر این درآمد افزایش یافته و به یک و نیم میلیارد دلار رسیده است. در این سال‌ها و قبل از پیشروی دوباره طالبان و تصرف افغانستان، عمده کشت خشخاش و تولید مواد مخدر در مناطق تحت کنترل طالبان انجام شده است.([xxxiii])

بنا به گزارش‌هایی بر اساس پیمان ترانزیت بین افغانستان و پاکستان، شبکه‌ی عظیم قاچاق نیز گسترش یافت. برآورده می‌شود که گردش مالی این داد و ستد، ۲٫۵ میلیارد دلار بوده باشد. عملیات قاچاق، در کنار تجارت هلال طلایی هزینه های مالی افغانستان را برآورده می ساخت و نیز برای سران حکومتی در پاکستان سرچشمه بسیار مهمی به شمار می آمد. احمد رشید توضیح داده که پیمان تجاری ترانزیتی با افغانستان بزرگترین منبع درآمد برای طالبان بوده‌است.([xxxiv]) «سایت اطلاع‌ رسانی دولت هند» در ۲۴ مارس ۲۰۱۹، از بازداشت ۹ ایرانی در آب‌های سواحل گجرات و ضبط ۱۰۰ کیلوگرم هروئین خبر داده بود.([xxxv])

پلیس ضد تروریستی هند، روز ۲۸ شهریور, ۱۴۰۰ در پی اخطار به یک لنج مشکوک زمانی نزدیک شد که سرنشینان آن کوشیدند از بازداشت فرار و به ناچار، لنج  را به آتش کشیدند تا مردک جرمی باقی نگذارند. بنا به گزارش نیروهای ۱۰۰ کیلو هروئین از این لنج پیش از غرق  به دست آمد. در این لنج ۲۴ هزار لیتر سوخت و کپسول گاز وجود داشته است.

خبرگزاری فرانسه اعلام کرد که ۹ ایرانی از قایق نجات یافته در بازجویی گفته‌اند که محموله خود را در بندر گواتر بارگیری کرده‌اند. مقام های هندی گفته‌اند که ارزش این هروئین توقیف شده بیش از ۷۲ میلیون دلار آمریکا است.([xxxvi]) این یکی از صدها نمونه ی کشف نشده ی ترانزیت هروئینی است که به وسیله شکبه «برادران قاچاقچی» به اعتراف محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور اصول گرای پیشین، توانایی بارگیری از بنادر در دست سپاه  را دارد.

بین سال‌های ۱۹۹۶ و ۱۹۹۹، ملا عمر، برای توجیه و مشروعیت بخشی به تجارت مواد مخدر، تجارت مرگ را مشروعیت داد، زیرا که به ادعای وی، صادرات هروئین و تریاک، تنها به کافران آسیب می‌رساند. گزارش‌ها بیانگر آن هستند که طالبان ۹۶٪ از مزارع خشخاش افغانستان را کنترل می‌کرد و تریاک را به یکی از بزرگترین منابع مالی خود تبدیل کرد. بنا به گزارشی، پول مواد مخدر، سلاح‌ها، مهمات و سوخت جنگ را تأمین مالی می‌کرد. در نیویورک تایمز«وزیر مالیه جبهه متحد اعلام کرد طالبان بودجه سالانه ندارد ولی به نظر می‌رسد سالی ۳۰۰ میلیون دلار خرج می‌کنند که تقریباً همه‌اش خرج جنگ می‌شود. او افزود که طالبان به طرز فزاینده ای به سه منبع مالی وابسته شده‌اند: شقایق، پاکستانی‌ها و بن لادن. »([xxxvii])

روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۰،  دو روز پس از  بازداشت ۹ ایران و ابسته به حکومت ایران به وسیله گارد ساحلی گجرات (هندوستان)، خبرگزاری رویترز به نقل از مقام‌های این ایالت، «از ضبط  نزدیک به سه تن هروئین به ارزش بیش از دو میلیارد و هفتصد میلیون دلار ( ۲.۷۲ میلیارد دلار ) خبر داده است. ارسال این محموله در پوشش «سنگ تالک» بارگیری شده بود از مبدا افغانستان و از گمرک بندر عباس انجام شده بود.([xxxviii]) در این عملیات، دو شهروند افغانستانی بازداشت شدند. روز چهارشنبه نیز جمهوری آذربایجان از کشف نزدیک به ۵۳۰ کیلو هرویین در مرز با ایران خبر داد که در کامیونی به مقصد لیتوانی با دو راننده ایرانی ضبط شده است.

رسانه‌های داخلی آذربایجان نیز به نقل از گزارش سازمان سیا مقام‌های حکومت اسلامی را به سازماندهی قاجاق و ترافیک مواد مخدر از گذرگاه های قفقاز می دانند. در پی پخش این گزارش‌‌هایی مبنی بر بازداشت دو راننده کامیون ایرانی توسط اداره مرزبانی جمهوری آذربایجان، سخنگوی وزارت خارجه ایران خواهان آزادی این افراد شد و در پی این اقدام، لشکر ۳۱ عاشورا از نیروی زمینی سپاه پاسداران اعزام بی‌سابقه‌ی نیروهای نظامی خود را به مرزهای شمال غرب ایران و حاشیه رودخانه ارس آغاز کرده است.([xxxix])

تا سال ۲۰۰۰، افغانستان در حدود ۷۵٪ از تولید جهانی تریاک را در اختیار داشت. در این سال، برآوردها بیانگر آن هستند که از ۸۲٬۱۷۱  هکتار مزرعه ، ۳۲۷۶ تن تریاک از خشخاش کشت شده برداشت می شده. در این زمان ملا عمر در برابر میلیون‌ها  دلار ، فرمان داده بود که تولید و صادرت تریاک را کاهش دهد. در واقع این اعلام ممنوعیت و کاهش، تلاشی بود تا از سویی طالبان محبوبیت یابد و جامعه جهانی این حاکمیت را به رسمیت بشناسد و از سوی دیگر بهای تریاک و هروئین را افزایش دهند. به این گونه، هرچند تولید و صادرت کاهش یافت ولی درآمدها  در سالهای ۱۹۹۹ و ۲۰۰۰ افزایش یافت. قاچاق موجودی جمع شده توسط طالبان در سال‌های ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱ ادامه داشت. در سال ۲۰۰۲، سازمان ملل به وجود انبارهای قابل توجه پر از تریاک در سال‌های قبل یاد کرد. گفته شده طالبان در سپتامبر ۲۰۰۱ درست قبل از حملات ۱۱ سپتامبر به کشاورزان افغان دوباره اجازه داد خشخاش بکارند.([xl])

افول طالبان

دو سال پس از استقرار بن لادن در افغانستان، انفجار هفتم اوت ۱۹۹۸در  سفارت آمریکا به وی نسبت داده شد. در این بمب‌گذاری‌های همزمان در سال ۱۹۹۸ با خودروهای انفجاری در سفارت های ایالات متحده، بیش از ۲۰۰ تن در دو شهر آفریقایی در دارالسلام، تانزانیا و دیگری در سفارت ایالات متحده در نایروبی، کنیا  کشته شدند. این دو حمله،  به کشته شدن ۲۱۳ نفر از جمله ۴۴ کارمند سفارت (۱۲ شهروند آمریکا و ۳۲ شهروند غیرآمریکایی) و زخمی شدن بیش از ۵۰۰۰ نفر از جمله سفیر آمریکا، پرودِنس بوشنِل منجر شد. در دارالسلام، مهاجمین انتحاری با کوبیدن یک کامیون مجهز به مواد منفجره به درب ورودی سفارت ۱۱ نفر را  کشته و ۸۵ نفر زخمی کردند.([xli])

این حملات که به اعضای محلی جهاد اسلامی مصر  پیوند داشت، نام‌های اسامه بن لادن، ایمن الظواهری و القاعده را  شهرت داد. (FBI)اف بی آی، اسامه بن لادن را در لیست ده متهم فراری زیر پیگرد خود معرفی کرد. اف بی آی، همچنین این حمله را به جمهوری آذربایجان در پیوند دانست، «زیرا ۶۰ تماس از طریق تلفن ماهواره ای توسط بن لادن با همکارانش در باکو، پایتخت آذربایجان برقرار شده بود([xlii])

رئیس‌جمهور وقت آمریکا، بیل کلینتون نیز دستور حمله موشکی اردوگاه های القاعده در افغانستان را تنها برای گوشمالی بن لادن و نه از میان برداشتن وی و نیروهایش را صادر کرد. سال ۱۹۹۹آمریکا از طالبان خواستار تحویل دادن بن لادن شده بود که پذیرفته نشد. در دهه ۹۰ سیا در افغانستان حضور فعالی داشت و مدعی بودند که در پی یافتن بن لادن نیز هستند، در حالی بن لادن با ارتش خود در درون طالبان نقش تعیین کننده ای داشت و ملاعمر رهبر طالبان را دستیار و همراه بود.([xliii])

هيئت منصفه عالی فدرال ایالات متحده، افراد زیر را به بمب گذاری ها متهم دانست.

• ایمن الظواهری، رهبر القاعده (پس از کشته شدن بن لادن)

• سیف العدل، رهبر کلیدی القاعده

• عبدالله احمد عبدالله، رهبر کلیدی القاعده

• اسامه بن لادن، رهبر پیشین القاعده (به قتل رسید)

• محمد عاطف، رهبر پیشین نظامی القاعده (به قتل رسید)

• انس اللیبی، رهبر کلیدی پیشین القاعده.»([xliv]) (به قتل رسید)

حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱

طرح عملیات ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ در سال ۱۹۹۹ توسط بن لادن نهایی شد و دستکم دو نفر از هواپیمارباها را خود وی برگزیده بود. کمپ مس عینک (Mes Aynak) در چهل کیلومتری کابل، پایگاه آموزشی آنان بود. بعدها آشکار شد که در همان سال، چهار نفر از دیگر هواپیماربایان با بن لادن در شهر قندهار دیدار داشته و آموزش دیده بودند. هواپیماربایان دیگری در سال ۲۰۰۰ به کمپ الفاروق نزدیک قندهار رفت و به دیگران  پیوست. بنا به بررسی‌ها و یافته های بعدی، ۱۳نفر برای هواپیما ربایی سال۲۰۰۱ از  سوی بن لادن  برگزیده شدند و یکسال آموزش دیده و در ژوئیه ۲۰۰۱ تمامی ۱۳ نفر برای اجرای عملیات وارد ایالات متحده آمریکا شدند.

در حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، با انفجار برج دوقلوی مرکز تجارت جهانی و نیز مرکز پنتاگون نزدیک به ۳۰۰۰ نفر غیرنظامی به علاوه هواپیماربایان کشته شدند. چند روز بعد از انفجارها، جرج واکر بوش، رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده آمریکا، اسامه بن لادن را که در افغانستان می‌زیست، به سان فرمانده و مسئول آن معرفی کرد. در ۲۰ سپتامبر ۲۰۰۱، رئیس جمهور وقت آمریکا در یک کنفرانس بین کنگره آمریکا، رئیس‌جمهور وقت، بوش به همراه کنگره ۵ درخواست زیر را در برابر طالبان  قرار داد:

۱.    «تمام رهبران القاعده به ایالات متحده تحویل داده شوند.

تمام افراد خارجی زندانی در بند طالبان آزاد و به ایالات متحده تحویل داده شوند.

تمامی کمپ‌های تروریستی آن‌ها بسته شوند.

تمامی تروریست‌ها و حامیان آن‌ها معرفی و به مقامات تحویل داده شوند.

به ایالات متحده اجازه عام و تام برای دسترسی به کمپ‌های تروریستی و بررسی آن‌ها داده شود.» ([xlv])

جرج بوش در این التیماتوم افرود: «آنها باید تروریست‌ها را در اختیار ما بگذارند، و گرنه در سرنوشت آن‌ها سهیم خواهند شد.([xlvi]) در این هشدار، به جنگ نیز اشاره شده بود: «جنگ ما با ترور با القاعده آغاز، اما همان‌جا تمام نمی‌شود.»([xlvii]) همچنین هیچ‌کدام از ۱۹ افرادی که (۱۵ نفز از عربستان، ۲ نفر از امارات متحده عربی و دو نفر دیگر از مصر و لبنان) به طور مستقیم در این عملیات شرکت کرده بودند، افغان نبودند.

از ۱۱ سپتامبر گزینه‌ی اسلامی آمریکا در افغانستان، با جلوه‌ی طالبان و القاعده باید برکنار می‌شد.  طالبان با خودداری از پذیرش تحویل سران و یاران خود به آمریکا، سرنگونی خود را روز شماری می‌کرد. این روزشماری بیش از سی روز به درازا نکشید که آمریکا در روزهای آخر نوامبر ۲۰۰۱ همراه با نیروهای ائتلاف، به طالبان حمله کرد. روز اول دسامبر ۲۰۰۱، طالبان  پس از نزدیک به شش سال (از ۲۶ سپتامبر۱۹۹۶) حاکمیت هولناک و خونبار، سرنگون شد.

نیروهای قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در  ایران، در شکست طالبان و گرفتن قدرت در هرات در کنار نیروهای نظامی آمریکایی و درهم شکستن «امارت اسلامیِ طالبان»  در هرات، یاری رساندند. فرماندهی نیروی‌های ایرانی بر عهده سرلشکر سپاه  رحیم صفوی بود. مأمورانی از سیا در کنار نیروهای حکومت اسلامی ایران برای کنترل عملیات به‌طور مستقیم، عملیات را زیر نظر داشتند.([xlviii])

با حمله آمریکا به افغانستان و شکست طالبان، حامدکرزی در اجلاس بن رئیس ‌جمهور دولت موقت افغانستان شد. در برگذاری کنفرانس بُن، حامد کرزی گزینه ی پرورده شده در آمریکا و حکومت آمریکا، به قدرت نشانیده شد. برهان‌الدین ربانی در ۱ دی ۱۳۸۰ (۲۲ دسامبر سال ۲۰۰۱) طی مراسمی رسمی حکومت را به اداره‌ی موقت افغانستان تحویل داد.

با ورود نیروهایی آمریکایی به افغانستان در ۲۰۰۱ شمار زیادی از اعضا حزب پرچم و خلق و حکمتیار و مجاهدین به دولت دست نشانده آمریکا به رهبری حامد کرزی پیوستند و بسیاری نیز پناهنده شدند. با سرنگونی طالبان و القاعده از قدرت سیاسی در سال ۲۰۰۱، هیچگاه از جامعه افغانستان رخت بر نبست. طالبان و القاعده ریشه در بافت قومی، ساختار اجتماعی و مناسبات تولیدی، مذهبی و فرهنگی یک جامعه داشت و دارد. طالبان همانند خمینیسم در ایدئولوژی ویرانگری ریشه دارد که افزون بر ۱۴ سده با شمشیر و نیزه‌های مذهب‌گرایی بر سینه‌ی جامعه نشسته و فربه می‌شوند تا بردگی و تن سپاری، به سیستم بهره کشی را نهادینه سازند. طالبان بازتولید همان ایدئولوژی‌های مرگ آور و ضد مردمی و ویرانگر در سرزمینی است که همیشه زیر سرکوب و اشغال و تهاجم و ویرانگری های جنگی و سرکوبهای طبقاتی و اجتماعی و فرهنگی بوده است.

شش سال حکومت طالبان و القاعده نتوانسته بود منافع سیاسی و اقتصادی و پیش بینی‌های ایالات متحده آمریکا را به تبدیل افغانستان به یک جامعه به نسبت یکدست زیر نام «امت اسلامی» زیر فرمان یک حکومت به غایت اسلامی و بنیادگرا بود، برآورده سازد. و برخلاف این انتظار، در این برهه، طالبان و القاعده در هم تنیده شده بود. اسامه بن لادن در کنار ملاعمر با برخورداری از صدها هزار نیروی مسلح و ارتش اسلامی و میلیون‌ها هوادار در افغانستان و پاکستان و منطقه و نیرویی فراملیتی از تمامی کشورهای آسیای مرکزی به نیرویی علیه منافع آمریکا و متحدین غربی آن، تبدیل شده بودند. این نیرو در این برهه خود را شکست ناپذیر می‌پنداشت و با زیر پرسش بردن قدرت و ابرقدرتی امپریالیسم آمریکا تن ناسپار شده بود. القاعده و طالبان، در این برهه خود را نیروی آخرالزمانی و یونیورسالیست می پنداشت که شکست ناپذیر است.

دولت های بعدی، یعنی کرزای و اشرف غنی همگی خود را جمهوری اسلامی افغانستان می نامیدند و با سران طالبان در مماشات و ارتباط تا آنان را با واگذاری سهمی و رانتی از قدرت سیای و اقتصادی با خود شریک سازند. دولت اشرف غنی در ۲۲ سپتامبر ۲۰۱۶ با حزب اسلامی حکمتیار پیمان صلح بست. حکمتیار از سوی حکومت اشرف غنی بخشیده شد و پس از نزدیک به ۲۰ سال به افغانستان بازگشت. صدها زندانی طالبان و جهادی های اسلامی  از زندان آزاد شدند. حکمتیار پذیرفته بود که «از افراطیون فاصله گرفته، به قانون اساسی افغانستان وفادار بماند و علیه حکومت مرکزی اقدام نکند». این توافق و بازگشت حکمتیار و اسلامیست ها، نخسیتن اقدام آشکار حاکمیت به رهنمود سران آمریکا بود. ادغام دولت پروغرب با اسلامیست ها به رهبری حکمتیار در دستور کار بود. در سوم فوریه ۲۰۱۷ تحریم‌های بین‌المللی علیه حکمتیار برداشته شد. در این برهه، ملاعبدالله، فرمانده طالبان در مناطق مرکزی افغانستان، از سلاح و مهمات و تجهیزات نظامی و مالی حکومت اسلامی برخوردار بود.

زمان رهبری «عبدالغنی برادر» بر شورای کویته طالبان، وی با دولت وقت افغانستان به رهبری حامد کرزای، دیدارها و گفتگوهای مخفی برگزار کرده، اما بمبگذاری‌ها و عملیات «شورای کویته» که مرگ صدها نظامی و غیرنظامی را به همراه داشتند، سبب شد تا دولت ایالات متحده آمریکا، پاکستان را برای مهار ملا عبدالغنی زیر فشار بگذارد. دهد. در پی این خواست رهبران آمریکا بود که او و شماری دیگر از رهبران طالبان در بهمن ۱۳۸۸ در کراچی بازداشت شدند.

ملاعمر رهبر طالبان، سه سال بعد در سال ۱۳۹۱ درگذشت. با آزادی عبدالغنی برادر از زندان در آبان ۱۳۹۷، به پشتوانه  دولت قطر و پاکستان، به رهبری طالبان رسید.

در غرقاب فساد نهادینه شده

فساد نهادنیه شده حکومت پروغرب در افغانستان را به گرداب کشانید. با دلارهای بادآورده، رانتخواران سیاسی و اقتصادی افغانستان، همانند رانتخواران حکومتی در ایران، به خرید‌های نجومی مسکن و انتقال سرمایه به ویژه به در دبی و ترکیه، روی آوردند. محمود کرزای، برادر رئیس جمهور سابق افغانستان  حامد کرزای، یکی از  رانت خواران حکومتی بود که «کابل بانک» را به یکی از مرکزهای فساد مالی خود تبدیل کرده بود. «کابل بانک» که از سال ۲۰۰۲ قرار بود نقش مهمی در بازسازی افغانستان بر عهده بگیرد، در سال ۲۰۱۰خود، همانند بانک مرکزی ایران و  بانکهای ترکیه، به یکی از مراکز بزرگ فساد مالی در افغانستان تبدیل شد. این بانک، نقش اصلی در انتقال پول‌های سیاه و غیرقانونی به عهده داشت و برداشتِ غیرقانونی نزدیک به یک میلیارد دلار از ذخیره آن به وسیله مدیران بانک عمده ترین سبب ورشکستگی «کابل بانک» بود. شیرخان فرنود، مدیر عامل این مؤسسه، متهم بود که ۳۹ ویلای بزرگ در «پالم جمیرا»ی دبی خریداری کرده که بهای متوسط هر یک از آن‌ها ۱۱ میلیون دلار بوده است.([xlix]) دارایی‌های باد آورده و کهکشانی، از سویی شبکه فساد در افغانستان را در کنار ترافیک و کشت و فروش تریاک و هروئین به فساد کشانید و از سوی دیگر فقر مطلق و ویرانی را بر سر ستمکشان این سرزمین  همیشه زیر تهاجم و چپاول و ستم  آوار کرد. گزارش سال ۲۰۲۰ سازمان «شفافیت بین‌المللی» که درجه‌بندی کشور‌ها همانند فساد، افغانستان را در میان ۱۸۰ کشورِ در رده‌ی ۱۶۵ جای می دهد.([l]) گزارش‌ها نشان می‌دهند که در همان پنج سال نخست ریاست‌ جمهوری حامد کرزای حکومت افغانستان همانند ایران، به یک «قدرت فساد سالار» (KLEPTOCRACY) تبدیل شد. به ویژه ژنرال‌ها و سران حکومتی، سران ولایات و ولسوالی ها برای «سهم» بیشتر از رانت‌ها‌ی دریافت شده از منابع خارجی و به ویژه آمریکا برای بازسازی و طرحی شبیه «طرح مارشال»  فرستاده می شد با هم در رقابت و ستیز بودند.

ایران در این بررسی در سال ۲۰۲۰ در رده ۱۴۶ قرار گرفته که بدترین رتبه در چند سال گذشته است. در مقایسه با ایران، افغانستان، آنگولا، بنگلادش و موزامبیک در رده‌بندی سال ۲۰۱۹ شفافیت بین‌الملل در کنار ایران قرار داشته اند.([li]) سازمان‌های غیردولتی NGO  جهانی در این فساد و نهادینه کردن آن نقش مهمی داشتند. به این‌گونه، زیر نام بازسازی  ساختاری و زیربنایی، میلیاردها دلار روی کاغذ گزارش می دادند، که بین دزدسالاران تقسیم می شد و در پایان طرح های کاذب و نیمه تمامی  ارائه می دادند که برخی وجود خارجی نداشتند.

پایان یک آغاز بیست ساله، پس از بیست سال از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱ بیانگر  واقعیت جان سختی است از تناقض های سرمایه داری. گزینه‌ی پروغرب ایالات متحده آمریکا در جلوه های کرزای و غنی و همراهان، نتوانست شبه دولت- ملتی نسبی برقرار سازد. امپریالیسم آمریکا و هم پیمانان، نتوانسته بودند در بحران اقتصادی فراگیر سرمایه، پیش بینی‌های خود را آنگونه که در نظر داشتند به پیش ببرند.

بازگشت طالبان به قدرت

در پی برکناری طالبان از قدرت سیاسی و مخفی شدن بن لادن، ملا عبدالغنی برادر، از چهار بنیان‌گذار طالبان در سال ۱۹۹۴ همراه و دستیار ملامحمدعمر،  رهبری طالبان را در دست گرفت. وی  با برپایی «شورای کویته» بازسازی طالبان را به عهده گرفت. ملا عبدالغنی، بین سالهای۲۰۱۰ تا ۲۰۱۸ در بازداشت و زیر نظر دولت پاکستان بود. وی با آزادی از زندان به قطر فرستاده شد تا ریاست دفتر سیاسی طالبان در قطر را به عهده گیرد. ملا برادر، گفتگوی صلح با آمریکا و دولت اشرف غنی را نمایندگی می‌کرد. در همین گفتگوها در زمستان سال ۲۰۲۰ بود که سران آمریکا توافق بازگشت طالبان یا دستکم سهیم شدن طالبان در قدرت سیاسی در افغانستان  را زیر نام «توافق‌نامه دوحه» امضا کردند. دولت ترامپ رئیس جمهور وقت در ایالات متحده آمریکا در ۲۹ فوریه ۲۰۲۰ با طالبان یک پیمان صلح مشروط  امضا کرد([lii])

فاصله گرفتن طالبان از گروه‌های مانند داعش و القاعده و تهدید نکردن منافع آمریکا و خروج سربازان آمریکایی از افغانستان در عرض ۱۴ ماه در صورت پایبندی طالبان به مفاد توافق می‌شد.([liii]) حکومت اسلامی ایران و ملا برادر، درنقش رهبر و به نمایندگی از سوی طالبان در سفر و رفت و آمد به ایران و دیدار با سران حکومت اسلامی و سپاه حکومت در این باره به تفاهم رسیده بودند. این توافق نامه، تسلیم افغانستان به طالبان بود.

جوبایدن رئیس جمهور کنونی آمریکا مامور اجرای تسلیم افعانستان به طالبان بود. وی اعلام کرد، که «آمریکا دیگر منافعی حیاتی در افغانستان ندارد.»([liv]) وی کوشید تا  اعلام کند که سیاست خارجی آمریکا را نه دخالتگری‌های نظامی بلکه بیشتر به صورت «دیپلماسی و همکاری بین المللی در برابر رقبایی مثل چین و روسیه» بیان کند.

جو بایدن مسئولیت تسلیم افغانستان به طالبان را به دوش دونالد ترامپ رییس جمهوری پیش از خود از حزب جمهوری خواه افکند و چنین اعلام کرد و گفت: « ترامپ با طالبان معامله کرده و به توافقی رسیده بود و او بعد از ورود به کاخ سفید، دو گزینه داشته است: پایبند ماندن به توافق ترامپ با طالبان یا جنگ و گسیل  هزاران نیرو به افغانستان که او گزینه اول را انتخاب کرد.

در پی حمله پهپادی نیروهای آمریکایی به خودروی ملا اختر محمد منصور و مرگ او در سال۲۰۱۶ در راه بازگشت وی از ایران، طالبان با انتشار در بیانیه‌ای هبت‌الله آخوندزاده را رهبر و فرمانده‌ی جدید خود اعلام کرد و عنوان امیرالمؤمنین به وی ملا هبت‌الله، رهبر طالبان سراج‌الدین حقانی و ملا محمد یعقوب، فرزند ملا محمدعمر، بنیان‌گذار و نخستین رهبر طالبان را دستیاران خود معرفی کرد. او  که به «شیخ‌الحدیث» معروف است، از مدرسان مدارس مذهبی و از قضات طالبان بوده است.

سراج‌الدین حقانی، فرمانده گروه حقانی است. این گروه که از مدرسه دینی حقانی پاکستان پرورانیده شده بود، پیش از پیوستن به طالبان و بازگشت به قدرت، حقانی، به سان گروهی خوفناک و افراطی در منطقه «خوست» و شرق افغانستان قدرت داشت. سراج‌الدین حقانی در بمب گذاری‌های بسیاری در افغانستان فرماندهی داشته و آمریکا ده میلیون دلار برای سر وی پاداش اعلام کرده بود. پیوند و همکاری‌های شبکه حقانی با داعش شاخه‌ی خراسان، پیوندی استراتژیک است. شبکه‌ی حقانی و طالبان بسیاری از عملیات خود را زیر نام داعش انجام می‌دهد تا از نفرت و بدنامی در افکار عمومی ایمن بماند.

داعش شاخه خراسان افغانستان، ایران، پاکستان، تاجیکستان، ترکمنستان و چین و برخی کشورهای آسیای مرکزی جغرافیای ولایت خراسان می داند.

جاذبه‌های غارت

چین و روسیه و آمریکا، بیش و پیش از دیگر قدرت های چپاولگر در کنار متحدین ریز و درشت خود، به سوی ویرانه‌های  تاریخی افغانستان پنجه گشوده تا گنج‌های تاریخی و کانی‌های بسیار نادر و ارزشمند و بی همانند جامعه را به یغما ببرند. و برده‌اند تا کنون هرآنچه یافتند، از جمله، سنگ های کرمایت در ولایت خوست و لوگر، مرمرهای بی همانند در همه جا، لاجورد و طلای بدخشان، زمرد پنجشیر، کانی‌های استراتژیک اورانیوم استان هلمند، مس از بزرگترین ذخایر جهان، کارگران برده و ارزان و خاموش، لیتیوم برای باطری سازی و ماشین های برقی و دیگر مصارف صنعتی ، پودر تالک وو و.

سنگ تالک به تالک نرم ترین ماده‌ی معدنی شناخته شده در زمین است که به آسانی قابل گردآوری و مصرف می‌باشد. این ماده، یکی از فرآورده‌های طبیعت و دارایی مشترک همگانی صادراتی افغانستان، به کشورهای پاکستان، چین، روسیه، ترکیه و آمریکا … صادر می شود. سنگ تالک یک ماده کانی از مگنیزیم هایدرت سیلیکات تشکیل شده که در بسیاری از صنایع مانند داروسازی، آرایشی و بهداشتی، تولید پلاستیک، پودر محافطت از پوست کودک، نساجی، کشاورزی و دامداری و نیز مواد منفجره استفاده می شود. چین به طور مستقیم با خط آهن جیرتان تا چین سنگ‌های این ماده ارزشمند را یکراست به غارت می برد.

بیشتر کانی‌های بی مانند و کم مانند افغانستان در آغاز به پاکستان و از آنجا دوباره به کشورهای دیگر صادر می‌شود. به این گونه، پاکستان بیش از یک سوم از واردات تالک امریکا را در این راه، برآورده می سازد. «نیک دونووان»، مدیر کارزار دیدبان جهانی پیش از بازگشت دوباره طالبان به قدرت در سال ۲۰۲۱، گزارش می‌دهد که «استخراج غیرقانونی سنگ‌های قیمتی و مواد معدنی افغانستان مانند لاجورد یکی از منابع بزرگ درآمد برای شورشیان طالبان و گروه ترویستی “دولت اسلامی” یا داعش بوده است. بنابراین گزارش، داعش برای کنترل معادن افغانستان در ولایت ننگرهار می‌جنگد، جایی که یکی از پناهگاه‌های اصلی این گروه می‌باشد.([lv]) وی می افزاید: “امریکایی‌ها و اروپایی‌ها بی‌خبرانه و سهواً مشتریانی هستند که به صندوق مالی گروه‌های افراط گرا در افغانستان کمک می‌کنند”.

جابجایی ملا عبدالغنی با اشرف غنی از قطر به امارات

اشرف غنی رخت سفر بست و آنچه که می توانست همراه ببرد آماده بود تا به  امارات  پرواز داده شود و در این جابجایی به عبدالغنی جای بسپارد و در امارات متحده عربی به جایگاه او برود و تا مجال آینده در آنجا بماند. روز یکشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۰ بود که این جابجایی باید انجام می‌گرفت. اشرف غنی در ارگ به پیشواز سران طالبان رفت  و کلیدها را برای تشکیل یک «دولت انتقالی» به آنها تحویل داد. سپس با بدرقه، همراه خانواده‌اش به فرودگاه کابل رفت و در آنجا با استفاده از یک هواپیمای نیروی هوایی افغانستان به دوشنبه پایتخت تاجیکستان فرستاده شد تا از راه مسقط پایتخت عمان به امارات متحده عربی فرستاده شود. طالبان بامداد ۲۵ مرداد با ورود به کابل، ارگ ریاست جمهوری کاخ امیرنشینی ملا عبدالغنی برادر شد.

«عبدالغنی برادر» و همراهان همانند انتقال خمینی از فرانسه به ایران برنامه ریزی شده بود. با این تفاوت که این بار به جای گودولوپ، دوحه و به چای سران ۵ کشور امپریالیستی آمریکا و سران قطر و افغانستان و طالبان شرکت داشتند و به جای ایرفرانس، هواپیمای ترابری نظامی، اسکادران دهم ترابری نیروی هوایی قطر، ماموریت بازگشت هیئت مرگ را به عهده داشت و به جای خمینی و همراهان، سران طالبان بر افغانستان آوار شدند.

هواپیمای نظامی قطر، پس از پرواز بر فراز ایران و پاکستان در ساعت ۱۸ در قندهار به زمین نشست پس از توقف، ۱۰ تن از رهبران طالبان از دفتر سیاسی، از جمله رهبر آن «عبدالغنی برادر» از هواپیما پیاده شدند.

قطر، پناهگاه و صندوق مالی و امن تمامی فرماندهان و سران  تروریست های زیر پی گرد بین‌المللی بوده است که در همان حال با سران دولت‌ها از جمله امپریالیسم آمریکا مراوده و نشست و داد ستد سیاسی داشته اند. سران اخوان المسلمین، داعش، القاعده، طالبان، حقانی، و … در قطر و ترکیه و ایران و پاکستان با برخورداری از تمامی امکانات، باید سازمان داده می شدند تا به نیابت، منافع و اهداف استراتژیک سرمایه جهانی را به پیش می بردند. صاحبان سرمایه در حاکمیت شیخ‌نشین قطر، طالبان را به هدف افزایش نفوذ سیاسی‌ و اقتصادی در غرب آسیا پشتیبانی می‌کردند و به نیابت از امپریالیسم آمریکا به ویژه این سیاست را ماموریت داشتند. بازگشت طالبان به قدرت و تشکیل امارات اسلامی افغانستان از اهداف همیشگی قطر و عربستان و ترکیه و پاکستان و چین بوده است.

افغانستان دستکم از سال۱۹۹۶ تا کنون از سوی طالبان و دولت‌های غرق در فسادهای نهادیه و دولت‌های پاکستان و آمریکا و چین و دیگر چپاولگران برای دستیابی به گنج‌های پنهان زیر آوار ویرانی‌های تاریخی، غارت شده بود. سازمان‌های غیردولتی NGO هجوم آورده از خارج در همدستی با دولتی‌ها، و سرمایه جهانی در این چپاول‌ها سهم داشتند. این سازمان‌های به اصطلاح غیر دولتی که به دولت ها پیوند داشتند، زیر نام بازسازی ویرانی‌ها و زیرساخت‌ها که پیوسته ویران می‌شدند تا به بهانه بازسازی، دوباره، بودجه‌های صدها میلیون دلاری بگیرند، نقش مهمی در فساد و ربایش و ویرانی داشتند. ربایش‌ها و گنجینه‌های  طلایی افغانستان بیشتر به دوبی و بازارهای آزاد سرمایه پدیدار می شدند. دوبی و دوحه، نقشی را همانند سوئیس یافته بود که صندوق پول سارقان داشت.

کوآدروئیکا

روسیه و چین و ایران و پاکستان به سان «کوآدروئیکا» یا أراده‌ی چهار اسبه‌ی فعال در بازگشت طالبان نقش اساسی داشتند. روسیه و چین به‌سان دو استثمارگر و ویرانگر مهمترین و سرسخت‌ترین رقبای بلوک غرب در منطقه، با به کار گیری حکومت های ایران و پاکستان هریک در درازی تاریخ و به ویژه در ۴۰ ساله ی گذشته، هریک با دست اندازی و به خاک و خون و ویرانی کشانیدن این سرزمین رنج و کار، نقش آفرین بوده‌اند. در دهه‌های گذشته، این «کوآدروئیکا» به سان اختاپوسی هولناک، هریک نقشی استراتژیک بازی کرده اند. روسیه پایگاه دیپلماتیک و چین سرگرم زمین کاوی و اشغال و ایران در نقش مقر طالبان و القاعده و تجهیز تسلیحاتی و پناهگاه سران تروریست‌ها عمل کرده‌اند. در پی بازگشت دوباره طالبان به قدرت سیاسی در مرداد ماه ۱۴۰۰، سفارت روسیه در این زمینه اعلام کرد: «ما از نزدیک وضعیت منطقه را رصد می کنیم و اقدامات لازم را برای تقویت پتانسیل متحدان خود در جلوگیری و مقابله با تهدیدهای خارجی به کار خواهیم گرفت. ما تماس های سیاسی گسترده با احزاب مختلف در افغانستان برقرار می کنیم که شامل میزبانی هیئت های دولت افغانستان و طالبان، از جمله گفت و گوها درباره آینده افغانستان و نقش بالقوه روسیه در آنجا، می شود.»([lvi])

حکومت ایران

طالبان، در ایران، پاکستان، قطر، ترکیه، عراق و سوریه با برخورداری از کمکهای بی دریغ حکومت‌های این کشورها مقر، نیرو و پایگاه گرفته بودند. بسیاری از نیروهای القاعده و طالبان، از بومیان پاکستان بودند.

ملاعبدالله می‌گوید: «به هر چیزی که نیاز داشته باشیم، ایرانی‌ها آن را برای‌مان فراهم می‌کنند.([lvii])

«ملا عبدالله، فرمانده طالبان در مناطق مرکزی افغانستان، هر وقتی که به اسلحه و مهمات بیشتر نیاز داشته باشد، به تمویل‌کنندگان ایرانی‌اش مراجعه می‌کند؛ تمویل‌کنندگانی که ماهانه به او ۵۸۰ دالر جیب‌خرج هم می‌دهند».([lviii])

نه تنها ملا عبدالله، بلکه مقام‌های دولتی پروغرب افغانستان و گزارش‌هایی از کشورهای غربی، از افزایش این پشتوانه‌های نظامی محرمانه‌ به طالبان و زمینه سربازگیری و آموزش نظامی گواهی می دهند.

ملا عبدالله می‌گوید: «تهران قاچاقچیان مناطق مرزی خارج از حاکمیت قانون را در سرحدات ایران، پاکستان و افغانستان اجیر می‌کند تا نیازمندی‌های طالبان را به مناطق زیر اداره آنان برسانند. ملا عبدالله می‌گوید تهران به او  و جنگجویانش، آر‌پی‌جی، توپ هشتاد میلی متری، کلاشینکوف، تفنگ‌های ماشین‌دار و مواد اولیه برای ساخت بمب‌های کنار جاده می‌دهد.»

گزارش وزارت دفاع امریکا که در سال ۲۰۱۴  نشان می دهد که «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ایران، از سال ۲۰۰۷ به این‌سو جنگ‌افزار و مهمات در اختیار طالبان قرار می‌دهد.»

«روابط تهران و طالبان در سال ۲۰۱۳ وارد مرحله جدیدی شد. در این سال ایران یک هیات بلند‌پایه طالبان را برای شرکت در یک همایش و گفتگو با مقام‌های ایرانی به تهران دعوت کرد.»([lix])

در همین راستا، پس از سالها مخفی کردن خانواده بن لادن و حکمتیارها و دادن پایگاه‌های آموزشی و نظامی به القاعده و طالبان، سرانجام از گشایش علنی دفتر نمایندگی طالبان در زاهدان گزارش داده می شود. روزنامه‌های آمریکایی وال استریت ژورنال گزارش (منتشره در ۱ اوت ۲۰۱۲) داد که یکی از اعضای رهبری طالبان در شورای کویته در اواخر ماه مه همان سال، اقدام به ایجاد و تأسیس دفتری در مرکز استان سیستان و بلوچستان و در شهر زاهدان کرده‌است.([lx]) مراکز نظامی طالبان به زاهدان و بخشهایی از سیستان و بلوچستان خلاصه نمی شود، پایگاه «شمس آباد قم» از جمله مراکز آموزشی و نظامی طالبان به شمار می‌آید. داد و ستد سلاح و تریاک و هروئین و مزارع مشترک سپاه و طالبان در ولایات زیر سلطه‌ی طالبان و غارت سنگهای قیمتی از سوی سپاه پاسداران، مهمترین رابطه اقتصادی مافیای حکومتی ایران  با طالبان بوده است. جمهوری اسلامی در شرایط کنونی با طالبان پیوندهای مهم و مشترک مالی، سیاسی-امنیتی و تروریستی و نظامی دارد.

حکومت اسلامی، در پی به قدرت رساندن طالبان برای دومین بار، صادرات سوخت به افغانستان را از سر گرفته و طالبان از ایران و کشورهای چین و روسیه و ترکیه و قطر دعوت کرده که برای شرکت در مراسم اعلام دولت جدید افغانستان حضور داشته باشند.([lxi]) ایران در شرایط منونی، تا تثبیت کامل طاللبان، در کنار طالبان در مناطق به اشغال درآمده ی پنجشیر و هرات و مزار شریف و دیگر مناطق زیرنفوذ، تا آنجا که بتواند با سرعت تمامی در حال غارت سنگ های قیمتی است. حکومت اسلامی ایران، با ایجاد کارگاه های تولید هروئین و شیشه و دیگر مواد مرگ آور، با ایجاد شبکه های قاچاق و با استفاده از بنادر چاه بهار، بندرعباس و … به سازماندهی شبکه های تروریستی مانند فاطمیون، سرکوب مخالفین سیستان و بلوچستانی و همکاری طالبان در ربایش و تحویل مسئولین آن می پردازد.

حکومت چین

شاید بتوان گفت، برنده اصلی این فاجعه‌ی هولناک و بازگشت  طالبان و اشغال افغانستان حکومت امپریالیستی- استبدادی چین باشد. شی جینپینگ، رئیس جمهوری چین، با اعلام بازسازی کمربند و جاده باستانی ابریشم با  افغانستان پیمان سرمایه گذاری امضا کرده. این راه استراتژیک؛ شاهراه سیاسی و اقتصادی و نظامی خواهد بود.

سخنگوی طالبان، در گفتگو با  یک رسانه چینی گفت: «ما از روابط خوب با چین استقبال می کنیم. اگر آنها قصد سرمایه گذاری داشته باشند، قطعا ایمنی آنها را تضمین می کنیم. ایمنی آنها برای ما بسیار مهم است.»([lxii]) چین در این فرصتتاریخی، برای گسترش قدرت اقتصادی و نظامی خویش و به خطر افکندن برتری نظامی و اقتصادی و هژمونی و امنیت آمریکا، با کمترین هزینه بر افغانستان چیره می‌شود. چین و روسیه در این شرایط با پذیرش حکومت اسلامی ایران در سازمان همکاری شانگهای،  بلوک اروآسیایی خود را علیه بلوک غرب به رهبری ایالات متحده آمریکا تقویت بخشید.

سازمان شانگهای

در اینجا باز با کوآدروئیکای چهار اسبه، روبروییم. سران حکومت های روسیه، چین، ایران، پاکستان در سخنرانی های اجلاس سازمان همکاری شانگهای در روز ۲۶ شهریور۲۰۲۱ همگی بر سازش و مراوده با حکومت طالب در افغانستان سخن گفتند و از ضرورت ارسال کمکهای مالی دم زدند.  چین به  برقراری رابطه با طالبان  پافشاری کرد.

درهم شکستن ساختار سیاسی، حکومتی و نظامی در افغانستان از سویی  و ماندگار کردن شکبه‌ی ان جی اُ ها در افغانستان و کشیده شدن چین و روسیه در کنار طالبان و افغانستان، شاید نقشه ی دیگری از سوی اتاق‌های فکر رهبری ایالات متحده آمریکا، می‌تواند  هم بلوک روسیه –چین را در افغانستان درگیر و مشغول سازد و هم تنفسی برای آمریکا تا به حوزه آسیای شرقی و سازماندهی ناتوی آسیایی در مقابله با چین بپردازد.

بازگشت روسیه با صورت یک قدرت امپریالیستی در اروپا وآسیا به ویژه، جبران فروپاشی دوران یلتسین است تا یکی در پی دیگری سنگرهای از دست داده شده را باز پس گیرد. با بازگشت روسیه به رهبری و قدرت یابی و الیگارش‌ها در روسیه از بیست سال پیش تا کنون پس از تلاش برای بازسازی اتحادیه فدراسیون‌های از هم پاشیده شده، اشغال کریمه و سواستوپل و بخش‌هایی از گرجستان و … صورت می‌گیرد. روسیه نئوتزاری با دخالت گری‌های نظامی و تبدیل سوریه  به عنوان پهناورترین و بزرگترین پایگاه نظامی و اشغال بخش گسترده‌ای از این سرزمین و کشانیدن ایران به این میدان به بهانه نگهبانی از «حرم زینب» ، همه و همه با مهندسی الکساندر دوگین صورت می‌گیرد. روسیه به دوران جنگ سرد دوران سوسیال امپریالیستی خود باز می‌گردد. اینک روسیه تهاجمی شده ، میدان چهارمی را می‌گشاید که بازسازی ساختارهای نظامی و اقتصادی و سیاسی زیر پوشش اورآسیا و سازمان شانگهای، جنگ داخلی در اکراین، و دخالتگری امنیتی در دستگاه سیاسی حاکم بر آمریکا، نمونه‌هایی از این پیشبرد هستند. سازمان شانگهای یکی از این راه کارها و سنگرهای مهم این سیاست هژمونیک می باشد. امتیاز بخشی  به ایران برای دور زدن تحریم ها، تامین بودجه های نظامی و حیاتی بقاء حاکمیت اسلامی بخشی از این رویکرد است.

حکومت ترکیه

حاکمان ترکیه به ویژه به رهبری فاشیسم اردوغانی با گرایش نئوعثمانیسم، در درازای تاریخ از حاکمیت امپراتوری‌های عثمانیان که خود را نماینده خدا روی زمین می شناختند، تا کنون حکومت های اسلامی، نژادپرست و سلطه گر و اشغالگر بوده اند. تاریخ، هیچگاه کشتار یک و نیم میلیون نفره‌ی ارمنیان، کردها، علویان، کمونیست‌ها و فعالین جنبش کارگری و … را فراموش نمی‌کند. حکومت اردوغان، در دوران به ویژه ده ساله ی گذشته، به جلوه ی رهبر فاشیست‌های حاکم در ترکیه در رویای برقراری پان ترکیسم و نئوعثمانیسم عمل کرده است. ترکیه پناهگاه اصلی اخوان المسلمین، داعش، طالبان و دهها گروه تروریستی-اسلامی بوده است و نمونه‌ای از جنایات و اشغالگری‌های حکومت ترکیه به رهبری اردوغان در روژاوآ (شمال سوریه) و پیشبرد نسل کشی و جنایت علیه بشریت در این سرزمین شاهدیم.

اردوغان پیش از ورود طالبان به کابل، با تمرکز نیروهای نظامی در افغانستان در پشتیبانی از تثبیت دوباره‌ی طالبان با تجهیزات فنی و نظامی برای«طالبان» در اداره فرودگاه ها پیشدستی کرد. ادعای ایجاد امنیت در فرودگاه‌ها یک فریب اردوغانی بود. امنیت و تقویت طالبان وظیفه‌ی ناتو، دست نشانده آن، حکومت ترکیه بود. اردوغان روز جمعه ۵ شهرویر ۱۴۰۰ به خبرنگاران گفت: «ما اولین مذاکرات خود را با طالبان انجام دادیم که ۳.۵ ساعت به طول انجامید و اگر لازم باشد این فرصت را خواهیم داشت که دوباره چنین گفتگوهایی را انجام دهیم.»([lxiii])

حکومت روسیه

یکی از اسبهای ارابه ی چهار اسبه (کوآدروئیکای)، در کنار چین، روسیه نئوتزاری است. روسیه پس از فروپاشی سرمایه دولتی و پیوستن به بازار سرمایه‌ی گلوبال، همواره پایگاه و پشتوانه‌ی  حکومت اسلامی، و تروریسم و طالبان بوده است. روسیه در نقش تروئیکایی خود، نقش تامین دیپلماسی و نشست‌های طالبان را به عهده داشته است. با بازگشت طالبان به قدرت، خبرگزاری دولتی تاس صفت “رادیکال” را جایگزین “تروریست” کرد. لازم به اشاره است که رسانه‌های غربی به ویژه فارسی زبان تا کنون هرگز از صفت تروریست، برای داعش و القاعده و طالبان استفاده نکرده و آنها را «پیکارجو» و «افراطی» و «رادیکال » نامیده اند.

مسکو از مدتها پیش، با طالبان رابطه پیدا و پنهان داشت. نمایندگان طالبان از سال ۲۰۱۸ به بعد برای به صورت آشکار بین مسکو و قطر و افغانستان و پاکستان در رفت و آمد بوده اند. رکس تیلرسون، وزیر خارجه وقت آمریکا، پیش از پومپئو، در اوت ۲۰۱۷  مدعی شده بود که روسیه به طالبان کمک نظامی می‌رساند و مسکو این ادعا را انحراف آمیز و “گیج‌کننده” خواند.

بنا به گزارش‌های رسانه‌های جهانی، «دیپلمات‌های روسی از حاکمان جدید به عنوان “انسان‌های عادی” یاد کردند و مدعی شدند که «پایتخت نسبت به گذشته امن‌تر شده است.» ولادمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، روز جمعه گفت که قدرت‌گیری طالبان واقعیتی است که باید با آن کنار آمد.»([lxiv]) بنا به همین گزارش، ضمیر کابلوف، فرستاده ویژه آولادیمیر پوتین در امور افغانستان، در ست در روزهای ورود طالبان به کابل، حتی گفت که گفتگو با طالبان از “دولت دست‌نشانده” پیشین به رهبری اشرف غنی، رئیس‌جمهوری تبعیدی افغانستان، آسانتر است. وی در سال ۲۰۱۵ گفته بود که روسیه و طالبان “منافع مشترکی” در جنگ با جهادی‌های دولت اسلامی (داعش) دارند. در ماه فوریه امسال، آقای کابلوف با ستایش از طالبان به خاطر اجرای “تمام و کمال” تعهداتش در توافق دوحه و متهم کردن کابل به خراب‌کاری در آن باعث خشم دولت افغانستان شد.

پاندمی طالبان

طالبان ابتدا به ساکن، به قدرت نرسید. این طاعون سیاه در زمینی که شقایق سرخ را به سم افیون و هروئین تبدیل می شود، پرورش یافت. کشاورزانِ طالبان و القاعده و داعش حزب الله و خمینیسم، متروپل سرمایه جهانی بود که به دست نیابتی های محلی، پرورانیده و به بار آمدند.

روزهای ۱۰ تا ۱۵ اوت، فرماندهان آمریکا تمام تجهیزات سرکوب و امنیتی را برای طالبان رها کرده بودند. تسلیم افغانستان به دست طالبان ویرانگر، بدون فرصت گریزی حتا برای سربازان خود. از آخرین نشست برای واگذاری افغانستان تا اشغال، سه روز مانده بود. کل افغانستان در دوحه داد و ستد شد. سرنوشت یک جامعه‌ی افزون بر ۳۶ میلیونی امیدوار و پیوسته در آوارگی و زیر سُم اسبان و زره‌پوش‌ها و ویرانی از سوی رهبری آمریکا و دولت وقت افغانستان به رهبری غنی وعبدالله عبدالله شرکای فساد، به طالبان واگذار شد.

سناریویی که به دست زلمی خلیل‌زاد، نماینده ویژه آمریکا در دوحه پیش روی گذارده شده بود، باید به دست طالبان و حکومت وقت به رهبری اشرف غنی و همقطارانش به اجرا در می‌آمد. تروریستهایی که نامشان در لیست سیاه بود، در کنار نمایندگان آمریکا نشستند. آزادی هزاران تن از خونخواران تروریستی که جنایت علیه بشریت در پرونده داشتند، طالبان، نخستین هدیه به راهزنان بود. بنا به سیاست سرمایه‌ جهانی، نام طالبان باید از لیست تروریست‌ها زدوده می‌شد. این پیش شرط لازم برای آماده سازی طالبان بود تا به راحتی پس از اشغال، حکومت تروریستی و تروریسم حکومتی، به رسمیت و قانونی شناخته شود. عبدالله عبدالله رئیس «شورای عالی مصالحه ملی افغانستان» و کرزی رئیس جمهور سابق، در آخرین نشست، رهبری واگذاری را به عهده داشتند. اشرف غنی و چند تن همراهان با پرواز ویژه به سوی  امارات می رفت و سران طالبان از قطر با پروازی ویژه و اسکورت آمریکا به سوی کابل گسیل شدند. اشرف غنی به امارات عربی فرستاده شد تا با طالبان جابجا شود. آنان در آسمان برای هم دست تکان دادند. این پرواز یادآور و تکرار سفر خمینی و همقطاران از پاریس در سال ۱۳۵۷ با ایر فرانس به ایران بود. عبدالله عبدالله دست در دست حکومت های اسلامی پاکستان و ایران و طالبان، حلقه میانی و مورد عنایت طالبان بود. وی با ملاعبدالغنی برادر رئیس دفتر سیاسی طالبان در قطر گویی برادر بود و از سالها پیش زمینه مطلوب طالبان را هموار کرده بودند. رهایی زندانیان و چگونگی نظام آینده را ماهها پیش از سوی «تروئیکا» یا اراده‌ی سه اسبه ( آمریکا، ‌طالبان، حکومت غنی)، به گفتگو گذارده شده بود. «ملا عبدالغنی  برادر» هنگام گشایش این مذاکرات به روی کار آمدن یک «نظام اسلامی متمرکز و مستقل» را اعلام کرد. نمایندگان حکومت های آمریکا، چین، روسیه و پاکستان موسوم به « کوآدروئیکای توسعه ‌یافته» با نشر بیانیه‌ای در دوحه ماهها پیش اعلام کرده بودند که از روند خارج کردن نام افراد طالبان از فهرست تحریم‌های سازمان ملل حمایت می‌کنند. «انگ یی»  وزیر خارجه چین روز یکشنبه ۷ شهریور ۱۴۰۰ در مکالمه‌ای تلفنی با همتای آمریکایی خود گفت که جامعه جهانی باید با طالبان به عنوان حاکمان جدید افغانستان وارد گفت‌وگو شود و آنها را «به شکلی مثبت راهنمایی کند.»([lxv]) وی ماه گذشته میزبان ملا برادر، رئیس دفتر سیاسی طالبان بود و گفت که جهان باید افغانستان را راهنمایی و حمایت کند تا انتقال قدرت در آن صورت بگیرد به جای آن که به این کشور فشار بیاورد. نشست سه روزه با حضور نمایندگان آمریکا و عبدالله عبدالله در نقش دلال و شریک حکومت وقت، و رهبران طالبان در دوحه، از ۱۰ تا ۱۲ اوت (۱۹ تا ۲۱ مرداد( تا واگذاری کامل سرزمین ویران و در هم کوبیده شده همراه با زنان زیر ستم چندگانه طبقاتی-دینی و کارگران و با کودکان آواره و مردمان تهیدست و زیر ستم، تنها سه روز باقی مانده بود. از سوی حاکمیت جهان سرمایه داران، به طالبان برای اشغال کابل و اعلام امارت اسلامی روادید داده شد. کابل در روز ۱۵ اوت۲۰۲۱، بدون شلیک یک گلوله اشغال شد. سخنگوی طالبان، این اعلام را در گفت‌وگویی اختصاصی با خبرگزاری«رویترز»، در روز چهارشنبه ۱۸ آگوست ۲۰۲۱ به زبان آورد تا سراسر دنیا بشنود.

هبت‌الله آخوندزاده، رهبر فعلی طالبان، اینک به جای  ملا عمر اما در سایه نشسته است. حکومت طالبان باید در سایه ی تروئیکا با بریدن سر و سنگسار و اعمال تمامی موازین شرعی طالبانی که حضور امروزش این همانی دیروز است باید برقرار شود. حکومت هبت الله‌ها، اینک با روسیه و چین همراهی می‌شود و در حالیکه خود هبت الله در سایه باقی خواهد ماند آخوند زاده را به همراه ۱۳ طالب خونخوار دیگر به امارت اسلامی می نشاند.

 وحیداله هاشمی برخلاف خمینی که در زیر درخت سیب نوفل لوشاتو در پاریس، در سال ۱۳۵۷ گفت ما «حکومتی مانند همین فرانسه خواهیم ساخت» و در باز گشت به ایران در سال ۱۳۵۸ گفت: «خدعه کردیم» و خدعه و مکر و تقیه از جمله راه کارهای اسلام و بنا به آیه‌هایی از قرآن مجاز و حتا ضروری می‌باشد، طالبان از همان آغاز اعلام کرد: «حکومت آینده به هیچ وجه دمکراتیک نخواهد بود، چرا که دمکراسی در کشور ما پایگاه ندارد. ما بر سر اینکه باید چه نوع حکومتی در افغانستان مستقر شود بحث نمی‌کنیم، چرا که این کاملا روشن است. حکم شریعت است و بس.»([lxvi])

 میرمحمد اسماعیل‌خان، والی پیشین هرات، یکی از رهبران سابق مجاهدین افغان و از اعضای  بالای «حزب جمعیت اسلامی» که تا آخرین لحظه اشغال شهر هرات به دست طالبان ایستادگی کرده بود و به دست طالبان افتاد اما بنا به دلال نامشخصی رها شد تا از افغانستان خارج شود، اعلام کرد: «در افغانستان کودتا صورت گرفته و اشرف غنی رئیس جمهوری سابق که با ورود طالبان به کابل از کشور گریخته خیانت کرده و مامور بوده قدرت را به پشتون‌ها واگذار کند.» وی به پایگاه خبری انتخاب گفت: «در مجموع در افغانستان یک نوع کودتا صورت گرفت، رئیس‌جمهور غنی واقعا یک خیانت بزرگ ملی کرد. اشرف غنی ماموری بود که باید همین را انجام می‌داد و در اواخر هم شاید شنیده باشید که گفت ما افغانستان را به وارثین اصلی آن تحویل دادیم که پشتون‌هاست.»

اسماعیل خان افزوده بود: افغانستان هرگز سقوط نمی‌کرد با آن همه امکانات بزرگی که در دست داشت، اما اشرف غنی تحمل این را نداشت که این حکومت را مجاهدین بگیرند، چون خود او از این خانواده نبود. و در پاسخ به این پرسش که در مورد سقوط هرات آیا خیانتی رخ داده گفت: بیست روز اخیر خیلی سر و صدا کرد، چون جنگ اطراف شهر بود، اما ما از وقتی که در فرمانداری‌ها جنگ بود جنگ را شروع کردیم، از دو ماه قبل… در آخر وقتی طالب نتوانست در جبهه‌ای که ما داشتیم به شهر داخل شود، به دستور اشرف غنی قول اردویی که در آن‌جا بود، به بخش‌های نظامی دستور داد که تسلیم بشوند. ما در جبهه باقی ماندیم، آن‌ها تسلیم و طالب‌ها وارد شدند… وقتی که دیدیم شهر را گرفتند و ما بیرونیم، رفتیم به طرف قول اردو و دیدیم قول اردو تسلیم شده بود. در ظاهر ما فکر می‌کردیم از ما باشد، اما در اصل آن‌ها قبلا با همدیگر تعهد کرده بودند…» و در پاسخ به پرسش خبرنگار سایت خبری انتخاب که پرسیده بود: یعنی منظورتان این است فرمانده قول اردو با طالبان بوده گفت: بله، و اضافه کرد که والی وقت هرات و مجموعه‌ای از اعضای حکومتی نیز با طالبان بودند.»([lxvii])

برخلاف بیشتر سفارتخانه‌های خارجی در پایتخت، روسیه نمایندگی دیپلماتیک خود را در کابل همچنان باز گذاشت و از طالبان به گرمی یاد کرد. دو روز پس از اشغال کابل به دست طالبان، دمیتری ژیرنوف، سفر روسیه، با نمایندگان این گروه دیدار کرد و گفت «هیچ مدرکی دال بر اقدامات تلافی‌جویانه یا خشونت‌آمیز ندیده است.»

چنین توهینی به خرد و افکار جهانیان و در برابر چشمان گریان و گردبادهای ویرانگر تاخت و از طالبان و فریاد زنان و کودکان افغان و شوک آوار شده بر یک جامعه‌ی زیر ستم و پیوسته آواره هنگامی بیان می‌شد که وحیدالله هاشمی سخنگوی طالبان اعلام کرد که آنان قصد دارند با ساختار قدرتی شبیه آنچه در دوران در درازای سال‌های ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ در افغانستان به  پیش بردند، بار دیگر حاکم گردانند.

 تاثیرات بازگشت طالبان

 افغانستان به کام درنده‌خویان افکنده شد. با زنان برخاسته از آتش و ستم‌های چندگانه طبقاتی، مذهبی،  فرهنگی و مرد سالارانه و بردگی. باز هم، ویرانی در افغانستان بر ویرانه ها آوار شد. منطقه به ویژه مورد انواع  راهزانان داعشی و اسلام سیاسی، قرار می گیرد. آسیای مرکزی و خاورمیانه  از این آتش  در امان نمی مانند. این بحران، می تواند اما برای افغانستان؛ بحران رشدی باشد، از میان آتش و خاکستر نهادهای مقاومت و چپ و جنبش های خود سازمان و رادیکال برآید. زنان هویت خویش را در آتش و خاکستر بازیابند.  در این میان،  تروریسم اسلامی در کشورهای آفریقایی به تکاپو و سربازگیری و بپردازند.

تاثیرگذاری این رویداد ویرانگر زندگی و هستی، در آفریقای چشمگیر بوده است، گزارش شده است. گزاش می شود که با برآمد دوباره طالبان در افغانستان، هزاران نفر در مالی از خشونت‌های جهادیان اسلامی از خانه و کاشانه‌های خود فراری شده اند.

بورایما گیندو سردبیر روزنامه “لوپِی” چاپ مالی می‌گوید: “خیلی از مردم می‌ترسند وضعیت شبیه افغانستان شود. حضور سربازان خارجی بسیار ضروری است و اگر خارج شوند، وضعیت خطرناک‌تر می‌شود.»( [lxviii]) در سومالی گروه اسلامی الشباب (وابسته به شبکه القاعده) به تحرک دوباره ای دست زد.

یکی از رسانه های وابسته به الشباب در سومالی، با “الله اکبر” به استقبال این پیروزی رفت و در شمال و غرب آفریقا، رهبر “جماعت نصرت اسلام و مسلمین”، مرتبط با شبکه القاعده، در اولین پیام علنی خود از سال ۲۰۱۹، به طالبان تبریک گفت.»([lxix])

گزارش بی بی سی فارسی بیانگر آن است که، «ایاد آغ غالی، خروج نیروهای خارجی از افغانستان را با تصمیم فرانسه برای کاهش حضور نظامی‌اش در منطقه “ساحل” در غرب آفریقا مقایسه کرد و گفت: “ما در حال پیروزی هستیم”.

بخشی از هزینه‌های اهداف سرمایه جهانی

این جنگ و تهاجم امپریالیستی، از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱ ده‌ها هزار تلفات مستقیم غیرنظامی در پی داشته است. دستکم بیش از ۱۰۰٬۰۰۰ تن کشته، از جمله بیش از ۴۰۰۰ سرباز و پیمانکار غیرنظامی آیساف، بیش از ۶۲٬۰۰۰ نیروی نظامی- امنیتی افغانستانی، ۳۱۰۰۰ غیرنظامی و شمار زیادی از طالبان.([lxx])  بیش از ۴۰ کشور در بردارنده‌ی تمامی اعضای ناتو در افغانستان نیروهای بین‌المللی کمک به امنیت  (آیساف) تشکیل دادند.

بر پایه آمار برخی از همین رسانه‌ها و گفته‌های سیاستمداران منتقد رهبری حزب دمکرات آمریکا، «پرزیدنت بایدن سلاح‌های کارآمد به ارزش بیش از ۸۰ میلیارد دلار به طالبان هدیه داده است». برخی از رسانه‌ها از قول مقام‌های آمریکایی کل هزینه‌های نظامی آمریکا برای آموزش و تسلیح ارتش افغانستان را ۸۳ میلیارد دلار گزارش کرده‌اند.

رویترز گوشه ای از واقعیت را اینگونه بیان کرد: «بین سال‌های ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۷، آمریکا سلاح‌ها و تجهیزاتی به ارزش ۲۸ میلیارد دلار به افغانستان واگذار کرد؛ از جمله توپ، راکت، دوربین‌های دید در شب، و حتی پهبادهای کوچک برای جمع‌آوری اطلاعات. سایت دویچه وله آلمان، نیزگزارش می‌دهد که «از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۷، آمریکا ۷۵ هزار و ۸۹۸ نفربر، ۵۹۹ هزار و ۶۹۰ قبضه سلاح، ۱۶۲ هزار و ۶۲۳ قطعه دستگاه‌های مخابراتی، ۲۰۸ هواپیما، و ۱۶ هزار و ۱۹۱ وسیله برای کشف و ردگیری به افغانستان فرستاد. و می افزاید: «از سال ۲۰۱۷ تا ۲۰۱۹، آمریکا هفت هزار و ۳۵ قبضه سلاح، چهار هزار و ۷۲ نفربر نظامی، ۲۰ هزار و ۴۰ نارنجک دستی، دو هزار و ۵۲۰ بمب و هزار و ۳۹۴ نارنجک‌انداز به افغانستان تحویل داده است.» گزارش‌ها، بیانگر آن هستند که «شمار تفنگ‌های تهاجمی ارسالی به افغانستان ۳۵۸ هزار و ۵۳۰ قبضه، شمار مسلسل‌ها ۶۴ هزار و ۳۶۳ قبضه، خودروی زرهی هاموی ۲۲ هزار و ۱۴۷ دستگاه، هلی‌کوپترهای «بلک هوک یو اچ ۶۰» ۳۳ فروند، و هواپیماهای تهاجمی «سِسنا آ سی ۲۰۸»، ۱۰ فروند بیان شده  که  چنین به نظر می‌آید که «این آمار از یک گزارش سال ۲۰۱۷ «اداره محاسبات آمریکا»، به ترتیب برای برهه زمان‌هایی از ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۶، ۲۰۰۳ و از ۲۰۰۳ تا ژوئن ۲۰۲۱ گرفته شده باشد.»([lxxi])

بنا با گزارش دویچه وله، خبرگزاری آلمان، جیک سولیوان مشاور امنیت ملی کاخ سفید می‌گوید،« طالبان به مقادیر قابل توجهی از تسلیحات و تجهیزات ارتش افغانستان دست یافته‌‌اند».([lxxii]) بنا به این گزارش، یو اس آ،  در ۲۰ سال گذشته هزینه ی تجهیزات نظامی و آموزشی های امنیتی در افغانستان افزون بر ۸۳ میلیارد دلار هزینه کرد. به اعتراف سالیوان، اکنون “بخش بزرگی” از این تجهیزات به دست طالبان افتاده است. به گزارش «یو اس تودی»، بنا بر گزارش موسسه Costs of War ایالات‌متحده آمریکا در درازای بیست سال گذشته ۲تریلیون و ۲۶۰میلیارد دلار در افغانستان هزینه جنگ کرده است. آخرین گزارش وزارت دفاع آمریکا در سال ۲۰۲۰ هم حاکی از آن است که این وزارتخانه به‌طور کلی ۸۱۵میلیارد و ۷۰۰میلیون دلار در افغانستان هزینه جنگ کرده است. بنابراین بخشی از هدف آمریکا این است که دیگر نه تلفات انسانی بدهد و نه در این جنگ هزینه کند؛ چراکه در داخل کاخ سفید و حتی میان مردم آمریکا دیدگاه‌های متفاوت وجود دارد و انتقادهای زیادی به دولت‌های مختلف آمریکا وارد است که چرا باید در افغانستان تا این حد هزینه کنند.([lxxiii])

پژوهشگران دانشگاه براون، تخمین می زنند که ایالات متحده ۵.۸ تریلیون دلار برای جنگ در افغانستان و دیگر درگیری‌های ناشی از ۱۱ سپتامبر(۲۰۰۱)  در نیویورک هزینه کرده است. این هزینه ها در برگیرنده هزینه‌های مستقیم و غیر مستقیمی است که از تجهیزات نظامی گرفته تا امنیت داخلی تا پاداش مرگ خانواده های سربازان آمریکایی در بر می‌گیرد. بر اساس بیانیه چهارشنبه از پروژه هزینه های جنگ دانشگاه براون، جنگ در افغانستان تاکنون ۲.۳ تریلیون دلار هزینه داشته است.([lxxiv])

بار دیگر پنجشیر

روز۲۴ مرداد ۱۴۰۰، همزمان با گریز اشرف غنی و گروهی دیگر همراهان دولتی افغانستان به تاجیکستان، احمد مسعود به همراه گروهی از سیاستمداران افغانستان از‌جمله امرالله صالح، معاون اول رئیس‌جمهور، با هلیکوپتر ترابری نیروی هوایی افغانستان به پنجشیر رفتند.([lxxv]) با تمرکز نیروهای مقاوت و تشکیل جبهه‌ای در پنجشیر به رهبری فرزند احمدشاه مسعود، نیروی هوایی و مشاورین و نیروهای پاکستانی در پشتیبانی از طالبان، روز دوشنبه ۱۵شهریور۱۴۰۰ به این نیروها حمله ور شدند. روز ۱۳ شهریور، ژنرال فیض حمید، رئیس آی‌اس‌آی (سازمان اطلاعات نظامی ارتش پاکستان)، همراه با هیئتی به کابل سفر کرد و با رهبران طالبان دیدار کرد. تنها یک روز پس از آن، با نیرویی گسترده به  پنجشیر هجوم آورد و چند ولایت را به اشغال در آوردند.([lxxvi]) حمله هوایی و پهپادی نیروهای ویژه ارتش پاکستان در حمایت از طالبان به مواضع جبهه مقاومت ملی در پنجشیر، بسیاری از نیروها از جمله سخنگوی جبهه، فهیم دشتی و غیرنظامیان به خاک و خون کشیده شدند. دو منبع در جبهه مقاومت ملی گفتند که در درگیری‌های اخیر پنجشیر با طالبان، نیروهای ویژه پاکستان که با اراضی پنجشیر آشنا هستند و نقشه این منطقه را دارند، به مواضع «نیروهای مقاومت» از هوا حمله کردند. همان روز ورود نیروهای طالبان، فهیم دشتی، سخنگوی «جبهه مقاومت ملی»، و نیز ژنرال عبدالودود زره، خواهرزادهٔ احمدشاه مسعود، به همراه شماری دیگر از فرماندهان جبهه درون خودوریی در حال عقب نشینی از بازارک، به قتل رسیدند.([lxxvii])

همزمان کمال الدین نظامی، فرماندار پنجشیر، به خبرنگار افغانستان اینترنشنال گفت که روز یکشنبه مواضع نیروهای مقاومت [به رهبری احمد مسعود- فرزند احمدشاه مسعود] در پنجشیر چند بار با پهپاد بمباران شد. پیشتر نیز یک نماینده پارلمان افغانستان از بمباران پنجشیرتوسط پهبادهای پاکستانی خبر داده بود  گزارشها از حمله پهپادی نیروهای ویژه پاکستان به نیروهای «جبهه مقاومت ملی» در پنجشیر در حالی است که فیض حمید، رئیس سازمان اطلاعات نظامی پاکستان، برای دیدار بامقامهای طالبان در کابل به سر می برد.([lxxviii])

تغییر راهبرد کاخ سفید

خروج نیروهای آمریکایی و ائتلاف از افغانستان، به دروان ریاست جمهوری باراک اوباما، رئیس‌جمهور وقت آمریکا در سال ۲۰۱۶ باز‌می‌گردد. مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌الملل راهبردی [Center for Strategic and International Studies (CSIS]  از جمله آنتونی کوردزمن (Anthony H. Cordesman)  فعالیت دارند به این موضوع اشاره داشته اند.([lxxix]) در سال ۲۰۱۸ نیز گراهام آلیسون سناتور در کتاب «مقصد جنگ: آیا آمریکا و چین می‌توانند از دام توسیدید فرار کنند؟» هشدار داد که چین در حال گسترش قدرت خویش است و چنانچه قدرت این کشور مهار نشود در آن شرایط ایالات‌متحده با چالش‌های امنیتی جدید مواجه خواهد شد.([lxxx]) دامِ توسیدید، مفهومی است که از یونان باستان ریشه می گیرد و در اینجا در سال ۲۰۱۸،به وسیله ی گراهام تی آلیسون وام گرفته می شود. این مفهوم هنگامی که یک قدرت نوپدید، قدرت بزرگ دیگری را  به عنوان یک هژمونی منطقه‌ای یا بین‌المللی تهدید می‌کند به کار برده می شود. بر اساس توسیدید مورخ و ژنرال نظامی آتن باستان، اسپارت‌ها در برابر آتن به سان یک قدرت هژمونیک، ترس از قدرت یابی فزاینده آتن در برابر اسپارت جنگ را گریز ناپذیر می دانستند.

رهبران ایالات متحده آمریکا  با جابجایی باراک اوباما و قدرت یابی جمهوری‌خواهان به رهبری دونالد ترامپ و وزیر أمور خارجه وی، مایک پمپئو، مذاکره با طالبان آغاز کردند و حکومت ترکیه را به نیابت منطقه ای خود ماموریت دادند. ادعای ترکیه در تامین امنیت در فرودگاه  کابل، توجیه این سیاست بود. نمودار زیر  بیانگر  رویکردی است که چگونه از سال ۲۰۱۵ به بعد نیروهای  آمریکای کاهش یافته و در سال ۲۰۲۰  به کمترین سطح خود، یعنی از ۱۱۰هزار نفر سال ۲۰۱۱ به زیر ۱۰۰۰ تن  می رسد.

در ژانویه ۲۰۲۱، شمار سربازان ایالات متحده به ۲۵۰۰ پرسنل در افغانستان رسید. این پایین‌ترین سطح نیرو از سال ۲۰۰۱ بود. در ماه مارس، اشرف غنی، رئیس‌جمهور تأیید کرد که دولتش آماده است تا مذاکرات مسالمت آمیز با طالبان را پیش ببرد. وی خطاب به نمایندگان مجلس گفت که در مورد انتخابات جدید و تشکیل دولت از طریق یک روند دمکراتیک بحث و گفتگو کنید. »([lxxxi])

شبح کابوسی که در چند دو هفته نخست ماه اوت، پیرامون سر مردم افغانستان در حرکت بود، در روز یکشنبه ۱۵ اوت واقعیت زمینی یافت.  طالبان تبهکار، به فاصله ی چند روز چون گردبادی سیاه، ایالات افغانستان را اشغال کرده و سپس بیرق  سیاه خود را بر فراز کاخ دولت پوشالی اشرف غنی در کابل برافراشت. اشرف غنی و بسیاری از سران حکومت با ثروتهائی که انباشته بودند پیش از ورود طالبان به کابل خود را به مکانهای امن رساندند. همانهائی که در روزهای قبل با لاف و گزاف‌های باور نکردنی مردم را فریب میدادند که از آنان حفاظت می کنند. اکنون این توده های بی‌پناه باید با شلیک مسلسل های یک جریان به غایت ارتجاعی قربانی شوند.

در حالی که نیروهای گروه فوق ارتجاعی طالبان در سراسر افغانستان در حال پیشروی بودند و کنترل شهرهای بی مقاومت را یکی پس از دیگری در دست می‌گرفتند، جو بایدن رئیس جمهور آمریکا و سران دولت های اروپایی، از “بدتر شدن وضعیت امنیتی” و “آینده تیره”، از رفتار خشونت آمیز به زنان و نقض حقوق بشر در آن کشور ابراز نگرانی می‌کردند. اما همه اینها دروغ می‌گویند. این  جنگ افروزان، در افغانستان تا دیروز بمباران غیر نظامیان، بمباران مجالس عروسی و مدارس و بیمارستان ها و کشتار کودکان بی دفاع را توجیه می کردند.

جو بایدن رئیس جمهور دمکرات آمریکا  در سخنرانی تلویزیونی کاخ سفید در ۱۴ آوریل ۲۰۲۱ گفت: «زمان پایان دادن به طولانی ترین جنگ آمریکا رسیده است. وقت آن است که سربازان آمریکایی به خانه برگردند.» اما وقیحانه ترین بخش سخنرانی بایدن اصرار او بر این بود که ایالات متحده یک هدف ساده در افغانستان داشت و به آن رسید. وی گفت: “ما در سال ۲۰۰۱ برای ریشه کن کردن القاعده به افغانستان رفتیم تا از حملات تروریستی آینده علیه ایالات متحده جلوگیری کنیم”. 

وی هدف لشکر کشی بیش از بیست ساله را این گونه توجیه کرد که خاک افغانستان را از وجود طالبان و گروه‌های جهادی پاکسازی کنند،‌در حالیکه  این نیروهای آمریکایی بودند که فراری شدند. بر خلاف ادعای سران دولت آمریکا حمله آمریکا به افغانستان به بهانه ۱۱ سپتامبر و مبارزه با تروریسم در واقع ریشه در افول قدرت اقتصادی آمریکا داشت. آمریکا که به دلیل بحران اقتصادی نتوانسته بود رهبری خود را بر جهان بعد از جنگ سرد تامین کند، تلاش ورزید تا به کمک  قدرت نظامی، هژمونی خود را بر قدرت های بزرگ سرمایه داری تحمیل کند. اما کوشش آمریکا برای تأمین هژمونی نظامی ناکام ماند.

وعده داده بودند که  افغانستان در سایه اشغالگری آمریکا به نمونه دمکراسی آمریکایی در منطقه تبدیل گردد و موقعیت زنان بهبود پیدا کند، ادعاهایی که پوچی آنها ثابت شد. واگذاری مردم بی پناه به داعش و طالبان و تسلیم  و پیوستن نیروهای ارتش افغانستان و واگذار کردن مواضع خود به طالبان، این ادعای دیگر آمریکا را که ارتش و نیروهای امنیتی را آموزش داده و مدرنیزه کرده اند را فاش ساخت. درگیری‌های فرقه ای و قومی و حضور نیروهایی مانند داعش نه تنها کاهش نیافته، بلکه افزایش یافته بود. ریشه کن کردن تولید تریاک نیز یک ادعا بود. ادعاهایی نظیر، “دخالتهای بشر دوستانه”، “جنگ ضد تروریسم”، که به عنوان توجیه حمله آمریکا به افغانستان عنوان می شدند، مانند حباب ترکیدند. اما پیمانکاران آمریکایی و سازندگان سلاح، طی دو دهه گذشته برای فروش و تحویل سلاح، سالانه ده‌ها میلیارد دلار قراردادهای بلندمدت بستند. بسیاری از شرکت‌هایی که توسط مقامات بازنشسته پنتاگون و سیا اداره می‌شوند از بستن این قراردادها سودهای کلان به جیب زده اند. به قیمت کشتار دهها هزار تن از مردم افغانستان، به بهای به کشته دادن سربازان افغانستانی و آمریکایی این سودهای کلان به جیب پیمانکاران آمریکایی و کمپانی های تولید سلاح سرازیر شده است.

واقعیت این است که دخالت های نظامی و سیاسی آمریکا در هیچ نقطه‌ای از جهان و از جمله در افغانستان، نه تنها امنیت و ثبات و دمکراسی را با خود به همراه نیاورد، نه تنها به نابودی تروریسم نیانجامید، بلکه تضادها و رویارویی های محلی و منطقه‌ای را تشدید کرد و زمینه‌های عینی رشد جریانهای تروریست را تقویت کرد. ظهور پدیده فوق ارتجاعی به نام “داعش” پیآمد دخالتهای نظامی امپریالیستی در این منطقه است.

ابراز نگرانی سران دولت های غربی برای سرنوشت زنان افغانستانی زیر حکومت طالبان دروغی بیش نیست. آنان به نابرابری جنسیتی در آن سوی کره زمین دامن می‌زنند، از همین روی، به دولت مزدور و دست نشانده خود، به خاطر دامن زدن به قتل های ناموسی، ازدواج کودکان، تجاوزهای سیستماتیک و حتی سنگسارها در طی دو دهه گذشته اعتراض نمی‌کردند. دولت آمریکا و سران قدرتهای غربی مانند حکومت های ارتجاعی منطقه در برابر این جنایات خاموش و شریک جرم و همدست بوده و هستند.

تجربه افغانستان این درس را برای فعالین جنبش کارگری و دیگر جنبش های اجتماعی در ایران و خاورمیانه در بر دارد که هرگونه دگرگونی انقلابی برای آزادی و فردیا بهتر،  فقط می تواند نتیجه پیروزی انقلاب کارگری باشد. بدون شک مردم ستمدیده افغانستان و در پیشاپیش آنان زنان که در‌ چند دهه‌ی گذشته مورد تهاجم نیروهای ارتجاعی اسلام سیاسی، مانند القاعده، طالبان، داعش و قدرتهای امپریالیستی قرار گرفته اند، این شرایط  را پشت سر خواهند گذاشت. کارگران، زنان و مردان آزاده در افغانستان که در سالهای اخیر خیابان‌ها و میادین شهرهای مختلف افغانستان را به صحنه های پرشوری از مقاومت و مبارزه علیه هردو قطب ارتجاع حاکم تبدیل کردند، در همبستگی با آزادیخواهان در سراسر جهان، سرانجام حکومت طالبان را به زانو در خواهند آورد. طالبان بدون هماهنگی دولت آمریکا،  انگلیس، حکومت اسلامی ایران و پاکستان و ترکیه، روسیه، چین و شیخ نشین های منطقه، نمی توانست به قدرت برسد. این رویداد فلاکت بار، بر خاورمیانه و آسیای مرکزی و ایران  تاثیر خواهد داشت و بیش  از همه، ارتجاع سیاه مذهبی را تقویت خواهد بخشید. سراسر جهان باید به همبستگی برآید، طالبان و داعش و  بوکوحرام ها و  اخوان المسلمین و حزب الله و جهاد اسلامی ها و…ابزاری برای پیشبرد جنگ های نیابتی و سرکوب زنان و جنبش های کارگری و سوسیالیستی هستند. از همین روی، همبستگی با توده های زیر ستم به ویژه زنان در افغاستان  ضرورت و  وظیفه ای بین المللی است .

بایدن رئیس جمهور آمریکا در سخنرانی توجیهی خود پیرامون خروج نیروهای آمریکا از افغانستان با نحوی  فاشیستی و شونیستی  به توهین به مردم افغانستان پرداخت. او طالبان را واقعیت جامعه افغانستان دانست و جنگی که طالبان علیه مردم  به پیش می برند را جنگی مربوط به خود افغانی ها دانست. او حتی گفت که پیروزی طالبان به این دلیل است که مردم افغانستان از آنها حمایت می کنند. و اینکه «چرا سربازان آمریکایی نباید برای کسانی که نمی خواهند برای کشورشان بجنگند، کشته شوند.»

اعلام جنگ سرد

نخستین سالهای دهه۱۹۹۰ با آغاز فروپاشی سرمایه داری دولتی، در سالهای پایان یابی جنگ سیاست امپریالیسم آمریکا که خود را هژمون  جهان تک قطبی می پنداشت، با پیش بینی هوشمندانه پل ولفوویتز همراه بود:

«ايالات متحده بايد رهبري لازم براي برقراري نگهباني از چنان نظم نوين جهاني داشته باشد كه بتواند به رقباي بالقوه بفهماند هوس دنبال كردن نقشي بزرگتر يا موضعي تهاجمي تر براي دفاع از منافع مشروع خود را در سر نپروراند… ما بايد وسايل و ابزار لازم براي مقابله و دفاع رقباي بالقوه را حتا اگر بخواهند هوس بوجود آوردن نقشي بزرگتر- چه منطقه ای و چه جهاني در سر بپرورانند داشته باشيم… براي رسيدن به اهداف فوق تجديد حيات قدرت نظامي فوٍري ضروري ست- چرا كه به وجود چنين قدرتي به طور ضمني به اين رقباي بالاقوه خواهد فهماند كه حتا اميد آنرا نخواهند داشت كه به آساني و زود بتوانند در سطح جهاني به جايگاهي برتر دست يابند».([lxxxii])

به زودی چین از رقیب بالفعل آمریکا فرا رفت، و همانند اژدهایی آتشفشان در برابر آمریکا قرار گرفت. یو اس آ به بزرگترین بدهکار اقتصادی و اوراق قرضه‌‌ی فروخته شده و بهره های بانکی چین تبدیل شد. و نه تنها بازارهای خارجی که سراسر آمریکا زیر کالاهای چینی فرو می رفت، و چین جهان زیر نفوذ آمریکا را در می نوردید. این پیشروی و گسترش سونامیک چین، روی آوری فوری سیاسی و نظامی آمریکا به اقیانوس آرام (پاسیفیک) را می طلبید. ژئوپلیتیک جهان وارد سیاست عملی و نوینی شده بود. از دوره ریاست جمهوری باراک اوباما (۲۰۰۹-۲۰۱۷م) یک رویارویی به سیاست گسترش قدرت‌یابی چین و نفوذ به سراسر جهان و به ویژه به حوزه های  زیر هژمونی آمریکا، این ضرورت را ایجاب می کرد.

روی آوری یو اس آ، در آسیای شرقی گستره ی دیپلماسی آمریکا را افزایش داد. افزایش و نیرومند سازی مناسبات نظامی با ژاپن، کره جنوبی، ویتنام، تایلند و … و نیز نیرومندسازی پیمان های نظامی و اقتصادی با استرالیا و هند، از جمله راهکارهای استراتژیکی بود که در برابر پیشروی چین صورت می گرفت. چین به سوی پایگاه سازی نظامی بر دریاها می تاخت، به روش  خزنده  از سلاح های هسته‌ای و اتمی کره شمالی  پشتیبانی می کرد و یو اس آ همراه با ایجاد دست اندازهایی به تنش‌های دریای چین  دامن می زد. دامن زدن به مانورهای نظامی با تایوان، و هند، تنش‌های هنگ کنگ و بودائیان در تبت، برپا کردن تبلیغات و پروپاگاندای حقوق بشری اویغورهای مسلمان در چین، از جمله  آغاز یک جنگ سرد در آغاز سومین دهه ی هزاره سوم میلادی است. روسیه در این میان به سان رقیبی برخاسته از خاکستر دهه ۱۹۹۰ میلادی پیشا پوتین، در کنار چین قرار می‌گرفت. ناتوی اروپایی با ناتوی آسیایی باید مکمل می شد.

«استفان بیگون» معاون وزیر خارجه آمریکا، از همین روی از«ناتوی آسیایی»، سخن گفته بود. استفان بیگون، معاون وزیر خارجه آمریکا، در نشست «مشارکت استراتژیک هند-آمریکا» با اشاره به اینکه منطقه این دو-پاسیفیک (دو اقیانوس هند و آرام) از اهمیت ویژه‌ای برای آمریکا برخوردار است از ضرورت سازماندهی یک بلوک نظامی همسان با ناتو برای این منطقه سخن راند. به بیان او ناتوی آسیایی می‌تواند در آغاز، در بردارنده ی کشورهای آمریکا، ژاپن، استرالیا و هند شده و سپس در گیرنده ی کشورهایی همچون کره جنوبی، ویتنام و نیوزیلند باشد. بیگن بیان  داشت که «استراتژی ایالات متحده ضد حمله کامل حزب کمونیست چین در همه زمینه ها است.»([lxxxiii])

اعلام جنگ سرد، سیاست جدید امپریالیستی غرب به رهبری یو اس آ در برابر ائتلاف بلوک امپریالیستی روسیه-چین و ورود این دو قدرت نظام-اقتصادی به صورت ائتلاف‌ها سهمگین امپریالیستی در برابر هم، به هدف  واپس راندن هژمونیک رقیب. چنین سیاستی، جدا از ناتو، برپایی «ناتوی دوم آسیایی» (استرالیا، ژاپن، هند و آمریکا)  و پیمان نظامی آمریکا –بریتانیا- استرالیا برای نخستین بار، برای ساخت زیر دریایی اقیانوس پیمای اتمی که سبب بحران با فرانسه شد، محور شیپور این روروایی است. رژیم آمریکا  ترکیبی از تکنوکراتها و دست نشانده‌گان حکومت پروغربی به رهبری اشرف غنی را به سان ترکیبی – ائتلافی با طالبان طراحی کرده بود تا قدرت سیاسی دلخواهی را تشکیل دهند. به همین سبب تمامی سلاح های استراتژیک را خارج نکرد. با واپس نشینی ارتش یو اس آ از افغانستان و سپس  از عراق، آمریکا می کوشد تا با تمرکز نیرو به دریای چین و مناطق استراتژیک از سویی،  کشمکش‌های داخلی را در چین شدت بخشد و در سوی دیگر به سازماندهی یک بلوک سیاسی، اقتصادی بر رقبای بالفعل خویش چیره شود.

افغانستان در رقابت‌های اقتصادی و سیاسی بلوک‌های امپریالیستی و در چرخه‌ی شوم طالبان- ربانی‌ها- احمد مسعود و غنی‌ها همانند آنچه در مسابقات بزکشی، قربانی خواهد شد. در بیم و امید نجات بخشی از پنجشیر و کاخ سفید و ارتش روسیه و طالبان زیستن، مهاجرت بی‌پایانی است میان زندگی تا مرگ. جنبش شورایی در افغانستان از زنان و کارگران و تهی دستان باید سازمان یابد و به پنجشیر امید نبدد. تجربه روژآوا و جنبش خودمدیریتی در شمال سوریه، می‌تواند گزینه‌ای برای برون رفت از تکرار و بازتولید فاجعه‌های تاریخی در افغانستان باشد. ◻️

اوت- سپتامبر۲۰۲۱

[email protected]

 منابع:

[i]  Diamond, John M. (2008). The CIA and the Culture of Failure: U.S. Intelligence from the End of the Cold War to the Invasion of Iraq. Stanford University Press. p. 65. ISBN ۹۷۸-۰-۸۰۴۷-۵۶۰۱-۳.

[ii] From the Shadows.

[iii] https://www.rfi.fr/fa/ خاطرات-گیتس-درباره-سیاست-های-آمریکا-پیروامون-افغانستان-۲۰۱۴۰۱۱۱/افغانستان

[iv] http://www.hambastagi.org/new/fa/category/translation/1874-how-jimmy-carter-and-i-started-the-mujahideen.html

[v]  Weiner, Tim (1990). Blank Check: The Pentagon’s Black Budget. New York: Warner Books. p. 149.

[vi] Cold War, episode 20 Soldiers of God. Documentary by Pat Mitchell and Jeremy Isaacs.

[vii]  Vincent Javert, ‘Interview with Brzezinski’, (La Nouvelle Observateur, Paris, January 15–۲۱, ۱۹۹۸), p. 76

 “Brzezinski and the Afghan War Pt2”. YouTube. http://www.youtube.com/watch?v=RGjAsQJh7OM&feature=channel. Retrieved July 10, 2010.

[viii] ↑ CRG – The CIA’s Intervention in Afghanistan”. Globalresearch.ca. http://www.globalresearch.ca/articles/BRZ110A.html. Retrieved July 28, 2011.

↑ “No Regrets: Carter, Brzezinski.

[viii] “Brzezinski and the Afghan War Pt2”. YouTube. January 15, 2010. http://www.youtube.com/watch?v=RGjAsQJh7OM&feature=channel. Retrieved July 28, 2011.

[x] شهید علی تجلایی». وبگاه استانداری آذربایجان شرقی.

[xi] افغانستان_وزارت امور خارجه_۱۳۷۲

[xii] Barakat, S. (2004). Reconstructing war-torn societies: Afghanistan. New York: Palgrave Macmillan (p.5)

[xiii] Robert D. Kaplan Soldiers of God With Islamic Warriors in Afghanistan and Pakistan(2001)

[xiv] https://www.9-11commission.gov/report/911Report.pdf

[xv] https://books.google.se/books?id=ToYxFL5wmBIC&redir_esc=y&hl=sv

Ghost Wars: The Secret History of the CIA, Afghanistan, and Bin Laden, from the Soviet Invasion to September 10, 2001.

[xvi]  Bennis, Phyllis. “Foreign Policy in Focus”. Fpif.org. Archived from the original on 13 December 2009. Retrieved ۲۰۱۰-۰۲-۰۹.

[xvii] CNN archives

[xviii] http://www.afghanmaug.net/index.php/-mainmenu-36/3591-2018-05-21-19-50-19

[xix]  بی‌بی‌سی فارسی (۲۵ مهٔ ۲۰۱۷). «سازمان ملل: درخواست رسیدگی به اتهام‌های حکمتیار را دریافت کرده‌ایم».

[xx] «نسخه آرشیو شده». بایگانی‌شده از اصلی در ۳ ژوئیه ۲۰۱۵. دریافت‌شده در ۳ ژوئیه ۲۰۱۵.

[xxi]  “Archived copy”. Archived from the original on 2016-10-18. Retrieved۲۰۱۶-۱۰-۱۶.

[xxii] ۳۴ Years of Getting to No with Iran – POLITICO Magazine. Politico Magazine. Barbara Slavin. November 19, 2013. Permanent Archived Link. Permanent Archived Link at WebCite. Retrieved and archived on July 4, 2016.↑ USATODAY.com – Iran helped overthrow Taliban, candidate says. USA Today. Posted 6/9/2005 10:00 PM and Updated 6/9/2005 11:37 PM. Permanent Archived Link. Iranian Special Forces Reportedly Fight Alongside US in Battle for Herat. Permanent Archived Link.

[xxiii] «اعلام موجودیت «جبهه ملی» افغانستان به رهبری ربانی». رادیو فردا. دریافت‌شده در ۲۰۱۹-۰۵-۲۶.

[xxiv]پروفسور ربانی رئیس شورای عالی صلح افغانستان شد

↑ «Afghan peace council chief killed». پرس‌تی‌وی. ۲۹

 [xxv]« طرفداران نظام پارلمانی در افغانستان جبهه سیاسی تشکیل دادند». BBC News فارسی. دریافت‌شده در ۲۰۱۹-۰۵-۲۶.

[xxvi] «برهان‌الدین ربانی ترور شد». آفتاب. ۲۹ شهریور ۱۳۹۰. بایگانی‌شده از اصلی در ۲۳ سپتامبر ۲۰۱۱. دریافت‌شده در ۲۰ سپتامبر ۲۰۱۱.

[xxvii] https://www.dw.com/fa-ir/ روزنامه-روسی-ایران-علیه-آمریکا-با-طالبان-متحد-شده-است/a-16139090

[xxviii] https://www.dw.com/fa-ir/ روزنامه-روسی-ایران-علیه-آمریکا-با-طالبان-متحد-شده-است/a-16139090

[xxix] http://news.bbc.co.uk/2/hi/americas/7470405.stm

[xxx]https://www.isna.ir/news/93112715048/ناگفته-های-تنها-بازمانده-ترور-دیپلماتهای-ایرانی

[xxxi]  Chossudovsky, Prof Michel (September 10, 2010). “۹۱۱ ANALYSIS: Two days Before 9/11, Shah Masood is Assassinated. Was it a Coincidence?”

[xxxii] Global Research. Archived from the original on 21 February 2014. Retrieved February 8, 2014.

[xxxiii] https://www.independentpersian.com/node/170216/

[xxxiv]  Ryan, Missy; DeYoung, Karen (13 April 2021). “Biden will withdraw all U.S. forces from Afghanistan by Sept. 11, 2021”. The Washington Post.

[xxxv] https://farsi.alarabiya.net/international/2021/09/19

[xxxvi] https://www.radiofarda.com/a/iranian-india-arrested-/29846762.html

[xxxvii]https://archive.org/details/opiumuncoveringp0000chouو https://archive.org/details/limitsofculturei0000unse/page/283/mode/2up

[xxxviii] https://ir.voanews.com/a/iran-drugs-seize-india-azerbaijan-border/6241203.html

[xxxix] https://www.radiofarda.com/a/31471064.html

[xl]ttps://archive.org/details/limitsofculturei0000unse/page/283/mode/2up

[xli] https://rewardsforjustice.net/farsi/kenya_tanzania_bombings.html

[xlii] https://www.latimes.com/archives/la-xpm-2011-jun-12-la-fg-embassy-bombings-20110612-story.html

[xliii] ۹۹ Ghost Wars: The Secret History of the CIA, Afghanistan, and Bin Laden, from the Soviet Invasion to September 10, 2001.

[xliv] https://rewardsforjustice.net/farsi/kenya_tanzania_bombings.html

[xlv] https://www.nytimes.com/2003/09/09/us/two-years-later-9-11-tactics-official-says-qaeda-recruited-saudi-hijackers.html

[xlvi] https://books.google.se/books?id=ToYxFL5wmBIC&redir_esc=y&hl=sv

[xlvii] https://www.theguardian.com/world/2001/oct/14/afghanistan.terrorism5

[xlviii] ۳۴ Years of Getting to No with Iran – POLITICO Magazine. Politico Magazine. Barbara Slavin. November 19,

 USATODAY.com – Iran helped overthrow Taliban, candidate says. USA Today. Posted 6/9/2005 10:00 PM and Updated 6/9/2005 11:37 PM. Permanent Archived Link

۲۰۱۳. Permanent Archived Link. Permanent Archived Link at WebCite. Retrieved and archived on July 4, 2016.

[xlix] https://www.radiofarda.com/a/corruption-afghan-government-taliban/31422715.html

[l]  همان بالا

[li] https://www.google.com/search?q

[lii] https://www.bbc.com/persian/afghanistan-51689808

https://web.archive.org/web/20200301051555/https://www.washingtonpost.com/world/asia_pacific/afghanistan-us-taliban-peace-deal-signing/2020/02/29/b952fb04-5a67-11ea-8efd-0f904bdd8057_story.html

[liii] https://tolonews.com/afghanistan/ghani-no-commitment-release-taliban-prisoners

[liv] https://www.bbc.com/persian/afghanistan-58403117

[lv] https://af.sputniknews.com/opinion/201807042456535 معادن-تالک-پودر-اطفال-داعش-افغانستان/

[lvi] http://irdiplomacy.ir/fa/news/2004306 روسیه-چین-و-ایران-در-افغانستان-چه-می-خواهند-

[lvii]https://8am.af/iran-taliban-afghanistan/

[lviii]https://8am.af/iran-taliban-afghanistan/

[lix] https://8am.af/iran-taliban-afghanistan/

[lx] https://www.dw.com/گشایش-دفتر-نمایندگی-طالبان-در-زاهدان/a-16139351

[lxi] https://www.radiofarda.com/a/Taliban-us-origin-equipment-and-its-transfer-to-Iran/31458267.html

[lxii] همان بالا

[lxiii] http://135.181.119.226/

[lxiv] https://www.bbc.com/persian/world-features-58291695

[lxv] https://www.radiofarda.com/a/chinese-foreign-minister-tells-top-u-s-diplomat-world-must-positively-guide-taliban/31434481.html

[lxvi] همان بالا

[lxvii] https://www.independentpersian.com/node/177081/ سیاسی-و-اجتماعی/اسماعیل-خان-والی-پیشین-هرات-اشرف-غنی%C2%A0یک-خیانت-بزرگ-ملی-کرد

[lxviii] https://www.bbc.com/persian/world-58298945

[lxix] https://www.bbc.com/persian/world-58298945

[lxx]https://web.archive.org/web/20190227122228/https://www.cfr.org/timeline/us-war-afghanistan

[lxxi] https://www.radiofarda.com/a/statistics-and-fate-of-afghan-army-planes-and-helicopters-after-taliban-control/31426076.html

[lxxii] https://headtopics.com/ir/15761582158832179827-21401372

[lxxiii] https://eu.usatoday.com/story/news/politics/2021/09/01/how-much-did-war-afghanistan-cost-how-many-people-died/5669656001/

[lxxiv] https://eu.usatoday.com/story/news/politics/2021/09/01/how-much-did-war-afghanistan-cost-how-many-people-died/5669656001/

[lxxv] https://www.radiofarda.com/a/were-pakistani-drones-involved-in-taliban-operations-in-panjshir-/31461782.html

[lxxvi] همان

[lxxvii] https://www.radiofarda.com/a/were-pakistani-drones-involved-in-taliban-operations-in-panjshir-/31461782.html

[lxxviii] https://iranintl.com//افغانستان/طالبان-از-تصرف-پنجشیر-خبر-داد؛-جبهه-مقاومت-جنگ-ادامه-دارد

[lxxix] https://www.csis.org/programs/emeritus-chair-strategy/afghanistan

[lxxx] https://www.adlibris.com/se/bok/destined-for-war-can-america-and-china-escape-thucydidess-trap-9781328915382) Destined for War: Can America and China Escape Thucydides’s Trap?(

[lxxxi][lxxxi] “Afghan president says ready to discuss elections to advance talks with Taliban”. Reuters. ۶ March 2021. Retrieved 6 March 2021.

[lxxxii]  به نقل از کتاب ترکیب بمب و ایدئولوژی، عباس منصور ان، نشر خانه فرهنپی شاملو- آلفابت ماکزیما، سوید ، ۲۰۲۱، نیورک تايمز – ٨ مارس ١٩٩٢ -ص نخست، پل ولفوويتز معمار جنگ ١ عراق، طراح استراتژيک پنتاگون در زمان جورج بوش اول و معاون وزارت جنگ وقت آمريکا و رئيس کنونی بانک جهانی.

[lxxxiii] https://www.huaglad.com/fa/topimagenews/20200902/401576.html