حصر دولت ترک در روستا و حزب دمکرات کوردستان در مخمور!

قمری تونچ یکی از مادران آشتی کمپ آوارگان مخمور است که برای پایان دادن به محاصره این کمپ از ٢٠ روز پیش در مقابل پست نگهبانی حزب دمکرات کوردستان دست به تحصن زده است.

   هر کدام از ١٢ هزار نفر جمعیت کمپ مخمور سرگذشتی جداگانه دارد. اما آنچه همه را به همدیگر گره می‌زند فشار، سرکوب و ویرانی‌ای است که رژیم اشغالگر ترک بر روستاهای آنان در باکور کوردستان تحمیل کرده است. دولت اشغالگر ترک آنان را برای پذیرش مزدوریگری تحت فشار قرار داد و پس از پاسخ «نه» روستاهایشان را به آتش کشید. البته قبل از این جنایت دولت ترک برخی از روستاهای را یک سال و برخی دیگر را هم تا دو سال در محاصره قرار داده بود.

   یکی از کسانی که به چنین سرنوشتی دچار شده است دایه «قمری تونچ» یکی از مادران آشتی است که از ٢٠ روز پیش همراه با مادران دیگر مخمور در مقابل پست نگهبانی حزب دمکرات کوردستان دست به تحصن زده‌ است. دایه قمری اهل روستای مژن از توابع شرنخ است. مژن یکی از روستاهای شرنخ است که هدف حملات وحشیانه رژیم ترک قرار گرفت. دولت ترک این روستا را تحت مکاصره قرار داد تا سیستم مزدوریگری را در آن حکمفرما کند، ولی ساکنان این منطقه خواسته اشغالگر را نپذیرفتند. رژیم فاشیست ترک با هدف وادار کردن کوردها به ترک کوردستان و آوارگی در کلانشهرهای ترکیه از اوایل دهه ١٩٩٠ به بعد روستاهای فراوانی را به آتش کشید. ساکنان مژن با وجود همه شکنجه‌ها اما منطقه را ترک نکردند. رژیم ترکیه روستای مژن را به آتش کشید و از سوی دیگر هم محاصره آن را تشدید کرد.

"خانه‌ی ما را سوزاندند زیرا ما بی‌شرفی را نپذیرفتم"

دایه قمری در ادامه به شکنجه‌های رژیم ترک علیه آنها اشاره کرده و آنرا با سرگذشتشان در مخمور گره می‌زند؛

   سربازان بدون وقفه به روستای ما هجوم می‌کردند. به دفعات در شب به روستا حمله کرده‌اند. می‌خواستند ما را به پذیرش مزدوریگری وادار کنند، اما توفیقی کسب نکردند. ما بی‌شرفی را نپذیرفتیم. آنان هم در مقابل بر فشارها افزودند. تا سال ٩٠ وضع به همین منوال بود. سال ٩٣ روستا را در محاصره قرار داده و آنرا تحریم کردند. ما مزدوریگری را نپذیرفتیم و آنان هم گفتند که اجازه نخواهند داد هیچگونه آذوقه‌ای به روستا برسد. پس از ماه نوامبر همان سال مدارا کردیم. از راههای مخفی سعی می‌کردیم که مشکل خوراک را حل کنیم. از یک طرف نیروهای نظامی فشار آوردند از طرف دیگر ما را با اینکه «روستا و خانه‌هایتان را می‌سوزانیم» تهدید می‌کردند. در همین ماه بود که نوکران آمده و اطراف خانه‌ی ما را محاصره کردند. ما را از خانه بیرون آورده و گفتند «خانه‌هایتان را به آتش می‌کشیم». به خاطر اینکه دفعات زیادی این تهدید‌ها را می‌کردند باور نکردیم. ولی این‌بار ماده‌ای که شعله‌زاست بر روی خانه‌ها پاشاندند و سپس آتش زدند. ما فقط توانستیم بچه‌ها و جان خودمان را نجات دهیم. نگذاشتند که ما چیزی از خانه بیرون بیاوریم. خانه‌ی ما و فامیل‌هایمان سوختند.

"یک ماه در روستایمان بی‌سرپناه بودیم"
​​​​​​​   در روستای‌مان بی‌سرپناه مانده بودیم. خانه‌ها خالی بودند ولی بخاطر تهدید‌های دولت کسی خانه‌هایشان را به ما نمی‌داد. ما چهار خانواده همراه با بچه‌ها به اندازه‌ی یک ماه در روستا ماندیم. یک خانه‌ی متعلق به بستگانمان وجود داشت که خالی بود. از خانواده‌ی آنها نیز کسی در روستا نمی‌ماند. چهار خانواده وارد این خانواده شده و در آن بسر بردیم. تا سال ١٩٩۴ بدین شکل مدارا کردیم. اهالی روستای‌مان پیش دولت رفتند و به آنها گفتند: «ما را در حصر قرار می‌دهید، آیا می‌خواهید که ما همه از گرسنگی بمیریم؟ نیروهای دولتی نیز در جواب گفتند: ١۵ روز به شما فرصت می‌دهیم. در این مدت تصمیم‌تان را بگیرید. اگر می‌خواهید همگی بروید و به آپوچی‌ها بپیوندید و یا می‌خواهید به روستاهای شیخان و سه‌گرکه رفته و به نوکر مبدل شوید. ما دو راه برایتان ارائه می‌کنیم.» ما هم به باشور پناهنده شدیم. نخست به بهیری آمدیم، چند ماه را در آنجا سپری کردیم، سپس در غروب یک روز به منطقه‌ای مابین بهیری و شیرانیش رفتیم. از آنجا به مکانی دیگر و در آنجا هم سه ماه را گذراندیم. ما خیمه برپا کردیم. دهها خانواده در آنجا بودیم. نه غذا و نه آبی برای آشامیدن وجود نداشت. با استفاده از سبزیجات و سیفی‌جات و آب چاه نیازهای غذایی را حل کردیم. ما به مبارزه خویش متعهد بودیم. ما پیمان بسته بودیم که تحت هیچ شرایطی از مبارزه دست نمی‌کشیم. آن وقت گروهی نزد ما آمده و اسامی ما را قید کردند. گفتند شما را به اتروش و دره قیامت می‌بریم.

"۴٠ نوزادمان در مقابل چشممان جانباختند"
​​​​​​​   در آغاز سال وارد اتروش شدیم. ترکها پس از چند ماه تحت عنوان عملیات چلیک (فولاد) حمله به کوهستان‌ها را آغاز کرده بودند و ما را هم در محاصره قرار داده بودند. تا سال ١٩٩۶ بدون سبب دهها بار ما را تحت تحریم قرار دادند. نه تنها تحریم بلکه حتی برخی اوقات کمپ را گلوله باران هم می‌کردند. تعدادی از جوانان ما در این یورشها شهید شدند. ما گفتیم اینگونه نمی‌تواند ادامه داشته باشد. سه ماه کامل هیچ چیزی به کمپ ندادند. به دلیل این محاصره بود که چهل کودک از گرسنگی و عدم مداوا مُردند. کودکانمان پیش چشمانمان از گرسنگی و بیماری جان می‌دادند. اما گفتیم که تسلیم نخواهیم شد، ما از اتحاد و مقاومت دست نخواهیم شست. خانواده‌های ساکن در بهیره به ما پیوستند و همگی به اتروش رفتیم. سپس توزیع آذوقه در میان پناهندگان آغاز شد.

"در دل بیابان سوزان بهشتی سرسبز آفریدیم"
​​​​​​​   دایه قمری می‌گوید که پس از مصائب فراوان آنان به موصل رفته و سپس در منطقه مخمور گردهم آمده‌اند. وی گفت:"ما در این منطقه بهشتی سرسبز را بنیان گذاشتیم. در این بیابان سوزان علیه عقرب‌های کشنده ایستادگی کردیم و کمپ را ایجاد نمودیم. از روزی که به اینجا آمده‌ایم ما را در محاصره قرار داده و مورد تحریم واقع شده‌ایم. ما به ایستادگی خویش ادامه می‌دهیم. اکنون یکبار دیگر تحریم ما را به مرحله اجرا گذاشته‌اند. برای پایان دادن به این دور از محاصره و تحریم مبارزه را ادامه می‌دهیم. مقاومت را به پیش خواهیم برد. این تحریم را نیز همچون تحریم‌های گذشته به شکست وامی‌داریم."