کمال جوانداگ با گوش سپردن به سرگذشت رهبرانی همچون شیخ سعید، سید رضا، احسان نوریپاشا، قاضی محمد و مقاومتهای دیگر دوران کودکی را پشت سر گذاشت. وی در دوران تحصیل در رشته فیزیک دانشکده فنی مهندسی آنکارا با پ.ک.ک آشنا شد. پ.ک.ک برای وی زندگی متفاوتی را رقم زد. هویت علوی وی را زمره مخالفان همیشگی سیستم حاکم قرار میداد. کمال جونداگ به همین سبب همیشه قرابت بیشتری با سازمانهای چپ ترکیه داشت. وی در دانشگاه به هویت واقعی خود پی برد و اینچنین بود که تصمیم گرفت به صفوف مبارزه خلق کورد ملحق شود.
تمامی آنچه را که در کودکی فرا گرفته بود همه را یکجا در مبارزه حزب کارگران کوردستان دید، واقف شده بود که پافشاری بر یک راه نیازمند دانش است و این امر فرصتی تاریخی را برای نسل تازهی جوانان درسیم فراهم میکند. همیشه اذعان داشت که وظیفهای تاریخی را بر دوش دارد. تنها راه گرفتن انتقام خون سید رضا، شیخ سعید، احسان نوری پاشا و قاضی محمد مشارکت در صفوف پ.ک.ک دانست. کمال جوانداگ بخوبی این واقعیتها را درک کرده بود و در این راستا سال ١٩٩٩ به کوهستانهای آزاد کوردستان آمد و نام سازمانی دلیل ارزنجان را برای خود برگزید.
تنها آرزوی وی جنگ با اشغالگران در باکور بود
یکی از همرزمان شهید دلیل اینگونه از وی سخن میگوید:"رفیق دلیل فرزند بزرگتر و تنها پسر خانواده بود. او هیچ کدام از ویژگیهای تنها پسران خانواده را نداشت. هم فروتن بود و هم با آگاهی از فرهنگ و باورمندی خویش بسیار اجتماعی بود.
سال ٢٠٠٠ دوره آموزشی نومبارزان را به پایان رساند. در آن زمان رفتن به باکور کوردستان بسیار کم روی میداد. رفیق دلیل هم برای رفتن به باکور همیشه تلاش میکرد که گریلایی حرفهای و دانا باشد. میخواست تمامی حیات خود را وقف خلق کند. یقین داشت که عرصه عمل در میدانهای جنگ در باکور کوردستان است. با پافشاری خود سرانجام در تابستان سال ٢٠٠٠ به باکور کوردستان اعزام شد.
روزی به فرماندهی پیشنهاد اعزام به عرصه باکور کوردستان میدهد. پیشنهادش را نپذیرفته بودند زیرا تازه به کوهستان آمده بود. رفیق دلیل این پیشنهاد را دوباره با فرماندهی در میان میگذارد و دوباره جواب رد میگیرد. وی بر خواست خود ابرام داشت و هر روز صبح خواست خود را تکرار میکرد. یکی از رفقای شورای فرماندهی به وی گفته بود رفیق دلیل ما به فرض اینکه پیشنهاد شما را قبول کنیم آنوقت میخواهید در کدام منطقه باکور باشید. رفیق دلیل بدون تعلل گفته بود؛ برای من هیچ فرقی ندارد کجای باکور باشد.
خاطرات زیبایی از خود در بستا به یادگار گذاشت
یکی از رفقای وی میگوید که دلیل در آغاز به منطقه بوتان اعزام شد. وی افزود:"به عرصه بستا واقع در منطقه بوتان اعزام شد. یکی از مشکلات وی در بستا این بود که زبان کرمانجی نمیدانست، زیرا خانواده او زازا بودند و کرمانجی نمیدانست. متأسفانه زبان زازایی را هم نمیدانست. سال ٢٠٠٣ من او را در بستا دیدم. آن وقت با زبان کوردی به راحتی صحبت میکرد. از او پرسیدم که چطور کرمانجی را یاد گرفته است و او با تبسم گفت که سه سال در مرکز کوردایتی در کوهستانهای بوتان گریلا بوده است."
عرصه بستا برای وی در بسیاری از زمینهها گام نخستین پیشرفت در صفوف پ.ک.ک بود. خاطرات زیبایی را از خود در بستا به یادگار گذاشت. رفیق دلیل در پاییز سال ٢٠٠۴ در دوره آموزشی شرکت کرد. پس از پایان آموزش خواستار اعزام به منطقه درسیم شد. پیشنهاد وی از سوی سازمان پذیرفته شد و در تابستان ٢٠٠۵ به درسیم رفت. با تجربهای که از مبارزه گریلایی در بوتان کسب کرده بود فعالیت انقلابی را در درسیم پی گرفت. سال ٢٠٠٧ در درسیم در جنگ با اشغالگران به کاروان شهیدان راه آزادی کوردستان ملحق شد.