حملات اشغالگرانه رژیم غاصب ترک به جنوب کوردستان ادامه دارند. جودی چکدار یکی از گریلاهای یژاستار در جبهه هفتانین در مورد همرزمان شهیدش سخن میگوید. جودی چکدار اظهار کرد که در جنگ هفتانین با هزاران قهرمان آشنا شده که هر کدام آنان حماسهای را رقم زدهاند. وی در مورد روزهای جنگ هفتانین و خاطرات خود از همسنگرانش سخن گفت:"مثل رفیق تولهلدان میگفت، برای دفاع از خاک هفتانین هزینههای بزرگی داده شده و به همین دلیل این منطقه بسیار دوستداشتنی و ارزشمند است. خاطرات ما در مورد این تپهها را کسی نمیداند. رفقای شهید در قلبمان جای دارند و ما در هر جایی که باشیم، بسوی کدام منطقه رهسپار شویم و در هر عرصهای که کار کنیم این خاطرات را زنده نگه میداریم.
رفیق زلال فرمانده جبهه ما بود. رفیق زلال مثل نام خود بود. در روح، قلب و فکرش زلال بود. ویژگیهای رفیق زلال به عنوان فرمانده جبهه شایسته بیان است. رفیق زلال هم در فرماندهی و هم در رفاقت بسیار نیرومند و گرامی بود. رفاقت با زلال چیز دیگری بود و این رفاقت را جوهر رفاقت و فداییگری عجین کرده بود. رفیق زلال خستگیناپذیر به کمک همرزمانش میشتافت. به رفقایش گوش میداد و مسائل را حل میکرد. در زندگی و جنگ همیشه راه راست را نشان میداد. یک پیشاهنگ واقعی بود. مقاومت بزرگ در ششدارا با فرماندهی رفیق زلال صورت گرفت. ما از رفیق زلال عزم، روحیه، انرژی و نیرو میگرفتیم. زیرا در عمل هم فرمانده و هم یک رفیق پیشاهنگ بود. فرماندهی رفیق زلال به گونهای بود که در خلال جنگ جایگاه و نقش مبارزان همرزمش را ارتقا میداد. وقتی به او نگاه میکردیم میگفتیم:"از مرگ غمی نیست. از هر سو که بیاید بگذار بیاید" و او نه مرگ بلکه قهرمانی را یادمان میداد. رفیق زلال چنان جسارتی به رفقا میبخشید که هر کدام از رفقا یاد گرفته بودند که در کجا باید چکار کنند. وی در جنگ و زندگی همیشه یادآوری میکرد؛ "از مرگ نترسید، مغلوب مرگ نشوید". مرگ برای رفیق زلال فاقد معنی بود. مرگ برای رفیق زلال آغاز زندگی تازه و تولدی دوباره بود. رفیق زلال بسیار رفیق چیچک را دوست داشت و به وی میگفت:"در این جنگ چیچک تازهای متولد میشود". اینچنین فرماندهای بود. شهادت رفیق زلال برای هفتانین امری ناگوار و سنگین بود. نباید هیچ زمانی فراموش شود و پس از شهادت رفیق زلال ما نمیتوانیم بگوییم کاری از دستمان بر نمیآید، اگر چه رفیق زلال به شهادت رسیده باشد اما در هفتانین دهها زلال متولد شده و انتقام خون وی را میستانند.
میخواهم از رفیق مظلوم جودی سخن بگویم. یک گریلا در زمان حیات خود میتواند نام خود را در تاریخ ماندگار کند. رفیق مظلوم یکی از این افراد بود. رفیق مظلوم با مشاهده هر رفیقی که نیاز به همکاری داشت به کمکش میشتافت. کاستیهای رفقا را یادآوری میکرد. رفیق مظلوم با رفاقت و پایبندی خود به رفقا شناخته میشد. در تمامی عملیاتها فعالانه جای میگرفت و همزمان به رفقایش هم کمک میکرد. یک پیشاهنگ به معنی کامل بود. عگید هفتانین بود. هر کدام از رفقا وقتی نیاز به همکاری داشتند منتظر رفیق مظلوم بودند. وقتی شهید شد گفت:"من نه با تکنیک و نه با گلوله دشمن شهید نخواهم شد. تو هم نباید روحیهات را از دست دهی." همه رفقا قبل از اینکه رفیق مظلوم شهید شود وی را قهرمان و فدایی میشناختند.
رفیق مظلوم برای اینکه به اسارت دشمن در نیاید با گلوله خود را به شهادت رسانده بود. انسانهای فدایی اینگونهاند، حتی در زمان شهادت هم فداییگری خود را نشان میدهند.
رفیق دیگری همچون فرمان آمَد معنای کامل رفاقت بود. جسارت و جنبوجوش وی وقتی دشمن را آماج حملات خمپارهای قرار میداد دیدنی بود. وی مسئول خمپارهانداز بود و بسیار ماهر بود. بسیار فعال بود. به هر عملیاتی که میرفت ما آسودهخاطر بودیم. زیرا یقین داشتیم که عملیات را به پیروزی میرساند. در هر عملیاتی نیز با پیروزی بازمیگشت. رفیقی بسیار صاف و صادق بود. دائم در حال ترانهسرایی بود و صدای گوشنوازی هم داشت. وقتی ترانه میخواند به چشمان رفقا مینگریست. رفیق فرمان نیرومند و بسیار گرامی بود.
رفیق اسمر به عنوان یک زن در ششدارا پیشاهنگی مقاومت را بر عهده داشت. رفیق اسمر در روزهای اولیه حملات اشغالگرانه رژیم تُرک فرمانده یگان ما بود. وقتی رفیق اسمر را میدیدید میخواستی بروی در قلب دشمن عملیات انفجاری انجام دهی. در سختترین شرایط زیر باران گلوله و حملات بیوقفه هلیکوپترهای کبرا میجنگید. ما از این همه اراده حیران و مبهوت بودیم. بدون شک نیروی رفقای زن ناشی از ایدئولوژی رهبر آپو است و زبان از بیان آن قاصر است. رفیق اسمر با این توانایی به همه نیرو میبخشید.
رفیق آرارات اهل سرحد بود. شیفته منطقه سرحد بود و قلبی به بزرگی کوه آرارات داشت. دلی صاف و صادق داشت. قبل از شهادت زخمی شده بود و با این همه همیشه صورتی متبسم داشت. میتوانستی روحیه پ.ک.کای بودن را در وی ببینی. میخندید و میگفت:"تکنولوژی دشمن توان کشتن من را ندارد."
با رفیق بریوان کوچر نیز مدتی طولانی همسنگر بودم. وقتی دشمن حملهور شده بود رفیق بریوان در برابر آنان ایستادگی کرده و بدون اینکه یک گام پس بنشیند قهرمانانه جنگیده بود.
رفیق زریا با اینکه تجربه چندانی هم نداشت اما همزمان از دو اسلحه استفاده میکرد. دو ماه بود که به نیروهای گریلا پیوسته بود. روحیه مقاومتگری رفیق زریا در تپه شهید درسیم شایان بازگویی و الهام است.
رفیق نوجان قلب ششدارا بود که برای همیشه از تپیدن باز نمیایستد. رفیق نوجان با رنج و خستگیناپذیری خود شناخته میشد.
هر چقدر بخواهیم از رفقای شهید هفتانین سخن بگوییم باز نمیتوانیم حق مطلب را ادا کنیم. باید با آنان زندگی کرد. هفتانین با سخن و یا با نوشتن غیرقابل بیان است. هفتانین را باید از ته قلب حس کرد. شهیدان هفتانین همیشه همراه ما هستند. اگر چه ما انسانهای زیبایی را فدای این خاک کردیم، اما همه آنان فداییان این خاک شدند. این رفقا برای همیشه با ما زندگی میکنند و ما هیچ زمانی رفقای شهیدمان را از یاد نمیبریم.
کارزار جنگ هفتانین برای آنان است و تا آخرین نفس برای آنان میجنگیم و انتقام خون آنان را میستانیم. هیچگاه کینه و خشممان نسبت به دشمنان کاسته نخواهد شد و هر روز بر شدت خشم ما افزوده میشود. با شلیک هر گلوله این خشم بیشتر خواهد شد. ما در میدان جنگ و در زندگی از دشمن انتقام خون رفقای شهید را میگیریم. قطعا نام تمامی شهیدان جنگ هفتانین در تاریخ ماندگار میشوند و هیچگاه از یادها نخواهند رفت."