ناسیونالیسم و مسئله خلق کورد
ناسیونالیسم، چه در خارج از مرزهای ملی دولت–ملتها و چه در داخل جغرافیای ملت–دولتها، ایدئولوژی بحرانزایی است که تاکنون باعث انواع جنگها در میان دولتها و ژنوسایدهای متعددی در داخل کشورها شده است...
ناسیونالیسم، چه در خارج از مرزهای ملی دولت–ملتها و چه در داخل جغرافیای ملت–دولتها، ایدئولوژی بحرانزایی است که تاکنون باعث انواع جنگها در میان دولتها و ژنوسایدهای متعددی در داخل کشورها شده است...
مقدمه
«رهانیدن ذهن، پندار و بنابراین کردار آزاد از تأثیرات انحصار اقتصادی مدرنیتهی کاپیتالیستی و ابزارهای ایدئولوژیک صدها ساله اگرچه دشوار میباشد؛ اما این اساسیترین وظیفهی مدرنیتهی دموکراتیک است.» عبدالله اوجالان.
خاورمیانه امروز یکی از بحرانیترین دورانهای تاریخی خود را طی می کند، جنگ فلسطین و اسرائیل، مبارزه خلق کورد با چهار دولت اشغالگر (ایران، ترکیه، سوریه، عراق)، وضعیت نابسامان سوریه، امکان احیای گروههای تروریستی همچون داعش، تنشها و بحران اقتصادی در لبنان، حاکمیت گروه تروریستی و متحجر طالبان بر افغانستان و...، همگی اثبات این مدعا میباشند، اگر چه دو مسئله خلقهای کورد و فلسطین از پیچیدهترین، طولانیترین و تاثیرگذارترین این مسائل در این منطقه از جهان می باشند.
این یادداشت با توجه به مسئله خلق کورد، در پی پاسخ به این پرسش است که آیا "ناسیونالیسم" میتواند راهحل این مسائل و خاتمه دادن به جنگ و خونریزی در خاورمیانه باشد؟، یا شاید سوال را کمی دقیقتر مطرح نماییم، دلیل این همه جنگ و خونریزی در این منطقه از جهان چیست؟ و راهحل پایان دادن به این نزاعها و ارمغان آوردن آشتی، صلح و دمکراسی چه میباشد؟
ناسیونالیسم
اصطلاح «ناسیونالیسم» پدیدهای کاملا مدرن است. ناسیونالیسم، به عنوان ایدئولوژی و جنبش اجتماعی، بعد از پایان قرن هجدهم در معرض دید و توجه قرار داشته است. در واقع اغراق نیست اگر بگوییم که تاریخ اروپا از ۱۷۸۹ تا ۱۹۴۵ مترادف است با تاریخ رشد و توسعه ملتهای مدرن (مدرنیته سرمایهداری).
بر اساس تعاریف، ناسیونالیسم جنبشی ایدئولوژیک برای دست یافتن و حفظ کردن استقلال، وحدت و هویت برای مردمانی است که برخی از اعضای آن به تشکیل یک ملت بالقوه و بالفعل باور دارند.
به بیانی دیگر میتوان ادعا نمود که ناسیونالیسم، مانیفست برساخت ملتهای مدرن میباشد چرا که بر اساس آن، هر گروه جمعیتی که دارای ویژگیهای مشترکی از جمله: تاریخ، دین، فرهنگ، زبان، جغرافیا، احساسات، آرزوها و... باشند، میتوانند بر اساس این تمایزات و تفاوتها با دیگران، هویت مستقل و واحدی برای خود تعریف نمایند.
اگر به تاریخ تمدن بشری توجه نماییم، در خواهیم یافت که بعد از درهم شکستن «فئودالیسم» و پدید آمدن نظام «سرمایهداری»، این نظام برای استمرار، بقا و توسعه خویش نیازمند تاسیس دولت – ملتهای مدرن بوده است به گونهای که بسیاری از اندیشمندان بر این باورند که دولت–ملتها، فرم سیاسی نظام سرمایهداری میباشند.
ارنست آندره گلنر (۹ دسامبر ۱۹۲۵ - ۵ نوامبر ۱۹۹۵) فیلسوف بریتانیایی- چکی و مردمشناس اجتماعی، ناسیونالیسم را به عنوان محصول ساختارهای اجتماعی و اقتصادی مدرن میداند، گلنر استدلال میکند که ناسیونالیسم برای مشروعیت بخشیدن به دولت-ملت مدرن که برای عملکرد موثر در اقتصاد سرمایهداری به یک هویت ملی مشترک نیاز دارند، ضروری است.
بالطبع، دولت–ملتهای مدرن نیز برای بقا و توسعه خویش نیازمند ایدئولوژی متناسب با رسالت و ساختار خویش بودند که در این تطورات تاریخی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، «ناسیونالیسم» در قامت ایدئولوژی و جنبش پا به عرصه نهاد.
با مطالعه تاریخ جهان، آشکار میگردد که هیچ عقیده سیاسی نقشی برجسته تر از ناسیونالیسم در جنگها (جنگهای جهانی اول و دوم و سایر جنگهای کوچک و بزرگ در میان دولتها) و کشتار و خونریزی از قرن هجدهم تاکنون نداشته است.
به دو مسئله حل نشده منطقه خاورمیانه یعنی مسئله کورد و فلسطینیان نیز بنگریم متوجه خواهیم شد که قربانی ناسیونالیسم بوده و تاکنون نیز این وضعیت تداوم دارد، کوردها قربانی برساخت چهار دولت–ملت مصنوع ایران، ترکیه، سوریه و عراق بر پایهی اقوام فارس، ترک و عرب بودهاند و فلسطینیان نیز قربانی برساخت دولت اسرائیل بر پایهی خوانشی خاص از دین یهود (صهیونیسم) بودهاند.
اما سوال این است که چرا ناسیونالیسم اینگونه نتایجی را به بار آورده است؟!
اگر به تعریف ابتدایی و مرسوم ناسیونالیسم بازگردیم، بیان گردید که، «ناسیونالیسم جنبشی ایدئولوژیک برای دست یافتن و حفظ کردن استقلال، وحدت و هویت برای مردمانی است که برخی از اعضای آن به تشکیل یک ملت بالقوه و بالفعل باور دارند».
در تعریف ناسیونالیسم، از سه مفهوم استقلال، وحدت و هویت بهره جسته شده است، که اگر آنها را بشکافیم در خواهیم یافت که هویت به معنای تمایز برقرار کردن میان خود و دیگری، استقلال به معنای تمایز گذاشتن میان جغرافیای خود و دیگری، و وحدت به معنای همگن سازی انواع تفاوتها در جغرافیای تعریف شده دولت ملی است، آنچنانکه چهار دولت ترکیه، ایران، عراق و سوریه سیاستهای آسمیلاسیون بر علیه ملت کورد را به کار بردند.
در نتیجه میتوان اینگونه برداشت نمود که ناسیونالیسم، چه در خارج از مرزهای ملی دولت–ملتها و چه در داخل جغرافیای ملت–دولتها، ایدئولوژی بحرانزایی است که تاکنون باعث انواع جنگها در میان دولتها و ژنوسایدهای متعددی در داخل کشورها شده است، چرا که هسته اصلی این ایدئولوژی بر پایه ی «تفاوت» بنیان گذاری شده است و رویکرد آن به این تفاوتها «حذفی» می باشد، چه در برخورد با «دیگری» در خارج از مرزهای ملی تعریف شده و چه در برخورد با «دیگری» در داخل مرزهای ملی تعریف شده، آنچنانکه خلق کورد در دولت–ملتهای مدرن ایران و ترکیه به عنوان دیگری «داخلی » هویتهای فارس و ترک تعریف می شود و سیاستهای «همگن سازی» خلق کورد را در تمامی حکومتهای خویش پی گرفته اند که گاه رویکردی نرم در پیش گرفته اند همچون سیاست همگن سازی در «کرماشان» و گاه رویکردی سخت در پیش گرفته اند همچون نسل کشی «درسیم».
در همین رابطه، نظریهپردازان پستمدرن مانند فرانسوا لیوتار مفهوم ملت و ناسیونالیسم را به چالش میکشند، آنها استدلال میکنند که ناسیونالیسم یک روایت بزرگ است که به دنبال ایجاد یک هویت ملی یکپارچه و همگن است، در حالی که در واقع، هویتها سیال و چندگانه هستند.
همچنین عبدالله اوجالان، رهبر و فیلسوف قرن حاضر در رابطه با ناسیونالیسم بیان می دارد: «ملی گرایی هرچند حالتی برعکس انترناسیونالیسم را از خود نشان میدهد نیز، ابزار استراتژیک دین جدید «تفرقه بیانداز و حکومت کن» انترناسیونالیستهای طبقهی فرادست میباشد که از طرف آنها جهت افیونی گردانیدن طبقات زیرین جامعه با تمامی قوا در پیش گرفته شده است. مؤثرترین و اغماض ناپذیرترین ابزار ایدئولوژیکی است که مدرنیته ی کاپیتالیستی جهت برطرف سازی هم معضلات و هم نقصانهای ناشی از ابزارهای ایدئولوژیک نظیر پوزیتیویسم، لائیسیته، ماتریالیسم محض و علمگرایی از آن استفاده مینماید. پیش از هرچیز، تنها دین مؤثر دولت-ملت است. هر عصر تمدنی، بر حسب ماهیت خود دارای اعتقادات مؤثری است.
بدون آنها، قادر به برداشتن یک گام هم نمیباشند. ملیگرایی، مؤثرترین قالب اعتقادی مدرنیته است. برساخت آن به غایت ساده است؛ باید هر فاکتور تشکیل دهندهی ملت را به صورت قداستی اعتقادی درآوری. در هر مدرسه، سربازخانه، مسجد، کلیسا، خانواده و سایر فعالیتهای جمعی، اینها را با ناموس هم ردیف و مساوی می گردانی، حتی ناهشیارترین فرد را نیز به هیجان میآوری و تا زمانی که به حالت مهاجم درآوری بر روی آن کار خواهی کرد. آنوقت بدان معنا خواهد بود که مؤثرترین دین را آفریدهای.»
در بخشی دیگر نیز بیان می دارد: «اگر دولت-ملت خدایی باشد که بر روی زمین گردش میکند، ملیگرایی نیز دین (سکولارـ لائیک) آن خدا بر روی زمین میباشد. بدون تحلیل تئولوژیک و به طور عامتر بدون تحلیل جامعه شناختی این دو اصطلاح، تعریف مدرنیتهی کاپیتالیستی بسیار ناقص باقی خواهد ماند. بایستی به خوبی دانست که بازتاب تمامی تفکرات دینی هیرارشیک و دارای ریشه ی دولتی در مدرنیته ی کاپیتالیستی، دولت-ملت و ناسیونالیسم (ملیگرایی) را جایگزین تئو (خدا) و تئولوژی (یزدانشناسی) نموده است. تحلیل جایگزینی این دو اصطلاح، چهره ی حقیقی مدرنیسم را آشکار خواهد نمود. دولت-ملت و ملیگرایی، علیرغم تمامی ظواهر (فنومنهای) پوزیتیوشان، دارای خشنترین و میانتهی ترین خصلت متافیزیکی هستند. اینها، دو اصطلاح سحرانگیز و افسون آمیز تحقق سود و سرمایه ی کاپیتالیستی میباشند. دولت-ملت و ملی گرایی کلافی از هزاران روابط پدیدارین زورگویانه، استثماری و متناقض است که این اصطلاحات بازتابشان می دهند. آن همه جذاب بودن و داشتن خصلت هژمونیک، به سبب روابط سود، سرمایه و قدرتی است که در بطن خویش پنهان نمودهاند.
بار دیگر باید تأکید کنم که ملیگرایی یگانه استدلال دینی مدرنیته است، اما خدایش که به او خدمت می نماید و تحت فرمان اوست، دولت-ملت است. تعبیر ملیگرایی به دین دینها و تعبیر دولت-ملت به خدای خدایان (از نظر نظام تمدن مرکزی)، تا حد غایی آموزنده خواهد بود. هیچ مفهوم مرتبط با حیات اجتماعی و پدیدهای که نمایانگر آن است به اندازه ی این دو مفهوم و انبوه مناسباتی که بازتاب می دهند، قادر به تأثیرگذاری منفی بر جامعه نیست و در عین حال نیروی سرپوش گذاری بر حقیقت و تحریف آن را نداشته است. ملی گرایی و دولت-ملت به عنوان دو پدیده و مفهوم پوزیتیویستی، نمایانگر بیشینه نیروی منحرف سازی و مبهم گذاشتن «رژیم حقیقت اجتماعی» هستند».
ناسیونالیسم و مسئله خلق کورد
تاریخچه جنبش سیاسی خلق کورد به قرن نوزدهم میلادی باز می گردد، اولین آشنایی نخبگان کورد با امواج مدرنیته و اندیشه ناسیونالیسم در شمال کوردستان و جغرافیای امپراطوری عثمانی علی الخصوص در شهر استانبول رخ داد.
خلق کورد از آن زمان تاکنون، به طور مستمر در حال مبارزه برای کسب حقوق انسانی خویش است اما متاسفانه در بسیاری از مقاطع تاریخی، بسیاری از جنبشهای مبارزاتی آن با شکست مواجه گشتهاند.
بدون شک، ایدئولوژی ناسیونالیسم در روند مبارزاتی تاریخی خلق کورد، نقشی برجسته و اساسی را داشته است، به گونه ای که کوردها هم قربانی ناسیونالیسم (ناسیونالیسم قوم فرادست ترک، فارس، عرب در دولت – ملتهای ترکیه، ایران، عراق و سوریه) بوده اند و هم مبارزاتشان را بر اساس ایدئولوژی ناسیونالیسم فرموله نمودهاند که تاکنون نتیجه ای جز شکست به بار نیاورده است.
ناسیونالیسم کوردی، تاکنون در مقاطع تاریخی مختلفی سه راهحل خودمختاری، فدرالیسم و تاسیس دولت–ملت کوردستان را پیشنهاد دادهاند که نمونه عینی فدرالیسم در جنوب کوردستان دچار شکست شده است و بقای آن را می توان ذیل مفهوم «صلح مسلح» در میان حکومت اقلیم کوردستان و دولت عراق تحلیل نمود که اگر بنابه هر دلیلی توازن «صلح مسلح» بهم بخورد، هیچ تضمینی نیز بر بقای اقلیم وجود ندارد که نزدیکترین نمونه به آن را می توان در وقایع بعد از رفراندوم و از دست دادن کنترل کرکوک، خانقین، شنگال و... مشاهده کرد.
در رابطه با تاسیس دولت–ملت کوردستان نیز عیان است که تاکنون بنا به دلایل متعددی از جمله نداشتن «قدرت» کافی، و مناسبات منطقهای و بین المللی موفق به تاسیس آن نگشتهاند.
پس در نتیجه می توان بیان نمود که ایدئولوژی «ناسیونالیسم» برای خلق کورد نه تنها هیچگونه دستاوردی نداشته است بلکه عامل اصلی ژنوساید کوردها در منطقه و دلیل اصلی وضعیت امروزین خلق کورد در منطقه میباشد.
نتیجهگیری
آنچنان که بیان گردید، ایدئولوژی «ناسیونالیسم» و مدل «دولت–ملت» در روندی تاریخی اثبات نموده اند که نمی توانند راهحلی برای مسائل خلقهای منطقه خاورمیانه علی الخصوص خلق کورد باشند، پس سوال اصلی این است، راه حل چیست؟
عبدالله اوجالان، رهبر و فیلسوف بزرگ قرن حاضر، بزرگترین مشکل بشریت در حال حاضر را تفوق پارادایم «مدرنیته سرمایه داری» بر تمامی مناسبات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و... می داند، به همین دلیل در طول حیات فکری خویش در پی یافتن پاسخ و راه حلی بوده است که بتواند بشریت را از کائوس کنونی رها نماید.
اوجالان، پاسخ خود را به این مسئله در چهارچوب پارادایم «مدرنیته دمکراتیک» مفصل بندی نموده است که بخشی از کلیات آن به صورت نمادین در زیر مطرح می شوند:
البته اوجالان خلاء تاریخی فیلسوفان که همانا خلاء میان «نظریه» و «عمل» است را در راه حل خویش پر نموده است به صورتیکه خود در همان ابتدا حزب کارگران کوردستان (پ.ک.ک) را تاسیس نمود تا در عرصه ی واقعی دست به پیکار آزادیخواهانه بزند و بعدا احزاب دیگری نیز بر پایه ی همین پارادایم در سایر بخشهای کوردستان (پژاک، پ.ی.د، جنبش آزادی و...) تاسیس گردیدند و در حال مبارزه در این مسیر هستند.
همچنین نمود عینی این نظریه تاکنون را میتوان در بر ساخت خودمدیریتی شمال و شرق سوریه (روژاوا)، و جنبش ژن، ژیان، آزادی در شرق کوردستان و ایران مشاهده نمود.
بنابراین می توان نتیجه گرفت که تمامی قطعات پازل یک راهحل دمکراتیک، از نظریه تا ابزارهای اجرایی آن در جنبش آپویی وجود دارد و امید آن میرود در آینده ای نه چندان دور، با آگاه سازی هر چه بیشتر خلقهای منطقه و جهان، بشریت به حقیقت نزدیکتر شود و آزادی حقیقی خویش را از این راه کسب نماید.