تنوع و ناهمگونیِ هویتی امری رایج و اصلی بدیهی در جوامع است و علیرغم تمامیِ برنامهها و سیاستهای نظامهای حاکمیتِ سیاسی که در راستای همگونسازی و یکدستنمودن جامعه صورت میپذیرد، خلقها با حفظِ فرهنگها و خودویژگیهایشان در کنار دیگر تنوعاتِ جامعه زیستهاند. با تمرکز بیشتر بر برخی از استانهای ایران و روژهلات کردستان که ترکیبِ جمعیتیِ مرکب از دو ملت کرد و آذریست، ظرفیت تبادلات فرهنگی، اجتماعی و هویتی مشاهده میشود. اما در مقابلِ این ظرفیت، نظامهای سیاسی حاکم در تلاش بودهاند تا این تنوعات و تفاوتمندیها را به کانونِ درگیری، تضادها و جنگهای دائمی تبدیل نماید و موجب بروز و تعیمق شکاف میان خلقها شود تا بتواند حاکمیت خویش را با تکیه بر دولتـملتی واحد و کشوری یک پارچه افزایش دهد.
یکی از مسائل مهم در جامعه ایران با وجود تفاوت و تکثر هویتی اینست که ملل گوناگون چگونه با یکدیگر پیوند مییابند و علیرغم وجود تمایزات و تفاوتهای میان هویتهای متنوع در این مناطق، پیوستگی اجتماعی و روابط خلقی چگونه امکانپذیر است؟ نقش زنان در این تعاملات و ارتباطات چیست؟ در این مقاله سعی بر آن شده تا اشتراکات زنان کرد و آذری و اهمیت مبارزه مشترک آنان جهت همگرایی خلقهای آذری و کرد مورد بررسی قرار گیرد.
در روژهلات کردستان و ایران که جامعهای متکثر از همنشینی و همزیستی ملل گوناگون است، نقش مؤثر زنان در ایجاد روابط هویتمند در راستای همزیستی خلقها، مشخص و مبرهن است. فعالیتهای جمعی، هویت اجتماعی و تبادلات همه جانبه دو ملت، مقولاتی هستند که عناصر پیوندی تاریخی و گسستناپذیری با هویت زنان دارند. با نگاهی به تاریخ مبارزات دو ملت کرد و آذری، چه در دوران مشروطیت و پیش از آن و چه پس از انقلاب سال ۱۳۵۷، پیشاهنگی زنان را در روند مبارزات و مقاومتها مشاهده مینماییم. زنان در کنار دیگر اقشار جامعه و در عرصههای گوناگون فعالیت و مبارزه نمودند. اما سلطه دولت بر جامعه در دورههای مختلف سیاسی نگذاشت که نقش آنان منجر به رشد و بالندگی سیاسی زنان و جامعه گردد. این در حالیست که نفی و انکار مبارزات و هویت زنان در جامعه، به معنای نفی و انکار خودِ همان جامعه است. زنانِ بسیاری از هر دو ملت کرد و آذری برای دفاع از هویت خویش و جامعه در برابر تهاجمات خارجیـ که هر بار به شیوهای صورت میگرفتـ مسئولیتهای فراوانی را برعهده گرفتند و جانِ خویش را فدا نمودند تا بتوانند در برابر سرکوبهایی که انجام میگرفت، از هویت خود و جامعه دفاع کنند، اما علیرغم تمام مبارزاتی که زنان کرد و آذری در طول این سالها انجام دادهاند، نام آنان به نامهای فراموششده تاریخ پیوسته و نقشها و فعالیتهایشان یا کمرنگ جلوه داده شده و از آن سخنی به میان نیامده است. بنابراین یکی از اساسیترین و بنیادیترین وظایف و رسالتهای سیاسی و اجتماعی جامعه در راستای احیای مشارکت زنان به عنوان نقش فراگیر آنان در اتحاد و همزیستی خلقها، بازخوانی دوباره تاریخِ هر دو ملت، مبارزات و مقاومتهای زنان در مقابل سیاست نابودگرانه دولت ایران میباشد. بدون آگاهی از تاریخِ فعالیتهای زنان و تلاشهایشان جهت دفاع از هویت و ارزشهای جامعه، نمیتوان آیندهای سالم بر مبنای جامعهای دمکراتیک و هویت آزاد و همزمان مستقل را انتظار داشت. از همینرو رسالتِ زنان همچون پیشاهنگان یک جامعه، کسب آگاهیِ لازم با تکیه بر تاریخ جمعی، زبان، فرهنگ و گذشته مشترک بوده که نوعی پیوند و همبستگی جمعی بهوجود میآورد و در برابر دولت، هویت مستقل میپذیرد.
غنای فرهنگی همچون زبان، آداب و رسوم، پیوند تاریخیـ سرزمینی و تفاوتمندیهای گوناگونِ مذهبی، دينی و فرهنگی موجود در میان خلق کرد و آذری، راه برای تحقق به اهداف و آرمان مشترک هموار میسازد. اين فرهنگها، مدت زمان طولانی در کنار هم زيستهاند و همین موضوع نشاندهنده این بوده که اين تفاوتمندیها و تنوعات نه تنها سبب نفی و نابودی يکديگر نشده، بلکه موجب غنای فرهنگی، برقراری روابط کنشمند اجتماعی شده که روزبهروز بر رشد و بالندگی موجود هر دو ملت افزوده است. به حیاتِ اجتماعی خلق آذری و کرد چه در شهرهای آذرینشین و چه در شهرهای روژهلات کردستان که بنگریم، این جوامع با مسائل بغرنج و لاینحلی که مانعِ همزیستی فرهنگی در کنار هم شود، مواجه نبودهاند و این دقیقاً ظرفیت و بستری مناسب برای همگرایی هر دو ملت به شمار میرود. بدین معنا که میزانِ گرایش، دوستی، همکاری و تعامل صلحطلبانه که همگی به صورت داوطلبانه میان یک فرهنگ و فرهنگ دیگر صورت پذیرفته، افزایش یابد و هر خلقی با حفظ خودویژگیاش، پذیرش ملت و هویتی دیگر را بهعنوان یک تهدید علیه خویش قلمداد ننماید.
پس از انقلاب خلقهای ایران در سال ۱۳۵۷، و پس از غصب این انقلاب توسط حزب جمهوری اسلامی، شاهد بروز بحرانهای مختلف میان برخی از تنوعات هویتی در ایران بودهایم. همین امر بیانگر و نمود روشن سیاستهای دولتیست که تنوعات ملی در گستره ایران را همچون یک هویت پویا ننگریسته و اتخاذ سیاستهای امنیتی نسبت به موجودیت آنان و رشد و پویایی فرهنگی و هویتی آنان نشان از عمق و عملکرد ناسیونالیستی منجر به فاشیسم جمهوریاسلامی دارد. در طول این سالها دیدیم، به هر اندازه که ناسیونالیسم بیشتر رشد مینماید، تعصبات ملی و بینشهای غیردمکراتیک و جامعهستیز نیز فزونی مییابد. این درحالیست که تفاوتمندیهای موجود فرهنگی و یا جغرافیایی از مواردی نيستند که جوامع را به جان هم انداخته و همزيستی در کنار همديگر را از آنان سلب کند. نظام سلطه در راستای جهتدهی و سیاست تفرقهافکنی میان جوامع با پررنگتر نمودن احساسات و ویژگیهای نژادپرستانه، دينگرا و جنسيتگرا سعی بر آن دارد امکان همزیستی هر دو جامعه کرد و آذری را با مسئله و بحران مواجه نماید. اعمالِ این سیاست، زمینههای وابستگی بیشتر به دولت و استحاله بیشتر و بههمان اندازه نیز میزان واگرایی و دوری از یکدیگر را افزایش میدهد؛ نکته جالب توجه اینست که همین وضعیت را نیز دولت بهعنوان امنیت و سیاستهای امنیتیِ داخلی تعریف مینماید. این پرسش به میان میآید که چرا در مکانهایی که دولت به آن رخنه ننموده است، زنان از آزادی بیشتری برخوردارند و خصلتهای عدالتگرایانه یا مساواتطلبی و همزیستی میان افراد و جوامع بیشتر دیده میشود؟ اگر دولت خود را ضامن امنیت تنوعات هویتی و اجتماعی میداند و مدعی این موضوع است که سیاستهای خود را نیز بر مؤلفههای به اصطلاح مساواتگرایانه و عدالتمحور نیز اِعمال مینماید، چرا هنوز زن، غیر فارس، غیرِشیعه و ... برای دفاع از هویت و موجودیتِ اجتماعیشان، بهای جان میپردازند؟
امنیتِ واقعی، یک تولید اجتماعی است. یعنی همه نهادهای اجتماعی به صورتی یکسان در شکلگیری آن نقش ایفا مینمایند؛ احساسِ ناشی از تجربههای مختلفِ مستقیم و غیرمستقیم هویتهای مختلف است. آنچه بهعنوان رهیافت در انگاره دولت دیده شود، تنها وضعیت موجود را بغرنجتر و لاینحلتر نموده است. بر آن است تا مثلاً میان هر دو جامعه کرد و آذری، همواره مفاهیم و رشد و گسترش اجتماعی، تحت سیطره پارادایمِ کنترل قرار گیرد. سیاستِ قومی را طوری پایهریزی کرده که با تکبعدی و تکرنگ نمودن شیوه مدیریت، آنهم به شیوه مردسالارانه، مجموعهای از اهداف، راهبردها، رویکردها، رفتارها و اقدامات را در هر دو جامعه عملی سازد. سیاستی مشتمل بر اهداف، سیاستها، مقاصد روشن و واضح در خصوص نحوه اداره، کنترل و هدایت فرهنگها و هویتهای گوناگون میباشد. باتوجه به مباحث مطرح شده، موضوع تنوعات و تفاوتمندیها، علاوه بر مسئله فرهنگی، اجتماعی و روان-جامعهشناسانه، یک مسئله کاملاً سیاسیست که خلقها و در صدر آنان زنان را هدف قرار میدهد.
بارها از عدالت و مساواتخواهی زنان در شیوه مدیریت جامعه سخن به میان آمدهاست. در هر زمان و مکانی که زنان جوامع را مدیریت مینمودند، نه ذهنیت اقتدارگرا توانسته بود تحت نام امنیت، بزرگترین تهدید و خطر را برای جامعه بیافریند و نه زمینهای برای یکبعدی و تکرنگی جامعه بهوجود آمده بود. یک نمونه بارز که همانا شیوه مدیریت زنان در بسیاری از کنفدراسيونهای عشيرهایـقبيلهایست، میتواند نمود و مضمون برقراری عدالت اجتماعی باشد که زنان در آن اصلیترین نقش را دارند. برساخت ملتِ دمکراتیک که در آن مضمون و محتوای عدالت اجتماعی از خاستگاه و بستر اجتماعی آن رشد نماید، نیازمند تغییر در نگرش تاریخی و احیای نقشهای اجتماعی است. زمانی که ذهنیت مردسالار و سلطهطلبی آن در غصب دستاوردهای اجتماعی، جامعه را به انحراف میکشاند، بهخوبی بر این واقف است که تنها با تضعیف اراده زنان میتواند جامعه را تحت احاطه و سلطه خویش درآورد. سیاستهای دولت بر جامعه و بهویژه زنان، کاملاً نشاندهنده آنست که نهتنها دولت خواهان آن نیست زنان به فعالیتهای اجتماعی بپردازند، بلکه درصدد آنست که زنان را کاملاً از اجتماع حذف نموده و حضورشان در اجتماع را امری منکر تلقی نماید. بنابراین سیاست تفرقهافکنی و بروز تقابلات میان خلقها که موجب تخریب همگرایی اجتماعی میشود و اصطلاحاتی همچون اکثریت و اقلیت، پایین و بالا، بهتر و بدتر و فرهنگ و خرده فرهنگ را تولید مینماید، با روح، تفکر و هویت ارزشآفرین زنان در تضاد است. در واقع این سیاستها در وهله اول و فراتر از تمامی بُعدهای دیگر، زن و هویت او را مورد هدف قرار میدهد. بنابراین برای زنان، با هر هویت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، یک درد مشترک یکدیگرند که آن نیز "زن بودن"یست که آن را فریاد میزنند. زنی که در بلوچستان، خراسان، تبریز و یا ایلام به قتل میرسد، در وهله اول قربانی ذهنیت مردسالارانه سیاسی نظام سلطه بوده، بنابراین برای کمرنگنمودن سیاستهای مردسالارانه، همبستگی و همگرایی زنان یک ضرورت غیرقابل اغماض است.
بدونشک بر سر راه فعالیتهای زنان کرد و آذری همواره موانع و تنگناهای بنیادینی وجود داشته و دارد. شناسایی بسترها و عوامل همگرایی و چالشهای پیشرو نیازمند بینشی جامعهشناسانه است. همگرایی زنان عبارت است از اینکه زنان با حفظ تمام خودویژگیهایی که دارند، در برابر دشمن مشترکشان موضعی مشترک و قاطع داشته باشند. این هیچگاه بدان معنا نبوده که هویتِ ملی، آئینی و آنان کمرنگ شود؛ بلکه نوعی همبستگی میان زنانیست که دارای اهداف و مشترکاتی فرهنگی، اجتماعی، هویتطلبانه، دمکراتیک و آزاد هستند. این تفسیر به مثابه پیونددهنده سنگ بنای همبستگی و همزیستی ملتها نیز میباشد. همین همزیستی نیز باعث تکوین میراث فرهنگی مشترک شده و به پویایی جامعه میانجامد. باوجود چنین شرایطی به حقوق شهروندی سایر هویتها و ملتها نیز احترام گذاشته میشود، عدالت و تعامل اجتماعی تقویت میگردد. منظور از عدالت اجتماعی بهمعنای امکان برخورداری همه افراد از فرصتهای برابر در زندگی اجتماعی و زیستن و مشارکت در یک فضای مشترک است که لازم است با همه افراد به طور برابر رفتار شود و همین نیز میتواند ریشه تنشهای اجتماعی را نیز بخشکاند. تعامل اجتماعی ارتباط مستقیم و غیرمستقیم افراد جامعه ورای خاستگاه ملی، مذهبی و یا نژادی و زبانیست و این یعنی همبستگیِ اقشار جامعه!
یکی از مسائلی که مورد نقد قرار میگیرد اینست که زمینه بروز هویتِ جمعی زنان در ایران بسیار مقطعی و گذرا بوده و همین امر نیز موجب عدمِ پذیرش نیروهای مخالف و بهویژه نظامهای سیاسی حاکم و مردسالار گردیده که کمرنگنمودن نقش زنان را در پی دارد. زنان در ایران اگر چه با نامناسبترین وضعیت اجتماعی و هویتی در تاریخ سیاسی ایران مواجه بودهاند اما به سهولت نیز به سیاستهای زنستیزانه نظامها تن ندادهاند. پیشاهنگی زنان و مبارزه مداوم آنها، بهعنوان امر ضروری و اولویت هویتخواهی جامعه، با وجود تمامی کاستیها و یا سرخوردگیهای سیاسی در دورههای مختلف، توانسته زمینهای را فراهم آورد که نقاط مشترک میان ملل گوناگون، افزایش یابد. در میان ملتهای کرد و آذری به نام زنانی برمیخوریم که نمونه شکوه و حماسه و نیز مقاومت و کنش سیاسی و اجتماعی بوده و بهعنوان الگوی جامعه بهشمار میروند. زنانی که در هر دو منطقه جغرافیایی آذربایجان و کردستان با ذهنیت مردسالار و سیاستهای سرکوبگرانه نظام سیاسی و حتی جامعه ناشی از اشغالگری نیز مبارزه نمودهاند. همین ارزش اجتماعی و هویتی نیز توسط دولت و با هدف استحاله هویتی نیز غصب میگردد. سیاستی که زنانِ شبیه مردان و جامعه شبیه دولت را بسازد با مفهوم و غنای تنوعات، تجارب و آزمونهای اجتماعی و هویت فردی و جمعی منافات داشته و مرگِ اجتماعی زنان، مردان و جامعه را نیز بههمراه خواهد آورد.
علیرغم تمامی مسائل و مشکلاتی که از سوی نظام سیاسی و در رأس آن نظامهایی فاشیستی نظیر جمهوری اسلامی در تضعیف و محرومگردانیدن زنان در مشارکت موثر و حضور در عرصههای اجتماعی و سیاسی اعمال مینماید، اما تاریخ و تجارب خلقهای کرد و آذری اثبات نموده است که این خلقها خواهان تحقق دمکراسی و آزادی و نظام دمکراتیکی هستند که خود این جوامع آفرینشگر آن باشند. پتانسیل و استعداد اجتماعی در هر یک از این خلقها و بهویژه در حوزه "آزادی زن"، نمایانگر جوامعیست که در آن زنان هنوز دارای جايگاه ارزشمند و مؤثری هستند. حتی در برخی مناطق این ارزشمندی به تقدسبخشی به جایگاه اجتماعی زنان نیز منجر گشتهاست. هنوز با وجود تمامی مشکلات و مسائل اجتماعی و هویتی جامعه زنان را همچون یک ارزش اجتماعی در کسب هویت خویش میپندارد. در راستای برقراری صلح میان جوامع نیز این زنان هستند که عناصر آشتیطلبانه اجتماعی را میتوانند در زیباترین شکل جامه عملی بپوشانند. زنان آذری و زنان کرد دارای آن پتانسيل اجتماعی هستند که بتوانند در نهادينهکردن، اجرانمودن و بسترسازی ساختار دمکراتیک اجتماعی جامعهشان پیشاهنگ عملی آن باشند. واقعیتهای موجود در جامعه، بیانگرِ آن هستند که پیششرط هر کنش اجتماعی، هویت مشترک است. آگاهی از نقاط مشترک، همآوایی زنان کرد و آذری را در بسیاری از مسائل وجود خواهد آورد و این دقیقاً بهمعنای گسترش نیرو و توان زنان در میان جامعه بوده و بهنوعی میتواند مقوله سازماندهیهای اجتماعی و سیاسی را گسترش بخشد. به هر اندازه که زنان آذری و کرد در برابر سیاستهای دولت نیرومندتر گردند، دولت نیز نمیتواند برنامههای خویش را در جامعه اجرایی نماید. چرا که در این صورت دولت با مانعی به نام زن و هویت اجتماعی آفرینشگر ارزشهای اجتماعی روبرو میگردد؛ زنانی که نمیتوان تأثیرات آنان را بر جامعه و نقش معنابخشی آنان بر جامعه را نادیده گرفت. اگر دولت خواهان برافروختن آتش نفاق، دشمنی و کینهتوزی دو ملت است این وظیفه خطیر زنان ملتهای آذری و کرد را در مبارزه با این امر مضاعف میکند. چرا که تنها این زنان هستند که میتوانند در برقراری عدالت اجتماعی بدون منافع سلطهخواهانه و همگرایی سیاسی و اجتماعی بدون هدفمندی منافع ساختار مردسالارانه، اقدام نمایند. مبارزات زنان کرد و آذری مبارزهای ارزشمند در راستای تحقق دمکراسی و ساختار دمکراتیک معطوف به آن است و این میتواند در رشد و بالندگی اجتماعی و هویتی ملتهای آذری و کرد و دیگر ملتهای هویتخواه گستره ایران یک الگوی دمکراتیک باشد.