کردها و آذریها از ملتهای کهن خاورمیانه هستند که با وجود تفاوتمندیهای فرهنگی، ملی و دینیـ مذهبی قرنهاست که بهطور مسالمتآميز در کنار همديگر زندگی میکنند. نکته حائز اهمیت اینست که باوجود این همه تنوع هیچکدام از این فرهنگها بر دیگری تسلط و حاکمیت ایجاد نکرده است. بلکه این ملتها در طول تاریخ به صورت طبیعی با هم تبادل فرهنگی داشته و ارتباط اجتماعی عمیقی با هم به وجود آوردهاند. یکی از این تبادلات فرهنگی را میتوان اشاعه آیین یارسان (اهل حق) در آذربایجان دانست که ریشهای زاگرسی دارد. از طرفی مسافرت هر ساله پیروان آذری این آیین برای انجام مناسک مذهبی به شهرهای کردنشین، خود حاکی از پیوند عمیقیست که ریشه تاریخی و اعتقادی دارد. رابطه فرهنگی و تاریخی میان این خلقها در استانی مانند آذربایجان غربی به گونهایست که تفکیک کردها و آذریها را از یکدیگر دشوار میسازد.
نظام سرمایهداری از قرن نوزدهم تاکنون برای برساخت دولتـ ملت در خاورمیانه به ترویج ملیگرایی پرداخته است. به گونهای که با سیاستهای تفرقهافکنانه توسط برخی عناصر وابسته به قدرت ـ نظیر برخی از مذهبیون و نیز به اصطلاح روشنفکران ـ سعی در ایجاد و نهادینهکردن این اندیشه در جامعه داشتهاند که گویا "با وجود مرزهای ملی و یا حاکمیت سیاسی میتوان به استقلال سیاسی نیز دست یافت". این امر علاوه بر اینکه دستاوردی برای ملتهای مذکور نداشته بلکه سبب تعمیق بحران و بغرنجتر شدن مسائل اجتماعی گردید. کدورت میان ملتها، تنوعات فرهنگی و دینیـ مذهبی با گسترش این ملیخواهی گسترش یافت. در این میان آذریها و کردها نیز از این سیاستهای پلید نظام سرمایهداری جهانی مصون نماندهاند. این اختلافافکنیها از تحقیر و توهینهای اجتماعی و هویتی تا تضعیف اراده و کنش سیاسی را در برمیگیرد. همین امر سبب گردید که تحریفات عمدهای در تاریخ و نیز جنبشهای آزادیخواهی صورت گیرد. یکی از این وقایع که مورد تحریف قرار گرفته نهضت مشروطه است که بیشک از مهمترین جنبشهای اجتماعی و سیاسی در ایران بهشمار میرود. با گذشت بیش از ۱۱۰ سال از انقلاب مشروطه، شاید بتوان گفت که هیچ رویدادی سیاسی و اجتماعی در ایران به اندازه آن با جعل، تحریف و ابهام روبرو نشده است. با استناد به منابع متعدد بهویژه روزنامههای دوره مشروطه، بحثهای مجلس، گزارش سفارتخانههای انگلستان و اسناد به جا مانده از آن دوره مشهود است که جنبش مشروطه ایران سنتز فرهنگها، ملتها، ایدئولوژیها و اقشار مختلف جامعه ایران است که موجودیت هر کدام از آنها در نهضت مشروطه هویدا است.
بیشک همکاری کردها و آذریها در جنبش مشروطه یکی از همین سنتزهاست که نشان از روابط حسنه و مشترکات این دو ملت دارد. چنانچه میدانیم در محاصره تبریز، کردها به یاری مجاهدان تبریز شتافتند. در کتاب "تاریخ مشروطه ایران" نوشته مرحوم احمد کسروی، چنین آمده است: "تنها کسانی که از شهرهای ایران به یاری تبریز شتافتند، یارمحمدخان کرماشانی و یاران او بودند و تا پایان جنگهای تبریز در کنار رفقای انقلابی خود مقاومت نمودند. یارمحمدخان و یارانش در جنگهای شرامین، حکم آباد (حکماور)، آناخاتون و... دوشادوش ستارخان و باقرخان و دیگر مجاهدین جنگیدند. حتی باوجود زخمیشدن، رشادتها و قهرمانیهای فراوانی از خود نشان دادند". سوال اینجاست چرا از این سردار آزادیخواه و همراهان او که مرزهای قومیت و نژاد را درنوردیدهاند، یادی نمیشود و در گمنامی به سر میبرد؟! چرا حکومت درصدد تخریب قبر اوست و و قبر او در انباری قرار دارد که قفل و زنجیر است؟! آیا حکومت خواهان واگرایی میان آذریها و کردها است و برای همین درصدد نابودکردن حلقههای پیوند دهنده این دو ملت است!
به طور کلی میتوان گفت آذریها و کردها در طول تاریخ با حفظ هویت فرهنگی خویش و ضمن احترام به تفاوتمندیهای یکدیگر، در کمال آرامش و دوستی در کنار همدیگر زیستهاند. باتوجه به پتانسیل عظیم این دو ملت جهت تغییرات در ایران که در طول تاریخ نیز شاهد آن بودیم، تشکیل جبهه دمکراتیک خلقهای ایران و همگرایی نیروهای اجتماعی آزادیخواه یک ضرورت استراتژیک در راستای دمکراتیزاسیون ایران است.
در پایان قسمتی از زندگینامه سردار یارمحمدخان کرماشانی آمده است:
یارمحمد کرماشانی فرزند میرزا محمدخان از خانهای طایفه لک زردلان پشتکوه و بلقیس خانم از طایفه لک بالوند در سال ۱۲۵۸ ه.ش در شهر کرماشان متولد شد. خواندن و نوشتن را در مکتب آموخت، در دوران نوجوانی و جوانی به ورزش باستانی روی آورد و پس از مدتی اشتغال به کار آزاد در سبزه میدان کرماشان، در توپخانه تیپ کرماشان استخدام و به درجه نائبی رسید. وی با اندیشه آزادیخواهی وارد کمیته غیرت کرماشان شد و در کنار عدهای از آزادیخواهان کرماشان به فعالیت پرداخت. هنگام برخورد مشروطهخواهان و مستبدان در کرماشان، همراه دو هزار تن از آزادیخواهان در کنسولگری انگلستان در کرماشان متحصن شد.
پس از رفع تحصن یارمحمدخان که در این کشاکشها همراه مشروطهطلبان بوده و آوازهای یافته بود، در دعوت انجمنها به قیام عمومی مصمم میگردد به جهت مساعدت و یاریرسانیدن به مشروطهخواهان همراه برادرخواندهاش، حسینخان کلاهی عازم تهران شده و پس از رسیدن به شهر قم مطلع میشود که مجلس دوره اول با توپ قزاق روسی و ایرانی تحت امر پالکونیک لیاخوف از میان رفته و سرکردگان مشروطه دستگیر و یا کشته شدهاند و گروهی نیز مخفی و متواری گردیدهاند. لذا پس از ورود به تهران و تماس با آزادیخواهانی که در سفارت انگلیس متحصن هستند با راهنمایی و توصیهی آنان جهت همکاری با ستارخان عازم تبریز میگردد. احمد کسروی در کتاب تاریخ مشروطه ایران مینویسد: "تنها کسانی که از شهرهای ایران به یاری تبریز آمدند یارمحمدخان کرمانشاهی و همراهان او بودند، در آن روزها که مجلس به همه شهرها تلگراف فرستاده، یاوری میطلبید با یک برادر خوانده و یک دوست که نامهای هر دو حسین خان بود تفنگ و اسب خریدند و آهنگ تهران کردند که به یاری دارالشورا برسند. ولی چون به قم رسیدند در آنجا از به توپ بستن مجلس آگاه شدند. با سختی از بیراهه خود را به تبریز رساندند. یار محمدخان و همرهان او هنگامی که به تبریز رسیدند شهر در محاصرهی اردوی دولتی بود و لیکن راههای ورود به شهر مسدود و در اختیار نیروهای استبداد قرار گرفته بود. این بود که او و یارانش به قوای ملی پیوسته و در جرگه مدافعین تبریز و یاران ستارخان درمیآیند.
محاصره تبریز اولین نبردی بود که یارمحمدخان در آن شرکت داشت. اردوکشی به مراغه و جنگ شرامین نیز از جنگهای دیگریست که در ذیقعده ۱۳۲۶ ه.ق روی داد. مجاهدان در این نبرد شکست خوردند و یارمحمدخان و حسینخان توانستند از مهلکه نجات یابند و به تبریز برسند. یارمحمدخان در ۲۱ محرم ۱۳۲۷ ه.ق در جنگ مجاهدان با مستبدان شرکت کرد و در حالی که سردستگی جمعی از آزادیخواهان را داشت، به اردوگاه شجاعالدوله حمله کرد و تلفاتی به دشمن وارد کرد. یارمحمدخان در ماه صفر ۱۳۲۷ ه.ق در جنگ حکمآباد شرکت داشت و در این نبرد شجاعت و لیاقت از خود نشان داد و از سوی انجمن ایالتی مورد تقدیر قرار گرفت. در جنگ، آناخاتون از ناحیه پا زخمی شد، ولی جنگ به سود آزادیخواهان خاتمه یافت. در ۷ ربیع الاول ۱۳۲۸ ه.ق و پس از سرکوب مستبدان و استقرار مشروطه، بههمراه ستارخان و باقرخان و صد سوار دیگر به تهران آمد.
پس از استقرار مشروطه اختلاف بینشهای سیاسی منجر به پیدایش احزاب مختلف شد که مهمترین آنها حزب دمکرات و اعتدالیون بود. ستارخان به اعتدالیون نزدیک شد و یارمحمدخان کرماشانی به دمکراتها پیوست.
در آغاز سال ۱۲۹۰ ش. سپهدار به سمت رئیس الوزرا منصوب شد که از اعتدالیون بود. وی ابتدا به کینهجویی از حیدرعمو اوغلو و یارمحمدخان برخاست. از اینرو شب اول فروردین ۱۲۹۰ ش. یارمحمدخان به دستور وی بازداشت شد. پس از دو هفته روز ۱۳ فروردین ۱۲۹۰ ش. از تهران تبعید شد و قصد داشتند او را از طریق کرماشان به عراق اعزام نمایند. در کرماشان مردم به هواداری از وی برخاستند و او را آزاد کردند. سپس انجمن ولایتی و مردم طی تلگرافهای بسیار، اقامت یارمحمد خان در کرماشان را خواستار شدند و دولت ناچار آن را پذیرفت.
کشته شدن یارمحمدخان توسط عوامل عبدالحسین میرزا فرمانفرما حاکم کرمانشاه و عامل حکومت مرکزی در ۱۳ مهر ۱۲۹۱ ه.ش:
ساعت حدود ۱۰ صبح یارمحمدخان زیر سقف پوشیده بازار کلوچهپزها مشغول رایزنی برای حمله نهایی بود که تیری از یکی از سوراخهای سقف بازار شلیک شد و یکی از همراهان سردار به زمین افتاد. یارمحمد خان برای ردیابی مسیر گلوله سرش را بالا آورد و تیر دوم به صورت او شلیک شد و وی را کشت.
جنازه وی در گورستان قدیمی شهر کرماشان دفن شد. اکنون این گورستان ویران گشته اما قبر سردار یارمحمدخان کرماشانی در انبار اداره نقلیه بهداری در خیابان نقلیه شهر کرماشان باقی مانده است.