سرزمینی از هزاره‌های رنگین | گلاویژ اَورین

اینکه همه‌ ما بدین نتیجه برسیم که می‌توانیم باهم و در کنار هم، بدون وجود حصارهایی که ما را در حالی که در کنار هم هستیم فرسخ‌ها از هم دور کند، و اینکه به این قناعت فکری برسیم که مرزها چیزی جز اسباب سرگرمی زورگویان این سده...

اینکه همه‌ ما بدین نتیجه برسیم که می‌توانیم باهم و در کنار هم، بدون وجود حصارهایی که ما را در حالی که در کنار هم هستیم فرسخ‌ها از هم دور کند، و اینکه به این قناعت فکری برسیم که مرزها چیزی جز اسباب سرگرمی زورگویان این سده و سده‌های پیشین نیستند، درک آزادی‌ست. رسیدن به این شیوه‌ ارزیابی و تحلیل از یکدیگر به نوعی رسیدن به فهم و درک از مفهوم دمکراسی‌ یا به بیانی دیگر درک اجتماعی از آزاد‌ی‌ست. آزادی زمانی معنای واقعی خود خواهد بود که ما به اندازه‌ای که آزادی را برای خود می‌خواهیم و در پی آن هستیم که به آن برسیم، ناگزیریم که به همان اندازه آن را نیز درک نماییم و به همان اندازه و حتی بیشتر از آن برای دیگران هم بخواهیم و فرصت درک آن را برای دیگران نیز فراهم آوریم. دولت‌ـ ملت‌ها با زیر پای گذاشتن این دریافت از مفهوم آزادی و حقوق همزیستی آزاد خلق‌ها، پله‌پله تا عرش پوشالی خدا‌گونگی رسیده‌اند. به بهای نابودی همزیستی آزاد، دولت در هر سده‌ای اَشکال متفاوتی به خود گرفته و تا به امروز تداوم یافته است. در ازای به بردگی‌کشاندن خلق‌ها و مهم‌تر از همه زنان، نظام مردسالاری از رگ زندگی این جوامع، خون مکیده و پایه‌های خود را تحکیم بخشیده است. اگر نگاهی ژرف‌تر به شکل‌گیری دولت‌ها در طول تاریخ بیاندازیم، خواهیم دید که دولت در واقع پدیده‌ای فراگیر در مقابل ملت است. با به‌وجود‌ آمدن پایه‌های اساسی دولت از جمله دینِ مشترک، مرزِ مشترک، پرچمِ مشترک و ملتِ مشترک به هیچ وجه به هویت اصلی خویش دست نیافته‌اند. برعکس چیزی به نام دین، مرز، پرچم و ملتی مشترک وجود ندارد. این سفسطه‌ای بیش نمی‌باشد که سالیان سال دولت‌ها برای بقای خویش پشت نقاب‌هایی دروغین به خوردِ جوامع داده‌اند. ملت‌ها هیچ وقت با دولت‌ها به آزادی نرسیده‌اند، چون دولت‌ها بر مبنای محدود نمودن آزادی‌های جوامع بنیانگذاری شده‌اند.

 

دولت تنها شکلی از مدیریت و حکمرانی می‌باشد. این شیوه نه تنها شیوه‌ مدیریت جوامع نیست بلکه دولت‌مردها همانطور که از نام آن هم مشخص است، نظامی مردسالار است که جوامع را هر چه بیشتر به سوی طبقاتی شدن سوق می‌دهد. به بیانی دیگر شکافی عظیم میان جوامع ایجاد می‌کند. این حرفه و شیوه‌ مدیریت و حکمرانی دولت‌ها‌ست. هنرِ نهادینه‌شده در جوهره‌ دولت، حکمرانی به شیوه‌ زور است. به‌همین سبب نمی‌توان گفت که دولت‌ها نمایند‌ی راستین اقشار مختلف جامعه هستند. ملت‌ها پیش از ایجاد دولت‌ها نیز وجود داشته و ملت بوده‌اند. نمی‌توان گفت که وجود دولت، شرطِ وجود ملت‌ها نیز هست. بدون وجود دولت، خلق‌ها و جوامع در کنار همدیگر با تفاوت‌مندی‌ها و خصائل‌شان توانسته‌اند، به فهم و درک زیستنِ مسالمت‌آمیز دست یابند. دولت‌ها با هدف استعمار و تحکیم بر جامعه و در یک بازی زبانی با مفاهیمی همچون دمکراسی و آزادی در تلاش‌اند که شیوه‌ حکمرانی خود را مشروع جلوه دهند. برای قبولاندن تحکم خود، نه تنها از شیوه‌هایی بر اساس زور بلکه با متدی بسیار عوام‌فریبانه مفاهیمی همچون ملت، مرز و پرچم مشترک را در چارچوبی تنگ‌نظرانه تحت نام ملی‌گرایی آن‌چنان تقدس بخشیده‌اند که نادیده‌انگاشتن مضمون و محتوای وجودی و هویت همان ملت‌ها و یا بینش‌ها و نگرش‌های اعتقادی و عملی دیگر را امری موجه و مشروع به شمار می‌آورند.

 

ایران همانند بسیاری از دولت‌ـ ملت‌های موجود در خاورمیانه همواره برای حکمرانی بر تمامی هویت‌های اجتماعی و یا گروهای قومی و مذهبی مختلف در سراسر قلمرو اقتدار خویش از شیوه‌ها و ترفندهایی متفاوت استفاده کرده است. دولت ترکیه سال‌ها موجودیت کردها را انکار کرده و همچنان نیز بر این امر اصرار می‌ورزد. ملی‌گرایی تُرک ضربه‌ عظیمی بر پیکر اجتماعی ملت‌های مختلف در ترکیه زد‌ه است. رژیم هم‌گام با سیاست‌های نسل‌کشی فرهنگی و اجتماعی، اقدام به نسل‌کشی‌های بزرگی نظیر نسل‌کشی فیزیکی یک میلیون ارامنه و یا کردهای علوی شهر درسیم و یا قتل‌عام‌های سراسری باکور کردستان نموده‌است. با گذشت سال‌های متمادی از این نسل‌کشی‌ها و گسترش میل آزادی‌خواهی و مبارزه‌ کردها هنوز هم تمامی اتنیک‌های فرهنگی و اجتماعی در سراسر ترکیه همچنان در معرض خطر نسل‌کشی قرار دارند. شدت سرکوب مبارزه‌ حق طلبانه‌ کردها نشان از وجود و تداوم ذهنیت ملی‌گرایی حاکمان ترک می‌باشد.

 

دولت ایران هرچند نتوانسته به مانند نمونه‌ دولت فاشیست ترکیه خلق‌های ایران را سرکوب نماید یا همچون ترک‌ها نسل‌کشی‌‌هایی این چنین را انجام دهد، اما شدت سیاست‌های سرکوب‌گرانه‌ این رژیم نیز از بارزترین نمونه‌های نسل‌کشی‌های فرهنگی و اجتماعی در طول تاریخ است. حتی می‌توان گفت که نوع رویکرد سیاسی و نگرش دولت ایران به موضوع ملت‌های درون جغرافیای ایران بسیار عمیق‌تر از سیاست‌های نسل‌کشی دولت ترکیه، هویت‌های ایرانی را با خطر نابودی مواجه ساخته‌‌است. اگر ترکیه در قانون اساسی خویش نامی از وجود ملت‌های دیگر نمی‌برد و تنها ترک‌ها را به عنوان شهروندان کشور ترکیه معرفی می‌نماید، در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و در موادی از بندهای مشخص از قانون اساسی از حق و حقوق دیگر ملیت‌های ایران نام برده که مثلاً می‌بایست حقوق و آزاد‌ی‌های آنان محترم شمرده ‌شود. اما در عملکرد این دولت عکس آنچه که گنجانده می‌شود، نهادینه می‌گردد. در واقع رویکرد هر دو رژیم پایمال‌کردن حقوق و آزادی‌هایی‌ست که بنیاد شاکله‌بندی سیاسی و ساختاری خود را در پایمال‌نمودن آن بنا نهاده‌اند. برای حکمرانی بر خلق‌ها در وهله‌ اول بایستی سیاستی برگزینند که ملت‌ها را به جان هم بیاندازند. گوناگونی و تفاوت‌های فرهنگی، اجتماعی را دستاویزی برای نفاق، تفرقه‌افکنی و اختلافات هویتی ملت‌ها قرار داده و از رهگذر این تفرقه و اختلاف سیاست‌های جامعه‌ستیزانه‌ خویش را اعمال می‌نمایند. اینکه ملتی برتر و ملت‌های دیگر در سطحی پائین‌تر از آن قرار دارند، سنت دیرین دولت‌ها در طول تاریخ بوده است. دولت ایران هر چند ادعا نماید که به حقوق تمامی ملت‌ها احترام می‌گذارد، ولی تحمیل و برتری وجود یک ملت بر دیگر ملت‌ها را به‌عنوان سیاست بارز و تبعیض‌آمیز رژیم خویش می‌داند. ناسیونالیسمِ فارس، پدیده‌ای‌ست که سعی دارد تمامی ایران را در چارچوب تک‌ملت بازتعریف نموده و دولت هر چه بیشتر بر جامعه کنترل و احاطه داشته باشد. کردها، آذری‌ها، بلوچ‌ها، عرب‌ها و ترکمن‌ها و دیگر ملت‌های ایرانی برحسب سیاست تک‌گرایی، به هرکدام‌شان نقشی داده شده است. تبعید و کوچانیدن اجباری و تغییر دموگرافیک از سیاست‌هایی بوده که دولت‌ـ مردهای ایران همواره علیه این هویت‌ها بکار گرفته‌اند. با راهکارهایی متفاوت ملت‌ها را علیه همدیگر شورانیده و از این وضعیت و خلاء هویتی بیشترین استفاده را برده‌است. در حالی که خلق‌های ایران سال‌های متمادی بر مبنای همزیستی، بدون هیچ تبعیض و یا بروز تحقیر هویتی نسبت به همدیگر در کنار یکدیگر با حساسیت و مسئولیت پذیری اجتماعی با هم و در کنار هم زیسته‌اند، هم‌اکنون در وضعیتی بغرنج و با سطح اختلافات شدید سیاسی و اجتماعی در راستای سیاست‌های نظام جمهوری اسلامی قرار گرفته‌اند. در ادیان و باور‌داشت‌های مقدس میترائیسم و زرتشتی، مانوی و مزدکی این حس مسئولیت‌پذیری به طور بسیار بارز، فرهنگ خلق‌های ایران را شکل داده است. به‌همین علت تمایزات فکری، فرهنگی و اجتماعی هیچ‌گاه آنها را از هم دور نکرده و یا جامعه‌ای را برتر از دیگری ندانسته‌است. حتی پیوندهای خانوادگی‌ـ عشیره‌ای میان ملت‌های ایران به‌ویژه آن‌ها که در یک جغرافیای مشترک زندگی می‌کنند، بسیار مستحکم‌تر بوده است. اتحاد و همبستگی میان خلق‌ها و پیوند مستحکم میان آن‌ها به منزله‌ تضعیف پایه‌ دولت‌های سلطه‌گر و حاکمیت‌های زورگور بوده و همین امر موجب گشته که نفاق میان ملت‌ها به سیاستی بنیادین در تداوم حاکمیت سیاسی دولت‌ها مبدل گردد. ایران بستر و خاستگاه تنوعات و تکثرات اتنیکی، ادیان و مذاهب است. این خصلت و ویژگی، بستری برای همزیستی دمکراتیک بوده و به همان اندازه نیز بستری مناسب برای به انحراف‌کشاندن آن در گسترش ملی‌گرایی و فاشیسم می‌باشد. سیاست رژیم‌های اقتدارگرا در راستای گسترش اقتدار و بر مهیا‌ نمودن چنین بستری متمرکز می‌شود.

 

دو خلق آذری و کرد سالیان مدیدی است که علیرغم تفاوت‌مندی‌ها و تمایزات فرهنگی و اجتماعی، عناصر ارزشمند اجتماعی را احیا نموده، همسایگی و همزیستی احترام‌‌آمیز را با مناسب‌ترین شیوه به جای آورده‌اند. دو خلق دارای پیشینه‌ مبارزات آزادی‌خواهی بوده و حتی بارها در کنار همدیگر و در یک سنگر، به مبارزه‌ مشترک اقدام‌ نموده‌اند. پیوند‌های تاریخی و مشترکات فرهنگی میان خلق‌های آذری و کرد محدود به عناصر زیستی یا مجاورت و مراودات اجتماعی نیست بلکه مطالبات مشترک سیاسی و نیز برخوردار گشتن از کنش هویت‌مند سیاسی در طول تاریخ سیاسی ایران و مشارکت و تاثیرات عمیق آنان در روند سیاست‌ورزی ایرانی از این دو ملت ملت‌های هویت‌مند سیاسی ساخته است.

 

پس از قدرت‌گیری دوباره‌ اصول‌گرایان در ساختار دولت‌ جمهوری اسلامی و از زمان دوره‌ دولت احمدی‌نژاد و تا به امروز، سیاست‌هایی پلید جهت احیا و بازتعریف احساسات ملی‌گرایی هم در میان کردها و هم در میان آذری‌ها اعمال شده‌است. با تحریک حس ملی‌‌گرایی، رژیم ایران سعی دارد ناسیونالیسم آذری را راهی برای سرکوب مبارزه‌ آزادی‌خواهی کردها بکار بگیرد و در سایه‌ شوم همین ناسیونالیسم و به تقلید از ملی‌گرایی ترک و عرب با توهم اینکه کردها و آذری‌ها را به اشکالی مختلف در نقطه‌ مقابل و مخالف هم قرار دهند تا بدین شیوه هر دو ملت و هر دو کنش سیاسی و آزاد‌ی‌خواهی را تحت کنترل و احاطه‌ی خویش درآوردند. به‌عنوان مثال در شهرهایی چون اورمیه، خوی، نقده و تکاب که ترکیب جمعیتی کردها و آذری‌ها بیشتر است، نفاق و تفرقه‌افکنی که از سوی نظام به صورت سامان‌مند و از پیش تعیین‌شده مدیریت می‌شود، ابعادی خطرناک به خود می‌گیرد. این در حالی است که خود ایران یکی از حاکمیت‌هایی است که در بحران و جنگ موجود در خاورمیانه نقشی اساسی در گسترش جنگ مذهبی دارد و خود در شدیدترین حالت این بحران قرار دارد. برخورداری از ذهنیتی که مطابق آن استانی همچون آذربایجان‌غربی، می‌بایست با نقاب دفاع و پاسداری از زبان و فرهنگ آذری، سیاست انکار کردها و دیگر هویت‌های اجتماعی موجود در این استان را اعمال نماید. آنچه برای خلق‌ها ارزش و اهمیت دارد، زندگی یکسان و عدالت‌آمیز به دور از کینه‌توزی، تعصب‌گرایی و اختلاف دائمی است. در حالی که رژیم با اصرار می‌خواهد شهری هم‌چون اورمیه را که گهواره‌ تمدنی تاریخی‌ست و تا به امروز بسیاری از عناصر هویتی خلق‌ها و ادیان را در آغوش گرفته، به‌عنوان تنها شهر آذری‌ها قلمداد نماید، نه ناشی از ارزش‌گذاری و احترام اجتماعی به خلق آذری‌ بلکه هدف تغییر دموگرافی شهر و منطقه، تعمیق و تحریک احساسات ناسیونالیستی و ناسیونالیسم آذری‌ست. این نوع رویکرد سیاسی رژیم، نه تنها حس ناسیونالیستی آذری‌ها را تحریک می‌نماید، بلکه به‌همان اندازه نیز ناسیونالیسم کردی را در میان خلق کرد و دیگر هویت‌های اجتماعی تعمیق بخشیده، اختلاف و واگرایی هویتی نیز سبب می‌گردد که سیاست‌های رژیم به عنوان یگانه گزینه و راهکار توجیه نظری و عملی یابد. شهر اورمیه و یا بیشتر شهرهایی که دارای ترکیب ملیتی غنی‌تر و تکثرات هویتی متفاوت‌تری هستند، نمی‌تواند تنها شهر یا خاستگاه مختص به یک ملت به‌شمار آید. اورمیه یا هر شهر دیگری که دارای چنین ترکیب غنی‌ای می‌باشند نیز به‌همین ترتیب امکان و فرصت توسعه‌ اجتماعی و دمکراتیک را دارند. در تمامی نظام‌های دمکراتیک، کنفدرال و یا فدرال همین امر موجب غنا و نیز توسعه‌ دمکراتیک و هویت‌مند خود آن جوامع و نیز امکانی عملی برای دیگر جوامع را نیز فراهم می‌آورد. درک صحیح از همزیستی برابر و عدالت‌محور خلق‌ها راه را بر پیشرفت‌‌ها و توسعه‌ فرهنگی و اجتماعی باز خواهد کرد. در غیر این‌صورت ادیان و ملیت‌های مختلف و هویت‌های موجود در یک جغرافیا، همواره در جنگ و کشمکش دائمی با یکدیگر به سر خواهند برد.

 

کردها و آذری‌ها با تکیه بر مبادی و پرنسیب‌های دمکراتیک و ساختار آن ـ که از رهگذر تلاش برای برساخت ملتِ دمکراتیک و سرمشق قراردادن تاریخِ مقاومت و مبارزه‌ خویش پدید‌ می‌آید ـ می‌توانند پیشاهنگ همزیستی دمکراتیک و همبستگی هویتی دیگر خلق‌های ایرانی گردند. رسالتی تاریخی و در عین حال اندیشه و عملِ مسئولیت‌پذیرانه‌ اخلاقی‌ـ اجتماعی که در میانه‌ بحران هویتی در ایران و در مرحله‌ نوزایی خاورمیانه، می‌تواند مبدأ تحول دمکراتیک گردد. دو خلق به همان اندازه که در برابر تاریخ خویش رسالت و مسئولیت اخلاقی و اجتماعی دارند، با همبستگی دمکراتیک نیز رسالت خویش در برابر گسترش هیولاوار نظام‌های الیگارشیک، دیکتاتور و فاشیست که بر مبانی ملی‌گرایی بنیان نهاده شده‌اند را به‌جای ‌می‌آورند. ملت‌هایی که یکسانی و برابری را سرمشق خویش قرار دهند و به آن ایمان و اعتقادی راسخ داشته باشند، بی‌گمان معنای واقعی آزادی و دمکراسی را نیز درک خواهند کرد. ساختار ملت دمکراتیک، درک اجتماعی و رسالت‌مند از شیو‌ه‌ سیاست‌ورزی و خرد جمعی آگاهانه در اهمیت به تعیین سرنوشت یک ملت توسط خود آن ملت است. بن‌بست ساختاری و سیاسی نظام سرمایه‌داری که در بحران و جنگ خانمان‌سوز خاورمیانه به وضوح مشاهده‌ می‌گردد، نمود بارز شکست پروژه‌های سلطه‌گرانه‌ این نظام و دولت‌ـ ملت‌های منتج از آن است. با برخورداری از نگرش دمکراتیک و نیز لزوم شناخت و مبارزه با سیاست‌های نظام فاشیستی ایران در نسل‌کشی فرهنگی هویت‌های پویای اجتماعی و کنش‌مند سیاسی همچون آذری و کرد می‌توان به افقی از آینده‌ای دمکراتیک و همزیستی هویت‌مداری امیدوار بود که از رهگذر این مبارزه نمود می‌یابد.