تصویر

کاراسو: رفیق فواد نقش مهمی در زمینه معنادهی به سازمانی بودن ایفا کرد

مصطفی کاراسو، یکی از پیشاهنگان جنبش آپویی، درباره رفاقت ۵۲ ساله‌ خود با علی حیدر کایتان صحبت کرد و گفت: «نقش رفیق فواد برای تقویت سازمان و درک رهبری، بسیار عظیم بود.»

مصطفی کاراسو، عضو شورای اجرایی کنفدرالیسم جوامع کوردستان (ک‌ج‌ک)، درباره علی حیدر کایتان، یکی از بنیانگذاران حزب کارگران کوردستان (پ‌ک‌ک)، صحبت کرد.

پیش از آنکه درباره نخستین دیدارم با رفیق فواد صحبت کنم، باری دیگر با احترام و امتنان یاد رفیق فواد را گرامی می‌دارم. می‌‌خواهم اینجا اعلام کنم که من همواره به مبارزه‌‌ای که وی حدود پنجاه سال بر اساس پایبندی به رهبر آپو انجام داد، پایبند خواهم بود و مبارزه سازمانی و تلاشی را که وی در این مبارزه انجام داد، الگوی خود قرار خواهم داد.

همانگونه که رفیق فواد بر همه ما دِین دارد، من نیز مدیون وی هستم. از این نظر رفیق فواد نزد ما جایگاه مهمی دارد. برای من جایگاه وی فراتر از این‌ها است. من تلاش می‌کنم شایسته رفیق فواد باشم. ما برای تحقق امید و اهداف وی، به وظایف خود عمل کرده و بدون تردید به آن عمل خواهیم کرد. همانگونه که به تمامی شهدای خود قول داده‌ایم که این مبارزه را تداوم بخشیم، با شهادت رفیق فواد مسئولیت ما سنگین‌تر شد.

اولین آشنایی

با شهادت خود به ما پیام «ما مبارزه را به پیروزی خواهیم رساند» را داد. وی بر اساس خط مشی رهبری، بدون آنکه از پایبندی به رهبری غفلت ورزد، پیام به پیروزی رساندن مبارزه را داد. بر اساس احترام به یاد و خاطره شهدا در شخص رفیق فواد، قطعا امیدهای وی را محقق خواهیم کرد. در این راستا، اینجا با رفیق فواد عهد می‌بندم. قول می‌دهم که در طول زندگی خود، الزامات این عهد را فراهم کنم و به همین دلیل باری دیگر به رفیق فواد قول می‌دهم.

من اولین بار سال نخست تحصیل در دانشکده علوم سیاسی با رفیق فواد آشنا شدم. سال ۱۹۷۲ در دانشکده علوم سیاسی آنکارا ثبت‌نام کردم. رفیق فواد نیز آن زمان دانشجوی سال اول بود. البته رفیق فواد یک سال پیشتر همراه رهبری در دانشکده علوم سیاسی ثبت‌نام کرده بود.

رهبری پس از آزادی از زندان، با وجود آنکه هفت ماه زندانی بود، در امتحانات شرکت کرد و قبول شد. اما رفیق فواد موفق به گذراندن امتحانات نشده و در همان کلاس مانده بود. آن زمان به دلیل اینکه انقلابیون به درس و تحصیل چندان توجهی نمی‌کردند، مشخص است که رفیق فواد نیز خیلی به درس اهمیت نمی‌داد و به همین دلیل آن سال قبول نشد.

به دلیل آنکه رفیق فواد، رفیقی با سطح بالایی از درک و معنادهی بود، اگر کمی برای آن اهمیت قائل می‌شد، بدون شک آن کلاس را هم با موفقیت پشت سر می‌گذاشت. اما رفیق فواد در سال‌های سخت مصادف با ۱۲ مارس، چندان توجهی به تحصیل خود نشان نداد و به همین دلیل قبول نشد و به این ترتیب ما همکلاسی شدیم. شاید هم قبول نشدن وی به نوعی خوش‌شانسی من بود. در پایان سال ۱۹۷۲ با وی آشنا شدم. رفاقت ما تا زمان شهادتش در ۳ جولای ۲۰۱۸، ادامه داشت.

بدون شک بار اولی که با رفیق فواد آشنا شدم، آپویی نبودم و از سطح رابطه وی با رهبری اطلاعی نداشتم. بعدها فهمیدم که رفاقت وی با رهبر آپو در سال‌ تحصیلی ۱۹۷۱-۱۹۷۲ و همکلاسی شدن‌شان آغاز شده بود. آن زمان با یکدیگر آشنا شده بودند. البته وقتی با رفیق فواد آشنا شدم، از افکار وی اطلاعی نداشتم. او را به عنوان یک انقلابی می‌شناختم. آن زمان من نیز نوعی انقلابی در معنای عامیانه آن بودم. البته من به دنیز گَزمیش و سازمان آنان THKO گرایش داشتم. حسین اینان در روستا همسایه ما بود. شهادت وی بر ما تاثیر گذاشته بود. در واقع اجداد ما نیز پیشتر در روستای حسین اینان سکونت داشتند. آن‌ها آنجا مشغول کار کشاورزی بودند. به دلیل آنکه حسین اینان متعلق به چنین فضایی بود، از نزدیک بر من تاثیر گذاشته بود. به همین دلیل به THKO گرایش داشتم.

'در روابط خود نرم بود'

همیشه با رفیق فواد ارتباط داشتیم. از همان روزی که با وی آشنا شدم، نسبت به رفیق فواد محبت و احترام داشتم. رفیق فواد در روابط خود بسیار نرم و لطیف بود. وی در واقع شبیه یک درویش بود. روابط انسانی وی بسیار احترام‌آمیز بود. با همه با احترام رفتار می‌کرد. این مسئله نیز بر من اثر گذاشته بود. ما عضو یک سازمان نبودیم و در یک سازمان حضور نداشتیم. اما در واقع در قبال یکدیگر احترام و محبت داشتیم.

آن زمان رفیق فواد صرفا با رهبر آپو در ارتباط بود، اما من نمی‌دانستم. در طرف ما گروهی به نام «Aktancilar» وجود داشت که نزد همه گروه‌های سیاسی آنکارا شناخته شده بود. رفیق فواد در ابتدا بیشتر با آنان همسو بود. بعدها متوجه شدم که با آنان ملاقات می‌کند و به کار با آنان ادامه می‌دهد. آنان نیز افرادی انقلابی و مبارز بودند. مبارزه و انقلابیگری آنان بر رفیق فواد نیز تاثیر گذاشت. رفیق فواد آن زمان با آنان بود. به من می‌گفت که صرفا با آنان ارتباط دارد، اما بعدها متوجه شدم که با آنان رفاقت هم  دارد.

'از یک روحیه مبارز برخوردار بود'

رفیق فواد بعدها نیز به رفاقت خود با آنان ادامه داد. من همواره با احترام و محبت با وی رفتار کردم. رفیق فواد در این شرایط سخت از یک روحیه مبارز برخوردار بود. موضعی انقلابی داشت. از روحیه مبارز و موضعی قاطع برخوردار بود. در واقع به دلیل این خصیصه‌های رفیق فواد، همه برای وی احترام قائل بودند. حتی در آن زمان نیز رفیق فواد ایستاری قاطع، محترمانه و جدی داشت. این ایستار و منش بر همه تاثیر می‌گذاشت. در عین‌حال بسیار نرم‌خو و محترم بود. به همین دلیل اطرافیان تحت تاثیر وی قرار می‌گرفتند. آشنایی ما با رفیق فواد به این ترتیب آغاز شد.

اما بعدها متوجه شدم که وی از گروه آپویی‌ها است. وی در گرایش من به گروه آپویی تاثیر داشت. نه تنها رفیق فواد، بلکه رفقای دیگری نیز از درسیم آنجا بودند و من با آنان نیز در ارتباط بودم. مشخص بود که عضو گروه آپویی‌ها هستند. طی این چند سال به دلیل روابطم با رفیق فواد و به دلیل اینکه وی اهل درسیم بود، گرایش من به این جنبش شکل گرفت.

در واقع او یکی از شش نفری بود که در نشست سد چوبوک حضور داشتند. او نیز در واقع علاقه زیادی به من داشت. وی نرم‌خو و در روابطش با افراد، خوب بود. بدون شک وی در ورود من به گروه تاثیر مهمی داشت. اما من می‌گویم که پس از پیوستن من به گروه، برای مدتی حدودا یک ساله رفت و یا شاید او درس و تحصیل خود را ترجیح داد.

اما این مسئله نیز وجود دارد. ارتباط من با رفیق فواد بر پیوستن من به گروه نیز تاثیر داشت. غیرمستقیم بود، تاثیر یکی دیگر از رفقا کمی بیشتر بود. نسبت به روابط رفیق فواد نوعی تمایل در من نیز ایجاد شده بود. آن رفیق دیگر کمی مُصر بود. این مسئله به این دلیل بود که روابط من با وی قدری صمیمی‌تر بود. او در خوابگاه بود و ارتباط ما نزدیک‌تر بود. رفیق فواد در خوابگاه نبود و به نظر من به همین دلیل آن رفیق دیگر روابط نزدیک‌تری با من ایجاد کرده بود.

ارتباط ما با رفیق فواد که از سال ۱۹۷۲ آغاز شد-بعدها در دوران تحصیل آپویی شدم، در اواخر ۱۹۷۴ و اوایل ۱۹۷۵- آن زمان بیشتر تقویت شد. منزلی که برای نخستین بار آنجا با رهبری دیدار کردم، همان منزلی بود که رفیق فواد آنجا زندگی می‌کرد. من اولین دیدارم را در آیرانجی سفلی در آنکارا انجام دادم. وقتی با رهبر آپو صحبت کردم، برای سازمان، رهبر آپو و گروه آپویی‌ها، سوگند یاد کردم. من گفتم 'تمام، من از این به بعد با شما خواهم بود. '

رفیق فواد و رفیق جمعه آنجا حضور داشتند. وقتی به آنجا رفتم، رفیق عباس نیز آنجا حضور داشت. پس از اینکه رهبری صحبت کرد، دیگر رفقا نیز با من صحبت کردند. پس از آن ارتباط ما مستحکم‌تر شد. بعد از آن ارتباط من و رفیق فواد بسیار گسترده شد. ما در یک دانشکده بوده، آپویی بودیم و تقریبا هر روز در زمان‌های مختلف با یکدیگر وقت می‌گذراندیم.

ارتباط ما از آن زمان تا به امروز ادامه دارد. به دلیل این آشنایی می‌توانم بگویم: به دلیل آنکه اینگونه بر گرایش من به سوی جنبش تاثیر گذاشت، من را با جنبش آشنا کرد و بر پیوستن من به جنبش تاثیر داشت، باری دیگر تشکر و قدردانی خود را از وی اعلام می‌کنم. بدون شک ایستار و شخصیت انقلابی وی در پیوستن من به گروه تاثیر داشت. البته عوامل دیگری نیز وجود داشتند، اما می‌توانم بگویم که آشنایی من با رفیق فواد و حضور وی در این گروه نقش بزرگی در ملحق شدن من به گروه ایفا کرد. آشنایی اولیه و ارتباط ما اینگونه ایجاد شد و از آن روز تا زمان شهادت وی ادامه داشت.

'بر زندگی انقلابی و انقلابیون تاثیر داشت'

رفیق فواد یکی از انقلابیونی است که در توسعه مبارزات پس از ۱۲ مارس در آنکارا و تمامی ترکیه نقش بزرگی داشت. این دوران، دوران حساسی بود. در دوران پایان یافتن حکومت خشن پس از ۱۲ مارس، در گذار به دورانی جدید که مبارزات جوانان انقلابی گسترش می‌یافت و جوانان به صورت گسترده به انقلاب می‌پیوستند، رفیق فواد یک انقلابی ارجمند بود.

وی بر زندگی انقلابی و بر انقلابیون اثر می‌گذاشت، در توسعه مبارزات انقلابی نقش بسیار بزرگی داشت. ایستار وی به این شکل بود. این دوران بسیار مهم است. انقلابی بودن در سال‌های ۱۹۷۲، ۱۹۷۳ و ۱۹۷۴، بسیار مهم بود. این دوره مبارزاتی انقلابی و سیاسی را رقم زد که بعدها در ترکیه گسترش یافت. رفیق فواد نیز در میان این انقلابیون بود.

رفیق فواد هم در گسترش مبارزات انقلابی به صورت کلی دارای نقش بود و هم در ارتقای انقلابیگری در آنکارا و ترکیه نقش داشت. یکی از رفقایی بود که با ایستار خود تاثیری واضح و قطعی داشت. زیرا اگر در سال ۱۹۷۲ انقلابیونی که از دنیز، ماهیر و ابراهیم و ایستار انقلابی آنان صیانت کردند، نبودند، این همه جوان در سال‌های ۷۳، ۷۴ و ۷۵ به مبارزات در ترکیه ملحق نمی‌شدند. از این نظر وی یکی از انقلابیونی بود که از این شهادت‌ها صیانت کرد.

وقتی دنیز، حسین و یوسف اعدام شدند، رهبر آپو در مقابل این اعدام‌ها گفت: 'من به آنان پایبند خواهم ماند و مبارزات آنان را گسترش خواهم داد. وقتی این مبارزه را گسترش دادم، به نحوی مبارزه خواهم کرد که هیچگاه نابود نشود. 'رهبر آپو پس از اینکه این قول را داد و بیرون رفت، از این انقلابیون حمایت کرد، رفیق فواد نیز آن زمان در سال‌های ۱۹۷۱-۱۹۷۲ در دانشکده علوم سیاسی بود.

سال‌های ۱۹۷۱ و ۱۹۷۲ در عین‌حال مقطعی است که دنیز اعدام شد، ماهیر به قتل رسید، در ۱۲ مارس حملاتی علیه انقلابیون انجام شد. مقطعی است که جنبش انقلابی ضربه بزرگی دریافت کرد. در این دوران رفیق فواد و رفقایی که در مبارزات حضور داشتند، در گسترش جنبش انقلابی در آنکارا و سراسر ترکیه نقش ایفا کردند.

انقلابیگری را به بخشی از زندگی خود تبدیل کرده بود

نقش رفیق فواد در جنبش آپویی را می‌توان در چند سطح بیان کرد. یک انقلابی جدی و قاطع بود، یک فرد انقلابی که  انقلابی بودن را کاملا به بخشی از زندگی خود تبدیل کرده بود. از این نظر دارای ویژگی‌هایی بود که به بهترین نحو شخصیت گروه آپویی را نمایندگی می‌کرد. در نشست سد چوبوک حضور داشت. یکی از شش عضو اولیه گروه می‌باشد. چهار تن از افرادی که در این کنگره بودند، بعدها از مبارزه دست کشیدند. اما او در کنار رهبر آپو، کسی است که تا زمان شهادت خود نیز به نشست چوبوک وفادار ماند.

رفیق فواد با حضور خود در گروه آپویی، با جدیت و قاطعیت خود، با این جدیت، وفاداری، اراده و قاطعیت ناشی از خط مشی رهبری در گروه آپویی، تحت هر شرایطی مبارزه، وفاداری به خلق، پایبندی به میهن، خشم در برابر دشمن، در شخص رفیق فواد تجلی یافته بود. به ویژه خشم وی در برابر دشمن بسیار عظیم بود. این امر بسیار مهم است.

در این مسئله تاثیر بستر خانوادگی که رفیق فواد از آن آمده بود نیز بسیار زیاد است. زیرا هم مادر وی و هم پدرش، جزو تبعیدشدگان نسل‌کشی ۱۹۳۸ هستند. مادر وی به قیصری و پدرش به اَسکی‌شهیر تبعید شده بودند. این امر اثر زیادی بر رفیق فواد داشت. در مقابل دشمن دارای خشم بود. به عنوان یک جوان درسیمی، خشمی عظیم را تجربه کرده است.

این مسئله را همواره مطرح کرده است، درباره آن بحث کرده‌ایم. انقلابی‌بودن صرفا با صحبت کردن درباره مسائل درست تحقق نمی‌یابد. از سوی دیگر فرد باید در مقابل بی‌عدالتی، ظلم، کژروی‌ها، زندگی اشتباه‌آمیز، استعمار و پلیدی‌ها، خشم داشته باشد. بدون خشم نمی‌توان به یک انقلابی تبدیل شد. در واقع با نخستین شعر وی با نام «من کوردستانم»، به وضوح می‌توان این خشم را دید. در همان سال ۱۹۷۷ تمام خشم خود در برابر استعمار قتل‌عامگر و اراده انقلابی خود را در این شعر بروز داده است.

از این نظر به عنوان رفیق رهبر آپو، کمک بسیار بزرگی به جنبش آپویی کرده است. همانگونه که هر رفیقی -حقی، کمال-ویژگی‌هایی به خط مشی رهبری، خط رهبر آپو، آپویی بودن و پ‌ک‌ک افزوده‌اند، رفیق فواد نیز خصیصه‌هایی به آن اضافه کرده است. این ویژگی‌ها به یکدیگر پیوسته و آپویی بودن و پ‌ک‌ک‌ بودن را تقویت کرده‌اند. یعنی هر رفیقی سطحی از نیروی فکری رهبر آپو، خط مشی و ایستار رهبری را در وجود خود تعمیق کرده، آن را متمایز ساخته و مستقل کرده است. اینگونه بهتر می‌توان آن را بیان کرد.

رفیق فواد نیز با خشم خود در مقابل دشمن، فردی با احساس بود. وی رفیقی برخوردار از احساسات نیرومند بود. نوشتن شعر، خشم در برابر دشمن، عشق به مردم، عشق به رفقا و پایبندی به کسانی که کارهای درست انجام می‌دهند، خشم در برابر هر امر بد و پلیدی و موضع‌گیری، با احساسات قدرتمند رفیق فواد در ارتباط بود.

در واقع هرکسی که با رفیق فواد آشنایی داشت، به آسانی می‌توانست بعد حساس و نیرومند بودن احساسات وی را درک کند. البته منشی ایدئولوژیک و سیاسی داشت، اما با احساس رفتار می‌کرد. قوی بودن احساسات را ارج می‌نهاد اما احساساتی بودن در مبارزات انقلابی را نیز امر درستی نمی‌دانست.

حتی احساسی بودن بیش از حد و رفتارهای احساسی را به عنوان راهی برای کتمان نقص‌ها و کاستی‌ها در مبارزات انقلابی تحلیل می‌کرد. وی انتقادات محکمی علیه رفتارهای احساسی داشت. البته نه انتقاد از احساسات و نیرومند بودن احساسات، بلکه انتقاد از رفتارهای احساسی، مبهم کردن حقایق با موضعی احساسی، در مواقع لزوم بروز دادن مواضع احساسی به عنوان ایدئولوژیک، سازمانی و سیاسی را نیز مورد انتقاد  قرار می‌داد. اما رفیقی بود که واقعا احساسات را ارج می‌نهاد.

'می‌توانستید به رفیق فواد بنگرید و شخصیت آپویی را مشاهده کنید'

از این نظر هم پایبندی وی و هم قاطعیت او تاثیرگذار بود. هر کسی وقتی به آپویی‌ها می‌نگریست، همانگونه که وقتی رهبری را می‌دیدند و شخصیت آپویی را می‌شناختند، وقتی به رفیق فواد می‌نگریستند، شخصیت آپویی را در وی می‌دیدند و متوجه می‌شدند که آپویی بودن چه شکلی از انقلابیگری است.

می‌توانم به راحتی این مسئله را بگویم: ما در یک دانشکده بودیم، اطرافیان مشترک زیادی داشتیم. همه برای انقلابیگری رفیق فواد احترام قائل بودند. همه می‌دانستند که رفیق فواد، انقلابی بزرگی بود که سازش نمی‌کند.

هر کسی که به رفیق فواد می‌نگریست، درواقع متوجه می‌شد که هر تعداد شخصیت‌های انقلابی، شهید و شهادت وجود دارد، وی به آنان ارج می‌نهد و می‌خواهد همه آن‌ها را به پیروزی برساند. این مسئله تاثیر بزرگی بر شکل‌گیری گروه آپویی در آنکارا داشت.

از این جنبه، شخصیت رفیق فواد به ویژه در پیوستن رفقای درسیمی به این جنبش، نقش زیادی داشت. این مسئله نیز مهم بود. چرا مهم بود؟ در این دوران، درسیم در کوردستان شهری بود که بیشترین تعداد افرادی را داشت که به دانشگاه رفته و تحصیل می‌کردند. درسیم نیز در واقع جایی بود که دولت و کمالیسم در صدد جدا کردن آن از کوردستان بودند. تلاش می‌شد که بخشی بسیار مهم و بسیار زیبا را از کوردستان جدا کنند.

این تلاش‌های دولت نیز موفقیت‌های چشمگیری کسب کرده بود. ما درسیمی نبودیم، اما درسیم به دلیل شخصیت علوی خود، بر اطراف خود تاثیر داشت. فکری به شرح زیر شکل گرفته بود:  'ما بخشی از دیگر کوردها نیستیم، کوردهای متمایزی هستیم. 'این مسئله در واقع گزاره‌ای بود که به ویژه در سال‌های پس از نسل‌کشی درسیم به زبان رانده می‌شد.

رفیق فواد با ایستار و موضع خود به پاسخی برای این گفته تبدیل شد. وی به پیوستن جوانان درسیم به جنبش کمک شایان توجهی کرد. این مسئله به این دلیل حائز اهمیت بود که نخستین گروه ایدئولوژیک بود. یکی از اهداف اولیه گروه آپویی این بود که جوانان روشنفکر را جذب کند. زیرا تا زمانی که در بحث ایدئولوژی موفق نمی‌شدیم، نمی‌توانستیم در کوردستان پیروز شویم، نمی‌توانستیم در ترکیه پیروز گردیم. ما موفقیت در عرصه ایدئولوژی را بسیار مهم می‌دانستیم.

در این دوران واقعیتی درباره درسیم وجود داشت، بیش از همه در دانشگاه تحصیل می‌کردند، نسبت به جوانان دانشگاه و مبارزات انقلابی علاقه‌مند بودند. رفیق ماهیر چایان و حسین جواهیر بودند. رفیق ابراهیم کایپاک‌کایا و علی ابراهیم یلدِز نیز بودند. در داخل THKO نیز درسیمی‌هایی حضور داشتند.

از این نظر کمک‌های رفیق فواد در زمینه پیوستن افراد به گروه، بسیار زیاد بود. گروه آپویی در دورانی که ۱۰-۱۵ نفر بود، همه آن را جدی می‌گرفتند. دلیل این امر نیز مواضع رفقا بود. ایستار رفقا به ویژه رهبری، باعث جدی گرفته شدن گروه می‌شد. رفیق فواد سهم بسیار مهمی در این زمینه داشت.

'بدون واهمه و با جسارت در مقابل هر نوع جنگی ایستادگی می‌کرد'

از سوی دیگر پس از سال ۱۹۷۲، در سال‌های ۷۳، ۷۴ و ۷۵ مبارزات گسترده‌ای علیه فاشیسم در جریان بود. در این مبارزه، مبارز بودن دارای اهمیت بود، مبارز بودن بر جوانان تاثیر می‌گذاشت. بله، صحبت نیز موثر بود، اما موضع مبارزگونه نیز اهمیت داشت. البته رفیق فواد از سویی یک مبارز زبده بود. رفیق فواد نترس بود و با جسارت در مقابل هر نوع جنگی به پا می‌خاست. رفیق فواد چنین ویژگی داشت.

سخن رفیق فواد مبنی بر اینکه 'گروه آپویی مبارز است'، نقش مهمی در گسترش احترام و وجهه گروه آپویی و مبارزه علیه فاشیسم داشت. زیرا آن زمان دانشکده علوم سیاسی مرکز انقلابیگری در آنکارا بود. مرکز دیگر، دانشگاه خاورمیانه بود اما اساسی‌ترین کانون تجمع جوانان انقلابی، دانشکده علوم سیاسی بود. رفیق فواد به دلیل آنکه در این دانشکده تحصیل کرد و از سوی دیگر به عنوان یک مبارز آپویی ظاهر شده بود، در شناخته شدن ویژگی‌های آپویی‌ها نقش بسیار زیادی داشت.

در واقع گروه رهایی خلق، گروه DEV-YOL، موثرترین گروه آنکارا بود. آن‌ها رفیق فواد را به خوبی می‌شناختند. در گروه رهایی خلق نیز رفقایی داشت که پیشتر با آنان در ارتباط بود. او DEV-YOL را از دانشکده علوم سیاسی می‌شناخت. در این زمینه کمک فراوانی کرد.

'از قدرت کلام برخوردار بود'

از سوی دیگر رفیقی بود که از قدرت فکری بسیار بالایی برخوردار بود. ارتباطات وی با افراد، آگاهانه و درویش مآبانه بود. آن را ارتباط شمع‌گونه می‌نامند، یعنی رفیق فواد برخورد بسیار نرمی داشت. از سوی دیگر در این ارتباطات قدرت کلام نیز تاثیر داشت. بله مبارز بودن وی مطرح بود، اما نیروی کلام وی نیز تاثیر داشت. صحبت می‌کرد، بحث و گفتگو می‌کرد. از این نظر نقش بسیار مهمی در زمینه شناخته شدن و روایت آپویی بودن داشت.

رفیق فواد برای احساس و اندیشه اهمیت فراوانی قائل بود. به دلیل این بعد از شخصیت، نه صرفا در مقام گفتار و احساس بلکه بر مبنای درک... رفیق فواد همواره درباره معنا و معنویت صبحت می‌کرد و برای آن ارزش قائل بود.

موضع وی از همان روز اول، درک رهبر آپو نه صرفا بر مبنای قدرت کلام، بلکه بر مبنای دادن معنایی ژرف به آن بود. رهبری را کسی تلقی می‌کرد که معنا در وی تجسم یافته است. دلیل این حجم از تعلق خاطر به رهبری نیز این بود که در واقع پیش از همه ما، رهبر آپو را شدیدا به عنوان نیروی اندیشه، نمود معنا و کسی تلقی می‌کرد که معنا در وی تجلی یافته است. قطعا همه این موارد گروه را در آنکارا تقویت کرد.

در تمامی فعالیت‌های گروه حضور داشت. در آنکارا در هر نوع فعالیت انقلابی شرکت می‌کرد. در عین حال بسیار مبارز بود. یک بار در جریان یک راهپیمایی در آنکارا بازداشت شده بود و او را به داخل یک خودرو انداخته بودند. او را مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار داده بودند، رفیق فواد نیز بر سر آنان فریاد زنده و با آنان درگیر شده بود. هیچگاه فرد سازشگری نبود. یک بار به زندان افتاد، البته هیچ حرفی نزده بود. بعد از مدت کوتاهی آزاد شد. رفیقی نبود که در برابر ظلم و فشار سر تعظیم فرود بیاورد و در برابر سختی‌ها سکوت کند. همه این مسائل بر ایجاد گروه، شکل‌گیری شخصیت و منش گروه تاثیر گذاشت.

'حرف و عمل وی یکی بود'

گروه در آنکار وجهه خاصی کسب کرده بود و این امر بسیار مهم بود. اگر گروه در آنکارا احترام و وجهه‌ای کسب نمی‌کرد، نمی‌توانست تا این حد موثر باشد. اولین شأن و احترام را در آنکارا کسب کرد. با یک گروهی متشکل از ۱۵-۲۰ نفر، با احتساب طرفدارانش حدود ۳۰ نفر بودند. اما از سازمان‌هایی که دارای هزاران یا ده‌ها هزار طرفدار بودند، موثرتر و نیرومندتر بود.

چرا؟ چون حرف و عملش یکی بود. حرف و رفتار وی یکی بود. به ویژه بدون تردید اینگونه رفتار کرد. در واقع پس از آشنایی با رهبر آپو رفاقتی واقعی ایجاد می‌کند.

حضرت علی چگونه بود، ارتباط رفیق فواد با رهبری نیز به همین شکل بود. مانند ارتباط میان محمد و علی، در اولین حرکت رهبر آپو، رفیق فواد یکی از اولین رفقای وی بود. نخستین مسلمان نیز علی بود. رفیق فواد نیز در گروه اولیه شش نفره حضور داشت و بسیار تحت تاثیر افکار رهبر آپو بود. همانطور که علی بر روی جوامع تاثیر داشت، جایگاه رفیق فواد نیز در مبارزه و در میان اطرافیان، منحصر به فرد بود.

'خشم و انقلابیگری وی نیرومند بود'

به نظرم رفیق فواد سه بار مجروح شد. بار اول همراه من و از ناحیه پا مجروح شد. سال ۱۹۷۵ بود. در میدانی که دانشکده علوم سیاسی و دانشکده حقوق آنجا واقع شده‌اند، در محله جمهوری با فاشیست‌ها درگیر شدیم. نیروهای پلیس برای مداخله آمدند. ما نیز در مقابل پلیس‌ها مقاومت کردیم. با سنگ پلیس‌ها را هدف قرار می‌دادیم. در حدفاصل دانشکده علوم سیاسی و دانشکده حقوق یک خیابان بسیار تنگ و باریک وجود دارد. رفیق فواد در سمت راست حرکت می‌کرد و من در سمت چپ بودم.  پلیس‌ها عقب‌نشینی کردند. اما مشخص شد که در اطراف دانشکده علوم سیاسی کمین کرده‌اند.

پلیس‌ها تیراندازی کردند، رفیق فواد در فاصله دو متری من هدف تیراندازی قرار گرفت. یعنی رفیق فواد بار اول در کنار من جانباز شد. هنوز هم شلواری که پوشیده بود را به یاد دارم، یک شلوار پارچه‌‌ای قهوه‌ای رنگ بود. گلوله به پایش اصابت کرده بود. ما مستقیما او را با تاکسی به بیمارستان فرستادیم. جراحت وی خیلی سنگین نبود، به بیمارستان رفت.

پلیس‌ها بعد از این اتفاق افراد مجروح را بازداشت می‌کردند. رفیق فواد دو روز در بیمارستان بستری بود. وقتی پلیس‌ها برای بازداشت وی آمده بودند، او از بیمارستان فرار کرد. چرا زخمی شد؟ رفیق فواد در واقع شجاع بود، یک فرد مبارز بود. از هیچ چیز هراس نداشت و جسور بود. بسیار نرم و آرام صحبت می‌کرد، شاید وقتی صحبت می کرد فرد متوجه این مسئله نمی‌شد اما خشم و احساس انقلابی وی بسیار قوی بود.

به همین دلیل در این جنگ همواره در صفوف جلو بود. با خشم و مبارزه خود در مقدم‌ترین جبهه به سمت پلیس‌ها سنگ پرتاب می‌کرد. به دلیل آنکه در صفوف جلو مشغول پرتاب سنگ بود، هدف تیراندازی پلیس قرار گرفت. آنجا زخمی و جانباز شد. هنوز هم آن روز را به یاد دارم؛ هنوز هم در ذهن من زنده است.

'پایه‌های آپویی بودن را در درسیم ایجاد کرد'

رفیق فواد به عنوان یکی از اولین رفقای رهبر آپو، در عین‌حال اولین کسی بود که در درسیم مبارزه را آغاز کرد. ما در  سال ۱۹۷۶ تصمیم بازگشت به کوردستان را گرفتیم اما پیش از آن نیز به کوردستان رفت و آمد می‌کردیم؛ رفق خیری، رفیق جمعه و رفیق کمال نیز می‌رفتند.

این رفقا قبل از تصمیم بازگشت کامل در نشست دیکمَن در سال ۱۹۷۶ به کوردستان می‌رفتند. رفیق فواد نیز یکی از افرادی بود که در این زمینه پیشتاز بود. البته آن زمان درسیم بسیار مهم بود. مبارزات انقلابی در درسیم گسترش یافته بود، گروه‌های زیادی آنجا حضور داشتند و علاقه جوانان نسبت به مبارزات انقلابی بسیار زیاد بود.

رفیق فواد در درسیم کار کرد. به محض اینکه فرصتی به دست می‌آورد، به درسیم می‌رفت. سعی می‌کرد در درسیم روابط جدیدی ایجاد کرده و رفقای خود را وارد مبارزه کند. به همین دلیل رفیق فواد در واقع یکی از افرادی است که پایه‌های آپویی بودن را در درسیم ایجاد کرده است. به همین دلیل نقش رفیق فواد در مبارزات پ‌ک‌ک در درسیم، آمدن آپویی‌ها و سپس گسترش نیروی گریلا، بسیار مهم بود.

به عنوان یکی از اولین رفقای رهبر آپو و یکی از دوستان بی‌نهایت وفادار به رهبر آپو، به موفق‌ترین شکل در درسیم رهبر آپو و پ‌ک‌ک را نمایندگی کرد. همچنین پیش از سال ۷۶ رفیق فواد در درسیم تعداد زیادی کادر طرفدار و هوادار را به مبارزه اضافه کرد.

علاقه رهبر آپو به درسیم بسیار زیاد بود. وقتی که به درسیم می‌رود و در منطقه می‌گردد، می‌گوید: 'این فرهنگ، جغرافیا، تاریخ و زیباترین بخش کوردستان باید با فرهنگ، هویت و سرزمین خود آزاد شود. 'در قاطعیت رهبر آپو برای آزادی کوردستان، بدون شک درسیم نقش بزرگی داشت. وی در درسیم چنین قولی داده و گفته بود: 'باید درسیم با هویت و فرهنگ خود آزاد شود. '

درسیم بر رهبر آپو تاثیر گذاشته بود. هم جامعه آن و هم فرهنگ اجتماعی و ارزش‌ها، جغرافیا و تاریخ آن رهبر آپو را تحت تاثیر قرار داده بود. البته موضع قاطع سید رضا نیز از دوران گذشته آن بر رهبری تاثیر گذاشته بود. این علاقه رهبر آپو به درسیم باعث شد که رفیق فواد نیز علاقه فراوانی به درسیم داشته باشد. به عبارت دیگر می‌توان گفت که رهبری او را موظف کرده و به او گفته است: 'تو مسئول آزادی و رهایی درسیم هستی و این نقش را به موفق‌ترین شکل انجام خواهی داد. '

رفیق فواد از همان روز اول همواره در تلاش بود که الزامات این نقش و اهمیتی را که رهبر آپو برای درسیم قائل بود به جای آورده و به صورت موفقیت‌آمیز آن را به جای آورد. یک سخنی وجود دارد، می‌گویند: 'درست زیستن. 'رفیق فواد نیز تا آخرین لحظه زندگی صحیح زیست. در واقع تمامی افکار و احساسات وی یک زندگی معنادار بود. رهبر آپو می‌گوید: 'اگر زندگی وجود داشته باشد، یا باید یک زندگی آزاد باشد و یا اصلا وجود نداشته باشد'، فلسفه رفیق فواد نیز به همین شکل بود. زندگی یا باید معنادار و آزاد باشد و یا اصلا وجود نداشته باشد. از این نظر در رابطه با درسیم زحمات زیادی کشید.

به ویژه برای معکوس کردن و درهم شکستن فعالیت‌های دولت ترکیه و حکومت کمالیست پس از سال ۱۹۳۸ برای انقطاع کامل درسیم از کوردستان، مقاومت و مبارزه زیادی انجام داد. بله خانواده وی به قتل رسیده‌اند. خانواده پدر وی به قتل رسیده و بستگان و آشنایان وی تبعید شده‌اند. همچنین خانواده مادر وی نیز به قتل رسیده و تبعید شده‌اند.

'شناختن رفیق فواد، شناختن درسیم است'

از سوی دیگر رهبر آپو وقتی می‌گوید 'فرزند نسل‌کشی'، این مسئله را نیز اعلام می‌کند: 'می‌خواهند این جامعه و سرزمین ریشه‌دار کوردها را قتل‌عام کرده، سالخوردگان، نوزادان و کودکان و همه را به قتل برسانند. 'از این نظر رهبر آپو در شخص رفیق فواد درسیم را تحلیل کرده است.

رهبر آپو رفیق فواد را به منزله درسیم دیده است و اینگونه نیز وی را دوست داشته است. اگر در سال ۳۸ به قتل رسیده باشد، اینک چه خواهد شد؟ نوزاد جامعه قتل‌عام شده باید به پا خیزد. به این ترتیب رهبری رفیق فواد را ترغیب کرد تا درباره واقعیت درسیم تامل کرده و بر این اساس از وضعی برخوردار شود که بهترین پاسخ را به تاریخ درسیم بدهد. باعث شده است که درباره سیاست‌های دشمن در مقابل درسیم تامل کند. بدون شک رفیق فواد کسی است که ژرف‌ترین دانش را دارد. رفیق فواد، رفیق است که بیشترین دانش را درباره نتایج منفی دشمن بر روی درسیم دارد.

رهبر آپو وقتی می‌گوید 'فرزند قتل‌عام'، می‌خواهد بگوید 'تو درسیم را درک خواهی کرد، تاریخ و جامعه خود را درخواهی یافت. تو باید تاثیر دشمن را از وجود و جامعه بزدایی'، وی با برخوردی ناشی از اینکه وظایف و مسئولیت‌هایی داریم تا درسیم را به این وضعیت برسانیم، رفتار کرد.

رفیق فواد در واقع بسیار زیاد درباره درسیم تحقیق و تامل کرده است. رفیقی است که بسیار خوب تاریخ، فرهنگ، شخصیت، زیبایی، ارزش‌ها و عظمت درسیم را نمایندگی کرده و آن را در شخص خود تجلی داده است. رفیقی است که به سیاست‌های دشمن علیه درسیم پی برده و برای خنثی کردن آن تامل فراوانی کرده است.

از این نظر هر درسیمی باید رفیق فواد را بشناسد. شناختن رفیق فواد به منزله شناختن درسیم است. زیرا او با این مسئولیت به درسیم رفته و در درسیم مبارزه‌ای مثمر ثمر انجام داده است. رفیق فواد در ظهور انقلابیگری راستین در درسیم نقش داشت. به همین دلیل هزاران جوان به آپویی‌ها پیوسته و به شهادت رسیدند.آپویی‌ها پیوس

در آغاز کار رفقای زن و مرد اهل درسیم سطح بالایی در شهادت‌ها داشتند. از این منظر کمک رفیق فواد به مبارزه در درسیم و گسترش آپویی‌ها در رسیم بسیار مهم است.

تعریف رهبر آپو مبنی بر 'فرزند قتل‌عام' را به خوبی درک کرده و خود را به این ترتیب دریافته و پیشرفت می‌کند، می‌گویند 'اگر یک انسان خود را نشناسد، نمی‌تواند خود را بزرگ کند. 'وی واقعا انسان بزرگی بود؛ بااحساس، افکار، عمل، زندگی و ویژگی‌هایش بزرگ بود. عظمت و بزرگی وی با خودشناسی آغاز شد. رفیق فواد همواره در صدد خودشناسی بود. قصد داشت خود را بشناسد و خودش را کوچک نشمارد. او با همه رفقا اینگونه رفتار کرد. در آموزش‌ها این مسئله را به همه رفقا گفت. همواره می‌گفت: 'وجود خود را به روی حزب آشکار کنید، هیچگاه از این بابت نگرانی نداشته باشید. '

 

'مانند رفیق فواد باشید'

من و رفیق عباس به عنوان کمیته برگزاری در کنگره پنجم حضور داشتیم. رفیق فواد نیز نزد رهبری حضور داشت. در جریان کنگره همواره از طریق تلفن با رهبری صحبت می‌کردیم. رهبری می‌گفت:‌ 'رفیق فواد اعتراف‌های جدیدی انجام می‌دهد، شما نیز این کار را بکنید. 'با کلمه اعتراف می‌خواست به ما بگوید که خود را به خوبی بشناسید، کاستی‌های خود را کنار گذاشته، نقاط ضعف خود را پیدا کرده و خود را قوی کنید.

رفیق فواد همواره با رهبر آپو بحث و گفتگو می‌کرد و وجود خود را می‌گشود. رهبر آپو و رفیق فواد وقتی گردهم می‌آمدند، درباره هر موضوعی با یکدیگر گفتگو می‌کردند. و وقتی درباره اعتراف رفیق فواد صحبت می‌کند، نواقص و کاستی‌های عملکرد گذشته، اشتباهاتی که انجام داده‌‌اند، احساسی که در عملکرد گذشته خود داشته‌اند را برای سازمان آشکار می‌کند. اشتباهاتی که انجام داده‌اند، آن زمان درست متوجه نشده است اما اکنون به آن پی برده و آن را با سازمان در میان می‌گذارد.

رفیق فواد این مسائل را با رهبری در میان می‌گذاشت و رهبری نیز رفیق فواد را به عنوان یک الگو معرفی می‌کرد و می‌گفت: 'مانند رفیق فواد باشید. 'همواره خطاب به ما می‌گفت: 'اگر می‌خواهید قوی باشید، خودتان را بشناسید، کار درست را انجام دهید، مانند رفیق فواد باشید. '

در واقع رفیق فواد در همه نشست‌ها به تحلیل خودش می‌پرداخت. درباره کاستی‌های خودش بحث می‌کرد. منیت در رفیق فواد وجود نداشت. ضعف‌های خود را تحلیل می‌کرد، هیچوقت در این زمینه نگرانی نداشت. رهبری با تعریف 'فرزند قتل‌عام'، می‌خواست بگوید 'تو فرزند قتل‌عام هستی، دشمن آنجا مرتکب نسل‌کشی شد، تو پس از نسل‌کشی به دنیا آمدی. تو پس از اقدامات و سیاست‌های دشمن در اینجا به دنیا آمدی، در چنین فضایی به دنیا آمده‌ای. ۱۲ سال بعد در سال ۱۹۵۰ به دنیا آمدی. پس از ۱۲ سال دشمن می‌خواهد هویت خود را در درسیم حاکم کند. این مسئله را دریاب، درک کن، آنچه را که دشمن به تو تحمیل کرده است از خود زدوده و به شخصیت راستین درسیم مبدل شو. زیبایی‌های درسیم را در خود مجسم کن. '

رفیق فواد در تمام زندگی خود الزامات این مسئله را فراهم کرده است. خودش و درسیم را به خوبی شناخته است. به عنوان بهترین نمونه یک درسیمی، با فرهنگ، موضع و تعلق خاطر خود به ارزش‌های اجتماعی-تاریخی، به شخصیت راستین درسیمی مبدل شده است. کسانی که قصد شناختن ویژگی‌های مثبت و شخصیت درسیم را داشته باشند، می‌توانند به رفیق فواد بنگرند و او را بشناسند.

'کورد بودن را در درسیم احیا کرد'

رفیق فواد در سال 1971 انقلابی بودن را آغاز کرد. آن دوران سازمان‌های ترک-چپ زیادی وجود داشت. THKO، TİKKO و سازمان‌های دیگری وجود داشتند. به آنان ملحق نشد، بلکه به آپویی‌ها پیوست. به رفیق رهبرآپو مبدل شد. یکی از ارزش‌های مهم رهبر آپو درباره 'انکاری که علیه کوردستان اعمال شده است' می‌باشد. به ویژه در غرب فرات، در درسیم، دشمن به مراتب بیشتر انکار را اعمال کرده است. در این دوران گروه‌های چپ زیادی در درسیم وجود داشت، رفیق فواد می‌توانست به آنان ملحق شود. پیوستن رفیق فواد به گروهی که آزادی خلق کورد و استقلال کوردستان را به عنوان هدف خود برگزیده بود، نشان می‌دهد که رفیق فواد دارای موضع و اراده‌ای بود که در صدد احیای کورد بودن در درسیم و گسترش آن بود.

درسیم در واقع کورد است؛ کرمانج و زازا هر دو کورد هستند. اما پس از سال ۱۹۳۸ دشمن برای قطع کردن کورد بودن درسیم از دیگر کوردها، جنگ ویژه بزرگی را انجام داد. پیش از آن تضادی میان کوردبودن درسیم با سایر کوردها وجود نداشت. پیش از ۱۹۳۸ چنین امری وجود نداشت.

مصطفی کمال در کنگره ارزروم در ۱۹ می زمانی که به سیواس سفر می‌کند، از ارزِنجان عبور کرده و در هنگام عبور دچار هراس می‌شود. گفته می‌شود که مصطفی کمال با خود می‌گوید 'آیا کوردهای درسیم هنگام عبور خطری ایجاد می‌کنند؟' مصطفی کمال در فکر این است که آیا کوردهای درسیم به آنان ضربه خواهند زد یا خیر و تدابیری اتخاذ می‌کند.

در آن دوران، درسیم منطقه‌‌ای تقربیا منحصر به فرد بود و خودمختاری خاصی داشت. هویت کوردی درسیم قوی است، بله، زازا در درسیم بیشتر است، اما کرمانج نیز وجود دارد، آنها در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند. از سوی دیگر در سیواس هم زازا و هم کرمانج، هر دو وجود دارند. باورداشت پذیرفته شده در درسیم، علویت است. در جنوب غربی کوردهای سَمسور، مَلَتی، مَرعش و بخش بزرگی از کوردهای سیواس، کوردهای علوی-کرمانج هستند.

پس از سال ۳۸ به ویژه نظریه‌ای ارائه می‌شود مبنی بر اینکه درسیم متعلق به کوردها نیست. به این ترتیب یک جنگ ویژه انجام می‌گیرد. ما می‌دانیم؛ در زندان کتابی از م.شریف فرات با عنوان «شهرهای شرق و تاریخ وارتو» را خوانده بودیم. وارتوی، هولمَکلی. در دوران نسل‌کشی/مقاومت درسیم یکی از طوایفی که خیانت می‌کنند، غالبا زازا هستند. البته نه همه آن‌ها، م. شریف فرات نیز در میان افرادی حضور دارد که مرتکب خیانت می‌شوند. دولت برای این مسئله اهمیت بسیاری زیادی قائل است. وی نیز این را مورد بحث قرار می‌دهد که آنان در اصل ترک هستند و کورد نیستند. چنین بحث‌هایی را مطرح می‌کند.

به این ترتیب با جنگی ویژه در صدد گسترش هویت ترکی در درسیم بودند. در این راستا تلاش ویژه‌ای صورت می‌گیرد. رفیق فواد نیز به خوبی به این مسئله پی برده بود. رفیق فواد می‌دانست که خانواده وی از نسل‌کشی بیرون آمده‌اند. در این زمینه اطلاعات واضحی داشت. اما این آگاهی وی در رابطه با سیاست‌های جنگ ویژه دولت ترکیه، به ویژه پس از آپویی شدن وی ژرفای بیشتری می‌یابد.

لذا همانگونه که رهبر آپو می‌گوید: 'آنجا باید از هویت صیانت شود'، رفیق فواد نیز از آن صیانت می‌کند. از این نظر مبارزه عظیمی برای کورد بودن انجام شده است.

'درسیم و کوردستان را به یکدیگر پیوند داد'

به همین دلیل، نقش رفیق فواد به عنوان یک آپویی در شهر درسیم، قاطعیت، موضع  مبارزه‌ای عظیم در راستای احیای هویت کوردی بود. در واقع این مبارزه تاثیرگذار بود. زمانی که برای جدا کردن درسیم از کوردستان تلاش می‌شد، رفیق فواد به عنوان اولین رفیق رهبر آپو با وی رفاقتی نظیررابطه محمد و علی برقرار کرد و به یمن این رابطه نیرومند، درسیم و کوردستان را به یکدیگر پیوند داد. رفیق فواد در برابر کسانی که سعی در جدا کردن درسیم از کوردستان داشتند، موضعی صریح و قاطع داشت. این موضع منجر به پیشرفت مهمی در منطقه شد.

گسترش جنبش آپویی در درسیم کار آسانی نبود. دلیل اصلی این امر نیز این بود که جوانان، کودکان و به صورت کلی جامعه، موضعی مبنی بر اینکه 'ما از این کوردها نیستیم' را اتخاذ کرده بودند. برخی‌ها نیز می‌گفتند 'ما دیگر کورد نیستیم' یا اینکه می‌گفتند 'ما زازا هستیم، کورد نیستیم. ' در چنین وضعیتی رفیق فواد نقش مهمی در گسترش نگرش کوردی داشت.

اولین شعر وی با نام 'من انسان بودم' با جمله 'من کوردستان بودم' به پایان می‌رسد. رفیق فواد با این جمله هویت کوردستانی درسیم و نگرش کورد بودن را به محکم‌ترین شکل تجلی می‌دهد. این شعر هم از جنبه ادبی و هم از جنبه ایديولوژیک، کار عظیمی است. معنای آن عظیم و ارزشمند است. همزمان در مبارزات آزادی خلق کورد، در تقویت احساسات میهن‌دوستی و گسترش خشم در برابر دشمن نیز تاثیرگذار بود.

از این نظر رفیق فواد در مبارزه ۵۰ ساله همراه با رهبر آپو حضور داشت. در گسترش مبارزه آزادی خلق کورد همواره در جبهه‌های مقدم حضور داشت. مگر پ‌ک‌ک خلق کورد را احیا نکرد؟ این مقطع نه صرفا رستاخیز هویت کوردی به پیشاهنگی رهبر آپو، بلکه در عین‌حال، تلاش رفیق فواد برای احیای هویت کوردی در درسیم نیز به مثابه یکی از پیشاهنگان این مبارزه بود.

رفیق فواد در توسعه گریلا در درسیم و گسترش ریشه‌های میهن‌دوستی در درسیم نقش مهمی ایفا کرد. البته زحمات تعداد زیادی از رفقا و شهدا نیز عظیم است. اما کسی که در سال‌های دهه ۱۹۷۰ ریشه‌های آغازین آپویی و مبارزات آزادی کوردستان را در درسیم ایجاد کرد، رفیق فواد بود. کسی که این گام تاریخی را برداشت، رفیق فواد بود.

در این چارچوب، رفیق فواد یکی از بزرگ‌ترین ضربات را به سیاست نظام قتل‌عامگر- استعمارگری وارد کرد که در صدد پاکسازی کوردها از درسیم و تبدیل آنان به بخشی از روند ملت‌سازی ترک بود. او به این شکل وارد تاریخ می‌شود.

'وقتی به نزد رهبری می‌رود'

در سال‌های ۱۹۹۳-۱۹۹۴ من در اروپا بودم. آن زمان رفیق عباس و فواد در زندان بودند. وقتی من به اروپا رفتم، پس از یک سال آزاد شدند. اول از همه ما از آنان استقبال کردیم و آنان نزد ما آمدند. من آخرین بار رفیق عباس و رفیق فواد را سال ۱۹۷۸ دیده بودم؛ آخرین بار رفیق فواد را در دیلوک و رفیق عباس را در استانبول دیده بودم. آزادی آنان، برای ما تحول مهم و خوبی بود.

هردوی آنان نیز می‌خواستند در اسرع وقت به نزد رهبری بروند. در واقع وقتی در زندان بودند، فعالانه کار می‌کردند. در زندان زحمات زیادی برای جنبش کشیدند. به ویژه این رفقا تحلیل‌های رهبر آپو را ویرایش و برای چاپ آماده کردند، برای نشریه سَرخوَبون نیز کتاب آماده کردند. به همین دلیل کمک‌های آنان بسیار بزرگ بود.

پس از آزادی خیلی نماندند؛ به نظرم پنج-شش روز آنجا ماندند. ما یک کنفرانس کوردی برگزار کردیم، در این کنفرانس شرکت کردند. پس از این کنفرانس، آنان را به نزد رهبری فرستادیم. این مقطع و آزادی آنان برای تمامی رفقا به عاملی روحیه‌بخش تبدیل شد. هم به دلیل موضع آنان، هم به این دلیل که پ‌ک‌ک و رهبری را نمایندگی می‌کردند، تاثیر بزرگی بر تمامی رفقا اعم از رفقای جدید و رفقای قدیمی داشتند.

رفیق فواد با همه در ارتباط بود. رفیق عباس نیز اینگونه بود. رفیق فواد با شخصیت خود بر دیگران اثر می‌گذاشت. طی چند روز روحیه عظیمی به رفقا و جامعه دادند. پس از آن آنان را به نزد رهبری فرستادیم. در واقع رفیق عباس می‌تواند این روند را مفصل‌تر و ژرف‌تر تفسیر کند. سه یا چهار روز پیش ما ماندند و پس از آن عازم شدند.

اسارت رهبر آپو

کنگره ششم برای ما بسیار دشوار بود. اسارت رهبر آپو درجریان کنگره حساسیت بسیار زیادی ایجاد کرده بود. این مسئله برای همه ما وضعیت سختی بود. رفقای ما هیچگاه با چنین وضعیتی مواجه نشده بودند. رفقای زیادی بودند که اشک می‌ریختند و دچار اندوه بسیار زیادی شده بودند. در واقع فضای بسیار دشواری حاکم بود.

اما به یمن نگرشی که رهبر آپو طی چندین سال ایجاد کرده بود، ارزش‌هایی که پ‌ک‌ک عرضه کرده است و آموزش‌هایی که داده شده بود، طی مدتی کوتاه در مقابل این اسارت و توطئه، مبارزه صورت گرفت. فوران احساسات به خشم در برابر دشمن و امپریالیسم مبدل شد و این خشم در ساختار مبارزه ما و در صفوف گریلا، فوران فدائی‌گری را به دنبال داشت.

اسارت رهبر آپو بسیار سخت بود، اما در اندک زمانی نیروی فدائی و مبارز جنبش به مراتب افزایش یافت و در کل نیروی پ‌ک‌ک افزایش یافت. همه فدائی شدند. افراد زیادی با نوشتن گزارش‌هایی درخواست می‌دادند و اعلام می‌کردند: 'من می‌خواهم فدائی شوم، عملیات فدائی انجام دهم، برای هر نوع ماموریتی آمادگی دارم. '

در این مقطع ما در واقع تصمیم به جنگ گرفته بودیم. هدف ما این بود که جنگی بر مبنای فدائی‌گری انجام دهیم که دشمن را نابود کند. گروه‌های فدائی را ایجاد کرده و تقریبا همه خواستار حضور در این گروه‌ها بودند. فضای تاثیرگذاری ایجاد شده بود. صرفا یک سوال ذهن همه را به خود مشغول کرده بود: 'چگونه به این توطئه پاسخ دهیم؟ چگونه دشمن توطئه‌گر را پاسخگو کنیم؟ چگونه از نیروهای امپریالیست حساب‌خواهی کنیم؟ کنیا به وسیله‌ای برای این توطئه تبدیل شد، چگونه از این بازی‌ها حساب‌خواهی کنیم؟'

همه می خواستند به بخشی از این مبارزه، حساب‌خواهی و فداکاری تبدیل شوند. پیاپی گزارش های فدائی‌گری می به دستمان می‌رسید و ما آن‌ها را می خواندیم. بعد از شروع جنگ برنامه ریزی های زیادی انجام داده و گروه های مختلفی تشکیل دادیم. بخشی از آن‌ها عملیات فدائی و برخی دیگر شامل انواع عملیات‌ها و اقدامات بود و همه با این نگرش، برنامه و رسالت خود را ایجاد کردند.

پیشنهاد عملیات فدائی

در این دوران رفیق فواد نیز پیشنهاد داوطلب شدن برای عملیات فدائی را مطرح کرد. در واقع با یکدیگر بودیم. بارها در کوهستان‌ها با یکدیگر بودیم. چون کارهای ایدئولوژیک را با یکدیگر انجام می‌دادیم و در کمیته دانش و توسعه حضور داشتیم، در یک مکان واحد می‌ماندیم. در کنار من گزارش خود را نوشت، به یاد دارم گزارش چندان طولانی هم نبود. یک گزارش نیم صفحه‌ای بود. در این گزارش به بحث درباره این روند می‌پرداخت. می‌گفت که همه رفقا فدائی هستند و 'بگذارید دیگر نه برده‌ای باشد و نه ستمگری. '

بدون شک رفیق فواد را به هر جایی بفرستید فدائی‌گری می‌کند و او در واقع یک فدائی است. روحیه فدائی وی، در این حجم از فدائی بودن در سازمان نقش بسیار بزرگی دارد. به همین دلیل در فدائی بودن رفیق فواد کاستی وجود نداشت. نه اینکه وی تازه فدائی شده باشد، بلکه وی از همان ابتدا فدائی بود.

البته ما رفیق فواد را به عملیات فدائی شخصی نمی‌فرستادیم، خود وی نیز از این حقیقت مطلع بود. البته برای معنادهی به فدائی بودن همه گریلاها و حزب، ارج نهادن به آن و نشان دادن ارج و ارزش اقدامات آنان، داوطلب عملیات فدائی شد. همچنین برای اینکه همه معنای رهبر آپو برای جنبش را درک کند، چنین پیشنهادی داد.

رهبر آپو شخصیتی است که برای همه معنادار و بسیار مهم است. باید همه برای رهبر آپو فدائی باشند، رهبر آپو را آزاد کرده و افکار وی را به پیروزی برسانند. این احساس، نتیجه پایبندی به رهبر آپو می‌باشد. ناشی از ژرف‌ترین و نیرومندترین معنا و جایگاه رهبر آپو در سازمان است. برای آنکه همه به خوبی درک کنند که رهبر آپو برای سازمان چه معنایی دارد، برای آنکه پاسخ بهتری در برابر توطئه داده شود و این اقدام از روی آگاهی انجام گیرد، چنین درخواستی داد.

این مسئله را نباید صرفا به گفته شخصی یک نفر مبنی بر اینکه 'من فدائی هستم'، تعبیر کرد. بدون شک این مسئله با احساساتی گره خورده بود که درباره آن صحبت کردیم. وی نخستین رفیقش بود، باید به آن معنا و ارزش می‌بخشید. همچنین به عنوان نخستین رفیق رهبر آپو، این پیام را می‌داد: 'من اینگونه هستم، همانطور که از ابتدا آغاز کردم، اکنون نیز آماده فدا شدن در راه رفیق خود هستم من همواره بر اساس خط مشی رهبر آپو حرکت کرده و می‌توانم بر اساس خط مشی وی فدائی نیز باشم. '

البته این مسئله تاثیر زیادی بر روی ما داشت. همه رفقا و گریلاها را به شدت تحت تاثیر قرار داد. این به این معنی بود: 'همه ما باید فدائی باشیم. ' ما نیز باید مثل رفیق فواد باشیم. این مسئله به تفکر و اندیشه دامن زد. آن زمان او را فراخوانده و با وی صحبت کردیم. رفیق عباس و رفیق جمعه را فراخوانده  و با رفیق فواد صحبت کردیم. گفتیم: 'معنادار و ارزشمند است. اما چنین چیزی برای تو ضرورتی ندارد. ' نمی‌توانستیم با وی صحبت نکنیم.

نمی‌دانم که به نام شورای رهبری پاسخی داده شد یا خیر. اما فکر نمی‌کنم پاسخی داده شده باشد، چون با این صحبت‌ها پاسخی به وی داده شد. بدون تردید داوطلب عملیات شخصی بود. البته که موضعی بسیار معنادار بود. چنین ایستاری نیروی بسیار زیادی به حزب ما بخشید.

'موضع روشنی داشت'

در نشست سپتامبر ۲۰۰۲ به شیوه رسمی آغاز تصفیه‌گری ۲۰۰۲-۲۰۰۴ رقم خورد. این امر نیز اینگونه شکل گرفت: من و رفیق فواد با یکدیگر حرکت کرده و با یکدیگر کار می‌کردیم. اگر اشتباه نکنم باری دیگر برای فعالیت‌های ایدئولوژیک در یک کمیته حضور داشتیم. آن زمان بر مطبوعات نظارت داشتم؛ فعالیت علمی و توسعه. رفیق فواد نیز در کمیته ایدئولوژیک حضور داشت و بارها همدیگر را دیدیم.

آن زمان، دورسون علی کوچوک نیز حضور داشت، فرمانده آن زمان قرارگاه نیز اکرم بود. بارها به ما سر می‌زدند. افراد نزدیک به آنان نیز رفت و آمد می‌کردند. اگر کار و یا وظیفه‌ای نباشد، ما همینطوری بدون دلیل رفت و آمد نمی‌کنیم.نان

به ویژه رفقای رهبری برای کارها رفت و آمد می‌کنند. یا شاید برای دیدار با یکی از رفقا یا بازدید از یک نهاد اینگونه رفت و آمد کنیم. البته این اتفاق نیز خیلی روی نمی‌دهد. شاید یک بار روی بدهد. می‌رویم رفقا را می‌بینیم یا می‌گوییم: 'به دیدار فلان رفیق می‌رویم. 'اما این اتفاق نیز به کرات روی نمی‌دهد.

دورسون علی پیش ما بود، اکرم نیز خیلی رفت و آمد می‌کرد. من ابتدا از دورسون علی پرسیدم: 'چرا این اندازه رفت و آمد می‌کند. مگر کار ندارد؟ مگر فرمانده قرارگاه نیست؟' چند نفر دیگر نیز آنجا بودند. گفت: 'رفقا خیلی وقت‌ها رفت و آمد می‌کنند. 'من نیز در جواب گفتم: 'البته که رفت و آمد می‌کنند. اما چرا آنقدر زیاد رفت و آمد می‌کند؟' بعد از چند روز اکرم باری دیگر آمد. به اکرم گفتم: 'از این به بعد آنقدر رفت و آمد نکن، ما کار داریم، اینجا دنبال چه چیزی هستید؟'

بعد دوباره به علی دورسون گفتم:‌ 'چنین چیزی ممکن نیست. این رفاقت شخصی است. در این سازمان رفاقت شخصی وجود ندارد. ' ناگهان گفت:  'ما دوست نیستیم. 'من نیز گفتم: 'ما نمی‌توانیم چنین چیزی را قبول کنیم. 'پاسخ نه چندان مناسبی داد. به او گفتم: 'بعدا به این مسئله خواهیم پرداخت. '

بعد من برای اولین بار در این مورد با رفیق فواد صحبت کردم. به او گفتم:  'وضعیت آنان به این شکل است. 'هر دو اهل درسیم هستند و رفیق فواد نیز آنان را می‌شناخت. به او گفتم: 'ارتباط آنان عادی نیست، رابطه مبتی بر رفاقت نیست. از نظر ذهنیتی به منزله نوعی دوستی شخصی است. '

اگر اشتباه نکنم آن زمان افراد دیگری نیز در خنِره حضور داشتند. آن زمان قرار بود نشست مرکزی سپتامبر برگزار شود. با رفیق فواد بحث کردیم و گفتم: 'وضعیت آنان را در نشست مرکزی مطرح می‌کنیم، آن را افشا کنیم و به مسئله پی خواهیم برد. 'ما در نشست سپتامبر ۲۰۰۲ این گروه را افشا کردیم. دیدیم که نوعی رفتار سازمانی نیست و روابط نیز سازمانی نیستند. مانند گروهی در داخل سازمان هستند.

در واقع ما آنان را به باد انتقاد گرفتیم، آنان نیز از جا برخاسته و گفتند: 'بله ما یک گروه بودیم، اما یک گروه بد نبودیم. می‌خواستیم از سازمان حمایت کنیم، ما چنین گروهی بودیم. 'رفیق جمعه در دیوان مدیریت نشست حضور داشت و او نیز از آنان انتقاد کرد. در این نشست آنان را مورد انتقاد قرار دادیم. همچنین ذهنیت آنان را که طرز رفتار و موضع‌گیری‌شان را لیبرالیزه می‌کرد، سازمان را تضعیف و موضع‌گیری در برابر ایالات متحده آمریکا را نرم و ضعیف می‌نمود، مورد انتقاد قرار دادیم. البته رفیق فواد نیز فورا موضع‌گیری کرد. به ویژه چون همه او را می‌شناختند، از دوستی‌ها و رابطه آنان اطلاع داشت. موضع‌گیری کرد. بسیار صریح و قاطع بود.

رفیق فواد در مقابل این تصفیه‌گری در همان ابتدا موضع خود را اعلام کرد. این امر از کجا ناشی می‌شد؟ از درک صحیح سازمان، دیدگاه سازمانی جنبش آپویی، نگرش پ‌ک‌ک، فرهنگ، و اینکه اخلاق و روابط آن به چه شکلی است؟ به دلیل اینکه به خوبی از چنین مسائلی اطلاع داشت و در ایدئولوژی نیز ژرف بود، فورا نشان داد که نوعی رابطه غیرسازمانی است و در نشست سپتامبر ۲۰۰۲ موضع خود را نشان داد.

سپس نشست مرکزی جولای ۲۰۰۳ برگزار شد. در این نشست رفیق فواد موضع خود را اعلام کرد. در واقع در کنگره نیز به صراحت موضع خود را اعلام کرد. این مسئله بسیار مهم بود. موضع رفیق فواد  در برابر تصفیه‌گر‌ها مهم است چون او اولین رفیق رهبر آپو بود و در نشست سد چوبوک نیز حضور داشت.

مقطع توطئه و تصفیه

موضع قاطع رفقای قدیمی در خنثی کردن طرح تصفیه، تعیین‌کننده بود. رفیق فواد موضع صریحی اتخاذ کرد، همچنین رفیق جمعه و رفیق عباس نیز موضع صریحی داشتند. آنان رفقای رهبر آپو بودند و سازمان را نیز به خوبی می‌شناختند. به ویژه رفیق فواد به عنوان یکی از کسانی شناخته می‌شد که خط مشی رهبری و ساختار جنبش را بهتر از همه می‌شناخت.

این موضع‌گیری‌ها در مبارزه علیه تصفیه نقش مهمی ایفا کرده و اجازه رسیدن ذهنیت تصفیه‌گر به اهدافش را نداد. تصفیه‌گرها در صدد بهره گرفتن از زمینه‌های متعددی بودند: تلاش کردند تحولاتی نظیر مداخلات آمریکا در عراق، مقطع توطئه، مشکلات درون سازمانی و موانع موجود بر سر راه مبارزه را به نفع خود به کار بگیرند.

به همین پلیل موفق شدند در برخی قسمت‌ها تاثیراتی داشته باشند. البته موفق به دستیابی به برخی از اهداف خود نشدند. در این زمینه سهم رهبری در خنثی‌سازی توطئه تعیین‌کننده بود. رهبر آپو در مقابله با توطئه، مبارزه و روشن ساختن و افشای این تلاش‌ها، نقش مهمی ایفا کرد. هیچکس به گفته‌ها و تحلیلات دیگری اهمیتی نداد، به زندگی رفیق فواد نگریسته و آن را با زندگی تصفیه‌گران مقایسه کردند. تفاوتی عظیم وجود داشت. نه گفته‌ها، نه افکار، روابط و حتی شیوه زیست انقلابی آنان نیز شباهتی به یکدیگر نداشت.

یکی از تاثیرات مهم آن دوران رفیق فواد، رابطه خوب رفیق فواد با واحد مطبوعات بود. تقریبا می‌توان گفت همه رفقای مطبوعات تحت تاثیر رفیق فواد بودند و موضعی صریح در مقابل تصفیه‌گرها اتخاذ کردند. البته من و رفیق عباس نیز با مطبوعات ارتباط داشتیم، اما رفیق فواد در این زمینه روابط نزدیک‌تر و قوی‌تری داشت.

به همین دلیل تقریبا می‌توان گفت همه اعضای واحد مطبوعات موضعی صریح در برابر تصفیه‌گرها نشان دادند. در مقطع متعاقب آن نیز ضعف‌هایی ایجاد شد، اما به ویژه در همان کنگره علیه تصفیه‌گر‌ها موضع‌گیری کردند. آنان این موضع‌گیری را حتی در سطح امور فنی نیز در پیش گرفتند: نه عکسی از تصفیه‌گران گرفته می‌شد و نه تصاویر آنان در دوربین‌ها ثبت می‌شد. وقتی که تصاویر کنگره گرفته می‌شد، چندان جایی به تصفیه‌گر‌ها داده نشد.

'کسی بود که بهتر از همه رهبری را درک می‌کرد'

وقتی که رهبری در مبارزه علیه تصفیه و از میان برداشتن تصفیه، تاسیس کمیته بازسازی پ‌ک‌ک را پیشنهاد داد، اولین کسی که به ذهنش رسید، رفیق فواد بود. به عنوان یکی از بنیانگذاران پ‌ک‌ک، رفیق فواد را انتخاب کرد. زیرا رهبری می‌دانست که رفیق فواد حزب و رهبری را به خوبی درک کرده و این خط مشی را نمایندگی کرده و از آن صیانت می‌کند.

رفیق فواد تاثیر مهمی بر موضع قاطع کمیته بازسازی پ‌ک‌ک بر اساس خط مشی رهبری داشت. در این مقطع با تجربه، دانش و روشنفکری، موضع و برخورد صریح خود نقشی تعیین‌کننده داشت. به ویژه پس از توطئه تصفیه‌گرایانه فرهاد-بوتان، تاثیر رفیق فواد در مبارزه علیه تصفیه بسیار نیرومند و تعیین‌کننده بود.

اینجا باری دیگر اعلام می‌کنم: رفیق فواد کسی بود که بیش از هر فرد دیگری در این سازمان، رهبری را درک کرده، احساس و خط مشی وی را به خوبی درک نمود. این حقیقت مهمی است که باید همه آن را بدانند.

«به روابط انسانی، احساس و طرز رفتار بسیار اهمیت می‌داد»

جایگاه و معنای رفیق فواد در داخل جنبش بسیار مهم است. رفیق فواد در معنادهی به سازمانی بودن، درک نیروی معنای رهبری و اهمیت قائل شدن برای آن و سازماندهی آن، نقش بسیار بزرگی داشت.

وقتی درباره نقش رفیق فواد در داخل سازمان بحث می‌کنم، می‌خواهم این موضوع را بیان کنم: این سازمان از قدرت معنادهی نیز برخوردار است. در واقع قدرتش از این مسئله ناشی می‌شود. در کنار رهبر آپو، رفیق فواد نیز در گسترش و تقویت نیروی معنا در جنبش ما نقش بزرگی دارد.

این جنبش صرفا نوعی برخورد مثبت نیست، هیچگاه به جنبشی تبدیل نشد که صرفا به دنبال برنامه، مبارزه بر مبنای اساسنامه یا تمرکز صرف بر یک هدف باشد. بله اهدافی دارد اما تفاوت این جنبش یعنی پ‌ک‌ک، با دیگر احزاب سوسیالیست و حزبی که در راه آزادی ملی مبارزه می‌کند و یا جنبش‌های رهایی ملی، در قدرت معنای آن نهفته است.

لذا اشتباه است که پ‌ک‌ک را صرفا به مثابه یک جنبش دارای برنامه، اساسنامه و جنبشی در پی اهداف سیاسی تلقی کنیم. نیروی پ‌ک‌ک صرفا از این حقیقت‌ها نشئت نمی‌گیرد. ممکن نیست بتوان صرفا با این حقایق تعریفی از پ‌ک‌ک ارائه کرد.

پ‌ک‌ک جنبشی است که به رفاقت، تاریخ، شهدا، ارزش‌های فرهنگی، همه افرادی که در گذشته به بشریت خدمت کرده‌اند، پیامبران و تمامی افرادی که برای انسانیت و زیبایی مقاومت کردند، معنا می‌بخشد. معنا را به روابط انسانی می‌افزاید. ارزش‌های انسانی نظیر احترام، محبت و همبستگی اجتماعی را نه در چارچوب مادی بلکه در چارچوبی معنوی تعریف کرده و اینگونه با آن‌ها برخورد می‌کند. از همان ابتدا اهمیت زیادی برای معنویت قائل شده است؛ ایمان و احساسات را مهم تلقی می‌کند. جنبش نیز اینگونه نیرومند شده است. پایبندی به جنبش نیز اینگونه تقویت شده است. فدائی‌گری اینگونه تجلی یافته است. افراد در داخل پ‌ک‌‌ک، اینگونه نیرو و روحیه گرفته‌اند. ده‌ها سال است به مقاومت ادامه می‌دهد.

هنوز هم افرادی که جدیدا به جنبش پیوسته‌اند، هیجان و شور وشوقی دارند که گویا این جنبش تازه مبارزه را آغاز کرده است. رفیق فواد در ایجاد این روحیه و جهان معنوی و ایجاد جنبشی معنادار، نقش بسیار زیادی ایفا کرده است. پ‌ک‌ک نیروی خود را از این حقیقت می‌گیرد. چنین احساساتی در نیروگرفتن پ‌ک‌ک اهمیت فراوانی دارند. بدون شک این امر در همه رفقا وجود دارد.

رفیق فواد برای روابط انسانی، طرز رفتار و گفتار اهمیت زیادی قائل بود. صرفا کلام درست را مهم نمی‌دانست، بلکه بیان صحیح حقایق، ایجاد روابطی صحیح و بیان بر اساس مبنایی صحیح را نیز مهم تلقی می‌کرد. در این راستا روش صحیح، یعنی رابطه میان وسیله و هدف را نیز مهم می‌دانست.

'به مثابه یک فیلسوف، حکیم و درویش بود'

همه رفقا، رفیق فواد را یک فیلسوف، دانشمند و درویش می‌دانستند، زیرا او را به مثابه نیروی معنوی، نیروی اندیشه، خوش لحن، برخوردار از احساسات زیبا و یک رفیق خود، تلقی می‌کردند.

از این نظر کمک وی به جنبش بسیار ارزشمند است. بله این مسئله با رهبری نیز مرتبط است، با درک رهبری نیز ارتباط دارد. رفیق فواد کسی بود که به بهترین نحو پی برد که رهبری جهانی بسیار نیرومند دارد. این امر را گسترش داده، به جنبش سرایت داد و بسیار درگیر آن بود. به همین دلیل رفیق فواد با شهادت خود به مراتب بزرگ‌تر شد. بیشتر به جنبش نفع خواهد رساند، تحولات بزرگ‌تری ایجاد خواهد کرد و جنبش را تقویت می‌کند.

اما فقدان وی محسوس است؛ فقدان نشستی برای شنیدن تحلیل‌های فلسفی رفیق فواد ، بحث درباره آن و آن نوع برخوردهای وی را می‌توان احساس کرد. ما احساس می‌کنیم که این بعد از ما دچار کاستی شده است.

چنین امری در پ‌ک‌ک وجود دارد، در تحلیل‌‌های پ‌ک‌ک نیز هست. در واقع ما همواره درباره رهبر آپو صحبت می‌کنیم. خواندن سخنان رهبر آپو فقط یک ارزیابی سیاسی نیست؛ بلکه گسترش احساسات، میهن‌دوستی، عشق به انسان‌ها، عشق به جامعه، حقوق، عدالت و وجدان می‌باشد. همه سخنان رهبر آپو به جان و سلول‌های انسان نفوذ می‌کنند.

نیروی رهبر آپو اینجاست. نیروی مداقه و کلام وی اینجاست. این معنا و احساس همواره جهان ما را پابرجا نگه‌ می‌دارد. رفیق فواد نیز در این زمینه نیروی مهمی داشت. از این نظر واقعا فقدان وی حس می‌شود. البته رفیق فواد نیروی عظیم این جنبش بوده و جاودانه است. ما رفیق فواد را از دست دادیم، نمی‌توانیم بگوییم وی مرد. او جاودانه شد.

با ایستار خود جاودانه شد و خود را جاودانه کرد

او با ایستار خود جاودانه شد، خود را جاودانه کرد. اما همه رفقا این خلأ و فقدان را حس می‌کنند. با خلأ و فقدانی که رفیق فواد با شهادت خود ایجاد کرد، چه کنیم؟ باید این خلأ را پر کنیم.

البته رفیق فواد آن را پر خواهد کرد؛ او با افکار، نوشته‌ها و مقالات خود آن را پر خواهد کرد. اما باید بدانیم که ما نیز اکنون وظیفه‌‌ای داریم. صرفا به عنوان یک برنامه تحلیل و ارزیابی پ‌ک‌ک میسر نیست. بله ما حقایق پ‌ک‌ک، حقایق سیاسی، ایدئولوژیک، سازمان و عملی را گسترش خواهیم داد. ما مفهوم وحدت و همه چیز آن را حاکم خواهیم کرد. اما در کنار این‌ها باید احساسات نیرومند، نیروی معنا و معنویت را در جنبش و سازمان اجرایی کنیم.

رفیق فواد، اولین رفیق رهبری بود. مانند حضور رهبری، او را از نزدیک حس می‌کردیم. ما همواره حضور رهبری را احساس می‌کنیم، اما حضور وی نیز باعث می‌شد حضور رهبری را احساس کنیم. رهبری در واقع در این جنبش حضور دارد، رفیق فواد نیز زنده است و بروز می‌یابد.

به دلیل آنکه وی اولین رفیق رهبر آپو بود، چنین حسی ایجاد می‌شد. وی چنین جایگاهی داشت. وی به سازمان نیرو می‌بخشید. همانطور که رهبری می‌گوید 'شهدا بی‌پشتیبان نیستند، من پاسدار شهدا هستم. 'رفیق فواد نیز چنین تاثیری داشت: 'من حامی رهبری هستم، از وی صیانت خواهم کرد.