۹ سال از کشتار کوبانی میگذرد: عاملان باید محاکمه و مجازات شوند
خانوادههای قربانیان کشتار کوبانی در نهمین سالگرد این قتلعام گفتند که مسئولین کشتار کوبانی که در جریان آن ۲۵۳ نفر کشته شدند، باید محاکمه و مجازات شوند.
خانوادههای قربانیان کشتار کوبانی در نهمین سالگرد این قتلعام گفتند که مسئولین کشتار کوبانی که در جریان آن ۲۵۳ نفر کشته شدند، باید محاکمه و مجازات شوند.
روز ۲۵ ژوئن، مزدوران داعش حوالی ساعت ۴ صبح وارد شهر کوبانی و تعدادی از روستاهای آن شدند.
بر اساس آنچه شاهدان حادثه توصیف کردند، علاوه بر تک تیراندازها و حملات انتحاری، کشتارهای وحشیانه با روشهای بریدن سر و کشتار از فاصله نزدیک با سلاح انجام دادند. عمده قتلعامها توسط تروریستهای تبهکار در این مناطق و محلات انجام گرفت: نزدیک نانوایی علی و ساختمان مجلس منطقهای کوبانی، جاده حلب، جنوب شهر اطراف پمپ بنزین مصطفی درویش در جاده شران، در شرق شهر به ویژه در محلههای کوردهای کانیه و مکتله، در شمال شهر در محله گمرک، در مرکز شهر نزدیک منطقه آزادی، در بازار قدیم الحال، بیمارستان مشتنور، خیابان ۴۸ و در روستاهای تارمیک و برخباتان کشتارهای وحشیانه انجام گرفت.
تبهکاران داعشی که وارد آن محلهها شده بودند به دام افتادند و به همین دلیل ساکنان شهر نیز حدود سه روز گرفتار شدند. در آن زمان یپگ و یپژ توانستند غیرنظامیان گرفتار شده را نجات داده و با خودروهای زرهی و آمبولانس آنها را از شهر خارج کنند. به ویژه، غیرنظامیان در اطراف کوبانی آواره شدند و صدها نفر در روستای مزرعت داوود باقی مانده بودند. به مدت دو شب صدها شهروند اجازه عبور از مرز ترکیه را نداشتند و صدها نفر در روژاوا گیر افتادند.
آنها وحشیانهترین روشهای کشتار و تیراندازی را علیه خلق کوبانی انجام دادند. به طور خلاصه انواع ابزارهای ممنوعه در سطح بینالمللی و انواع روشهای غیرانسانی توسط تبهکاران داعش مورد استفاده قرار گرفت.
تبهکارانی که لباسهای یگانهای مدافع خلق و «ارتش آزاد» را پوشیده بودند، به غیرنظامیان در خانههایشان حمله کردند، وارد خانههایشان شدند و با هر کسی که برخورد کردند، شهید کردند. بر اساس گزارشهای بسیاری از سازمانهای بشردوستانه، کشتاری که تبهکاران داعش انجام دادند در سطح ژینوساید کوردها بود.
سارا حسن علی که همسر شهید محمد رشو است اینگونه از آن لحظات قتل عام میگوید: «بعد از چند ماه درگیری در کوبانی، امنیت در شهر برقرار شده بود، صبح مثل همیشه در خواب بودیم. ساعت ۴ یا ۵ صبح بود که صدای شلیک گلوله شنیده شد و هر لحظه صدا بلندتر شد. از خود پرسیدیم این صدا از کجا میاد؟ چرا این صدا میاد؟ ما از هم میپرسیدیم که آیا این جشن بزرگداشت بخشداری سیرین است؟ صدا بلندتر شد. همسر من محمد هم بیرون رفت و هنوز میپرسید که آیا این واقعا جشن سیرین است یا نه؟ همسایه ما هم بیرون آمد و گفت باید برویم ببینیم چه خبر است. همسرم محمد و همسایههایمان سوار ماشین شدند و به مرکز شهر رفتند. وقتی به مرکز شهر رسیدند، تعدادی از آنها را دیدند که لباسهای مبارزان یپژ و یپگ ما را پوشیده بودند.»
سارا حسن علی از کشته شدن همسرش محمد در مرکز شهر خبر داد و ادامه داد: «همسایه ما نیز به شدت مجروح شده و پس از فرار از دست تبهکاران، با حالت مجروح به ما نزدیک شد. سپس انفجار بزرگی بین باکور و روژاوای کوردستان رخ داد، آن انفجار هنوز در ذهن ما طنین انداز است. صدای گریه هنوز در ذهن ماست. در آن سپیده دم که فریاد کوبانی آسمان را شکست، همه خلق کوبانی به میان درختان و تپه تل شره فرار کردند. بسیاری از آنها فرزندان، همسر، برادر، خواهر و مادرشان شهید شده بودند. ما هم با آن گروه به تل شره رفتیم، همه جمع شدیم. دو پسرم در بیمارستان بودند و بیمارستان در محاصره تبهکاران بود. پس از شکسته شدن محاصره، فرزندانم از راه رسیدند. جنازه شوهرم را دفن کردیم. آن طلوع سیاه هنوز در ذهن ماست، لحظهای تلخ و فراموش نشدنی. دشمنان همواره خواستار کشتن و نابودی کوردها از طریق این کشتارها بودهاند. اما ما وجود داریم، هیچ کس نمیتواند ما را نابود کند.»
فیراس احمد آتش که مادر و برادرش در کشتار کوبانی شهید شده بودند صحبت کرد و گفت: «سپیده دم با صدای انفجار از خواب بیدار شدیم. بلافاصله به آنجا رفتیم و دهها جسد را روی زمین دیدیم. وقتی آمبولانس آمد ما دورش جمع شدیم. ما اجساد را بیرون آوردیم، اما هنوز نمیدانستیم که داعش وارد کوبانی شده است. کم کم به سمت خانه رفتم. در راه یکی از رفقای خود را دیدم و آنجا شنیدیم که گفتند داعش وارد شهر شده است. به نزدیکی خانه که رسیدیم باران گلوله به سمت ما شروع شد. خانوادهام به داخل خانه فرار کردند و در را روی خود بستند. آنجا برادرزادهام را دیدم که مجروح شده بود. گلوله به پایش اصابت کرده بود. من خودم را به او رساندم و اسلحه را از دستش گرفتم. سعی کردم به خانوادهام برسم. در آنجا با تعدادی تبهکار جنگیدم. بعد از تیراندازی به سمت دروازه مرزی رفتیم. در آن درگیری از ناحیه دست و پهلو مجروح شدم.
من از خانوادهام خبر نداشتم. همه در آن قتلگاه پراکنده شده بودند. چون زخمهایم جدی بود از هوش رفتم. به هوش که آمدم، در بیمارستانی در باکور کوردستان چشمانم را باز کردم. بعدا شنیدم مادر و دو برادرم در آن قتلگاه شهید شدهاند. آمدم پرسوس و با آمبولانس مرا به کوبانی رساندند و به خانه آمدم. روزی که هنوز برایم قابل تعریف نیست، میگویم شاید یک کابوس بوده باشد. اما برادران و مادرم را در این کابوس از من گرفتند.»
وحیده شیخ نبی که پدر و پسرش در مقابل چشمانش شهید شدند گفت: «پدرم در خانه ما مهمان بود، خودش با یکی از دوستانش آمد و آن روز در خانه من ماند. من و پدرم تا صبح با هم بیدار بودیم و با خنده و شوخی به هم شب بخیر گفتیم؛ اما نمیدانستم این شب آخرین شب است و دیگر هرگز مثل آن شب خندهای از ته دل نمیآید. پدرم سحر روز بعد از خواب بیدار شد و برای نماز وضو گرفت. پدرم در حال نماز خواندن بود که صدای تیراندازی و انفجار را شنید. رفتیم بیرون دیدیم در شکسته است. از کجا بفهمیم که این طاعون در حال وقوع است؟ پسرم کوچکم هنوز در گهوارهاش بود. همه به سمت دروازه مرزی دویدیم. صدای جیغ و فریاد بود که از هر طرف میآمد. در آن حمله نسل کشی، من پدر، پسرم، عمهام، برادر همسرم، برادرم و همسرم را از دست دادم. همه شهید شده بودند. مبهوت شده بودم. قیامتی بود. تا زندهام این واقعه را فراموش نمیکنم. ما میخواهیم پروندههایی علیه تبهکاران و مسئولین قتل عام باز و محاکمه شوند.»