میرخان کارکر، عضو کمیته خلقها و باورداشتهای کنفدرالیسم جوامع کوردستان (کجک)، ارزیابیهایی در مورد سلفیت و اسلام حکومتی انجام داد.
میرخان کارکر با بیان اینکه کسانی که به نام دین میجنگند، تا به امروز حتی یک گلوله هم به سمت دولت شلیک نکردهاند، زیرا دولت را مقدس میدانند، گفت:
«خیال این سازمانها تسخیر دولت است؛ دولت برای آنها مقدس است. هدف آنها تسخیر دولت و کشاندن جامعه با فشار و زور به خط فکری خودشان است. به همین دلیل، بزرگترین دشمنان دموکراسی هستند.»
ارزیابیهای میرخان کارکر، عضو کمیته خلقها و باورداشتهای کجک، در مورد سلفیت و اسلام حکومتی به شرح زیر است:
«اسلام حکومتی به عنوان سلفی تعریف میشود. باید به تاریخ آن نگاه کرد. تاریخ آن به زمان حضرت محمد بازمیگردد؛ خود را به صحابه و تابعین تشبیه میکنند. اما گذشته آنها به ابن تیمیه بازمیگردد؛ به دورهای از سال ۱۲۰۰ تا ۱۳۰۰ میلادی.
ابن تیمیه اهل حرّان است. افکار و اندیشههای او در دوران مغول شکل میگیرد. سپس وقتی انگلیسیها به خاورمیانه میآیند، برخی از ایدئولوگها ظهور میکنند: افرادی مانند محمد بن عبدالوهاب، جمالالدین افغانی، محمد عبده و سید قطب مبانی ایدئولوژیک را تشکیل میدهند.
اینها به سه دسته تقسیم شدهاند: وهابی، جهادی و سلفی. تفاوتهای بسیار کمی بین آنها وجود دارد؛ اما با گذشت زمان، نامهای مختلفی ظاهر میشوند که به نام دولت میجنگند.
امروزه سازمانهایی مانند بوکو حرام، اخوان المسلمین، القاعده، داعش و حزب الکنترا شناخته شدهاند. اسامه بن لادن و ابوبکر البغدادی پیشتر از تاکتیکهای جنگی استفاده کردهاند. و در نهایت عبدالله عزام نحوه اجرای دکترین جنگی را مشخص کرده است.
رهبری این خطر را خیلی زود دید و هشدار داد. به همین دلیل رگههای اسلام دموکراتیک را توسعه داد. رهبری اساس این را نیز با صلحنامه مدینه بررسی کرد. صلحنامه مدینه بین انصار و مهاجرین برای ایجاد وحدت در مدینه در برابر مخالفان اسلام و تامین صلح سایر مردم انجام شد.
بعدها که قدرت دولتی توسعه یافت، افکار و اندیشههای مختلفی برای محافظت از جامعه ظهور کرد. تصوف و طریقتها در این دوره توسعه یافتند. افرادی مانند ابن عربی، حلاج منصور، فخرالدین رازی اساس دفاع جامعه از خود در برابر دولت را تشکیل دادند.
در واقع در کوردستان، این وضعیت از طریق مدارس دینی توسعه یافت. مثلا فقیه طیران، احمد خانی، ملای باته؛ سپس قیامگرانی مانند شیخ عبیدالله نهری و شیخ سعید ظهور کردند. یعنی به محض اینکه جامعه در خطر قرار میگیرد، یک رگهای برای دفاع از آن ظاهر میشود؛ رگهای دور از دولت و در کنار جامعه.
این سیستم بر روی کمون اجتماعی بنا شد. رهبری میخواست اسلام دموکراتیک را از طریق رگههای اجتماعی توسعه دهد.
دو نفر نحوه انجام جنگهای سلفی را مشخص کردهاند
وقتی مشخص شد که سازمانهایی مانند بوکو حرام، اخوان المسلمین، و حزب الکنترا در جامعه پذیرفته نمیشوند، شروع به حمایت از رگههای اجتماعی کردند.
مثلا، سخنان ملای باته، احمد خانی و فقیه طیران را در ابتدا کفر میدانستند. اما دیدند که جامعه آنها را نمیپذیرد، نمیتوانند در جامعه نفوذ کنند؛ آنگاه خود را پنهان کردند. این را تقیه مینامند. یعنی خود را به شکلی متفاوت نشان میدهند؛ با جامعه مخالف هستند اما طوری رفتار میکنند که گویا در کنار جامعه هستند.
به همین دلیل، در دوره اخیر، قرائت مولودی، سخن گفتن از شیخ سعید، ملای باته، احمد خانی، برجسته کردن علمای کورد، همگی کاملا تقیه است. زیرا در میان اسلامگرایان جهادی، این درک از تقیه بسیار توسعه یافته است. آنها میگویند: 'تا زمانی که به هدف خود برسی، میتوانی فریبکاری کنی، تقیه کنی، و خود را پنهان کنی.'
نحوه انجام جنگهای سلفی را نیز دو نفر مشخص کردهاند.
یکی ابن تیمیه است. ابن تیمیه میگوید: 'حلالترین درآمد غنیمت است.' غنیمت چیست؟ یعنی تصرف مال و اموال دیگران. این وضعیت در خاورمیانه در برابر چشمان همه اتفاق افتاد. آنها مال و اموال مردم را تصرف کردند؛ در شنگال زنان را اسیر کردند و در بازارهای بردهفروشی فروختند.
دومی حملات بمبگذاری است؛ انفجار بمب در میان مردم. مثلا در شهرهای آمد، رحا، آنکارا حملات بمبگذاری انجام دادند. اساس این کار را نیز عبدالله عزام تشکیل داده است.
عبدالله عزام جامعه را به دو صورت تعریف میکند: یکی دارالحرب؛ دو دارالاسلام. مکانهایی که قوانین سلفیها در آنها معتبر نیست، دارالحرب هستند. به همین دلیل عبدالله عزام میگوید: 'چه زن باشد، چه کودک باشد، چه سالخورده، همه کافرند.' و ادامه میدهد: 'به همین دلیل میتوانید وارد آنها شوید و اقدام کنید، همه را بکشید.' او بر این اساس سیستمی را ایجاد کرده است.
'با منطق تاجرانه برخورد میکنند'
نکته دیگر این است که آنها با منطق تاجرانه برخورد میکنند. مثلا میگویند: 'در این دنیا جانمان را دادیم، شهید شدیم؛ پس در آخرت خداوند باید به ما بهشت بدهد.' حتی تعداد حوریان را هم مشخص کردهاند. یعنی ورودشان به جنگ و عباداتشان همگی بر اساس یک حساب و کتاب است.
به همین دلیل، تمام زنانی که مخالفشان هستند و بیش از نه سال سن دارند را کنیز میدانند. هنگامی که جنگی آغاز میشود، همیشه این فکر را دارند که فورا به خانهها و اموال مردم دست درازی کنند، زنان را برای خودشان بگیرند و برخی را در بازار بردهفروشی بفروشند. به این شکل یک بیاخلاقی را توسعه دادهاند.
به همین دلیل زنان را اسیر کردند، در قفس گذاشتند و فروختند. گروههایی مانند اسامه بن لادن، ابوبکر البغدادی، و حزب الکنترا جنگ خود را بر اساس این بیاخلاقی پیش بردند. آنها قرآن را به تفسیر خودشان میخوانند و میگویند: 'اینها برای ما حلال است.' عقل را از میدان خارج میکنند؛ به همین دلیل چیزهای غیر اخلاقی برای آنها چندان مهم نیست.
به همین دلیل، جنگی که آنها در خاورمیانه به راه انداختند، جامعه را به شدت تکان داد. جامعه واکنش نشان داد و گفت: 'چرا مال و اموال مردم غارت میشود؟ چرا زنان فروخته میشوند، چگونه مورد تجاوز قرار میگیرند؟'
زنان را موجودی میدانند که برایشان فایده دارد. میگویند: 'اگر برایم مفید باشد کنارم میماند، اگر نباشد بیرونش میکنم.' به همین دلیل در سلفیت زن حق طلاق ندارد؛ فقط مرد میتواند طلاق دهد. مرد هر وقت بخواهد با همسرش زندگی میکند، هر وقت بخواهد جدا میشود. زن را 'مال و اموال' خود میدانند؛ او را انسان نمیدانند.
جنگهای خود را نیز همیشه با همین درک پیش میبرند؛ نه بر اساس ارزشهای جامعه، بلکه بر اساس قوانین سخت و تکبعدی اعتقادات خودشان. طبق سلفیها، اهل کتاب میتوانند در میان مسلمانان زندگی کنند؛ البته اگر به آنها اجازه دهند. اما دروزیها، ایزدیها و علویها را حتی اهل کتاب هم نمیدانند. آنها را مرتد میدانند و حرام میشمارند.
با حرام دانستن سایر ادیان، باورداشتها و مذاهب، جنگی را که علیه آنها به راه میاندازند، مشروع میکنند. به همین دلیل، هر کسی را که اهل کتاب نمیدانند، مال، اموال و همه چیزشان را برای خود حلال میشمارند. در برابر این، هیچ کس نمیتواند به دادگاه برود، از حق خود دفاع کند. به همین دلیل بیش از همه با ایزدیها، دروزیها و علویها مخالفند. به داعش نگاه کنید؛ وقتی رو به خاورمیانه آورد، بیش از همه به مردم این باورداشتها حمله کرد. با اسرائیل یا کشورهایی که آنها را کافر مینامیدند، نجنگید.
سلفیها هر جا که زندگی کنند، هر جا که مسلح شوند، همیشه مظلومان را دشمن میبینند؛ حاکمان را هدف قرار نمیدهند. مثلا، هرگز مستقیما دولتهای مسیحی را هدف قرار ندادند، اما جوامع را هدف قرار میدهند. به ویژه جوامعی را که 'مرتد و منحرف شدهاند' مینامند، هدف قرار میدهند.
'سلفیت جامعه را جاهلیت میخواند'
سلفیت به عنوان ظاهری و تصوف به عنوان باطنی شناخته میشود. درک باطنی شکلی نیست، بلکه معنوی به جلو میآید. مثلا، ارزشهایی که تصوف برجسته میکند، در سلفیت کفر محسوب میشوند. به عنوان مثال، معجزه را رد میکنند، معتقدند هیچ کس نمیتواند شفاعت کند. معابد را مقدس نمیدانند؛ به همین دلیل معابد را تخریب میکنند، از روی آنها جاده میکشند، آرامگاهها را منفجر میکنند.
آنچه را که تصوف یا جامعه مقدس میدانند، به عنوان ضدیت با اسلام میبینند و علیه آن جنگی را آغاز میکنند. تصوف بر پایه عشق شکل میگیرد؛ بنابراین هیچ امیدی به بهشت در آینده ندارد. میگوید: 'من این کار را برای انسانیت انجام میدهم، این فرهنگ را از طریق ایمانم توسعه میدهم.'
سلفیت و تصوف: نبرد ایدئولوژیها
ابن تیمیه، در جنگ خود، دو هدف اصلی را در نظر داشت: یکی مغولها و دیگری فرهنگ ابن عربی. در تصوف، علاوه بر دین، یک فلسفه نیز وجود دارد. این فلسفه ریشههایی در فرهنگ هند و چین، یونان، خاورمیانه و عصر نوسنگی دارد و بر پایه عشق شکل گرفته است.
به عنوان مثال، در یکی از آثار مولانا جلالالدین رومی، در یک سو شیر و در سوی دیگر آهو به تصویر کشیده شده است. این در واقع نماد صلح است و نشان میدهد که شیر و آهو میتوانند در کنار هم زندگی کنند. به همین دلیل، تصوف تفاوتی بین جوامع مختلف نمیبیند. حتی جمله معروف 'هر که هستی، بیا' نیز وجود دارد. اعتقادی که بر این اساس بنا شده، کاملا با اعتقاد سلفیها در تضاد است. به همین دلیل، جنگی در جریان است.
سلفیها به همین دلیل جامعه را جامعه جاهلی مینامند. یعنی جامعه را نادان میدانند. سلفیهای جهادی میگویند: 'باید علیه اینها حرفی زد و با کفار مبارزه کرد.' اما سلفیهای تکفیری، موضع سختگیرانهتری اتخاذ میکنند و میگویند: 'نه، جهل عذر نیست. اینها مستقیما کافرند. احکام اسلام را نمیپسندند؛ به همین دلیل باید با آنها مبارزه کرد.'
آنها خود را 'فرقه ناجیه' مینامند. به دلیل این طرز فکر، سلفیهای تکفیری جامعه را کافر میدانند و حتی گوشت گوسفندی را که جامعه ذبح کرده است، نمیخورند. وقتی یک جنگ داخلی رخ میدهد، حساب میکنند که مال و اموال چه کسی را در جامعه تصرف کنند.
آنها در جامعه تجارت نمیکنند، خرید و فروش را در میان خود انجام میدهند. آنها با جشنهای اجتماعی مانند نوروز مخالف هستند. اگر فرصتی به دست آورند، چنین جشنهایی را نیز از بین میبرند. جامعه از نظر آنها جاهل و کافر است. هنگامی که به قدرت میرسند، برای 'به راه آوردن' این جامعه، سیستمی را بر اساس میل خود ایجاد میکنند. رادیکالترین سلفیها حتی گوشت گوسفندی را که پدرانشان ذبح کردهاند نمیخورند؛ زیرا آنها را نیز کافر میدانند.
در میان ما کوردها، در شهر، روستا، و در خانواده، تقدسهای مختلفی وجود دارد. در اعیاد گرد هم میآییم؛ وقتی کسی بیمار میشود به ملاقاتش میرویم، و تشییع جنازهها را با هم انجام میدهیم. یعنی یک ساختار کمونال وجود دارد.
اما سلفیت بر پایه فردگرایی بنا شده است. زیرا همانطور که گفتم، حتی وقتی میجنگد، حسابی انجام میدهد و میگوید: 'به بهشت میروم، ۷۲ حوری میگیرم.' ساختار خانوادههای آنها نیز بر اساس این فرهنگ بنا شده است. آنها فقط به خود و خانوادهشان فکر میکنند؛ اما در اینجا نیز نه به دختران و زنان، بلکه فقط به فرزندان پسر فکر میکنند.
به همین دلیل، در سلفیت هیچ جامعهگرایی وجود ندارد. آنها در میان خود ازدواج میکنند، در یک مکان زندگی میکنند، و فقط از یکدیگر خرید میکنند. زندگی آنها متفاوت است، زیرا نمیتوانند در جامعه زندگی کنند. هیچ چیزی را که جامعه مقدس میداند، مقدس نمیدانند.
زنان فقط کارهای خانه را انجام میدهند؛ خانه را اداره میکنند، غذا میپزند. اگر به کنگرهها، انجمنها یا نمایندگان سلفیها نگاه کنید، میبینید که در میان آنها هیچ زنی وجود ندارد؛ همه مرد هستند. حتی اگر به صورت نمادین هم حضور داشته باشند، سیستم کاملا مردسالارانه بنا شده است. نهاد خانواده نیز به همین شکل بنا شده است. زن در نگاه آنها به مثابه یک 'مال' یا 'گوسفند' است.
'دولت برای آنها مقدس است'
اسلام حکومتی و سلفیها، آیات ۴۴، ۴۷ و ۴۹ سوره مائده را برای خود دلیل میدانند. آنها میگویند: 'کسی که حکم خدا را نپسندد کافر است.' در میان سلفیها، دولت مقدس است. هنگامی که به اهداف خود، یعنی به قدرت رسیدن، دست مییابند، تمام راهها و روشها را امتحان میکنند. برای رسیدن به اهداف خود، از دموکراسی به عنوان تقیه استفاده میکنند. زیرا دموکراسی نماینده جامعه است، اما آنها این را کفر میدانند.
به همین دلیل، دیکتاتوری و سلطنت را 'خلیفه' مینامند. در حالی که همه این ساختارها در واقع یک چیز (این همانی) هستند. زیرا یک نفر مسئول همه چیز است؛ قانون و دستور در دست اوست، و حکم نیز در اختیار اوست. بزرگترین آرزوی آنها تسخیر دولت است، زیرا دولت برای آنها مقدس است. هدف آنها تسخیر دولت و کشاندن جامعه با فشار و زور به خط فکری خودشان است. به همین دلیل، اگرچه گاهی اوقات به نظر میرسد که به نام دموکراسی کاری انجام میدهند، اما بزرگترین دشمنان دموکراسی هستند.
سلفیهای کوردستان و خارج از کوردستان نیز جنبش آزادیخواه را جنبشی کافر و مرتد میدانند. آنها جنگ علیه ما را مقدسترین جنگ تعریف میکنند. این را به وضوح در شنگال، باکور کوردستان در دهه ۱۹۹۰، در عفرین، و کوبانی دیدیم. آنها با خواندن سوره فتح به ما حمله میکردند. طوری رفتار میکردند که انگار همه کوردها کافرند و میخواستند آنها را با آیات قرآن 'به راه آورند'.
در آن زمان، چنین تبلیغاتی را نیز به راه انداختند. وقتی از کوردهایی که در میان آنها بودند پرسیده میشد: 'چرا آمدی، چرا علیه کوردها میجنگی؟' میگفتند: 'من میخواهم علیه کفار بجنگم.' به همین دلیل مال و اموال کوردها را غارت کردند، آن را غنیمت دانستند، زنان کورد را فروختند، 'هدیه' دادند؛ حتی سرنوشت برخی از آنها هنوز مشخص نیست. در باکور نیز چنین تبلیغاتی میکردند: 'اینها کمالیستهای کوردستان هستند.'
اگر نگاه کنید، مثلا کمالیسم و کمالیستها چه کردهاند؟ آنها تلاش کردهاند ارزشهایی را که جامعه به آنها اعتقاد دارد، از طریق سکولاریسم از بین ببرند. در واقع، کارهایی که به نام شریعت انجام میشود نیز همین است. یعنی آنها میخواهند ایمان و تصوف جامعه را به نام 'شریعت' از بین ببرند. به نام شریعت میخواهند معابد را از بین ببرند، آرامگاهها را منفجر کنند.
در اصل، اگر نگاه کنید، اقدامات آنها با اقدامات کمالیستها و دیگر مستبدان یکسان است؛ تنها تفاوت، زبان آنهاست که زبان اسلام است. به همین دلیل، جامعه باید در برابر آنها بسیار محتاط باشد. روحانیون ما نیز در این زمینه باید جامعه را آگاه کنند.
سازمانهایی که از دین سوءاستفاده میکنند، در هیچ کجا علیه قدرتها نجنگیدهاند. از دهه ۱۹۸۰ جنگی در جریان است؛ جنبش آزادیخواه میجنگد، اما این گروهها حتی یک گلوله هم به سمت دولت شلیک نکردهاند. آنها هیچ نهاد دولتی را هدف قرار ندادهاند. زیرا هدف آنها از اساس تسخیر دولت است.
اگر نگاه کنید، تمام تبلیغات و تخریبهای آنها متوجه جنبش آزادیخواه است. زیرا جنبش آزادیخواه راه را به جامعه نشان میدهد، پیشگام است. رهبری یک فلسفه ارائه کرده است.
'برای منافع خودشان با جامعه دشمنی میکنند'
فلسفه جنبش ما، یعنی درک 'یک لقمه، یک خرقه'، در واقع فلسفه اصلی اسلام است. مثلا یک انقلابی ما، یک گریلای ما، جز سلاحش هیچ چیز دیگری ندارد. او هیچ کاری را برای خود یا خانوادهاش انجام نمیدهد؛ تمام مبارزهاش برای جامعه است. ارزشهایی که ما زندگی میکنیم و زنده نگه میداریم، اسلام دموکراتیک را میسازد. ما منافع جامعه را اساس قرار میدهیم، نه منافع افراد را.
اما کسانی که از دین سوءاستفاده میکنند، کاملا برای منافع خودشان با جامعه دشمنی میکنند. رهبری از زندگی درویشوار صحبت میکند و تمام نمونههای آن را از تاریخ میگیرد. هر که باشد فرقی نمیکند؛ تاریخ اسلام را نیز منبع قرار میدهد. مثلا درویشها چگونه زندگی کردهاند؟ مال و ثروت جمع نکردهاند، فلسفه اصلی آنها 'یک لقمه، یک خرقه' بوده است.
در مورد ما نیز همینطور است. ما رفقایی داریم که سالهاست مبارزه انقلابی میکنند؛ زخمی شدهاند، جایی در بدنشان نمانده که گلوله نخورده باشد، شهدایی داشتهایم. ما بهای بسیار سنگینی پرداخت کردهایم، اما حتی یک نفر هم این مبارزه را برای منافع شخصی خود انجام نداده است.
در واقع دین نیز بر پایه اخلاق بنا شده است. جنبش آزادیخواه نیز کسانی را که در طول تاریخ برای جامعه مبارزه کردهاند، الگو قرار داده است. اما کسانی که از دین سوءاستفاده میکنند، کمالیستها و سرمایهداران را الگو قرار میدهند؛ دولت-ملت را اساس قرار میدهند و از زبانی بسیار ناپاک استفاده میکنند. آنها میخواهند با استفاده از اسلام، این زبان ناپاک خود را پاک کنند.
اما هر چقدر هم که شما صد چیز بگویید، جامعه همیشه به عمل شما نگاه میکند. جامعه ما را نیز میبیند. شهدای ما برای جامعه تا آخرین نفس جنگیدند، گفتند: 'بر روی سنگ مزارم بنویسید ‘به مردمش بدهکار است’.' ما صاحب این فلسفه هستیم. به همین دلیل، سلفیهای امروز هر چقدر هم که از زبانی ناپاک استفاده کنند، هر چقدر هم که اعمال کمالیستها، امپریالیستها و سرمایهداران را به نمایش بگذارند، نمیتوانند در برابر اعمال ما مقاومت کنند.
اما جامعه نیز در این زمینه باید محتاط باشد. روحانیون ما نیز باید محتاط باشند: بگویند: 'به نام اسلام اعمال کمالیستی انجام میدهید.' بگویند: 'شما از منافع دولت-ملتها، ملیگرایان و امپریالیستها دفاع میکنید.'
مثلا به مراکز خرید بروید، دهها دستگاه پوز (POS) وجود دارد. میگویند: 'ما مخالف ربا هستیم'؛ خب آن دستگاههای پوز چیست؟ با گفتن اینکه ربا حرام است، بانکهای بدون ربا افتتاح کردهاند، اما به نام سود سهام باز هم ربا میگیرند. یعنی گفتههای آنها با کارهایشان بسیار متفاوت است. زندگی خود را کاملا بر پایه سرمایهداری بنا کردهاند؛ زندگی کثیف و جدا از جامعه دارند.
اما وقتی به گفتههایشان نگاه میکنید، انگار هر کدامشان درویشی یا عالمی هستند. در حالی که گفتههایشان با کارهایشان کاملا متضاد است. جامعه نیز در بسیاری از نقاط دیگر به آنها گوش نمیدهد. در بسیاری از جاها آنها را 'صوفیلوک' مینامند؛ میگویند: 'مغزشان کار نمیکند، نمیدانند چه میگویند.' آنها نمیتوانند ببینند چقدر ناپاک هستند. اما مردم مؤمن ما، روحانیون ما باید آینهای در برابر آنها بگیرند. وقتی آینهای در برابر آنها گرفته شود، خودشان نیز خواهند دید چقدر ناپاک هستند.
'جامعه ما باید از ارزشهای خود محافظت کند'
جامعه ما باید از اعیاد و ارزشهای خود محافظت کند. مثلا به قبرستان نمیروند و حتی یک فاتحه هم نمیخوانند. در حالی که در فرهنگ ما، اگر حتی یک شاخه درخت هم روی قبر بیفتد، کسی آن شاخه را برنمیدارد؛ چون مقدس است. چرا جامعه مولود را مقدس میداند؟ چون میبیند که به زبان خودش نوشته شده است، به همین دلیل خوشش میآید.
جامعه باید از علمای خود محافظت کند، سنت دوازده عالم را ادامه دهد. همچنین، باید فلسفه رهبری را اساس قرار دهد، کتابهای او را بخواند. باید دنیا را دنبال کند، سلفیها را افشا کند. به ویژه کسانی که از این مسئله آگاه هستند، اسلام دموکراتیک را توسعه خواهند داد. زیرا اسلام حکومتی نه تنها برای ما، نه تنها برای کوردها، بلکه برای همه خطرناک است.
بله، ما بیشترین آسیب را از این موضوع دیدهایم. در دهه ۱۹۹۰ با قداره (ساتورها) مردم را قتلعام کردند، به شنگال حمله کردند. روی قبرهای کسانی که قتلعام کرده بودند، توالت ساختند. آنها چنین ذهنیت ناپاکی دارند.
تصور کنید که در دهههای ۱۹۸۰، ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰، با اینکه امکانات نداشتند، این کارها را انجام دادند. فردا یا پسفردا که قدرت را به دست بگیرند، جامعه نه میتواند عیدش را جشن بگیرد، نه مولودش را برگزار کند، نه قبرستانهایش را زیارت کند و نه حتی فاتحهای بخواند. زیرا این ذهنیت، همه اینها را حرام میداند.
به همین دلیل، جامعه ما، روحانیون ما و علمای ما باید در برابر این ذهنیت بسیار محتاط باشند. در برابر این ذهنیت، باید مبانی سیستم اسلام دموکراتیک بنا شود. جامعه ایزدی، جامعه علوی، مسلمانان، دروزیها، یهودیان؛ همه باید بتوانند بر پایه فلسفه تصوف با هم زندگی کنند.
ما باید چنین ایمان و فلسفهای را بنا کنیم. این نیز تنها با افشای این افراد و طرد آنها از جامعه ممکن است.»