ریزان جاوید, عضو کوردیناسیون حزب حیات آزاد کردستان, پژاک, در مصاحبه با هفتهنامه «آلترناتیو» به مسئله قیامهای کنونی در منطقه خاورمیانه, سرنوشت آنها و جایگاه سیاسی کردها در غرب کردستان و دستاوردهای خلقکرد در گیرودار رقابتهای سیاسی و قدرتطلبی قدرتهای غربی و دولتهای محافظهکار منطقهای پرداخته و میگوید:« ایالات متحده آمریکا و کشورهای غربی که از جمله اصلیترین عوامل ایجاد مسئله کرد هستند و در نتیجه سیاستهای آنها بود که خلقکرد با چنین سرنوشتی دچار شده, در مرحله کنونی هم نشان دادند که به هیچوجه نه خودشان موجودیت ملت کرد را قبول دارند و نه اجازه میدهند که قدرتهای دیگر آن را بپذیرند».
ریزان جاوید عضو کوردیناسیون حزب حیات آزاد کردستان, پژاک, در مورد وضعیت کنونی خاورمیانه و رویارویی این منطقه با تحولات جدید و نقش ملتها در پروسه تحولات و دخالتهای خارجی علیه ملتها از جمله سوریه گفت:«پس از فروپاشی برخی از خاندانهای حاکم در کشور تونس, مصر, لییبی و آغاز انقلابهای مردمی در برخی دیگر از کشورها, سرعت تحولات دهها برابر افزایش یافته است. هرچند در این کشورها تحولاتی به میان آمد, اما آنهایی که برسر کار آمدند, نتوانستند خواستههای خلقها را برآورده سازند. به عبارت دیگر میتوان گفت که انقلابی واقتی در نتیجه این تحولات صورت نگرفته است و نمیتوان اصطلاح و مفهوم انقلاب را برای این تحولات بکار برد. حتی بکاربردن اصطلاح رفرم هم برای این تحولات در آن کشورها جای بسی شک و تردید است. در تمامی کشورهای عربی که سیستم حاکمیت آن تغییر یافت, به دلیل دخالتهای خارجی انقلاب واقعی روی نداد. البته نمیتوان این امر را انکار کرد که نقش خلقها و انقلابشان به سطح ذروه رسیده است, اما مسئله مهم این است که آیا دخالتهای خارجی اجازه دادند که قیام خلقها روند طبیعی خود را طی کند و بسوی انقلابی بنیادین گام بردارد یا نه؟ حتی قدرتهای خارجی هماکنون سیاستی بسیار متفاوتتر از گذشته در قبال این کشورها و بطور کلی خاورمیانه دربرگرفتهاند. آمریکا پس از خروج نیروهایش از عراق, به سیاستی نوین در منطقه متوسل شد. آمریکا اینبار بجای اینکه خود مستقیما با قدرتهای منطقهای روبرو شود, زمینه تنشها و آشوب را آماده کرد و خود نیز از دور تنشها و اختلافات و درگیریهای موجود میان نیروهای ضد هم را دنبال میکند . هر اندازه تنشها و درگیریها در منطقه افزایش یابد, به همان اندازه زمینه برای کسب منافع ویژه خود در منطقه را فراهم میآورد. سیاستی از این دست را بخوبی در سوریه و علیه رژیم اسد و خلقها مشاهده میکنیم. امروزه غیر از آمریکا یک جبهه دیگر متشکل از ترکیه, ایران, روسیه و چین آشکارا مشغول تعیین سرنوشت سوریه هستند. در بیانیههای هر دو دولت ایران و ترکیه آشکارا از این بحث میشود که جنگ کنونی سوریه جنگ میان آنهاست. حتی آنها سرنوشت خود را منوط به شکست و یا پیروزی در این جنگ میبینند. در این میان شمار زیادی از مردم بیدفاع قتلعام میشوند و آواره و بیپناه می گردند. نیروی مخالفان سوریه که از جانب ترکیه و غربیها حمایت میشود, از مسیر واقعی و حقیقی خود منحرف شده و آن نیرو هم همانند طرف مقابل خود یعنی رژیم بعث دست به قتلعام میزند. به پایین انداختن سربازان اسیر از روی یک ساختمان چند طبقه و بریدن سر انسانها توسط همین مخالفان سوری در ازای دریافت دهها هزار لیره ترکی را چطور میتوان نیروی انقلابی و اپوزیسیون نامید؟! با برسر کار آمدن این مخالفان با این ماهیت خاصشان سرنوشت جامعه سوریه را به چه بلایی دیگر دچار می سازد و آیا واقعا این امر به معنای تداوم عقلیت حاکم کنونی به شیوهای دیگر نیست؟ درحالی که مخالفان سوری دستاوردی حصول ننمودهاند, آماده نیستند که حقوق و آزادیهای ملت کرد را بپذیرند, حال بنا به این امر اینکه در آینده چه روی میدهد, کاملا آشکار و عیان است. هرچند طرفها از حل مسایل از طریق گفتگوی دوجانبه دم میزنند و به زعم خود زمینه سازش را هم فراهم میکنند, اما به دلیل سیاستهای پشتپرده , سوریه با آیندهای سیاه و خطرناک روبرو شده است».
جاوید در مورد جایگاه کردها در خاورمیانه و واقعگرفتن این خلق میان دو قدرت غربی و منطقهای و میزان پیروزیهای آن, میگوید:«خلقکرد در غرب کردستان بیشتر از دیگر خلقهای سوریه مورد ستم قرار گرفته و از حقوق و آزادیهایش محروم گردانده شده. دهها سال است که خلقکرد در این بخش از کردستان مبارزات آزادیخواهانهاش را تداوم میبخشد. با شروع قیام خلقها در سوریه و پس از آن وقوع جنگ, خلقکرد بصورت واحد به قیام دست زد و حقوق مشروع خود را مطالبه کرد. با گذشت یک سال و اندی از قیام خلقها در سوریه, همه جهانیان اوضاع کردها در این مدت را بخوبی در غرب کردستان مشاهده کردند. نخست برخی از قدرتهای ناآگاه سیاسی ادعا میکردند که خلقکرد با رژیم اسد به ضدیت برنمیخیزد, اما این امر غیر از منحرفساختن حقایق نیست. این امر خامبودن این طرفها و عدم آگاهی آنها از سیاست را اثبات میسازد. همانطور که پیشتر اشارهکردم, هماکنون دو جبهه غربی و خاورمیانهای در چارچوب سوریه در جنگ و رقابت به سر میبرند. در ظاهر هر دو جبهه از دموکراسی و حقوقبشر دممیزنند, اما هر دو جبهه هم حاضر نشدند که به حقوق و موجودیت ملتکرد اعتراف کنند و آن را بپذیرند. حال اگر بگوییم که خلقکرد در خاورمیانه معیاری برای میزان وجدان و دموکراسی است, مسلما تعریفی نابجا نخواهد بود. زیرا نوع برخورد قدرتها با خلقکرد و یا دیگر خلقهای منطقه نشان میدهد که طرف مقابل تا چه اندازه دموکرات بوده و به مبادی حقوق بشری پایبند است. ایالات متحده آمریکا و کشورهای غربی که از جمله اصلیترین عوامل ایجاد مسئله کرد هستند و در نتیجه سیاستهای آنها بود که خلقکرد با چنین سرنوشتی دچار شده, در مرحله کنونی هم نشان دادند که به هیچوجه نه خودشان موجودیت ملت کرد را قبول دارند و نه اجازه میدهند که قدرتهای دیگر آن را بپذیرند. از طرف دیگر, دولتهای محافظه کار منطقه هم تاکنون برای دشمنی با خلقکرد به هرکاری دست زدهاند. همانطور که گفتم نیرویی مخالف در سوریه شکل گرفته که دستنشانده ترکیه است و درحالی که به هیچ دستاوردی نرسیده, خط قرمز برای کردها مشخص میسازند و میگویند مسئلهای به نام مسئله کرد در سوریه وجود ندارد. خلقکرد نه می توانست با جبهه خارجی و غربیها یکی شود و به یکی از همسنگران ترکیه مبدل شود که تمامی سیاستهایش دشمنی و ضدیت با خلقکرد است و نه میتوانست موجودیت رژیم حاکم بعثی سوری را با آن عقلیتش بپذیرد. فراتر از این, سکوت اختیار کردن در قبال اوضاع موجود, بارها بدتر از حالتهای قبلی است. برای همین بود که خلقکرد موضعی مستقل برای رسیدن به آزادی اتخاذ کرد و نهایتا خلقکرد در غرب کردستان توانست به سطح امروزیش برسد که جای بسی خوشحالی و افتخار برای تمامی خلقکرد در همه بخشهای دیگر کردستان است. التبه لازم است که این بخوبی تحلیل گردد که خلقکرد صرفا در نتیجه این توازنات نبود که خطمشی سوم را انتخاب نمود, بلکه خلقکرد بویژه در غرب کردستان به لحاظ ایدئولوژیکی, و حتی نگرش سیاسی, فلسفی و حیاتی از مفهوم ایدئولوژیکی رهبر آپو پیروی کرد که این خطمشی در سطح منطقهای و جهانی خط سوم محسوب میشود. پس نتیجه میگیریم که خط سوم مذکور در نتیجه خلأ سیاسی شکل گرفته میان مفاهیم غربی و نیروهای محافظهکار منطقهای شکلنگرفته. میتوانیم بگوییم که خط و مفهوم سوم با دیگر خطهای و مفاهیم به همکاری و سازش نپرداخت و با آنها یکی نشد. با تبعیت از چنین سیاستی بود که خلقکرد توانست به وزنهای سیاسی در سوریه مبدل شود و حتی مواضع خلقکرد برای تعیین سرنوشت سوریه نقشی تعیینکننده دارد».
ریزان جاوید ضمن اشاره به تحقق سیستم خودمدیریتی دموکراتیک بدون ایجاد تغییر در مرزهای موجود در سوریه و نیز تأثیرات آن بر فرایند دموکراتیزاسیون در منطقه خاورمیانه, افزود:«اول باید به این امر بپردازیم که منظور ما از مرز چیست و آیا در چارچوب یک سیستم دموکراتیک, پدیده مرز از معنی و جایگاهی برخوردار هست یا نه؟ پدیده مرز در زمان ظهور سیستم قدرتطلبی و بویژه پس از سربرآوردن عقلیت دولت ـ ملت و ناسیونالیسم شالوده گرفت, به آن قداست بخشیده شد و چارچوب قدرت قدرتطلبان را تعریف میکرد. این عقلیت, کشتارها و نسلکشیهای زیادی را به دنبال داشت و ساختارهای نابهنجار زیاد دیگری را هم در پی داشت. هماکنون در بخشی از جهان, انسانها به این نتیجه رسیدها ند که مسئله مرز هیچ معنایی در برندارد و ارتجاع سیاسی, فرهنگی, اقتصادی, اجتماعی و غیره را درپی دارد. برای همین لازم است که انسانها و جوامع بتوانند به شیوهای آزادانه با انسانها و جوامع دیگر روابط برقرار سازند و به داد و ستد فرهنگی و اجتماعی بپردازند. اما عقلیت قدرتطلبی این امر را تحمیل میکند که آنچه در چارچوب و داخل مرزهای خاص او قرار گیرد, مالکیتش از آن قدرتطلب است و حتی قدرتطلبان خود را صاحب و مالک روح انسانها هم میدانند و میگویند که انسانها نباید بدون اجازه آنها از مرزها تجاوز کنند. بدونشک «مرز» تنها معنایی جغرافیایی در برندارد و قدرتپرستان حتی برای مقولههای اندیشیدن , خوابها و خیالهای انسانها هم مرزی تعیین کردهاند. لذا تعیین مرز و ایجاد محدودیت, بزرگترین حقارت به جامعه انسانی است که برای فروپاشی و از میان برداشتن این مرزها مبارزهای جهانی از جانب انسانیت, ضروری مینماید. حتی ضروریترین امر این است که از ساختار قدرت و قدرتپرستی بطور کلی گذار صورت گیرد و انسانها باید به سطحی برند که هیچکس نتواند کسی دیگر را ملک خود بداند و یا خط قرمز برای دیگری تعین نماید. این مهم تنها با انتخاب یک ایدئولوژی نوین و از میان برداشتن موانع بر سر راه معیارهای اخلاقی و سیاسی جوامع ممکن میگردد.
در جواب به پرسش شما میتوانم بگویم که خلقکرد امروزه حقوق انسانی خود را مطالبه میکند و در عقلیت «کرد آزاد» مرز معنایی ندارد و حتی مسئله مرزها را مانعی برسر راه خود نمیبیند و موجودیت مرزها را هم مشروع تلقی نمیکند. امروزه دولتهای اشغالگر کردستان خلقکرد را متهم میکنند که میخواهد کشورها را تجزیه کند. اما درحقیقت آزمون غرب کردستان خط بطلانی است بر این داعیههای پوچ. هماکنون خلقکرد در چارچوب مرزهای ساختگی سوریه با استفاده از سیستم خودمدیریتی دموکراتیک اداره میشود. بدونشک سیستم خودمدیریتی دموکراتیک, سیستم دموکراسی حقیقی است و با تعریف حقیقی دموکراسی کاملا میگنجد. اکثر قدرتهای جهانی و بویژه دولتهای کنونی از دموکراسی و عصر دموکراتیک دم میزنند, اما رفتار آنها با جامعه, شبانـ رمگی است. جامعه به قدرتطلب نیازی ندارد. جامعه صرفا به یک مدیر دموکرات نیازدارد که جزیی از خود جامعه باشد و نیازهای جامعه را برآورده سازد نه اینکه خود را صاحب و مالک جان, مال , خیال و خواب مردم بداند و آنها را تحت ستم قرار دهد. مسلما این مهم , فرمولی نوین سیاسی برای چارهیابی مسئله کرد در منطقه است که میتواند به عنوان یک مدل برای دیگر خلقهای منطقه هم مورد استفاده قرار گیرد. این فرمولاسیون نوین, سیستمی دموکراتیک و پاسخی مناسب است برای آن خاندانها و کسانی که خیال میکنند جامعه نمی تواند بدون وجود آغاها, میرها و خانها خود را اداره و مدیریت کند. هماکنون در غرب کردستان این مدل در عرصه حیات اجتماعی عملی میشود و تداوم و پیروزی این پروژه در سطح خاورمیانه هم میتواند راه را بر یک رنسانس فکری, فلسفی و سیاسی بگشاید.