هویت و رسانه | آیهان متین
عصر کنونی بهعنوان عصر انقلاب ارتباطات شناخته شده و اهمیت رسانه به حد اعلای خود رسیده. بنابراین رسانه، مخصوصاً رسانههای تصویری بیش از هر زمان مورد توجه قرار میگیرند. هدف از نگارش این نوشته چرایی و چگونگی...
عصر کنونی بهعنوان عصر انقلاب ارتباطات شناخته شده و اهمیت رسانه به حد اعلای خود رسیده. بنابراین رسانه، مخصوصاً رسانههای تصویری بیش از هر زمان مورد توجه قرار میگیرند. هدف از نگارش این نوشته چرایی و چگونگی...
عصر کنونی بهعنوان عصر انقلاب ارتباطات شناخته شده و اهمیت رسانه به حد اعلای خود رسیده. بنابراین رسانه، مخصوصاً رسانههای تصویری بیش از هر زمان مورد توجه قرار میگیرند. هدف از نگارش این نوشته چرایی و چگونگی بهرهگیری سیستمهای حکومتی و صاحبان سرمایه از امکانات رسانهای جهت تعریف فرد، جامعه و جایگاه آن در راستای پیشبرد اهداف مقتدرانه و منفعتطلبانه خودشان است.
تعریف هویت با پیچیدگیهای خاص خود در مکتبهای مختلف روانشناسی، جامعهشناسی، ارتباطات، تاریخ و غیره مواجه است. مانند بسیاری دیگر از تعاریف که این گوناگونی تعاریف در پارهای موارد خود بهعنوان مکانیسمی در جهت سردرگمی افراد و عدم شکلگیری شخصیت عمل میکند. به زبان ساده اگر هویت را پدیدهای ارتباطی و ارتباط را پدیدهای متغیر تعریف کنیم، حساسیتها، آسیبپذیری هویت فردی و اجتماعی و تأثیرپذیری نکتهای حائز اهمیت است. هویت بهعنوان ستون اصلی فرد و جامعه در پیشبرد تغییر و تحولات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی عامل تعین کننده میباشد. دلیل تمرکز سیستم بر روی شکلدهی شخصیت افراد و جامعه یا مهندسی کردن جامعه را باید در این مهم جست.
البته در عصر کنونی پیشبرد این کار از طرف سیستم به آسانی قبل نیست. از دهه هفتاد به بعد، رسانه ملی، رسمی و یا رسانه غالب ـ که تمام و کمال در اختیار دولت است ـ تضعیف شد. از دلایل ضعیفشدن آن از جمله میتوان به چالشهای درون رسانهای، به وجود آمدن بخش خصوصی در این حوزه، و نیز ورود به موضوعات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و تمام موضوعاتی که رسانه ملی تا آن روز در اختیار داشت و همچنین وجود امواج فرامرزی! میتوان اشاره کرد. البته وجود چالشهای رسانه ملی موضوع مقاله حاضر نیست.
سیستمهای حکومتی بر این امر خوب واقف هستند که اگر کنترل افراد و جامعه را در دست نداشته باشند نمیتوانند به اهداف خود برسند. این امر در مورد حکومتهای توتالیتر که حوزه دخالت آنان تا دنجترین زوایای زندگی افراد تعریف شده، مصداق بیشتری دارد. از دیرباز حکومتها با ایجاد باورهای تخدیری، تحریف متون مقدس و استفاده ابزاری از باورها و اعتقادات مردم، در راستای اهداف بهرهکشانه خود، ید طولایی دارند. مسموم کردن افکار عمومی که با موضوعاتی واهی که از طریق رسانهها اعمال میشود، از مهمترین حربههای "جنگ ویژه" و یا بهعبارتی دیگر "جنگ سفید" میباشد. به دیگر سخن جنگ ویژه بدون سمپاشی رسانههای وابسته به هرم قدرت معنایی ندارد. در قرن بیستم رسانه بهعنوان جبهه چهارم جنگ نامگذاری شده بود، اما اکنون بهعنوان خط مقدم جنگ از آن نام برده می شود. یکی ازدلایل تغییر کاربری رسانه، گستردگی جنگهای ملی و بینالمللی در قرن بیستم بود که این جنگها خود در حکم عامل مشروعیت بخشی به این سیستمها عمل میکردند. رسالت رسانه بهعنوان رسانه ملی، غالب و یا رسمی در قرن بیستم بیشتر حول محور بسیج افکار عمومی برضد کشور یا کشورهای متخاصم، معرفی خادمین یا خائنین، قداست پرچم و مرزهای خودساخته میچرخید. این امربه نسبت کاربری امروزی رسانه، از سادگی خاص بیشتری برخوردار بود. دلایل این تغییر کاربری جواب چرایی اهمیت رسانه برای سیستمهای مقتدر را تا اندازهای میدهد.
همانطور که اشاره شد رسالت رسانه در قرن بیستم به نسبت زمان کنونی از سادگی خاص خود برخوردار بود. دلیل این امر در تغییر رویه جنگ، تعریف دشمن و خاکریزهای خط مقدم، وابستگیهای اقتصادی در زمینه تأمین اعتبارات و تجارت و غیره نهفته است. سیستم جهانی سرمایه و وابستگان آن در دنیا که شامل همه اقتدارگرایان و حکومت های دیکتاتور است، دنیا را به صورت بازار خرید و فروش محصولات خود تقسیم کردهاند. این رویه بعد از فروپاشی شوروی جان تازهای گرفت و تا امروز بصورت صعودی رشد نموده است. البته بعضی از سیستمها که از موضع برگشتناپذیری با وضعیت جدید نتوانستند وفق پیدا کنند، یا از میان برداشته شدند و یا در انزوا و تحریمهای اقتصادی، سیاسی و دیپلماتیک وادار به اطاعت از وضع موجود شدند. جهت تسلسل و گسترش این وضعیت به دشمنی با مختصات جهانی که از جایگاه ارتجاعی همه کشورها را تهدید کند نیاز بود. جدای از مسائل اطلاعاتی که صاحبان سرمایه خود از بانیان این گونه حرکتها بودند، تمامی دولتها در ژستهای دیپلماتیک و ظاهری به صورت متفقالقول پدیده تروریسم را زائدهای سرطانی تعریف کردند. اما تعریف تروریسم از سوی دولتهای مختلف تعریفهای جداگانه دارد و حتی دولتها همدیگر را به حمایت از تروریسم متهم میکنند. بنابراین تعریف تروریسم و اتخاذ رویکرد در بین دولتها نسبت به پدیده مذکور امری نسبی میباشد. وضعیت موجود فرضیه دشمن ساختگی را قوت میبخشد چرا که تعریفها و رویکردها در قبال این پدیده بسته به منافع سیاسی، اقتصادی و غیره میباشد.
سیستمهای حکومتی بر این امر خوب واقف هستند آنچه که آنان و منافعشان را تهدید میکند، عدالتخواهی خلقها مخصوصً خلقهای تحت ستم است وگرنه تروریسم تاکنون هیچ دولتی را نابود نکرده، بلکه برعکس خلق و ارزشهای اجتماعی آنان را نشانه گرفته و در این راستا متحمل خسارات جبران ناپذیری شدهاند. در این رابطه، نمونههای بسیاری از قتلعام های گسترده چه در تظاهراتهای سیاسی و چه در مکانهای عمومی وجود دارند که موضوع نوشته حاضر نیست. دولتها در سطح کلان ارزشهای اجتماعی و انسانی افراد را جهت رسیدن به نیات شوم خود هدف قرار میدهند. در این میان جبهه رسانه در بین جبهههای دیگر جنگ روانی و جنگ ویژه به دلایل متعددی از جمله دسترسی آسان، الگوپذیری مخاطبان، اختصاص ندادن زمان ویژه بهدلیل رسوخ در همه زوایای زندگی و کاری (البته این مورد بیشتر در مورد رسانههای سمعی و بصری مصداق بیشتری دارد)، کم شدن مراودات اجتماعی و گسترده شدن متد زندگی فردگرایانه که متعاقباً حوزه ارتباطی فرد بیشتر محدود به جعبه جادویی و یا دنیای مجازی میشود و غیره حائز اهمیتتر است. در دکترین قدرت، وجود دشمن یا دشمن تراشی جهت تثبیت و مشروعیت قدرت امری بدیهی است. تروریسم خودساخته سیستمهای دولتی، توان جوابگویی به این نیاز دولت را ندارد بنابراین اراده آزاد خلق و روح عدالتخواهی آنان دشمن واقعی سیستمهای حکومتی میباشد بههمین دلیل نوک پیکان حمله سیستم، ارزشهای انسانی و اجتماعی را این بار در آوردگاه رسانه و جنگ ویژه نشانه رفته است. البته آنجایی که لازم است به خاک و خون هم میکشند. بهصورت مختصر همزمان به جواب چرایی اهمیت رسانه و دلایل تغییر کاربری جبهه رسانه از خط چهارم به خط مقدم اشاره کردیم.
یکی از مهمترین بحرانهای کنونی در حوزه اجتماعی، بحران هویت میباشد که گریبان افراد و جامعه، مخصوصاً در جوامع درحال توسعه و گذار از سنت به مدرنیسم را گرفته است. درمرحله گذار، جامعه با مسئله عدم ثبات و بیشکلی شخصیت افراد روبهرو است، سیستم هم در چنین فضایی از تمامی پتانسیل، مکانیزم و کانالهای ارتباطی خود در حوزههای آموزشی، ورزشی، هنری و رسانهای جهت پرورش و تربیت افراد در قالبهای مورد نظر خود عمل میکند. سیستم آموزشی دولت به گونهایست که افراد به صورت مکانیکی و روزانه عمل و فکر کنند این کار زمینه شکلدهی به شخصیت افراد، آنگونه که مد نظر دولت است را فراهم میکند. به دیگر سخن، سیستم قدرت تفکر، آزاد اندیشی و انتخاب را از افراد گرفته و به افراد دیکته میکند که چه تصمیمی بگیرند. با زبان ساده این شیوه مهندسی اداره کردن جامعه است و این تصمیمات در اتاقهای فکر مراکز مطالعات استراتژیک انجام میپذیرد. این کار از همان دوران کودکی در "کودکستانها" شروع می شود و تا زمان مرگ فرد ادامه دارد. از همان ابتدا رسانه با مخاطب قرار دادن احساسات کودکانه به گونهای که حتی در انتخاب اسباببازی برای کودک بر روی کودک بهعنوان الگوبرداری و هم بر روی والدین در فراهم کردن آن تاثیر گذار است. در ادامه تعریف هویت به تاثیرپذیری که یکی از فاکتورهای اساسی در این حوزه است اشاره کردیم. بروز بحران چند هویتی و چند شخصیتی علائم بیرونی این فاکتور در حوزه هویت میباشد؛ چرا که رسانههای متکثر هویتهای متکثر تولید میکنند. افراد در درون جامعه بهصورت یک مجموعه ارتباطی، خواه چهره به چهره، درون گروهی، درون سازمانی و یا در مقیاس کلی از طریق رسانههای جمعی با هم در ارتباط میباشند که دائماً این شیوه ارتباطی در حال تکثر معنایی است. از میان عوامل ارتباطی فوقالذکر رسانههای جمعی بین همه آحاد جامعه مشترک است حال اتاقهای فکر رسانههای جمعی وابسته به هرم قدرت معانی ذهنی از افراد، جامعه، ارتباط و شیوه زندگی را در قالب واژگان، عبارات و رفتارهای خاص به مخاطبین از طریق شبکههای ارتباطی منتقل میکنند.
از طرف دیگر عمل نکردن یا بد عمل کردن روشنفکران هم در قبال وظیفه خود در تشدید وضعیت بحرانی جامعه تاثیر بسزایی دارد. روشنفکر واقعی جامعه، مردم و دردهای آنان را خوب میشناسد و در قبال آن نه تنها فکر میکند بلکه عمل هم میکند خودش را جزئی از مردم دانسته و از هر آنچه که در جامعه وجود دارد خودش را سهیم میداند. متأسفانه جامعه ما از خلأ نبود یا معدود بودن روشنفکران دردشناس رنج میکشد. تعدادی از به ظاهر روشنفکران وابسته به هرم قدرتاند که در تخریب هویت فرد و جامعه گوی سبقت را از همدیگر میربایند و تعدادی هم که از در مخالفت با سیستم درمی آیند، به جای پرداختن به ریشه اساسی علتهای بحران، به معلولها میپردازند که نتیجتاً جامعه و فرد را از ارزشهای واقعی خود دور میسازد.
جهانی شدن انقلاب ارتباطات باعث شده که گروههای هویتی نه تنها در مقیاس ملی و یا محلی که در مقیاس جهانی با پیامهای بیشماری مواجه شوند این امر مستقیماً بر عرصه فرهنگی تأثیر گذار بوده و باعث میشود که هویتها بازتعریف شوند. اگر در جامعه پروسه ورود به جامعه و اجتماعیشدن طبق نیازهای راستین جامعه بازبینی و تعریف نشود جامعه با بحران هویتی روبهرو میشود. در اینجا نقش سیستمهای آموزشی و پرورشی دولت بهصورت برجستهتر نمایان میشود که چه تیپ شخصیتهایی را تربیت کند که بصورت چشم و گوش بسته پیامهای رسانههای وابسته به قدرت را دریافت کنند، طبق آن موقعیت خود، جامعه و جهان را تعریف کنند به گونهای که برای سیستم دردسرساز نشوند. یا در مقابل پیامهای فرامرزی و فراملی اگر چه به ظاهر خوانشی موازی با سیستم دولت ملی نداشته باشند دچار خودباختگی، بحران هویتی و چندهویتی شوند که در نهایت شخصیت تخریب شده از طریق دریافت پیامهای بیشمار غیرمرتبط با نیازهای اساسی مادی و معنوی توان ایستادن در مقابل زیادهخواهی های دولت را نداشته باشد. دامن زدن به نیازهای کاذب و غیرضروری از طریق پیامهای شبکههای بازاری و اینترنتی که در مقام بلندگوی سیستم سرمایهداری برای آبکردن کالاهای مازاد بر نیاز و مصرف جامعه عمل میکنند عامل مهم دیگری است در تخریب ارزشهای اجتماعی و انسانی. بیشتر شبکههای ماهوارهای که به ظاهر اپوزیسون سیستمهای توتالیتر منطقهای هستند از این قاعده مستثنی نیستند و همین عملکرد منفی که بر اساس منافع روزانه و بازاری است و هیچ ربطی به مبارزه و آزادیخواهی ندارد، باعث و خامت اوضاع جامعه و مردم شده است.
در پایان اشاره به این نکته خالی از لطف نیست که جهان ما از نظر فنون و تکنولوژی پیشرفت چشمگیری داشته است اما در این میان انسان و نیازهای واقعی آن چه مادی چه معنوی فراموش شده و انسان با خود بیگانه گشته و یا انسان را با خود بیگانه کردهاند.