پیمان ویان، رئیس مشترک پژاک در مقالهای تحلیلی مفصلا به اوضاع وخیم در ایران و بحرانهای نابودگر آن پرداخته و تنها راه تعیین سرنوشت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را رجوع به اراده خلق دانست. وی بیان میدارد که هژمونی جهانی هم امروز به انحاء مختلف با رژیم ایران مماشات میکند و سیاستهای سرکوب در داخل نیز همه حقوقها را پایمال میگرداند.
متن کامل تحلیلات رفیق پیمان، رئیس مشترک حزب حیات آزاد کوردستان (پژاک):
«هنگامی که جامعهای خشمگین گشته و به ستوه آمد، دیگر هیچ نوع حکومتی قادر به کسب رای و جلب حمایتهای آن جهت تداوم زمامداری و اقتدار خویش نخواهد بود. جامعهی ناراضی و به تبع آن تحتستم ایران، نه تنها اثری از بیتفاوتی در کنشها و نحوهی حیاتش پس از خیزشهای برآمده از انقلاب ” ژن، ژیان، آزادی” پیدا نیست، بلکه در هر لحظه و هر مکانی که فرصتی دست دهد، بنحوی از انحاء مخالفت خود را نشان داده و اصول حاکمیت را زیر سؤال برده و برنامههایش را از درون تهی مینماید. نکتهی مهم مسئله در این است که جامعهی مورد بحث از نظر سیاسی- اجتماعی ناپخته نیست، بلکه به سطحی از شعور و آگاهی انقلابی و در عین حال تجربهی عینی رسیده که چشم امید به هیچ دولت و نیرویی از بیرون ندارد تا برایشان مسبب تغییری شوند. خوشبختانه با انقلاب ” ژن، ژیان، آزادی ” پردههای فریب آنها فروافتاد و روابط و اشتراک منافع نیروها، نهادها و دولتهای سرمایهدار جهانی آشکار گشت. آنها که ظاهرا سنگ آزادی، دمکراسی و حقوق بشر برای جهان سوم (از منظر آنها) را به سینه میزدند، با حکومتهای مرتجع، فاسد و مستبدی چون رژیم کنونی حاکم بر ایران مماشات دارند. تمامی اعمال و اقدامات و فشارهایشان اعم از آزادسازی پولهای بلوکه شده، تا آزادکردن یک عضو هیات مرگ و پس از آن نیز تروریست اعلان نمودن نیروی مافیایی و مخوف سپاه پاسدارانِ ولایت مطلقه همه در یک چرخهی سختگیری – مماشات جبههی هژمونیهای جهان درقبال رژیم ایران میباشد. هیچ کسی از اعضای جامعه فریبِ این را نمیخورد که در این رویدادها و مواضع نظام جهانی و دولتها در برابر ایران، دغدغهی حقوق زن، آزادی بیان – اندیشه و حقوق خلقها و مسائل محیطزیستی وجود دارد. با وجود تنش و درگیریهای لفظی و در بسیاری موارد روی دادن جنگهایی که فضای بینالمللی و منطقهای را بحرانی نموده، هیچ اختلاف نظری میان دولتها و نیروهای نیابتی آنها جز در مسئلهی منافع و سود بیشتر از ناحیه مواد خام و کریدورها و گذرگاههای تجاری وجود ندارد. در واقع بخش عمده و اساسی این جنگها را میتوان ناشی از سراسیمگی و اشتراک نظر نظام اقتدارگرای منطقهای و سرمایهدار جهانی جهت خارج نمودن انقلاب “ژن، ژیان، آزادی” و جهانبینی حیات آزاد، دمکراتیک و اکولوژیک آن از موقعیت امیدبخش و برانگیزاننده موج نوین مقاومت و مبارزه میان جبههی دمکراتیک محسوب نمود.
قطعا سناریوی منتج به کشتن رئیسی در دورانی که بحرانهای دامنگیر حکومت ایران به اوج رسیده، مرحلهی نوینی را رقم زده است. حال این سناریوها چه از سوی خود حکومت طرح و اجرا شده باشد، چه از سوی برخی دولتهای منطقهای درگیر در رقابت با ایران بر سر موقعیت تعیین کنندگی بیشتر و چه از سوی نیروهای سرمایهدار جهت خارجسازی ایران از موقعیت خطرساز برای منافع اقتصادی و کریدورهای انتقال آن طراحی و اجرا شده باشد، فرقی نمیکند. این مرحلهای است که رژیم به زعم خود و با خوشبینی بعنوان فرصتی طلایی به آن نگریسته و گمان کرده که با درایت و هوشمندی هرچه تمامتر از آن جان سالم بدر برده، بیگدار به آب نزده و نمیخواهد بیشتر از این هم به جنگ و درگیری گرفتار شود. با تلاش برای گرم کردن تنور انتخابات ریاست جمهوری، بدون ایجاد هیچ گشایش و زمینهی گفتگو با جامعهی ناراضی، جهت هر مسئلهای و در برابر مواضع جامعه از ریاکارانهترین تاکتیک و شدیدترین شیوهی سرکوب سود میبَرَد. اما آنچه رژیم سراسیمه و درمانده بدرستی حسابش را نکرده، قدرت تحولساز سیاسی – اجتماعی جامعه در جنگ با اوست، جنگی که رژیم در آن خیابان، زندان، دانشگاه و حتی معیشت جامعه را هم به میدانی برای حمله به تمامی موجودیت مادی – معنویاش مبدل نموده است. نهایت بیشرمی تاریخ دیکتاتورها در به کاربستن (بخوانید پایمال نمودن) نمادها و ارزشهای بنیادین جامعه، در تک تک صحنههای مختلف این نمایش نامیمون آشکار و عیان است. هر یک از بازیگران گردانندهی این صحنه در نیمسالی که تنها در ۱۵۰ روز از آن ۲۳۷ نفر به جرمهایی چون بیان اندیشه و جرمهای کیفری اعدام شدهاند، در حالی بحث از رشد و توسعه و حل مشکلات معیشتی را در کارزارهای تبلیغاتیشان مطرح میکنند که خود در این فاصلهی زمانی زمامدار امور بودهاند. اینان بدون هیچ ابائی با گفتمانی کاملا میلیتاریستی از کشیدن حصار بدور مرزها تحت لوای حفظ کشور از تهدیدهای خارجی (درواقع یعنی فشار و سرکوب بیشتر خلقهای پیرامونی نظیر کُرد و بلوچ و عرب) سخن گفته و آن را همچون وعده به جامعه مطرح مینمایند. کاندیدهای کنونی با وجود کارنامهی ننگینی که در حوزههای امنیتی، اطلاعاتی و قضایی با کشتار، تفتیش عقاید، هتکحرمت، تعرض، تجاوز، شکنجه و دهها جنایت دیگر در برابر زندانیان سیاسی و بیش از همه در برابر زنان دارند، امروزه در سخنانشان از واژههای تقدس اخلاق و اصول بحث مینمایند. آنان کارنامهی مجرمانهی خویش را تجربه، آگاهی، توانمندی و شناخت نام نهاده و اولویت برنامهی دولت خود را به اصطلاح عدالت، قدرت و ثروت و امنیت تعیین نمودهاند! از زنان و بویژه زنان جوان در تبلیغات انتخاباتی استفادهی ابزاری میکنند و برخی زنان به انقیاد کشیده را بصورت بَزک کرده و در ظاهری گاها جامعهپسند دور خویش گرد میآورند. این در حالیست که صدها زن جوان از طیفهای متنوع در جغرافیای سیاسی ایران از جمله سپیده قلیان با آن جوش و شعور آزادیخواهانهاش، زینب با آن اراده و اندیشهی آزاد خود، گلرخ با صراحتی در لحن و موضع انقلابیاش و جوانا سنه عضو جامعه زنان آزاد شرق کُردستان مشروعیت کامل را از نظام زدوده، در زندانها تحت غیرانسانیترین شرایط بعنوان گروگان در برابر جامعهی آزادیخواه نگهداری میشوند.
این کاندیدها از پرداختن به مسئلهی زنان طفره رفته و هیچ رویکرد متفاوتی از همدیگر را در برنامهشان ندارند. مطرح کردن پدیدهی ضد اخلاق و شان انسانی مرد – زن تحت عنوان چندهمسری و کودکهمسری و تلاش جهت مشروعیت و رسمیتبخشی به آن، تفکیک جنسیتی و اسلامی کردن دانشگاهها که میتوان بعنوان یکی از غیردمکراتیک و غیر اصولیترین قانونها برای یک جامعه نام برد و دهها مبحث دیگری که مسائل زنان را حادتر نمودند، جمله چکیدهی آن گفتمان و نگرش و اندیشهی جنسیتگراییست که زنان را نادیده گرفته و برنامهای جهت تغییر این وضعیت ندارند. نکتهی جالب توجه اینجاست که حتی در جهت عکس جریان خواستهای جامعه طی یک جملهی کوتاه و مختصر به اظهارنظر در زمینهی پوشش اختیاری بعنوان یکی از ابتداییترین حقوق یک انسان که در عین حال یک حق سیاسی- اجتماعی است پرداخته و آن را “بدپوششی زنان آفت جامعه است ” تعریف مینمایند. به کاربردن هر اصطلاحی از طرف شخصی که بعنوان کاندید در انتخابات ریاست جمهوری در ایران شرکت کرده حاوی پیام به جامعه بوده و نمیتوان آن را سهوی و یا تصادفی محسوب نمود، یعنی این ذهنیت و گفتمانشان بوده و برنامهشان جهت زنان میباشد. راههای مقابله با «آفت» و پیشگیری از آن، انهدام و یا کنترل از طریق آفتکشهای سمی و کشتن آفت است. همچنان که این را در حملات شیمیایی به مدارس دخترانه دیدیم! این «آقا»یان دستاندرکار که کشتن زنان را در هر فرصتی، حتی در کارزار تبلیغاتی کاندیداتوری خود، به گونهای بیپروا مشروعیت میبخشند. به وقت خود با هماهنگی کامل نهادهای حکومتی برنامهی «آفت»کشی را عملی نموده و رئیسی رئیسشان نیز چنین جنایاتی را ” توهم ” خواند. هیچ انسان شریف و آزادیخواهی قتل ژینا، مسموم کردن دختران جوان در مدارس ابتدایی تا دبیرستان در اوج خیزشهای انقلاب ” ژن، ژیان، آزادی ” و همین دیروز و امروز برخوردهای خشونتبار خفقانآور و سرکوبگرانه در خیابانها بر علیه زنان به جرم ابتداییترین خواستههای انسانیشان را فراموش نخواهد کرد. هیچ فردی از چنین حقی برخوردار نیست که جایگاه انسانی، سطح عقلانیت و ارادهی زنان را نادیده گرفته و حقوق زنان در رابطه با بدیهیترین خواست و طلب آنان را کم اهمیت جلوه داده و به حاشیه براند. پایههای این نظام بر استثمار و غصب تمامی ارزشهای انسانی – اجتماعی زنان بنا نهاده شده است. اکنون که زنان، بویژه زنان کُرد که با جسارت مبتنی بر فرهنگ اجتماعی – مبارزاتی – تاریخی خود نیروی پیشاهنگ و سوقدهندهی جامعه در نقد، اعتراض و حتی گذار از نظام را تشکیل دادهاند، دیگر نباید فرصتی چندین باره به حاکمیت داده و موانع پیشروی تشکلیابی خود و جامعه را در زمینهی هر آنچه حق خود میدانند کنار نهند. زنانی که تسلیم نگشته و به ابزاری در دستان حاکمیت تبدیل نگشتهاند، هیچ مانعی اعم از ملیت و دین و زبان و طبقه قادر به پیشگیری از همبستگی و عملکرد مشترک و همزمان آنان در برخورد با تحمیلات رژیم زنستیز و زنکُش نخواهد بود. تشکل، شوراها و جنبشهای هر چند کوچک، محدود و حتی اگر لازم باشد آشکار و یا پنهانی به ما در بازیابی توان مدیریت نوین این مرحله از انقلابمان ” ژن، ژیان، آزادی ” را خواهد بخشید. این مرحله از انقلاب آزادی از مردان آزادیخواه نیز ارتقای سطح مشارکت را به نحوی نوین و قویتر از پیش و در راستای پیشبرد مراحل گذار از حاکمیت موجود میطلبد. در آن جایی که زنی به خاطر پوششاش مورد اهانت و ضرب و شتم قرار میگیرد، آنجا شرافت انسانی مردان نادیده گرفته شده و مردی که به نظارت ایستاده و در مقابل آن برخورد ناانسانی سکوت کرده و توان صیانت از آن زن را نشان نمیدهد، از تمامی واکنشها و علائم حیات اجتماعی تهی گردانده شده است. چنین مردی از جانب موضع قدرت تسخیر روحی گشته و دچار ضعیفهگی شده است.
حکومت ایران ظرفیت، قابلیت و شانس ایجادِ تغییر و تحول در روند حاکمیت خود را ندارد. قصد پاپس کشیدن از موضع قدرت و سرکوب را نیز ندارد. جامعه با تمام طیفهای متنوع خود طی انقلاب زنده و پویای ” ژن، ژیان، آزادی” حکومت ایران را بر مسیر سقوط قرار داده و راهکار خویش را نیز بصورت گذار از آن تعیین کرده بود. اما چنین برنامه و خواستگاهی در این مرحله از انقلاب به همبستگی و همافزایی تمامی قشرها، ملتها، زنان، اصناف با هر گرایش و مطالباتی نیاز دارد. پیشبرد گفتمان و تدوین آنچه که مورد رد و مطلوب آنها بوده همچنین ایجاد توان اجرایی برای این برنامهها و توان دفاع از خود در این مسیر، توسط هیچ نیروی سیاسی ممکن نیست مگر با جایگیری تمامی این طیفها در کنارشان. به راه انداختن کارزار و جنبشهای متنوع و کنشهای خلاقانه با هر هدفی از رد پوشش اجباری گرفته تا هر خواست صنفی بدون قید و ترس از نبود سازمان و مجوز رسمی – دولتی، میتواند در ارتقای روح انقلابی نقش موثری داشته باشد. با ایجاد محافل و تشکلهایی جهت گفتگو بر محور و موضوعیت جهانبینی ” ژن، ژیان، آزادی” توسط دانشجویان، کارگران و کشاورزان و زنان در سطح ملی و منطقهای علیرغم شرایط سرکوب و فشار حکومتی، نیروی مقاومتی و جنبشی را بطور کلی و حتی در تک تک افراد جامعه احیا مینماید. بدون شک چارهیابی مسائل بصورت بومی و با اتکا به نیروی مستقل مردمی و در نظر گرفتن شرایط اجتماعی – فرهنگی هر منطقه، ملت و باورداشتی در تمامی عرصههای اقتصادی، آموزشی، بهداشت و … میتواند تاثیر وسیعی داشته باشد. در رد حاکمیت مستبد و بدور از دمکراسی و گفتگو، نباید به توسعه و فراگیری الگوی شخص فردگرا، بدور از روحیهی مسئولیتپذیر و همکاری که ریختن آب به آسیاب اصل نظام حاکم است اجازه داد. پس در کنار بایکوت و رد انتخابات، جهانی از وظیفه پیشرویمان قرار دارد که همت به انجام رسانیدن آنها، نوید آیندهای زیبا و آزاد را درون خود دارد.»