خبر فوری: یورش به استرک تی‌وی و مدیا هابر: پلیس ساختمان را غارت کرد

کنفدرالیسم جوامع کوردستان: کورد پیشاهنگ دمکراتیزاسیون است (١)

رؤسای مشترک شورای رهبری ک.ج.ک اعلام نمودند که در خاورمیانه، دولت ترک دشمن دمکراسی و آزادی است، امریکا و ناتو و اروپا هم از ترکیه حمایت می‌کنند و پ.ک.ک و کورد هم از پیشاهنگان دمکراسی و آزادی هستند.

رؤسای مشترک شورای رهبری کنفدرالیسم جوامع کوردستان، ک.ج.ک اعلام نمودند که کورد با ویژگی دمکراتیک خود در خاورمیانه پیشاهنگان دمکراسی بوده و در اظهار داشتند که روژآوا بهشت دمکراسی در خاورمیانه است. ترکیه عضو ناتو است و با حمایت و اجازه آمریکا دست به حمله می‌زند. ترکیه نه تنها در داخل، بلکه در منطقه خاورمیانه با دمکراسی به دشمنی دست می‌زند. پ.ک.ک عم علیه ترکیه مبارزه می‌کند. 

بسی خوزات و جمیل باییک روسای مشترک شورای رهبری کنفدرالیسم جوامع کوردستان به پرسش‌های آلف بکنسال Alf Beckînsale که در صفوف جنبش آزادی کورد مبارزه می‌کند پاسخ داده‌اند.

آلف بکنسال: آیا هدف کنفدرالیسم جوامع کوردستان و سازمان‌های وابسته به آن کوردستانی مستقل است یا کوردستانی اتونوم؟ جنبش آزادی کوردستان در خصوص استقلال چه موضعی دارد؟

کنفدرالیسم جوامع کوردستان: پاسخ این پرسش وابسته به این مسئله است که به استقلال چه معنایی بدهیم.  در این معنا که تحت اراده هیچ نیرو و هیچ فرد و گروهی نباشیم، ما جنبشی مستقل هستیم در معنای حفظ استقلال ما بسیار حساس هستیم. از روز نخست تاسیس تا کنون ما به طور بسیار شفاف خط مشی استقلال و موضع خودمان را حفظ کرده‌ایم. هیچ کس، جنبش سیاسی یا هیچ سازمانی نمی‌تواند اعلام کند که جنبش ما تحت تاثیر هیچ نیرویی قرار گرفته است یا بعضی از نیروها بر اراده ما تاثیرگذار هستند. به دلیل همین موضع بود که رهبری ما در جریان توطئه‌ای بین المللی به اسارت گرفته شد و ۲۳ سال است که تحت انزوایی سنگین قرار گرفته است، در زندان است. به دلیل همین موضع مستقل است که تمام اعضای ناتو، جنبش آزادی را در لیست گروه‌های تروریستی قرار دادند، و تمام حملات علیه ما را مشروع جلوه داده‌اند. اگر ما موضع مستقلی را از خود نشان نمی‌دادیم و تحت تاثیر نیروی دیگری قرار می‌گرفتیم، چنین موضعی را نمی‌گرفتند. ما اگر دست از کشورهای عضو ناتو هم برداریم، به این دلیل که بر اساس سیاستهای آنان عمل نمی‌کنیم، کشورهای دیگر مدرنیته سرمایه‌داری هم مانند روسیه در مقابل جنبش ما موضع منفی می‌گیرند.

جنبش ما تحت تاثیر هیچ نیروی بین‌المللی نبوده و تحت تاثیر هیچ کشوری منطقه‌ای قرار ندارد. جنبش آزادی موضع مستقل خود را با حساسیت حفاظت می‌کند. دولتهایی که خودشان و ترکیه را در مقابل هم می‌بینند، مبارزه ما را برای خود به عنوان نکته‌ای مثبت می‌بینند، اما این وجود هیچ کشوری نمی‌تواند ما را تحت تاثیر خود قرار دهد و ما را به طرفداری از خود وادارد. به همین دلیل ما موضع مستقل مبتنی بر اراده آزاد خودمان را حفظ کرده و همه از در پیش گرفتن این موضع احساس غرور می‌کنند.

گفتگو با مدرنیته سرمایه‌داری یا گفتگو با زبان و ادبیات سال‌های گذشته فرد را به سمت اشتباهی هدایت می‌کند، زیرا ادبیات سیاسی سال‌های اخیر از سوی نیروهای مدرنیته سرمایه‌داری ایجاد شده است. به این دلیل لازم است که فرد، استقلال را نه در قالب طبقه‌بندی‌هایی مانند ملت-دولت و دولت مستقل ارزیابی کند. چنین نگرشی نگاه ما را به سوی افقی اشتباه سوق می‌دهد. نیروهای آزادی‌خواه، دمکراسی‌خواه و سوسیالیست، مانند نیروهای حاکم، استعمارگر و ظالم به مسئله استقلال نمی‌نگرند. مفهوم دولت مستقل، بر اساس منافع بوروژوازی ملی تدوین شده است و یکپارچگی استعمارگری در میان ملت را مانند حق تسلط می‌نگرد. بورژوازی این حق را به خود می‌دهد که انحصار استعمارگری بر ملت خود را در دست داشته باشد. یعنی با دست خود به استثتمار خلق پرداخته و آنرا تاراج کند. با این مفهوم، دولت مستقل برای یک منطقه مستعمره حکم یک کارگاه را دارد که بورژوای ملی بتواند در آن انحصار و ظلم را نهادینه کند، نامگذاری این روند به عنوان «دولت مستقل» یا «استقلال» بجز پنهان‌کاری انحصار و استعمارگری بر ملت خود هیچ معنی دیگری نمی‌تواند داشته باشد.

اگر از طرف دیگر به نگاه شود، ملت-دولت در واقعیت خود یک دولت مستقل نیست. به هیچ نحوی [صاحب] یک کشور مستقل نیست. به همین دلیل درست نیست که مفهوم کوردستان و مفهوم دولت مستقل را بر هم منطبق کرد، زیرا به این معنا خواهد بود که سرکوب و استثمار طبقات حاکمی را که می‌خواهند بر ملت، یکپارچگی استثمارگرانه و فشار و سرکوب را ایجاد کنند، مشروع و عادی‌سازی نماید. به همین دلیل اگر مفهوم کوردستان مستقل مانند دولت مستقل درک شود، در آنصورت کوردستان مستقل مانند ملت-دولت ارزیابی شود و بدینگونه تصور شود که اگر دولتی مستقل ایجاد شود، استقلال ایجاد خواهد شد، بسیار اشتباه خواهد بود. در صورتیکه از این اشتباه پرهیز نشود، ما نمی‌توانیم تحلیلی سیاسی درست، رهایی ملی و ذهنیت آزادی‌طلبانه درستی را شکل بدهیم.

کاملا بدیهی است که پ.ک.ک کوردستانی آزاد، مستقل و دمکراتیک را می‌خواهد. اما ما این موضوع را مانند ملت-دولت و دولتی مستقل ارزیابی نمی‌کنیم. تفکری که می‌پندارد که استقلال اینگونه بدست می‌آید، دروغ مدرنیته سرمایه‌داری و طبقه حاکم است. موضوع دیگر، نیروهای مدرنیته سرمایه‌داری هم چنین دولت مستقلی را حفظ نمی‌کنند. مرزهای سفت و سخت دولت که تا دیروز در راستای منافع آنان بود، اکنون بر اساس منافع آنان نیست، به همین دلیل آنها از مرزهای نرم محافظت می‌کنند، ذهنیت دولت-ملت سفت و سخت منافع سرمایه‌داری که به مرحله جامعه مصرفی جهان رسیده است را تامین نمی‌کند. گسترش مستقل و امن سرمایه و مصرف‌گرایی که مرزهای سخت و سفت نتواند به مانعی برای آنان تبدیل شود، به قانون اصلی تبدیل شده است. برخی از گروه‌هایی که خود را چپ‌گرا می‌دانند در مقابل تفکری که ملت-دولت را بر اساس منافع خود نمی‌بینند، دچار این اشتباه می‌شوند که گویا ملت-دولت در مقابل سرمایه‌داری است. این تفکر در اساس خود یک ویژگی سرمایه‌دارانه و استثمارگرانه ملت دولت را مشاهده نمی‌کند، خط مبارزه در مقابل سرمایه‌داری جهانی را درک نمی‌کند، از ویژگی بسیار دگماتیکی برخوردار هستند و همزمان از صفوف ارتجاع بورژوازی ملی خود هم حفاظت می‌کنند.

این مسئله مشخص شده است که کشور و خلق‌هایی که خود، جامعه آزاد و دمکراتیک خود را حراست نمی‌کنند، نمی‌توانند به اراده‌ای مستقل تبدیل شوند. تا زمانیکه به جامعه‌ای آزاد و دمکراتیک، به برقراری اراده‌ای مستقل اتکا نداشته باشند، موضعگیری استقلال‌طلبانه در مقابل یک گروه و دست‌یابی به استقلال غیر ممکن است. خلق‌های هر جامعه‌ای که خود را به واقعیت جامعه آزاد و دمکراتیک رسانده باشند، به همان سطح استقلال رسیده‌اند. وجود مرزهای یک کشور، این کشور را به کشوری مستقل تبدیل نمی‌کند.  واقعیت بزرگی است که بدترین نوع مزدوری و بی‌ارادگی را به مرزی برای خود تبدیل کرده و اعلام می‌کنند که دولتی مستقل هستند. در چنین کشورهایی جامعه‌ای آزاد و دمکراتیک نمی‌توان یافت. جامعه آزاد و دمکراتیک، جامعه‌ای برخوردار از اراده بوده و قدرتمند است. نیروهای سیاسی که بر چنین جامعه‌ای اتکا ندارند، به مزدور و همکار مبدل می‌شوند.

اگر در مقابل امپریالیسم، استثمارگری و مزدوری قرار بگیرند و به جامعه آزاد و دمکراتیک متکی باشند، استقلال امکان‌پذیر است. برخلاف آن انکان‌پذیر نیست. در جهان جنگ سرد که جهان دو قطبی بود، برخی از کشورها اعلام می‌کردند که موضع آنان ضد امپریالیستی است. زمانیکه نیروها در مقابل هم قرار گرفته بودند، برخی از دولتها از این مسئله بهره‌برداری می‌کردند. اما اشتباه خواهد بود که این دولتها را مانند دولت و کشورهای مستقل نشان داد. مواضع متغیر این دولت‌ها در این برهه نباید مانند موضع استقلال طلبانه نگریسته شود. اگر به آنها استقلال‌طلب گفته شود، راه بر روی این اشتباه گشوده می‌شود که مفهوم و ذهنیت استقلال به اشتباه درک شود. هر گونه ذهنیتی که استقلال را بر اساس جامعه‌ای آزاد و دمکراتیک ارزیابی نکند اشتباه است و واقعیت را نیز وارونه جلوه می‌دهد.

دولت ابزار طبقه فرادست است. ما نباید هیچگاه این مسئله را از یاد ببریم. در این صورت نه می‌توانیم به دولت خلق تبدیل شویم و نه می‌توانیم به دولتی سوسیالیستی تبدیل شویم. رهبری خلق و سوسیالیسم بدون دولت هم می‌تواند تحقق پیدا کند. به همین دلیل است که رهبر آپو گفته است اگر [چنین] دولتی را در یک سینی طلا هم به من تقدیم کنند [چنین] دولتی  را نمی‌خواهم.

رهبر آپو کوردستانی مستقل را که بر جامعه‌ای آزاد و دمکراتیک استوار باشد می‌خواهد. در خاورمیانه بدون آنکه مرزهای دولت‌ها تغییر پیدا کند، خواهان کوردستانی کنفدرال و دمکراتیک است که هر چهار بخش کوردستان در آن ارتباطات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی با یکدیگر داشته باشند و آن را به عنوان درست‌ترین شکل آزادی و اتحاد ملی می‌بیند. دولت شدگی و کوردستان متحد مسائل و مشکلات بسیاری را به دنبال خواهد داشت، زیرا نمی‌تواند مسئله را حل کند، از طرف دیگر، چون این مسئله نمی‌تواند ملت آزاد، دمکراتیک و مستقل را ایجاد کند، این مسئله را درست نمی‌بیند. اعلام می‌کند که این مسئله، خلق کورد و کوردستان را از واقعیت کوردستانی دمکراتیک و مستقل دور می‌کند.

این مسئله که مرزهای دولت‌ها تغییر داده شوند و حیاتی مستقل و دمکراتیک ایجاد شود، دو بعد دارد. نخست، استقلالی که حاکی از ارتباط با کشورها است و دوم؛ جامعه به عنوان واحدی سازماندهی شده، دمکراتیک بر اساس مبانی کنفدرال خود در بعد اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و حوزه‌های دیگر مانند سیستمی اجتماعی و سیاسی است. زمانیکه جامعه دمکراتیک و سازماندهی شده، بر اساس کنفدرالیسم دمکراتیک خود را به سیستمی اجتماعی و سیاسی تبدیل می‌کند، این اقدام در اصل به معنای آزادی و استقلال است. استقلال دمکراتیک، استقلال دمکراتیک معمولی نیست. استقلالی است که بر جامعه‌ای سازماندهی شده و آزاد متکی است. مسئله‌ای که به یک ملت نیرو می‌بخشد، استقلال است. در این استقلال، ملت از تمام دولت‌ها و سیستمها قدرتمندتر است. ارتباطات دمکراتیک اجتماع و ملت را قدرتمند می‌کند. ملت‌های دمکراتیکی که به جامعه سازماندهی شده اتکا دارند، ملت‌های قدرتمند و برخوردار از اراده هستند. به همین دلیل چنین مدلی از ملت، بیشترین سطح استقلال و اراده مستقل بودن خود را به نمایش می‌گذارد. دولت نه ملت‌ها، بلکه طبقات فرادست را قدرتمند می‌کند، دمکراسی هم جامعه و ملیت را قدرتمند می‌کند. بر اساس کنفدرالیسم دمکراتیک که بر جامعه دمکراتیک و سازماندهی شده اتکا دارد، قدرتمندترین ملت‌ها، ملت‌هایی هستند که سیستم اجتماعی خود را ایجاد کرده‌اند. به همین دلیل با در نظر گرفتن استقلال دمکراتیک، هیچ دولتی نمی‌تواند اندازه دولتی قدرتمند باشد که بر اساس استقلال دمکراتیک شکل گرفته باشد و اراده سیاسی مستقل خود را نشان بدهد.

در اینجا وضعیت دمکراسی+ دولت در جریان است. یک دمکراسی کامل و تمام نیست. جامعه و ملت در مقابل دولت از هر شکلی از دولت قدرتمندتر است. در اصل امروزه مفهوم استقلال نمی‌تواند این واقعیت را به خوبی نشان دهند. این وضعیت متغیر است. در جهان کنونی ما، پیوندهای دو طرفه‌ای در جریان هستند. برخی از واقعیتها و عوامل ابژکتیو و عینی وجود دارند که دولت و ملت را محدود می‌کنند.

مسئله مهم این است که در صورتیکه این پیوندها وجود نداشته باشند، اراده مستقل را در هم می‌شکنند. در ارتباط بین دولت با دمکراسی مرزهای دو طرفه‌ای وجود دارند. سیستم دولت+ دمکراسی همیشه به معنای نوعی آشفتگی بوده است. در دوران ما دمکراسی بیش از هر زمان دیگری از این آشفتگی باید نیرومندتر و موثرتر ظاهر شود. مسئله‌ای که برای ما مهم است، آزادی خلق و جوامع و برقراری حیاتی دمکراتیک است. فرم و سیستمهایی که بیشتر این مسئله را تحقق ببخشند، از جمله ترجیحات ما به شمار می‌روند. برای ما استقلال، عدم تمرکز و رقابت، جدایی، به معنای دوری از فشار و سرکوب، استیلا و فرادستی است. اما الزاما این مسیر از درون دولت شدن نمی‌گذرد. حق تعیین سرنوشت خلق‌ها بر اساس ذهنیت و عقلانیت ملت-دولت برجسته شده است. این اصل، برتری سوسیالیستی با این موضوع نیست. مسئله‌ای که برای سوسیالیستها مهم است، آزادی، برابری و دمکراسی، جامعه و برادری خلق‌هاست. برادری خلق‌ها و اتحاد دمکراتیک، واحدهای سیاسی گسترده، از جمله ارجحیات تمام جامعه‌گرایان است.

جدا کردن جوامع از یکدیگر با مرزهای دولتی، برخلاف واقعیت تاریخی جوامع است. در طول تاریخ، جامعه، خلق و فرهنگ با مرزهای سفت و سخت از هم بریده شده‌اند. این جوامع طی ارتباطات همزیستانه به همدیگر نیرو بخشیده‌اند. زمانیکه اتحاد جماهیر شوروی با دیوارهای محکم و بلند خود را از جهان برید، تنها به صورت موقتی موفق به انجام آن شد. حتی اگر سیستم امپریالیستی هم آن را جدا می‌کرد، لازم بود شوروی خود را جدا نمی‌کرد. سوسیالیسم موجود شوروی، در مواردی دچار اشتباه می‌شد و اشتباه خود را نادیده می‌گرفت، همین مسئله باعث شد تا به چنین سرنوشتی مبتلا شود. زمانیکه اتحاد جماهیر شوروی با موضعی اکید و سخت ارتباط خود را با کشورها و سرزمینهای سرمایه‌داری قطع کرد، به گونه‌ای بیماری ملت-دولت را نشان می‌دهد.

در طول تاریخ خلق و جامعه در شکل کنفدراسیون و فدراسیون وجود داشته‌اند. امپراتوری‌های مرکزی وجود نداشته‌اند. در واقع امپراتوری‌ها با به رسمیت شناختن اراده سیاسی، استقلال و اتونومی خلق، فرهنگ، جامعه و جغرافیاهای متفاوت تحقق پیدا کرده است. به همین دلیل استقلال، فدراسیون و کنفدراسیونهای تاریخی در بعد همپوشان کردن خلق‌ها، می‌توانند سیستمهای درست و واقعی باشند. اما مدرنیته سرمایه‌داری به دلیل عملکرد خود در راستای نابودی ملت؛ ملت-دولت، نژادپرستی و فرهنگ‌های متفاوت، به دلیل عدم تحقق فرم‌های حکومتی دمکراتیک منطقه‌ای و استقلال دمکراتیک را که برای بشریت صحیح هستند، ایجاد نکرده است، و راه حلی برای مسائل و مشکلات بشریت نیافته است. زمانیکه این ذهنیت و این مانع برطرف شود، می‌توان گفت که وارد جهانی شده‌ایم که ملت دولت را پشت سر گذاشته‌ایم، و خلق بر اساس آزادی و دمکراسی، اتحادهای دمکراتیک خود را به طور گسترده‌ای مستقر خواهد کرد.

آلف بکنسال: عبدالله اوجالان در آثار خود در رابطه با پشت سر گذاشتن سرمایه‌داری بر متدهایی که بر اقتصاد همکارانه و گروهی متکی هستند تمرکز پیدا می‌کند. بعد آزادی کوردستان، جنبش آزادی کوردستان، در رابطه با اقتصاد چه سیاستهایی را پیگیری می‌کند؟

کنفدرالیسم جوامع کوردستان: پشت سرگذاشتن سرمایه‌داری فقط وظیفه پ.ک.ک و یا تمام سوسیالیستها نیست. سرمایه‌داری جامعه‌ای را در نظر دارد که تمام ارزش‌های فرهنگی و انسانی را از میان بردارد. تهدیدی گسترده علیه موجودیت انسانی است. تا زمانیکه سرمایه‌داری جامعه و ارزش‌های انسانی را نبلعد، نمی‌تواند به بقای خود ادامه بدهد. سرمایه‌داری مانند سلول‌های سرطانی در بدن انسان، سلول‌های دیگر را از میان برمی‌دارند، و در جامعه هم مانع از اجتماعی شدن می‌شود. به همین دلیل رهبر آپو سرمایه‌داری را مانند مفهومی سرطانی تعریف می‌کند. زیرا جامعه سرمایه‌داری را جامعه‌ای اصولی نمی‌بیند. سرمایه‌داری و جامعه با هم تطابق ندارند. ذهنیت گذشتن از سرمایه‌داری تنها در شکل مسئله‌ای اقتصادی ملاحظه نمی‌شود. مسئله اجتماعی بنیادینی است. تمام مسائل و مشکلات اجتماعی را سنگین‌تر می‌کند. این شیوه از استعمارگری که با بلیعدن جامعه به حیات خود ادامه می‌دهد و مدرنیته‌ای که ثمره این روند است نتیجه‌‌ای جداگانه به همراه نخواهد داشت.

رهبر آپو به طور گسترده سرمایه‌داری را تجزیه و تحلیل کرده است. بدون تردید مارکس و انگلس در رابطه با تجزیه و تحلیل سرمایه‌داری تلاش‌های بسیار عظیمی را انجام داده و نتایج مهمی را کسب کرده‌اند. رهبر آپو از این پیشاهنگان سوسیالیستی و اقداماتی که آنان انجام داده‌اند، تمجید کرده است و روند تجزبه و تحلیل آنها را کامل کرده است. به همین دلیل مساهمت فراوانی در تجزیه و تحلیل سرمایه‌داری داشته است. اگر سرمایه‌داری با تجزبه و تحلیلهای رهبر آپو به طور گسترده مورد ارزیابی واقع نشود، نمی‌توان آن را در گستره‌ای فراختر ارزیابی کرد. رهبر آپو در مبارزه علیه سرمایه‌داری و گذشت از مرزهای سرمایه‌داری نواقص بسیاری را کشف می‌کند. خصوصا که باید در این باره مفهوم مدرنیته سرمایه‌داری را مورد بحث و بررسی قرار داد. زیرا در غیر این صورت مدرنیته دمکراتیک به خوبی درک نمی‌شود.

پیش از آنکه به بحث ذهنیت اقتصاد آلترناتیو رهبر آپو اشاره بکنم، باید به این جوانب پرداخت. دفاع در مقابل سرمایه‌داری در تمام حوزه‌ها، وظیفه‌ای انسانی برای ما محسوب می‌شود. نخستین حمله به جامعه از حمله به صفوف زنان آغاز می‌شود و از این حوزه است که سیستم استثمار، فشار وسرکوب، حاکمیت و دولتمداری آغاز می‌شود و اکنون مشاهده می‌شود که سرمایه‌داری به بالاترین سطح خود رسیده است. اگر ما بخواهیم که به جامعه‌ای انسانی تبدیل شویم، باید در مقابل سرمایه‌داری موضع بگیریم. کاپیتالیسم به سطحی رسیده است که به تنهایی قادر به دفاع از خود نیست. به همین دلیل نهادهای فکری تحت تاثیر سرمایه‌داری و روشنفکرانی که به این سیستم خدمت می‌کنند، در این باره تلاش می‌کنند که راهی برای گسترش سرمایه‌داری و متقاعد کردن همه برای پذیرش آن بیایند. رهبر آپو سرمایه‌داری را با استدلال‌های قدرتمند به طور گسترده تجزیه و تحلیل کرده و اعلام نموده است که سرمایه‌داری به باری بر دوش جامعه بشری تبدیل شده است و بدون هیچ تردیدی باید این بار برداشته شود.

بدون شک سرمایه‌داری امروز نمی‌تواند از میان برداشته شود. اما مهم است که از امروز دست بکار شد. پیش از آن باید حاکمیت و فرادستی سرمایه‌داری از میان برداشته شود. از این راه می‌توان و باید مدل اقتصادی آلترناتیو را در مقابل سرمایه‌داری که بنیان جامعه را از بین می‌برد، تاسیس کرده و آن را عملی کرد. اکنون این ذهنیت را به جامعه و افراد تزریق کرده‌اند که برخی باید فرادست و مسلط و ولی نعمت بوده و بر جامعه حاکمیت پیدا کنند، عده‌ای دیگر هم کارخانه‌دار و سرمایه‌دار بوده و در نهایت عده‌ای هم کارگر و روستایی باشند و مزدبگیر بوده و اینگونه زندگی خود را ادامه بدهد. بدترین نوع فرادستی ایدئولوژیک، نوع تاریخی آن است. و به معنای قبول بردگی است. به این معنا است که بردگی دوران‌های گذشته به بردگی خودخواسته تبدیل شود. اما برعکس، اقتصاد محرکه اصلی اجتماع است. در واقع از زمانی که انسان جامعه را تشکیل داده است، تلاش کرده است مایحتاج و نیازهای روزمره خود را در قالب اجتماع رفع کند. صرف تأمین نیازهای فردی جایی در اندیشه بشری نداشته است. در طول تاریخ مشاهده نمی‌شود که انسان فقط از راه طبیعت مایحتاج خود را رفع کرده باشد، بلکه همه مایحتاج خود را از راه جامعه و با هم بودن رفع کرده است. به همین دلیل از زمان تلاش‌های هر جامعه انسانی، اینکه برخی از افراد فقط کارگر باشند، انحراف اساسی در جامعه محسوب می‌شود. وضعیتی غیر عادی است. عادی کردن این وضعیت نشان دهنده چگونگی این انحراف است. تا زمانیکه این وضعیت را تغییر ندهیم، ما نمی‌توانیم به انسانی واقعی تبدیل شویم. نباید برده باشیم و برای هیچ کسی کارگری نکنیم، باید انسان به کارگر کار خود و رفع مایحتاج جامعه مبدل شود. توسعه تکنولوژی و علم و کسترش تخصص به تنهایی مانند تقسیم کار اجتماعی بوده و به این معنا نیست که به اسثثمار تبدیل شود. مسئله مهم این است که همه بتوانند حیات خود را ادامه داده و شورمندانه وارد عرصه حیات شوند.

مدرنیته سرمایه‌داری فرادستی و استیلای ایدئولوژیک را عمیق کرده است. از آنجا که در مدرنیته سرمایه‌داری فردمحوری و شخصیت‌پرستی اساسی‌ترین ویژگی انسان به شمار می‌رود، به گونه‌ای برخورد می‌شود که در صورتیکه به جامعه توجه نشود و حتی اگر جامعه وجود نداشته باشد، میتوان واجد شخصیت شد. چنین نگرشی اشتباه است و سرمایه‌داری این نگرش را ایجاد کرده است. فردمحوری در شرایطی که عده‌ای ولی نعمت بوده و عده‌ای به کارگر بدل شده‌اند، با ذهنیتی اقتصادی این مسئله به فرهنگ تبدیل شده است. برای آنکه انسان‌ها گرد هم آیند، لازم است که اقتصادی اجتماعی و جمعی ایجاد و کالا به صورت عادلانه توزیع شود. امروزه اسان نیست که انسانها گردهم آمده و تولید مشترکی را انجام دهند. زیرا ذهنیت انان به گونه‌ای سازماندهی شده است که باید در جایی کارگر، یا کارمند وجود داشته و مزد و حقوقشان را دریافت کند. واقعیت از مسیر گذار از پذیرش بردگی و شرایط بردگی و استثمار انسان به سوی زندگی بدون استثمار در حرکت است. امروز در مدرنیته سرمایه‌داری، شمار مصرف کنندگان هر اندازه افزایش یافته باشد، به همان اندازه بر میزان کارگران افزوده شده است. به همین دلیل است که از راه طبقه متوسط، استانداردی را ایجاد می‌کنند که کارگران هم بتوانند در آن طبقه قرار داشته باشند. اما در واقع کارگر از طریق کار، بار دیگر پول را به جیب صاحیان سرمایه واریز می‌کند.

حزب کارگران کوردستان می‌خواهد جامعه‌ای آزاد و دمکراتیک را ایجاد کند تا انسان دچار استثمار نشود. در صورتیکه طرز اداره جامعه دمکراسی باشد، در آن صورت است که سیستم اقتصادی خلق هم می‌تواند ایجاد شود. دمکراسی در اقتصاد به معنای فقدان فرادستی و استثمار است. امروز در دمکراسی‌های سرمایه‌داری حاکمیت خلق وجود ندارد. زیرا طبقه‌ای فرادست حاکمیت دارد، اقتصاد متعلق به خلق نبوده و اقتصاد متعلق به طبقه فرادست است. اگر هدف ما دمکراسی باشد که خلق نیروی حکومتی و طرز اداره جامعه را بر عهده داشته باشد، در آن صورت است که باید ما اقتصاد خلقی را ایجاد کنیم. لازم است که هدف ما این باشد که هیچ کس فرادست یا فرودست نباشد. در اصل در سرمایه‌داری روز بروز یکپارچگی حاکمیت می‌یابد. همین مسئله باعث می‌شود که اقتصاد به مسئله‌ای خارج از حیطه جامعه تبدیل شود. در حیات اجتماعی همانگونه که دمکراسی سیستم اتوریتر و فردمحور را پشت سر می‌گذارد، در اقتصاد هم، دمکراسی یکپارچگی و سیاستهای طبقه فرادست را پشت سر می‌گذارد.

رهبر آپو مشخص می‌سازد که باید پیش از هر چیزی خاک، آب و انرژی را که ستون‌های اساسی اقتصادی هستند، ملی کرد. این سه ستون اقتصادی نباید به هیچ کس و فردی تعلق داشته باشد. این برخورد باهمادگرایانه، باید به عنوان گام نخست برای ایجاد سیستم اقتصادی خلق‌ها باشد. دمکراتیک بودن اقتصاد در صورت وجود سیستم اجتماعی و سیاسی دمکراتیک، می‌تواند تحقق پیدا کند. به همین دلیل سیستم اجتماعی و سیاسی کنفدرال که بر جامعه دمکراتیک استوار است، برای اقتصاد باهمادگرایانه و کمونال الزامی است. خلق به اقتصاد کمونال و باهمادگرایانه اطمینان پیدا می‌کند، و از این طریق می‌توان اقتصاد را توسعه داد. به همین دلیل لازم است که اقتدار و فرادستی ایدئولوژیک مدرنیته سرمایه‌داری درهم شکسته شود. در غیر این صورت این مدل اقتصادی ایجاد نمی‌شود.

احتمال دارد که واحدهای اقتصادی کمونال متفاوتی وجود داشته باشد. کمون‌های مختلفی وجود داشته باشند که جامعه بتواند بر اساس آنها همبسته‌ای را ایجاد کند. این واحدها می‌توانند کوچک باشند یا واحدهای اقتصادی و تولیدی بزرگی باشند. احتمال دارد که در بخش کشاورزی، صنعتی و بازرگانی، جامعه به کمون‌های خاص خود احتیاج داشته باشد. واحدهای اقتصادی همکارانه و گروهی هم نوع دیگری از اقتصاد اجتماعی به شمار می‌روند. احتمال دارد که شرکت‌های اقتصادی-تولیدی همکارانه، ترویج، انتقال و ترابری هم وجود داشته باشند. بدون شک این مسله در سیستم دمکراتیک باید بر اساس مشورت و همکاری خلق تحقق پیدا کند. با تحمیل و اجبار چنین چیزی امکان‌پذیر نیست. با تشویق سیستم اجتماعی دمکراتیک برای خلق واحدهای اقتصادی چنین چیزی امکان دارد. در صورتیکه خلق ابعاد مثبت این مسئله را بپذیرد حوزه اقتصاد باهمادگرایانه و کمونال می‌تواند روز بروز گسترش پیدا کند. در طول تاریخ تولید فردی و خانواده‌ای وجود داشته است. برخی از نهادها و سازمان‌های کوچک غیر منسجم وجود داشته‌اند. در صورتیکه این سازمان‌ها به پایه‌ای برای سیستم اقتصادی مبدل شوند، و از این طریق مبانی اقتصادی باهمادگرایانه و دمکراتیک کمونال ایجاد شود، می‌تواند این اقتصاد کمونال تکمیل شود. مسئله مهم این است که باید اقتصاد کمونال برتری پیدا کند، حوزه اقتصادی که بر اساس فرد و سازمان‌های کوچک اقتصادی استوار نباشد، سازمان‌های بزرگ اقتصادی همچنان مسلط خواهند بود. در این چارچوب است که مالکیت خصوصی همراه با مالکیت فردی حضور خواهند داشت. اقدام برای انحصار اقتصادی در سیستم اجتماعی و سیاسی جایی ندارد. اما همانگونه که مدرنیته سرمایه‌داری در تمام حوزه‌ها نفوذ پیدا می‌کند، اقتصاد کلان فردی می‌تواند تولیدات کوچک را وابسته ساخته و بنگاههای کوچک را ورشکسته کرده و حوزه خود را گسترش می‌دهد، اقتصاد کمونال می‌تواند با مشارکت خلق، این مدل اقتصادی را گسترش دهد. بدون شک در اقتصاد کمونال قابلیت نه فقط به عنوان ارزشی اقتصادی تبلور پیدا می‌کند، بلکه خود را به عنوان استیفای حق جامعه، در حوزه‌های عدالت، روانی، کارکرد و اخلاق نشان می‌دهد. بدون گمان این رویکرد ابعاد اکولوژیک هم خواهد داشت. و بر اساس اخلاقیات و اکولوژی می‌تواند به سوسیالیسمی واقعی و تولید اقتصادی منجر شود. در سوسیالیسم اقتصاد به عنوان زیربنا در نظر گرفته شده است و ایدئولوژی روبنای آن بوده و به عنوان ارمغان پیشاهنگان سوسیالیست در نظر گرفته می‌شود. به همین دلیل هم این مدل اقتصاد  مانند مدل سیستم اقتصادی سوسیالیسم موجود در زمان شوروی نخواهد بود. بلکه مدلی از اقتصاد است که دمکراتیک بوده و بر اساس دمکراسی، آزادی، ارزش‌های اخلاقی و فرهنگی خواهد بود. به طر خلاصه، در این شرایط که سرمایه‌داری بر گرده انسانیت به باری سنگین تبدیل شده است. نیروهای مدرنیته سرمایه‌داری به جستجوی مدل‌هایی برآمده‌اند که از سرمایه‌داری گذر نکند، بدون شک خلق، نیروهای آزادی و نیروهای سوسیالیست دمکراتیک برای توسعه سیستم اقتصادیی که به واسطه آن جامعه بتواند از سیستم سرمایه‌داری گذر کند، تلاش می‌کنند.