تصویر

صبری اوک: رفیق فؤاد یک آپویی تمام‌عیار بود

صبری اوک، عضو شورای اجرایی ک‌ج‌ک، درباره شهید علی حیدر کایتان گفت: «رفیق فؤاد کسی بود که رهبری را به بهترین شکل درک می‌کرد، توضیح می‌داد و زندگی می‌کرد. او یک آپویی تمام‌عیار بود.»

علی حیدر کایتان

صبری اوک، عضو شورای اجرایی کنفدرالیسم جوامع کوردستان (ک‌ج‌ک)، با بیان اینکه جای علی حیدر کایتان، فیلسوف انقلابی کوهستان‌ها، پرشدنی نیست، به قدرت انتقال و تحلیل او، زندگی، مواضع، روابط و حس مسئولیت‌پذیری‌اش اشاره کرد. اوک تاکید کرد: «متواضع، آژیتاتور، مبلغ، ایدئولوژیک و عملیات‌گر بود. رفیق فؤاد در زندگی متواضع اما در برابر دشمن سرشار از قیام و رادیکال بود. رفیق فؤاد اینقدر غنی، بزرگ و عمیق بود. من نمی‌توانم او را توصیف کنم. وظیفه ما درک او، اجرا کردن و شایسته او بودن است.»

صبری اوک، عضو شورای اجرایی ک‌ج‌ک، درباره علی حیدر کایتان (فؤاد)، از بنیانگذاران حزب کارگران کوردستان (پ‌ک‌ک)، صحبت کرد:

«اولین آشنایی و کار در سمسور

رفیق فؤاد را در سال ۱۹۷۹ در سمسور ملاقات کردم و با او صحبت کردم. من در خانه‌ای بودم و با رفیق محمد امین تاشتان کار می‌کردیم. رفیق محمد امین گفت که رفیق فؤاد (آن زمان اسمش را احمد به یاد دارم) آمده و با ما دیدار خواهد کرد. قبل از رفیق فؤاد، رفیق کمال آنجا بود. وقتی رفیق کمال می‌خواست برود گفت 'برای چند هفته کارهایی دارم، کمی از اینجا دور خواهم شد، رفیق دیگری خواهد آمد' اما من نمی‌دانستم که آن رفیق فؤاد خواهد بود. به خانه خانواده یک میهن‌دوست رفتیم. با هم بودیم، ما دو نفر تنها بودیم. البته آن زمان تاسیس حزب اعلام نشده بود. استعمار، استعمار نوین، استعمار داخلی، استعمار کلاسیک، الحاق، حق تعیین سرنوشت ملت‌ها، موضوعاتی بودند که در مبارزه ایدئولوژیک سازمان‌ها بیشترین بحث را داشتند. من بی‌وقفه از رفیق فؤاد سؤال می‌پرسیدم و او هم بی‌وقفه آنها را برایم توضیح می‌داد. اتاقی در خانه‌ای که در آن بودیم، یک سالن کوچک داشت. صاحبان خانه باید می‌خوابیدند اما به یاد دارم؛ تا ساعت یک یا دو شب چنین بحثی داشتیم.

با مشارکت در بحث، زمینه فوق‌العاده‌ای ایجاد کرد

رفیق فؤاد مدتی در سمسور ماند. در انجمن توب‌دَر (TÖB-DER) بحثی وجود داشت. من هم از گروه‌ها و سازمان‌های مختلف در آن بحث حضور داشتم. یک نفر خیلی زیاد حرف می‌زد اما مشخص نبود که از نظرات کدام سازمان دفاع می‌کند. ما در مورد استعمار نوین بحث می‌کردیم. آن زمان ویتنام نمونه بود. بیشتر ویتنام مثال زده می‌شد. دیدم کمی سختی می‌کشم، خیلی زیاد حرف می‌زند. یک یادداشت کوچک برای یک رفیق نوشتم، گفتم فورا به رفیق فؤاد برسانید، زود بیاید. رفیق فؤاد با کتاب 'امپریالیسم' لنین آمد. وقتی مرحله امپریالیستی شدن سرمایه‌داری، فرآیند انحصارگرایی، انقلاب ویتنام، و نمونه ویتنام جنوبی را با چنین شور و هیجانی، با حرکات تبلیغاتی و آژیتاتوری توضیح داد، شور و شوق دیگران فرو نشست. جمعیت زیاد بود، افراد زیادی از گروه‌ها و جوانان حضور داشتند. ما تاثیرگذار بودیم. نظرات ما درست بود، من هم حقیقت را می‌گفتم و از آن دفاع می‌کردم، اما وقتی رفیق فؤاد با چنین رفتارهایی، با عظمتش، با عمق فکریش توضیح داد، فضا ناگهان تغییر کرد. می‌توانم به راحتی بیان کنم که آن جلسه رفیق فؤاد تاثیر زیادی بر جوانان داشت و زمینه فوق‌العاده‌ای را برای ما برای انجام کار پربارتر و نتیجه‌بخش‌تر ایجاد کرد.

کمال پیر گفت: 'او بسیار ارزشمند است'

من بعدا در سال ۱۹۷۹ دستگیر شدم. وقتی او آمد، تازه از زندان آزاد شده بودم. رفیق کمال نیز وقتی از پیش ما رفت، دستگیر شده بود. از من پرسید 'الان در آنجا، کدام رفیق هست؟' من هم گفتم رفیق فؤاد هست. حرفی را که رفیق کمال آن زمان در مورد رفیق فؤاد به من گفت، به خوبی به یاد دارم که در کنگره حزب و در جلسات پلاتفرم ما، وقتی رفیق فؤاد حاضر بود، تعریف کردم. رفیق کمال گفت: 'او یک میهن‌دوست بسیار پرشور و بسیار ارزشمند است.' این را هرگز فراموش نمی‌کنم. البته، تاثیر و ارزش رفیق فؤاد بر ما بسیار زیاد بود، اما وقتی رفیق کمال نیز این را گفت، عشق و احترام من بیشتر شد. پس از آن نیز فرصت دیدار نداشتیم. من دستگیر شدم. کودتای ۱۲ سپتامبر اتفاق افتاده بود. پس از آزادی و رفتن به خارج از میهن، دوباره توانستیم همدیگر را ببینیم.

مانند همیشه تاثیرگذار بود

در زمانی که همزمان با فرآیند کنفرانس بود، من به بقاع (دره بقاع جایی که رهبر آپو برای آموزش کادرها در آنجا مستقر بود) رفتم. قبل از آن، رهبری اردوگاه جدیدی را در یک سازمان فلسطینی افتتاح کرده بود، من آنجا بودم. در زمان کنفرانس، رفیق فؤاد را دیدم. البته احترام من به رفیق فؤاد بسیار زیاد بود. خیلی دوستش داشتم. آنجا مرا در آغوش گرفت، چند ثانیه بعد به چشمانم نگاه کرد، دوباره مرا در آغوش گرفت. فورا از برخی رفقا پرسید، از برخی محافل پرسید، حتی از خانواده ما پرسید. چون آن زمان ما مرتب به خانه خانواده‌مان رفت و آمد می‌کردیم. پس از آن، فرآیند کنفرانس بود. در کنفرانس، مواضع، کارها، همیشه متفاوت بود رفیق فؤاد، دیدگاه‌ها، توجه به رفقا، فضای کنفرانس. بسیاری از رفقا، ما نیز، پس از یک فرآیند دشوار مانند کودتای ۱۲ سپتامبر به خارج از میهن آمده بودیم. اکثر آنها در حدی نبودند که بتوانند به این معنی بدهند، اما رفیق فؤاد، به رفقا توجه می‌کرد، فرآیند را توضیح می‌داد، فرآیند کنفرانس را توضیح می‌داد. پرشور و پرمحتوا بود. مانند همیشه تاثیرگذار بود.

یک آژیتاتور باورنکردنی بود

پس از پایان کنفرانس، شبی یا جشنی، که عرب‌ها به آن 'حَفله' می‌گفتند، برگزار شد. رهبری هم آمد، رفیق عگید هم بود، دیگر رفقای مدیریتی هم بودند. اگر اشتباه نکنم، رفیق عباس هم بود. درست بعد از کنفرانس بود. رفیق فؤاد در آنجا شعر 'ای تاریخ' را خواند. اولین بار بود که شخصا آن را از او شنیدم. با شور و هیجان زیادی می‌خواند. همان شعری که هنرمند شوان (شوان پرور) 'ای تاریخ' می‌خواند را آنجا خواند. البته رفیق فؤاد فوق‌العاده بود. اگر بپرسید بارزترین ویژگی او چه بود، می‌گویم یک آژیتاتور باورنکردنی بود. تاثیرگذار بود.

برخورد در کنگره دوم

بعد از کنفرانس، تقسیمات انجام شد. رفیق فواد دوباره به اروپا اعزام شد. برای مدت طولانی فرصت دیدار نداشتیم. رفیق فؤاد در اروپا بود، ما در خاورمیانه بودیم. در خاورمیانه آخرین بار در زمان کنگره دوم با هم برخورد کردیم. رفیق فؤاد از اروپا آمده بود. دیگران نیز آمده بودند، مانند سمیر. ما هم در خاورمیانه بودیم. آن زمان وظیفه من که از سوی جنبش به من داده شده بود، این بود که به اردوگاه‌ها سر بزنم. در اردوگاه‌ها جلساتی برگزار می‌کردم، بازدید می‌کردم. ما هم مانند یک کمیته بودیم. با دو رفیق. در کنگره کارهای اروپا ارزیابی می‌شد. موضع سمیر، موضوع فاطمه، اما بیشتر کارهای اروپا عموما بر روی سمیر بحث می‌شد. وقتی کارهای ما در خاورمیانه، گزارش‌ها و بحث‌ها در مورد اردوگاه‌ها مطرح می‌شد، به یاد می‌آورم که به من می‌گفت: 'شما راحت هستید، مزیت دارید. آه اگر اروپا نبود، ما اینقدر بحث نمی‌کردیم. اروپا سخت است.'

رابطه‌اش با رهبری متفاوت‌تر بود

میل و آرزویش همیشه خاورمیانه، کوردستان، کوهستان‌های کوردستان بود. گاهی بحث‌هایی پیش می‌آمد مثل 'حتما شما به کوهستان می‌روید، امیدوارم من هم بیایم.' شاید برای تشویق یا انگیزه دادن به ما بود، شاید واقعا اینطور فکر می‌کرد، نمی‌دانم اما همیشه گاهی اوقات اینها را صحبت می‌کردیم. آن زمان گردنش کمی درد می‌کرد. در کنگره رهبری گاهی اوقات به او 'پیرمرد' می‌گفت، 'پیرمرد بلند شو، پیرمرد اینطور شده'، و سوال می‌پرسید. حتی گاهی اوقات سر به سرش می‌گذاشت. او اولین رفیق رهبری بود. یک رابطه بسیار راحت‌تر، بسیار متفاوت‌تر. در کنگره مثلا توجهش به رفقا، بحث با همه، رفاقت رفیق فؤاد، صمیمیتش، حتی وقتی به کسی سلام می‌کرد، تاثیرش بر او، فضایی از صمیمیت و صداقت ایجاد می‌کرد. اینگونه بود در زمان کنگره.

برخورد و کار در منطقه لولان

در خاورمیانه، بعد از کنگره فرصت دیدن رفیق فؤاد را نداشتم. دیدار بعدی ما در باشور کوردستان بود. در منطقه لولان با رفیق فؤاد برخورد کردیم. احتمالا ماه مارس-آوریل ۱۹۸۴ باشد. آن زمان ما در مورد اهداف و وظایفی که کنگره دوم برای ما تعیین کرده بود، بحث می‌کردیم، ورود به باکور کوردستان و آغاز عملیات را روزانه برنامه‌ریزی و بحث می‌کردیم. رفیق فؤاد نیز وقتی آمد، در این بحث‌ها شرکت کرد. رفیق فؤاد دیرتر از ما آمده بود. وقتی در لولان بود، هرگز آرام و قرار نداشت. همیشه یا بر فراز قله‌های کوه بود، یا می‌گشت، یا برخی از رفقا را با خود می‌برد، با کوهستان‌ها و طبیعت آشنا بود و آرام نمی‌ماند. همیشه با درسیم و باکور کوردستان مقایسه می‌کرد. رفیق فؤاد درباره تاثیر آزادکننده کوهستان‌ها، سختی‌هایشان و چگونگی آزاد شدن کسی که زندگی در کوهستان‌ها را می‌داند، صحبت می‌کرد. او به کوهستان‌ها معنی می‌داد، تحلیل می‌کرد، دوستشان داشت. آن زمان تعداد ما کم بود. ما یک گروه بودیم. بعدا به دلیل تقسیمات جدید، من از لولان جدا شدم و دیگر فرصت دیدار نداشتیم، خیلی کم، یکی دو بار به لولان رفتم، با هم ماهیگیری کردیم، با هم به کوه شَکیف صعود کردیم اما نه تا قله. با رفقا جلساتی داشتیم، بحث‌هایی داشتیم. او بسیار مشتاق بود که در جبهه پیشرو باشد، در جایی که باید باشد. رفیق فؤاد روحی قیامگر بود. بی‌خیال، بی‌باک، با انرژی کامل. رفیق فؤاد در خود نمی‌گنجید. همیشه در حال تحقیق، ایجاد کردن، دویدن، تولید بود، آن زمان و حتی در آن کوهستان‌ها هم چیز زیادی نبود، همه چیز به اولین قدم‌هایی که برمی‌داشتیم وابسته بود، اما رفیق فؤاد شخصیتی پر از روحیه، اعتماد و ایمان بود. ما اینگونه از هم جدا شدیم. تا زمانی که من از زندان بیرون آمدم، فرصت دیدار نداشتیم.

رفیقی که جایش پر نشدنی است

رفیق فؤاد اولین رفیق رهبر آپو، اولین همراه اوست. در یک کلاس درس خوانده‌اند، اینقدر به هم نزدیک هستند. حتی خود او گاهی اوقات می‌خوانم، در درس‌های خودش می‌گوید، با اینکه ۷-۸ ماه در یک کلاس بودیم، رابطه زیادی نداشتیم. می‌گوید بعدا رهبری مرا صدا زد. او اولین رفیقی است که از همان دوران مدرسه شروع کرده است. کاملا درست است که بگوییم او رفیقی بود که رهبری را به بهترین شکل درک می‌کرد. کاملا درست است که بگوییم او رفیقی بود که رهبری را به طور کامل درک می‌کرد. او کسی بود که رهبری را به بهترین شکل توضیح می‌داد، به بهترین شکل زندگی می‌کرد، یک آپویی تمام‌عیار، رفیقی که تمرکزش همیشه بر این محور، بر این مرکز بود. او واقعا رفیقی است که جایش پر نشدنی است. رفقای بسیار ارزشمندی در حزب ما وجود دارند، اما یک فؤاد وجود دارد، دو فؤاد وجود ندارد. فیلسوف کوهستان‌ها بودن رفیق فؤاد، تمرکز رفیق فؤاد، قدرت انتقال رفیق فؤاد، قدرت تحلیل رفیق فؤاد، زندگی رفیق فؤاد، مواضع او، روابط او، حس مسئولیت‌پذیری‌اش، از هر سو که نگاه کنیم، جای رفیق فؤاد به راحتی پر نمی‌شود. آنچه در مورد رفیق حقی گفته می‌شود، دقیقا در مورد رفیق فؤاد نیز صدق می‌کند. جای خالی او حس می‌شود. من هنوز هم مثلا رژیم حقیقت را از توضیحات او، از درس‌های او می‌دانم. یادداشت‌های درسی در مورد حقیقت رهبری، تاریخ حزب دارد، که به صورت کتاب منتشر شده‌اند، همیشه آنها را می‌خوانم. از رفیق فؤاد چیزهای باورنکردنی دریافت می‌کنم. مطمئنم برای همه رفقا نیز همینطور است. رفیق فؤاد یک دریا بود. در درس‌های او می‌توانید همه چیز را پیدا کنید. علم، تکنیک، ایمان، فرهنگ، فلسفه، همه چیز را می‌توانید پیدا کنید. چنین رفیقی، در این معنا، جای رفیق فؤاد برای ما پر نشدنی است.

وظیفه ما این است که شایسته او باشیم

به عنوان یک شخصیت، مثلا خودش در درس‌هایش توضیح می‌دهد که چگونه آپویی‌گری و حزب را همیشه برجسته نگه می‌داشت و مقدس می‌شمرد و همه چیز را در خدمت آن می‌دید. مثلا در فرآیند کنگره سوم، صحبت از برکناری او و رفیق عباس مطرح می‌شود، حتی یکی دو رفیق چیزهای افراطی‌تری مثل 'اینها باید برکنار شوند' می‌گویند. رفیق فؤاد توضیح می‌دهد؛ وقتی این رفقا اینقدر تند و رادیکال به ما حمله می‌کنند و حتی می‌گویند 'باید حسابرسی کنیم'، طبیعتا یک واکنش ایجاد می‌شود. سپس سعی کردم این واکنش را درک کنم و خوشحال شدم. اگر این جوانان حتی می‌توانند رفقایی مثل من و حتی رفیق عباس را، که از بنیانگذاران حزب هستند، اینقدر تند و رادیکال نقد کنند و حتی بگویند 'بیایید حسابرسی کنیم'، این حزب پیروز می‌شود. این حزب همیشه توسعه می‌یابد، همیشه رشد می‌کند، همیشه پیشرو خواهد بود… اینگونه ارزیابی می‌کرد. رویکرد رفیق فؤاد به نقد اینگونه بود. برای حزب، برای آزادی، برای ارزش‌ها، برای رهبر آپو. رفیق فؤاد متعلق به خودش نبود. شما نمی‌توانید به اندازه رفیق فؤاد ایدئولوژیک باشید. از این لحاظ، او از اولین بنیانگذاران حزب، اولین رفیق و همراه رهبر آپو و واقعا رفیقی بی‌بدیل است. جایگاه و اهمیت او در جنبش غیرقابل توصیف است. نمی‌دانم دیگر رفقا چقدر می‌توانند توصیفش کنند، اما من نمی‌توانم. رفیق فؤاد اینقدر غنی، بزرگ و عمیق بود. وظیفه ما این است که او را درک کنیم، آن را اجرا کنیم و شایسته او باشیم.

او کسی بود که فروتنی را در شخصیتش مجسم کرد

او رفیقی بسیار متواضع بود. اگر به طور عادی نگاه کنید، نمی‌توانید بگویید او بنیانگذار این حزب است. از پیشروترین رفقا در مدیریت بود. رویکردش به مردم، جایگاهش در زندگی، موضعش بسیار متواضعانه بود. این البته یک ویژگی آپویی‌گری و حزب ماست، اما رفیق فؤاد کسی بود که این را به بهترین شکل در شخصیتش تثبیت و زندگی کرد. می‌توانست با همه صحبت و بحث کند، همه می‌توانستند به راحتی با رفیق فؤاد بحث کنند، به راحتی به او دسترسی پیدا کنند. او می‌توانست این راحتی، یا به عبارت دقیق‌تر این امکان را به همه اطرافیان خود بدهد. وقتی برای اولین بار با رفیق فؤاد ملاقات کردم، صداقت او را حس کردم. اولین بار بود که با هم آشنا می‌شدیم و دیدار می‌کردیم، اما در آغوش گرفتن او، سلام و احوالپرسی‌مان، بحثمان، همه را بسیار صمیمانه حس کردم. من آن صداقت بزرگ، آن اعتماد بزرگ را در رفیق فؤاد دیدم. البته با گذشت زمان، فضیلت‌های دیگر او را کشف کردم. متواضع، آژیتاتور، مبلغ، ایدئولوژیک و عملیات‌گر. رفیق فؤاد در زندگی متواضع اما در برابر دشمن سرشار از قیام و رادیکال بود. حتی آن زمان هم می‌توانستیم این را حس کنیم. بحث‌ها، دیدگاه‌ها، مواضع او، همه مرا تحت تاثیر قرار داد. در ابتدا، حس کردن و تجربه کردن روحیه صمیمی او، و با گذشت زمان، قدرت بیانش، موضع متواضعانه و قاطعش البته مرا بسیار تحت تاثیر قرار داد.

همیشه با احترام گوش می‌دادم

دوست داشتم تمام عمرم را به کار با رفیق فؤاد اختصاص دهم. این را وقتی از نظر فیزیکی زندگی می‌کردم، هم در کنگره‌مان و هم در پلتفرم‌های مربوطه گفتم. گفته بودم: 'اگر زمان بود، رفیق فؤاد همیشه توضیح می‌داد و من هم همیشه به او گوش می‌دادم. می‌توانم بگویم که شنونده خوبی بودم و شنونده‌ای محترم.' خودش هم اینها را شنیده بود. گوش دادن به رفیق فؤاد، جای دادن توضیحاتش در حافظه‌ام، و زندگی کردن آن، چیز (حس) بسیار متفاوتی را به من می‌بخشید. با رفیق فؤاد کار کردیم. البته در مقابل رفیق فؤاد راحت بودید. منظور از راحت، بی‌انضباطی را به همراه ندارد. احتمالا آن فضیلت زیبا متعلق به رفیق فؤاد بود که هم می‌توانست این راحتی را به اطرافیانش بدهد و هم با حضورش، کار درست و منظم را تضمین کند. وقتی با او کار می‌کردم، همیشه لذت می‌بردم و همیشه احترام می‌گذاشتم. اولین وظیفه مرا هم او محول کرده بود. وظیفه‌ام را بارها تغییر داد و من هرگز اعتراض نکردم. این را در زمان پلتفرم هم گفته بودم. ابتدا گفت: 'به سازمان جوانان برو'، سپس گفت: 'در میان روستاییان کار کن'، سپس گفت: 'به حوزه نظامی برو'. او اینگونه صلاح می‌دید و من هرگز اعتراض نمی‌کردم. من رفیق فؤاد را بسیار دوست داشتم. مثل همه، مثل همه رفقا، نباید بی‌انصافی کرد. برای همین، احتمالا برای دیگر رفقا هم همینطور بود. کار کردن، زندگی کردن، و با رفیق فؤاد بودن، هم یک شانس بزرگ بود و هم یک هیجان بزرگ، و باعث می‌شد راحت‌تر، شجاع‌تر، و بی‌دغدغه‌تر در راس کارها و در زندگی باشیم.

او کسی بود که رهبری، رهبر آپو را به بهترین شکل درک می‌کرد

رفیق فؤاد یک آپویی تمام‌عیار بود. او رفیقی بود که در هر فرصتی، اما در هر فرصتی، رهبریت، رهبر آپو را به کادرهای حزب ما، به ما، توضیح می‌داد و درک آن را هدف اصلی خود قرار می‌داد و دلیل زندگی خود می‌دانست. در تمام درس‌ها و تمام بحث‌هایش، بدون تردید یا حتما، حقیقت رهبری، شخصیت رهبری، زندگی رهبری، چه چیزی را باید از رهبری بفهمیم، چگونه باید رهبری را زندگی کنیم را توضیح می‌داد، در واقع زندگی او همین بود. می‌توانم بگویم؛ صدها، هزاران رفیق کادر، از جمله ما، چیزهایی از رفیق فؤاد در مورد رهبر آپو دریافت کرده‌ایم. همیشه توضیح می‌داد. روابطش، سبک مدیریت، زندگی او، رویکردش به ارزش‌ها، قاطعیتش، همه چیز را توضیح می‌داد. برای همین مصالحه‌ناپذیر (مسامحه‌ناپذیر) بود. می‌توانم بگویم؛ رفیق فؤاد کسی بود که رهبری، رهبر آپو را به بهترین شکل درک می‌کرد. او همچنین کسی بود که به بهترین شکل توضیح و تبیین می‌کرد. رفیق فؤاد کسی بود که دائما توضیح می‌داد، دائما این را به عنوان یک آموزش در محیط حزب انجام می‌داد. او نمی‌توانست چیزی بدون رهبری تصور کند. تمام درس‌هایش، در هر زمینه‌ای که بود، حتما با ایجاد ارتباط دیالکتیکی با حقیقت رهبری توضیح می‌داد. دیدگاه‌ها، فلسفه، زندگی رهبر آپو، هر چقدر که توضیح می‌داد، به همان اندازه نیز مصالحه‌ناپذیر بود. او نه تنها از نظر موضع، بلکه از نظر قدرت مبارزه و قدرت بیان نیز رفیقی بسیار توانا بود. چه ایدئولوژیک بنامید، چه فلسفی، چه تبلیغاتی، از هر نظر چنین رفیقی بود. رهبری هم این را می‌دانست. رهبری برای بهتر توضیح دادن دیدگاه‌هایش به جامعه، به رفیق فؤاد می‌گفت، مثلا 'اگر چنین برنامه‌هایی در تلویزیون انجام دهید، خوب است' یا 'این موضوعات را رفیق فؤاد توضیح دهد'. او عمق، قدرت بیان و پایبندی رفیق فؤاد را می‌دانست. البته پایبندی. این هم چیز مهمی است. در پ‌ک‌ک یک معیار اخلاقی است. رفیق فؤاد همیشه اینها را توضیح می‌داد. رهبر آپو همیشه رفیق فؤاد را اولین رفیق و اولین همراه خود می‌دید و همیشه نیز اینگونه با او رفتار می‌کرد. رفیق فؤاد نیز بدون وقفه و بدون سازش، نماینده رهبر آپو بود. آخرین وظیفه او نیز همین بود. او نماینده رهبر آپو در شورای ریاست ک‌ج‌ک بود. وقتی انسان به رفیق فؤاد گوش می‌داد، او را می‌دید، انگار کتاب‌های رهبری را می‌خواند، خاطرات او را زندگی می‌کرد.

او کسی بود که بار رهبری را به دوش می‌کشید

او باز هم رهبر آپو را در دوران گروه اینگونه توصیف می‌کرد: او خود به خود برجسته نشد. کارهایی هست که باید انجام شود، فعالیت‌هایی هست، نیاز به تمرکز است. رهبری می‌بیند که کسی آنرا انجام نمی‌دهد یا به آن بزرگی و عمق آن را به دوش نمی‌کشد. رهبری بیشتر این کارها را به دوش می‌کشد… این درست است، اما تا زمانی که در حزب زندگی می‌کرد، رفیق فؤاد همیشه عمق ایدئولوژیک، گشایش، جستجو، و ظرفیت و عمقی داشت که توضیحات رهبری را غنی‌تر می‌کرد، از زوایای بسیار متفاوت به روز می‌کرد و آنها را قابل فهم می‌ساخت. خود او نیز در برخی بحث‌هایمان دیدگاه‌هایمان را با رهبر آپو در میان می‌گذاشتیم. رهبری گوش می‌داد، ارزش قائل بود. از نظر فکری، از نظر ایدئولوژیک، قطعا رفیق فؤاد نزدیکترین رفیق و همراه رهبر آپو بود که بار او را در این زمینه نیز به دوش می‌کشید.

با اصرار واقعیت رهبری را توضیح می‌داد

کار مقدس است. چیزی است که مورد احترام است. رفیق فؤاد سر تا پا تلاش و انرژی بود. او رفیقی بود که همه اینها را در راه حقیقت رهبری سرمایه‌گذاری می‌کرد و تمام زمان و انرژی خود را به آن می‌داد. می‌دانست، توضیح می‌داد؛ بدون رهبری ممکن نیست. هر آنچه اتفاق می‌افتد و هر آنچه به دست می‌آید، با سطح درک و اجرای رهبری مرتبط است. به این باور داشت. برای همین با اصرار حقیقت رهبری را توضیح می‌داد. اگر همه ما را برای توضیح دفاعیات جمع کنید، به نصف رفیق فؤاد هم نمی‌رسیم. رفیق فؤاد تمام وقت خود را می‌داد. رفیق فؤاد کسی بود که تمام دفاعیات را بارها ویرایش می‌کرد، اگر حتی یک حرف، یک کلمه کم بود یا به طور کامل درک نمی‌شد، حتما آن را اصلاح می‌کرد و بر آن تمرکز می‌کرد. رهبری می‌گفت: 'من آنها را به صورت عسل صاف شده به شما تقدیم کردم.' رفیق فؤاد نیز آنچه را که رهبری به صورت عسل صاف شده ارائه کرده بود، قابل فهم‌تر می‌ساخت، و اکنون وظیفه ماست که آن را زندگی کنیم، درک کنیم. او هر آنچه لازم بود انجام داد. او بر روی دفاعیات رهبری بسیار کار کرد و بسیار عمیق شد. همه ما خواندیم، همه رفقا دفاعیات رهبری را خواندند، اما رفیق فؤاد نیز آن را خواند. اگر همه ما را جمع کنید، ظرفیت رفیق فؤاد در درک عمیق و تفسیر تحلیل‌ها و دفاعیات رهبری متفاوت است. یک بار پرسیدم، دفاعیه پنجم رهبری را چند بار خوانده‌ای؟ رفیق فؤاد به من گفت، ۵۲ بار خوانده‌ام. این هم سال‌ها پیش بود. او در آن سطح آن را خواند. در آن سطح آموزش داد، منعکس کرد.

با قدرت بیان و انتقالش نیز متفاوت بود

در انعکاس تحلیل‌ها و دفاعیات رهبری، دیدگاه‌های رهبر آپو که در زندان توسعه داده شده بود، به جامعه، کادرهایمان، مردممان، دوستانمان، تلاش و مسئولیت رفیق فؤاد بسیار بسیار بالاست. همه ما در این زمینه مدیون رفیق فؤاد هستیم. در این حوزه نیز او رفیقی بی‌بدیل است. وقتی از رهبری، از رهبر آپو صحبت می‌شود، با دقت تمام گوش فرا می‌دهد. او می‌خواهد همه چیز بی‌عیب و نقص باشد. بازتاب‌هایش بسیار پویاست. آگاهی‌اش ناگهان تصفیه (صاف) می‌شد. زیرا منبع زندگی رفیق فؤاد است. از این نظر، او بی‌سازش، قاطع و با قدرت بیان و انتقالش متفاوت است. رفقای بسیار کمی هستند که آموزش رفیق فؤاد را ندیده‌اند. رفیق فؤاد توضیح رهبر آپو را به عنوان یک شیوه زندگی پذیرفته و به آن ایمان داشت. هیچ آکادمی نداریم که او در آن درس نداده باشد. در تمام آکادمی‌های نظامی، سیاسی، جوانان، و زنان ما، رفیق فؤاد درس داده است. هیچ رفیقی نیست که به او توجه نکرده باشد. هیچ محیطی، هیچ رفیقی نیست که او در خارج از درس‌های عمومی، بحث‌های ایدئولوژیک، بحث‌های نظری، بحث‌های فلسفی نداشته باشد. او در اطرافش آگاهی می‌پراکند. جایی که او بود، محل بحث بود، محل آموزش بود. او تلاش زیادی برای صدها، هزاران رفیق کادر انجام داده است.

او می‌گفت قبل از هر چیز باید خشم داشته باشی

رفیق فؤاد برای جوانان ارزش زیادی قائل بود. او می‌خواست که خشم در جوانان در سطحی خالص و بسیار عالی باشد. این را همیشه در سخنرانی‌ها و درس‌هایش می‌گفت. او می‌گفت، برای جامعه‌ای که خشم ندارد، برای فردی که خشم ندارد، امکان‌پذیر نیست که خود را بشناسد، دشمن را بشناسد، یا معنایی در زندگی بیابد. می‌گفت، چطور ممکن است که هم ستمدیده باشی، هم مستعمره باشی، هم بی‌هویت باشی و هم خشم نداشته باشی؟ می‌گفت: اول باید خشم داشته باشی، در برابر دشمن، در برابر این ظالم. خودش هم همینطور بود. به همین دلیل، در هر بحثی که با هر شخص یا رفیقی داشت، در هر محیطی که حضور داشت، روحیه قیامی و مبارز خود را منعکس می‌کرد. وقتی صحبت از جوانان می‌شد، این کار را بیشتر انجام می‌داد. کادرهای این حزب، مدیران آن، پیشروان مردم، از میان جوانان برخواهند خاست. جوانان آینده را تعیین خواهند کرد. او به این باور داشت. این را می‌دانست. به همین دلیل به طور خاص برای جوانان ارزش زیادی قائل بود. البته او بسیار انسانی، بسیار متواضع، و دارای حس عدالت و حقیقت باورنکردنی بود. جوامع مستعمره معمولا جوامع احساساتی هستند. نمی‌دانم گفتن اینکه رفیق فؤاد چقدر احساساتی بود، چقدر مناسب است، اما او رفیقی بسیار احساساتی بود. او از نظر روحی و فکری همیشه جوان بود. با جوانان ملاقات می‌کرد. نمی‌توانستید رفیق فؤاد را بر اساس فیزیک و فیزیولوژی‌اش تعریف کنید. او مسن‌ترین رفیق در میان ما بود. اما تمرکز، کار و شیوه حرکتش مانند جوان‌ترین‌ها بود. از آنجایی که به جوانان اهمیت بیشتری می‌داد، بسیار مشتاق بود که در تمام درس‌ها و بحث‌هایشان شرکت کند و این کار را انجام می‌داد. در این معنا، رفیق فؤاد زحمات بسیار ارزشمندی برای جوانان کوردستان و کادرهای جدید پ‌ک‌ک کشیده است.

وقتی نمی‌توانست دانش خود را منعکس کند، ناراحت می‌شد

این عمق ایدئولوژیک در کوهستان، این تمرکز فلسفی در کوهستان، این درک رهبری. رفیق فؤاد البته بسیار باهوش بود. تمام کوردستان را دیده بود، در بسیاری از نقاط آن اقامت داشت، از اولین بنیانگذاران حزب بود، اولین رفیق رهبر آپو، انسانی که اروپا، خاورمیانه، تمام کوردستان، و کوهستان‌ها را گشته، دیده و می‌شناخت. واقعا یک انسان فرزانه بود. حتی تا آنجا که می‌توانستیم حدس بزنیم وقتی نمی‌توانست دانش و تجربیات خود را منعکس کند، ناراحت می‌شد. دانش وجود داشت، انرژی وجود داشت، باید آن را منتقل می‌کرد. از این نظر، تعریف فیلسوف انقلابی کوهستان‌ها بسیار بجا و مناسب است. چنین فؤاد دومی در این کوهستان‌ها وجود ندارد. رفیقی با این عمق، با این ایدئولوژی، با این فلسفه، که بتوانیم او را فیلسوف بنامیم، وجود ندارد.

یک بار به رفیق فؤاد می‌گفتم که گاهی خوب است برای من شعری بنویسی. سر به سرش می‌گذاشتم، بدون بی‌احترامی. او می‌گفت، شعر یا مقاله نوشتن اینطور نیست. آن هم زمانی دارد. شعر 'من انسان بودم' را هم اولین بار در سال ۱۹۷۸ از رفیق فؤاد شنیدم. بعد آن را به نوار کاست منتقل کردیم، آن زمان می‌خواستیم همه کادرها گوش کنند. رفیق فؤاد البته دارای روحیه شاعرانه و هنرمندانه بود. به نظر من، رفیق فؤاد در حد شاعری از نظر شدت احساس، شدت دانش، و شدت بیان، در سطح بالایی قرار داشت. کم می‌نوشت، اما آنچه می‌نوشت، کیفیتی داشت که اثر خود را بر جای می‌گذاشت. مثلا شعر 'ای تاریخ'، شعر 'من انسان بودم'. چنین شعرهایی کم است. هر کورد، هر کورد ستمدیده و قتل‌عام شده، چنین شدت احساسی دارد. همه می‌گویند، آواز می‌خوانند، خاطراتشان را می‌گویند اما آنچه رفیق فؤاد می‌گفت، عمق و تمرکز عظیمی داشت. او این کار را با رویکردی ملی‌تر، ایدئولوژیک‌تر، جامعه‌شناختی‌تر و تاریخی‌تر انجام می‌داد. وقتی با احساسات نیز ترکیب می‌شد، چیزی عالی‌تر پدید می‌آمد. او با دانش و احساساتش شعرهای بی‌نظیری می‌نوشت.

او بی‌باک بود، مرگ را حقیر می‌شمرد

در درس‌هایش گهگاهی از اولین شهادت رفیق حقی و تاثیر آن بر رهبری صحبت می‌کرد. وقتی رفیقی که می‌شناخت و با او همراه بود، شهید می‌شد، می‌گفت: 'کاش من به جای تو شهید می‌شدم، کاش گلوله‌ای که به تو خورد، به من می‌خورد.' رفیق فؤاد اینگونه بود. می‌گفت: جنبش به چنان سطحی رسیده است که گاهی روزانه ده شهید می‌دهیم، و در آن زمان درک شهید مهم است. شهید از بین نمی‌رود، شهید در واقع نمی‌میرد. شهید با ارزش‌هایی که خلق کرده، زندگی می‌کند. با اهدافی که بزرگ کرده، زندگی می‌کند. با خلق مبارزانی که در مسیر او گام برمی‌دارند، زندگی می‌کند. رفیق فؤاد رویکرد به شهید را اینگونه ارزیابی می‌کرد. او رفیقی بسیار بی‌باک بود. رفیق فؤاد رفیقی بود که از مرگ نمی‌ترسید، آن را حقیر می‌شمرد و با آن شوخی می‌کرد. دادن شهادت‌های آگاهانه‌تر و به موقع‌تر، و زندگی کردن و زنده نگه داشتن شهدا، خلق مبارزانی که رویاها، امیدها و آرزوهای آنها را محقق کنند. او هم غمگین می‌شد، آیا انسان غمگین نمی‌شود؟ چطور غمگین نشود؟ اما اگر غم را به یک عمل، به یک قدرت تفکر تبدیل کنی، معنا دارد. رفیق فؤاد به این پاسخ می‌داد.

باید هر کاری برای رفیق فؤاد انجام شود

برای رفیق فؤاد چه کارها که نباید انجام شود؟ باید زندگی‌نامه رفیق فؤاد نوشته شود، کتابش نوشته شود، رمانش نوشته شود، فیلمش ساخته شود، همه چیز باید انجام شود. رفیق فؤاد چیزهای زیادی به مردم کوردستان، حتی به نظر من به بشریت، و در وهله اول به کادرهای پ‌ک‌ک و جوانان کورد، جوانان کوردستان اضافه کرد، چیزهای زیادی به دست آورد و شایسته چیزهای زیادی است. زنده نگه داشتن رفیق فؤاد با تمام این زحمات، خدمات، و شخصیت پیشرو او، در واقع به معنای داشتن یک راهپیمایی آگاهانه‌تر و سازمان‌یافته‌تر در خط رهبر آپو است. دلیل زندگی او هم همین بود. به همین دلیل، مثلا تمام نوشته‌های رفیق فؤاد می‌تواند به صورت کتاب درآید، همه آنها می‌توانند به صورت رمان درآیند، به صورت شعر درآیند. می‌تواند سینما داشته باشد، فیلمش ساخته شود، زندگی‌نامه‌اش فیلم‌برداری شود. می‌تواند یادبود داشته باشد. همه چیز می‌تواند باشد. از همه مهم‌تر این است که ما رفیق فؤاد را زندگی کنیم. اینکه مردم کوردستان چه فرزندی، چه پیشروی داشتند، به قول رفیق کمال، چقدر میهن‌دوستی پرشور داشتند، چقدر سر تا پا کینه و خشم نسبت به ظالمان داشتند، چقدر دیوانه‌وار عاشق کوهستان‌ها، مردم و تاریخ خود بودند. به نظر من، زنده نگه داشتن همه اینها در مبارزه‌مان، فراتر از یک وظیفه است و درست‌تر آن است که آن را دستوری از خاطرات رفیق فؤاد ببینیم.»